رشد فيوداليزم وتشکیل دولت افغانان بازگشت برویۀ نخست

 

پیشگفتار 

ايگورميخایيلويچ ريسنیر(1899-1958) پروفيسورعلوم تاریخ واستاد دانشگاه دولتی مسکو، اقتصاددان، افغانشناس (پختونشناس) وشرقشناس بزرگ اتحاد شوروی، سالهای 1919- 1921 را درترکيب مآموریت هيآت سیاسی اتحادشوری زيرنظر یا.ز.سوريتس، درافغانستان سپری نمود. ريسنير، درمأموريت انجام مذاکرات هيات ديپلوماسی اتحادشوروی درکابل که پسان در28 فوريه 1921 منجربه امضای پيمان دوستی میان افغانستان واتحاد شوروی درمسکو گرديد اشتراک فعال وبرجسته داشت. درهنگام اقامت خويش درافغانستان ای. م. ريسنيرباجهات وپهلوهای مختلف زنده گی دراين آب وخاک شناخت ژرف حاصل کرد که سپس با اتکاء برديد گاه ها ومشاهدات شخصی وديگرمنابع کتبی وآثارونشريات وسیع  درمورد مسايل سياسی، اقتصادی وتاريخی افغانستان توانست به پژوهش های علمی خويش ادامه دهد.

ریسنیر نخستين دانشمندوشرقشناس اتحاد شوروی بود که توانست مشکلات اجتماعی- اقتصادی تاريخ قبيله های افغان، فرايند بوجود آمدن مناسبات فيودالی وتشکيل دولت آنان رابربنياد تيوری علمی جامعه شناسی مورد تحقيق وپژوهش قراردهد. نتيجه کاوش علمی وکارچندين سالهء پروفيسورريسينيردرین زمینه، درکتاب پژوهشی مشهور وپرازواقعيات تاريخی او"رشد فيوداليزم وتشکیل دولت در میان افغانان" که درسال 1954 ازطرف فرهنگستان علوم اتحاد شوروی انتشاريافت، بازتاب وسيع وهمه جانبه يافته است. اين کتاب دربخش پژوهشهای علمی افغانشناسی(پختونشناسی) اهميت استثنايی دارد.دراين اثر، نويسنده پرسشهای تاريخی واقتصادی مربوط به سده های ميانهء افغانان را خيلی حکيمانه مورد تحقيق وبررسی قرارداده وقوانين ژرف رشد اجتماعی را که روند بعدی تاريخ افغانان راروشن ميسازد کشف مينمايد. ديد گاه های عمده واساسی ريسنيربراين استوارست که افغانان دراول درساحات کوه های سليمان زندگی ميکردند وازآنجا ها درسده های 11 تا 18 بسوی شمالغرب وجنوب شرق سرازير وساکن گرديدند.سبب اصلی پراگنده شدن افغانان رانخست ريسنير، درانحلال سيستم اجتماعات بدوی اشتراکی آنان ميداند. سپس چگونگی ونيتجۀ اين جريانات را بررسی علمی کرده ويژه گیهای فيودال شدن (زميندارشدن) جمعيت افغانان ودرضمن آن هجوم واشغال سرزمينهای ديگران بويژه تاجيکان را مورد تحقيق علمی همجانبه قرارمیدهد وزمينه های تشکل حکومت فيودالی احمد شاه ابدالی رابسيارعالی ومفصل به تفصیل ميگيرد.

همچنان دراين کتاب رخدادهای سياسی منوط به حاکميت نادرافشار تا سقوط حکومت اوجايگاه مهمی را احرازکرده است. نويسنده پيرامون تشکل سازمان اجتماعی واقتصادی حاکميت درانیيان وتخاصمات وتضاد های درونی آن، اسباب واهداف لشکرکشيها وسياست توسعه جويانه واشغالگرانه احمد شاه ابدالی را خوب روشن ساخته ومحاربات افغانان وميرتهه را بخاطر تسلط وحاکميت برهندوستان وشمال هندوکش بسیارخوب وهمه جانبه افشا وبیان مينمايد. مهمتراینکه، ريسنيردراین کتاب آثارونوشته های تاريخ نویسان نامدار افغانی را به باد انتقاد وايراد علمی گرفته، افکار خيالبافانهء آنانرا در جعل کردن تاريخ وساختن پيشینه وگذشته تمدنی برای افغانان راعلماً رد کرده و آنرامردود شناخته است. افزون برآن ازايگرريسنيرآثارونوشته های پژوهشی بسياری مانند: "مسايل مناسبات ارضی درافغنستان"، "افغانستان مستقل"، "پيمان روس وانگليس درسال 1907" و "سياست خارجی افغانستان درده سال1919-1929" وغيره نوشتجات درمورد دورهء اميرامان الله، تجارت ومسايل تاريخی ميان دولتهای شرق ازخودبرجای گذاشته است.  

همچنان دراينجا لازم بياد آوری ميدانم که برگردان کامل اين کتاب به صورت فزيکی وجسمی بزودی پس ازچاپ دردسترس دوست داران عرصۀ افغانشناسی(پختونشناسی)، تاريخ، سياست واقتصاد دردرون وبيرون کشورقرارخواهدگرفت. وحال بخشهای اساسی وعمومی اين کتاب راازراه رسانه های الکترونیکی- رایانه یی دراختيارهمدياران قرارميدهيم تا باشد ازچگونگی پیدايش افغانان درصحنه تاريخ کهن کشورمان وواقعيات تاريخی دوصد شصت ويکسال تسلط سياسی بی چون وچرای آنان درعرصۀ های مختلف زنده گی اجتماعی، اقتصادی وسياسی میهن مان آگاهی يابند.

 

 داکتر امین آقا متین

 دسمبر 2008

 

 معرفی کتاب:

نام کتاب:      رشد فيوداليزم وتشکیل دولت درمیان افغانان

نویسنده:        ایگر ميخاييلویچ ریسنیر

ناشر:            فرهنگستان علوم اتحادشوری،انستيتوت شرق شناسی 

چاپ:             فرهنگستان علوم اتحاد شوروی،شهرمسکو،1954 عیسایی

برگرداننده به پارسی:  امين آقا متین،استاد پيشين اقتصاد دانشگاه کابل

 

 

                                                          بخش اول (مقدماتی)

درباره پرسش علت متوطن گرديدن افغانان وفروپاشی نظام اشتراکی- طايفه ای آنان درجریان گذاربه سکونت گزينی: 

 سرایت وپراگنده شدن افغانان درسرزمین کنونی کشور پادشاهی افغاستان  وساحل راست هند(دقیقتر، ایلات مرزی شمالغربی که پس ازتقسیم هند درتشکیل پاکستان درآمده است ) دوره های زيادی ازسده های یازدهم تاهژدهم را در بر ميگيرد. و.و. گریگوريف، شرق شناس روس حق بجانب است که درسال 1867 خاطرنشان کرده بود:

مردم افغانستان معاصراز دو لایه عمده تشکیل شده است: یکی بخش حاکم که افغانان اند که اين کشور را در يک دورهء تاريخی نسبتآ نه چندان دوراشغال کرده اند وقسمت ديگرآن، مردماني که پیش ازاشغال وتسخیراين سرزمين توسط افغانان دراينجا زنده گی وبودوباش داشتند که بخش اعظم آنان را تاجیکان، سواتيان، هندييان وسیاه پوشان تشکیل میدادند. (و.و.گريگوریف،کابلستان وکافرستان.اضافات به ترجمه اثرک.پیتير،برگه592).

{درمورد پيشينه سياه پوشان  بايد گفت که درتوزک تیموربنام کتوريا گتور آمده است.به قول و.و. بارتولد دانشمند شهيرروسی سياه پوشان بلورستان خودراگاهی بلورميخواندند.بلورواژه ايست که هم درتآليفات چينی قرن اول مسيحی آمده است وهم درنگارشهای قرن هژدهم.  درنگارشهای محمد حيدر هندی آمده است که بلور وبلورستان به ممالک اطلاق ميگرديد که ازوادی کابل تا کشميروکاشغرممتد بود"جغرافيه تاريخی افغانستان ،نوشته غلام محمد غبار،برگه 161" ازاين گفته چنين استنتاج ميشودکه نورستان کنونی درپيشها بنامهای بلورستان وسياه پوشان يادميگرديد وهيچگاه کافرستان نام نداشت. اما پس ازاشغال اين سرزمين توسط اميرعبدالرحمن بخاطراينکه اشغال وقتل عام مردم اين سرزمين راتوجيه دينی کرده باشند، اين مرزبوم را بنام کافرستان يادکرد- گ.}

 پرسش سکونت گزینی قبایل افغان(درسرزمين کنونی افغانستان-گ.) یکی ازپرسشهای حایزاهمیت تاريخی است. شایان تذکراست که برخی تاریخ نگاران معاصرافغان به غلط وناحق فرهنگ، دولتمداری وپيشينه های افتخارآمیزتاریخی متعلق به تاجيکان وديگرمردمان ايکه سالها پیش ازاشغال تمامی سرزمينهاي شان توسط فيودالان افغان دراين کشورزنده گی مينمودند وبزور در چارچوب مرزهای دولت فيودالي افغانان يکجا جمع گردانیده شده اند به افغانان نسبت ميدهند.تمام مردمانيکه درگذشته دراين آب وخاک زنده گی ميکردندوياهمين اکنون درکشورکنونی بسیارقومی افغانستان بودوباش دارند به وسيله ای همين تاريخ نگاران، سراسرهمه افغان خوانده ميشوند، وکلیه دست آورده های مادی وفرهنگی آنان بدون اثبات ودلیل حاصل کاردست افغانان قلم داد میگردد. درپیش گفتارمجموعۀ لکچرهای تهیه شده توسط نجیب الله خان، تاریخ نویس معاصرافغان(پشتون- گ) که درسال1940 دردانشکده حقوق وعلوم سیاسی درکابل راجع به تاریخ افغانستان زيرنام "آریانا وافغانستان" خوانده میشد آمده است: درتمامی زمانهای تاريخی، افغانان دارای حکمرانان بزرگ بودندوافغانان به رنگها واشکال مختلف توانایی ونيروی خودرا همیشه به نمايش گذاشتند...روحیه ملی افغانان درافغانستان هميشه موجود بوده وغيرقابل تغييرباقیمانده است ...افغانان هميشه افغان واقعی برجا مانده اند". نامبرده سپس مینويسد:گویا تمام ساکنين افغانستان درگذشته افغان بودند. همچنان درنوشتهء وی ازدانشمندان وآموزگاران کلاسیکی نامبرده ميشود که آخرهرکدام آنان "افغان واقعی" ويا "آرياییان افغان" بوده اند وفرهنگ کهن افغانستان سرچشمه واساس فرهنگ فارس وهندراميسازد(مجموعۀ لکچرهای نجیب خان"آریاناوافغانستان"،کابل،1943).اين گونه نگارنده گان تآکيد دارند که گویااساس وبنیادفرهنگ افغانی(پشتونی- گ) "سچه آريایی" بوده است که اين خود بذات خویش بیانگرتبعیض وتعصبات نژادی است. باچنين اظهارات غیرعلمی وبی پایه، آنها تلاش ميورزند تا فرهنگ افغانی خودرا بالاتراز فرهنگ ديگران جلوه دهند. 

نجیب الله خان، درنوشتهء خويش"آریانا وافغانستان"چگونگی ومشخصات فرهنگهای ايرانی وهندی رابدلیل اختلاط ايرانيان با سامييان که پيش ازهمه (عرب را در نظردارد.ر) واختلاط عناصردراويدی رادرهند، ناقص وکم ارزش ميخواند و اين چنینی تآکيد ميورزد که گويا تنها افغانان اند که سچگی آريایی خويشرا حفظ کرده اند. تآکيد برخی ازتاريخ نگاران افغان مبنی براينکه گویا تمام سرزمين های خراسان سده های میانه بشمول بلخ، هرات،مرو،مشهد، نیشاپورازقديم شامل افغانستان بوده، با واقعيت همخوانی ندارد. زيراقسميکه منابع سده های ميانه گواهی ميدهند، افغانان هيچگاه مردمان اصلی اين سرزمينها نبودند. فقط دريک مقطع کوتاه درسده ای هژدهم برخی ازاين ساحات را درنتيجه حملات اشغالگرانه فیودالی زيرنفوذ وسیطره خود درآوردند.

غلام محمد غبار درمقاله خویش زيرنام"نقش افغانستان درتمدن اسلام"(شمارۀ يکم مجله"افغانستان" کابل،1946) مينويسد: "کشورآريایی های کهن، ويا خراسان اسلامی يعنی افغانستان امروز،ازيک سودين وآيين،رياضی ونجوم خودرا به جهان اسلام هديه نمودوازجانب ديگرفلسفه وطب هندی راکه توسط افغانان درحوزه هند وبخش شرقی آن(میهن افغانان) حاصل گردیده به جهان اسلام تقديم داشته است".

ای.ا.برتیلس عضوفرهنگستان علوم اتحادشوروی درمقاله ای پژوهشیي درمورداين نوشته وتلاش غلام محمدغبار،که خراسان سده های میانه وافغانستان کنونی رايکی میشماردمينويسد:"درنزد جغرافيه دانان عربی افغانستان شامل حوزه خراسان ميگردد. "لازم به یاد آوریست که آنان زيرنام خراسان منطقه ای بسیارکلانی رادرنظرداشتند که درآن بعضآ قسمتی ازآسيای ميانه تامحدوده قرغان درغرب، وعراق فارسی درجنوب شامل مي شد. بعباره ديگر یعنی ساحاتي که هيچگاه درافغانستان شامل نبوده است. بدين ترتیب گستردن مفهوم افغانستان به میر غلام محمد غبارامکان ميدهد تا تمامی رجال برجسته وممتازدانش وفرهنگ مناطق شرق ايران، نه تنها شرق ایران بل تمامی آسيای ميانه،  را به افغانستان نسبت بدهد. (یاداشتهای علمی انستیتوت شرق شناسی جلدچهارم).                                                           اينجامختصرآ یادورميشويم، قسميکه حقايق تاريخی گواهی میدهند، درواقعيت امرافغانان فقط درسدۀ شانزدهم درهرات ساکن شدند. درآنزمان بخشی ازقبایل ابدالی توسط شاه عباس صفوی درهرات جابجا گردیده بودند. درسده ای هژدهم فيودالان افغان برحسب تصادف درخراسان تجاوزکردند و درزمان کوتاهی مشهد، نيشاپور،وبلخ را درتصرف داشتند.افغانان فيودال تنها درنيمه ای دوم سده نزدهم قسمتی ازخراسان کهن ويا سده های ميانه رابه چنگ آوردند. اين حقايق انکارناپذیراند.

تحریف کردن تاريخ ويکی شمردن خراسان سده های میانه با افغانستان کنونی به برخی ازتاریخنگاران افغان این امکان را ميدهد تا تمامی رجال وشخصيتهای فرهنگی پيشین اين بخش آسيای میانه رادرجملۀ "افغانان واقعی"به شماربياورند.لازم نيست که با اينگونه مؤلفين خیال باف وارد بحث درازوطولانی شد.همين قدربسندۀ خواهدبود که برشيوه وروش غیرعلمی اين مؤلفين درمسلۀ انگشت گذاشت وواردبیان وتشريح حقایق گردید.بگذارسپس حقایق خوددرمورد سخن گویند.حقایق وواقعيات دررابطه باملاحظه وبررسی رخدادهای چندين سده ای تاریخی افغانستنان دراين بخش وديگربخشهای اين اثربه بررسی گرفته شده است. آنها(حقایق- گ.) نشان میدهند که چه سهم ارزنده وبرازنده ایرا مردمان غیرافغان دررشد فرهنگ واقتصاد افغانستان ایفاء کردند. افغانان نميتوانستند سازندهء ارزشهای فرهنگی متعلق ومربوط به مردمان ديگروهمسایه باشند. قبل ازهمه وبه همين ترتيب هرمردم چه خوردوچه کلان خود سازنده گان فرهنگ خويش اند. باتآسف تاهنوزحقايق وواقعيت های زيادی درمورد تاريخ تمامی مردمانی که درافغانستان کنونی زنده گی دارند نه جمع آوری شده است ونه چاپ ونشرگردیده است. پيشينه افغانان وتاریخ افغانستان که يکی ازمهمترین نکات متحول آن موضوع بررسی اين اثرراتشکيل ميدهد، دربسیاری مواردجالب وزیاددلچسپ است ولی تاهنورکمترمطلعه شده است.

موفقعيت هرچه بيشترپژوهشهای علمی تاريخ افغانستان مستلزم مطالعه دقيق وبررسی همه جانبهء پيشينه تاريخی نه تنها افغانان، بل تمامی مردمانيکه درافغانستان امروزی ساکن بوده وزيست مينمايند ميباشد. بايد هنوزهم درجهت گشودن منابع وچشمه هاي اين پيشينه ها، درجمع آوری حقایق وواقعيات مشخص کنندهء آن، وهمچنان درروشن ساختن تاريخ مردمان افغانستان کارزيادانجام داده شود. شوربختانه تاهنوزحقایق زيادی دربارهء تاريخ مردمان ساکن درافغانستان کنونی توسط دانشمندان افغان جمع آوری و به دست نشرسپرده نشده اند. بنابرين آنچه را که نويسنده اين کتاب ازلابلای نوشته های تاریخ نگاران افغان به ويژه م.غبار"احمدشاه بابای افغان"بدست آورده است فقط دربارهء قبيله های افغان، دولت افغانان وساختارآن درسدهء هژدهم ميباشد وبس. درمورد روشن ساختن تاريخ تاجيکان وديگرمردمان ساکن درافغانستان وارتباطات تاريخی آنان با خودافغانان این گونه نوشته ها تقريبآ هیچ مدرکی ارایه نمیدارند. گرچه هدف ازاين نوشته ترسيم کلی مسايل تاريخ اوليه افغانان درسده های ميانه نمی باشد، ما روی برخی موارد آن بربنياد داده هاوآثارنشرشده (بگونه عمده روسی وهمچنان تاریخ نگاران اروپای غربی) ونشراتیکه جز منابع علمی میباشند مکث وتوقف مينمايم. ولی تاجايیکه به علم معاصرمعلوم است اولين ياد آوری ازنام قوم افغان درتاليف جغرافيایی تاجيکی(پارسی- گ) بنام "حدودالعالم" 982-983 که مؤلف آن گمنام وناشناخته ميباشد صورت گرفته است. اين نوشته خطی درسال 1893 دربخارا توسط تومانسکی شرق شناس روس پيدا گرديد تا اينکه در1930 درفرهنگستان علوم اتحاد شوروی زیرنظراکادیمیسین و.و.بارتولد باضميمه ای پيش گفتاراقبال چاپ یافت. در"درحدودالعالم" درمورد افغانان بسيارکم گفته شده است. فقط همين قدرياد آوری شده است که افغانان دردهکده ای سوال يا ساول زنده گی مينمايند وازجملۀ مناطق مسکونی ميان هندوستان وغزنی ازآن يادآوری ميشودکه حکمران آن نينهاراحتمالآ ننگرهارنام دارد وازجمله زنان آن دخت افغان ميباشد(حدوالعالم،مسکو،انتشارات فرهنگستان علوم اتحادشوروی،1930،برگه16).

دومين ياد آوری درباره ای افغانان در" تاريخ یمينی" سالهای 1021-1022 آمده است که مؤلف آن ابوناصرمحمد ابن عبدالجبارعتبی تاريخ نگارمشهورسلطان محمودغزنوی ميباشد.عتبی قبيله های افغان راچون کسانيکه درارتفاعات بلند کوه ها ودربالا ترين صخره ها زنده گی دارند ارزيابی مينمايد که به دزدی وغارت تنگی ها ودره های مجاوراشتغال دارند(برگردان ن.وخانيکوف،اضافات برکتاب ک.پيتير.ايران...سانکت پيترزبورگف1887). مؤلف ديگرنيمۀ اول سدهء يازدهم- حکيم ودانشمند بزرگ خوارزمی بيرونی که درادبيات عرب از او به البيرونی، یادمينمايند خاطرنشان کرده است که افغانان درکوه هایی زنده گی مينمايند که مرزغربی هندراتشکيل ميدهند. اکنون به تازه ها وداده های توجه ميکنيم که بوسيله خود تاریخ نگاران افغان درسده های هفدهم وهژدهم بیان شده اند. حافظ رحمت، در"خلاصته النسب" خویش که درسده ای هژدهم نوشته شده است،اعتراف مينمايد که تا زمان حمکرانی محمودغزنوی، افغانان فقط درساحه ای غزنی وقندهارامرارحیات مينمودند.دراينجاعجالتآ محدودکردن جای ومسکن آغازین افغانان توسط نويسند"خلاصته النسب"موردعلاقه ما نيست،واين امرکه وی همچنان پياده شده افغانان رادرسرزمين کنونی افغانستان وهند به دوران پس ازسده ای ايازده هم مربوط ومنسوب ميداند.چون تااين دوران (موافق با حافظ رحمت) افغانان تنها حوزه غزنی وقندهاررااشغال کرده بودند.

درسال 1875 بیلو، پزشک انگليسی درزمان اقامت خود درترکیب ماموریت نظامی درقندهارتوانست باهفت نسخ خطی تاریخ افغانان ازکتاب خانه سردارحيدرخان وارث آنزمانی تخت سلطنت کابل شناخت حاصل نمايد. به قول بیلو،پنج تا ازاين دست نوشته ها بزبان فارسی ودوتای ديگرآن بزبان پشتوبود. بيلو،باتآسف نه ازنوشته ها ونه هم ازمؤلفين آنها نام ميبرد. فقط به اين بسنده ميکند که این دست نوشته ها دردوویست سال آخرنوشته شده اند.طبق بیان وتشريح بيلو، تمامی اين منابع(روشن است،که اين نوشته ها، نوشتهای نسبتآ ديرهنگام اند- ر.)جای اوليه سکونت افغانان راکشورکوهی غورميشمارند،وپسانها آنان بسوی کابل وقندهاروغزنی سرایت کردند.

قسميکه بیلو،گزارش ميدهد سدها سال ديرترطبق گواهی اين منابع- چون جمعيت آنان(افغانان- ر.)افزايش قابل ملاحظه يافت واين کشوربرايشان نهایت تنگ وخوردشد،اين جمعیت افغانان با کاربرد نيروی جنگ افزارمرزهای خويش رابسوی کوهستان (کشورکوهی- ر)، کابل، قندهار وغزنی گسترش داد. (ایچ.دبليیو.بیلو- مجله ماموریت سیاسی درافغانستان، سال 1875 - لندن، 1862 ، برگه 52). 

  به همين روش نويسندهء تاريخ سلطانی، تاريخ نويس آگاه افغان نيمهء اول سدهء نزدهم، چگونگی ظهورقبايل ابدالی رادرفلات قندهارچنين برایمان ترسیم مینماید: جای بودوباش نخستين افغانان کوه های سليمان است. ابداليان فقط درسدهء پانزده هم بزور زمينهای جلگه های قندهاررا به چنگ درآوردند. (تاریخ سلطانی،برگه52). چنانچه ازنوشته ها واطلاعات مؤلفين متآخرافغان که متکی به منابع نوشتاری وعنعنات شفاهی اند نمايان است،آنان درتعين وتشخيص ومعرفی باشگاه اولی افغانان باهم درتباین قرارميگيرند. برای شمار زيادی منطقهء نخستين زيست افغانان کوه های سلیمان ميباشد وبرای ديگری غور،وسومی محل بودوباش افغانان راساحات غزنی وقندهارميداند. به پرسش بحث برانگيزجای نخستين سکونت افغانان ما درپايان برخواهيم گشت. ولی اکنون ما درباره وجوه مشترک داده ها وگواهيات آورده شده دربالا می پردازيم. باوجود اين چند دسته گی درمورد جاهای نخستين سکونت افغانان که دربالا به آنها اشاره شد، آنان باهم دراين باره اتفاق نظردارند که افغانان درآغاذ مساحت محدودی رادراختيارداشتند. فقط ازآغاذ سدهء یازدهم بدين سودرمناطقی که اکنون زنده گی مینمايند خودرا پياده وجابجاکردند. با احتمال زياد تصادفی نبوده است که تا اين زمان افغانان باداشتن زنده گی بدوی درمناطق دورافتاده کوهی درگمنامی بسرميبردند وناشناخته بودند. بناءً درسرنوشت مردمان همسايه کدام نقش تاريخی را بازی کرده نميتوانستند.

ن. و.خانيکوف شرق شناس روس که مشخصآ با نوشته های جغرافيه دانان پارسی زبان وعربی زبان سده های نهم تا يازدهم آشنا ومعرفی شده است، درهيچکدام يک از آن نوشته ها نامی ازافغانان برده نشده است. باوصف اينکه مؤلفين سده های ميانه اين دوران معلومات گسترده ای درباره جغرافيه کشورهايی که ميان خراسان وهند موقعيت دارند، واطلاعات شمرده ای درمورد مردمانيکه اين مؤلفين آنان راخوب ميشناسند گزارش ميدهند. به پندارخانيکوف علت اساسی ياد اوری نکردن ازافغانان درآنزمان جمعيت کم آنان بوده است (ن.و.خانیکوف نوشته نام برده شده،برگه 555).

عوامل بيرونی، به ويژه پس ازسده سيزدهم، زمينه رابيشتربرای سرایت ونفوذ افغانان به خارج ازمحيط نخستين آنان مساعد ساخت. يکی ازاين عوامل ازجمله تهاجم مغولان درسدهء سيزدهم ميباشد که نه تنها به تخريب ونابودی شهرها درسرزمين کنونی افغانستان انجاميد بل عمده تآ تآسیسات سيستم ابياری ساختگی (مصنوعی) رانيزنابود کرد. پسانترازآن حملات اشغالگرانه، غارتگرانه وخانمانسوزتيموروبه تعقيب آن جنگها ومخاصمات بينابینی فيودالی به ورشکستی زمين داری درواحات قندهاروکابل وپيشاورانجاميد وتا اندازهء زيادی زمين های زراعتی ازکاربرآمدند وبه علف چرها مبدل گشتند. نظربه نوشته وباورو.و.گريگوريف، شروع ازنيمه دوم سدۀ هفتم بطورمداوم کابلستان ازسوی محمديان(مسلمین- گ.) مورد تهاجم قرارداشت تااينکه سرانجام درآغاز سده يازدهم دراسارت آنان درآمد... ازهمان زمان پس مردم باستانی هند- فارس (دقيقتر- تاجيکان وهندوان- ر.) فلات وهمواریهای خويش رابرای تازه واردان جديد ايکه ازسوی جنوب وغرب دايمآ هجوم مياوردند واگذاشتند. بلآخره اين تازه واردان بتدريج مردمان بومی رايا ازسرزمين هايشان بيرون کردند ويا آنانرابه تسليم واداشتند وخودراحکمفرمای کشورساختند. اين مهاجمين جديد- افغانان اند که خود را پشتون يا پختون مينماند(و.و.گريگوريف،کابلستان وکافرستان، برگه 848).  

کارل مارکس درملاحظه به جنبه های اشغالگرانه و تباه کنندۀ جنگها درکشورهایي که اساس زمين داری آنها سيستم آبياری ساختگی ميباشد، با تآکيد درنقش سيستم آبياری خاطرنشان ميسازد :جنگهای تباه کننده وغارت گرانه توانسته اند که کشورها را صد سال تمام خالی ازمردم بسازند وآنها راازتمدن شان محروم وبی بهره گردانند(ک.مارکس وف. انگلس،کلیات،جلد9،برگه348). بدين روی با اساس محکم ما ميتوانيم حکم نمايم که تاجيکان ازسده های سيزدهم تاپانزدهم جلگه ها وفلات هموارمناطق بودوباش گذ شته خويش يعنی سرازيری جنوب غرب کوه های سليمان را وهمچنان مردمان متنوع هندو، جنوب شرق اين کوه هارابطورجزیی وياکلی ترک گفتندودرعوض افغانان بتدريج اين مناطق رااشغال وبه چنگ آوردند. مسلۀ منطقهء اسکان نخستين افغانان بدون پژوهشهای تکميلی واضافی براساس داده هاومنابع وسيع دست اول نميتواند قابل حل باشد.

تاهنوزکارمهم واساسی درجهت آموزش وتنظيم روايات وافسانه های خودافغانان انجام نيافته است. مطالعات همه جانبه بالای منابع پيشين که بزبان پشتو ومربوطه به سده های شانزدهم وهفدهم ميباشند تاکنون صورت نگرفته است. مدارک اين منابع ديگرتوجه اکاديمسين روس ب.ای.دورن رادرآغازسده گذشته ومتعاقبآ افغانشناس انگليسی راویرتی رادرسده نزدهم جداً بخود معطوف ساخته بود واین پژوهشها جنبه فرعی داشته وتوام وهمراه با بررسی علمی وانتقادی نبودند. منابع وداده های دست داشته باهم مقايسه وبرابرنگرديده اند. يکی ازمبرمترين پرسش هایی که باقي ميماند اين است که هيج نوع اطلاع تاريخی دربارهء پيشينه باستانی وانسان شناسی اسلاف واجداد افغانان وجود ندارد. باستانشناسی افغانی هنوزدرحال ایجادشدن است وماموريت خيلی کم شمارباستان شناسان خارجی(صرف نظراز سیاهان جداگانه وخود آموزان علمی) زيادترمتوجه تنديسهای هنری والاهه های باستانی یونان- باختروکوشانيان بود نه تاريخ مادی فرهنگی مردم افغان. ازمنابع تاریخی ايکه توسط تاریخ نویسان وگردشگرآن خارجی ووقايع نويسان افغان بدست مارسيده اين است، که همه آنان دامنه های کوه های سلیمان را محل بودوباش اسلاف افغانان ميدانند. ازاين گونه است بیان ومعلومات نويسنده "حدودالعالم".  

عتبی درباره کوهاييکه افغانان درآن زنده گی ميکنند مينويسد، ولی مستقيمآ ازموقعيت اين کوها خبرنميدهد. بيرونی درنوشته خود در بارهء "هند" که نزدیک به سال 1030 نوشته شده است مشخصآ بيان ميدارد: درکوه هاییکه مرزغربی هند راتشکيل ميدهند، قبيله های مختلف افغان زنده گی مينمايند که تا وادی همسايگی سند گسترش ميیابند. دارمیستیترافغانشناس فرانسوی ميگويد: ازقرينه چنين برميآيد که دراينجا سخن تنها درمورد کوه های سلیمان رفته است، چون اين کوه ها ازيک سومرزهای غربی هندراتشکيل ميدهند وازسوی ديگرمستقيمآ به وادی هند(سند) پيوست دارند. افغانشناس فرانسوی گواهی بيرونی راآنچنان درک نموده ادامه ميدهد: اين اصل کوه های اند که جغرافيه دانان مسلمان آنها رابنام کوه های سليمان ياد مينمايند که امروزعبارت ازمرکزیت افغان میباشد (دارمیستیتر، سرودهای عام افغانان، پاريس1888-1890برگه سی. ال.18).

 دوصد سال پس از بيرونی، ابن بطوطه، گردشگرعربی بسیارمشخصترازکوه های سليمان بمثابه جای عمدهء اسکان نخستين افغانان نام ميبرد. ابن بطوطه که درسال1331 ازراه کابل به هند سفرداشته است برای ما ازچشم ديد خويش چنين مینگارد: "ما درکابل آمديم، که زمانی شهربزرگی بود واکنون بجای آن دهکده است که درآن يک قبيله ايرانی(عجمی) زنده گی دارد که آن را افغانان مينامند وبه آنان کوه ها وتنگی های کوهی تعلق ميگيرند که عمدتآ به آن کوه های سليمان ميگويند ودارای نيروی بیشتراند. پيشهء عمده واساسی آنان را راهزنی وگردنه گيری تشکيل ميدهد. (ابن بطوطه ترجمه به فرانسوی، پاريس، 1955، جلد سوم، برگه89). باگواهی ابن بطوطه، مؤلف "ظفرنامه" سده پانزدهم کاملآ موافقت کرده خاطر نشان میسازد که افغانان ساليان درازیست که درکوه های سليمان زندگي دارند. بسياری ازتاريخ نويسان افغان سده های 17-19  برخلاف تاريخ نگاران عربی وآسيای ميانه یی، ازمحل زيست نخستين اسلاف واجداد افغانان بطورعمده ازکشورغورکه ميان هرات وبامیان ودرقسمت بالایی هریرود وهلمند موقعيت دارد نام میبرند. بسياری شرق شناسان روس، که ديدگاه های آنان بدون شک دربخش تحقيق وپژوهش کليه مسایل مربوط به پيدايش واسکان افغانان ازارجحيت برخوردارست، به اين باوراند که محل اسکان نخستين افغانان کوه های سليمان ميباشد. بويژه شرقشناس روس ب.ای. دورن بالای اين نظريه تاکيد دارد که محل زيست نخستين افغانان کوه های سليمان است وافغانان رامردم افتاختون مينامد که ازديرها کوههای سليمان رادراشغال داشتند. (افتاختون- يکی ازواژه مفاهيم علم زمين شناسی درزبان روسی است که معنای آن سرازیرشدن ويا جاری شدن لاوا يا موادمذاب به سوی همواریهای دوروبرميباشد که ازدهانه های بلند آتشفشانها فوران ميکنند- گ.).

ضمن رد داشتن ريشه افسانه ای افغانان با یهوديان قديم، ب.ای.دورن مينويسد: معلوم نيست که ازکجا اين باوربرای افغانان پيداشده است که آنان ريشه ديرینه یهودي دارند؛ شايد هم اين مسلۀ اتفاقی باعث شده باشد که افغانان اززمانهای نامعلوم درکوه های سليمان زنده گی داشتند(ب.ای.دورن.کلیات جلد دوم،برگه72). با عقيده ای دورن ، ن.، ای. آريیستوف کاملآ توافق داشته وديد خود را اينگونه بيان ميدارد: درزمان بابر افغانستان را فقط کوه های سليمان میناميدند. یعنی پدروطن ديرين اقوام افغان که ويژه گی های طبيعی اين محل راميتوان دررفتاروخصوصيات آنان به وضوح مشاهده نمود (ن.ای.آریستوف.درباره افغانستان ومردم آن،برگه14). باوجودآن، آريستوف، برخلاف دورن که هنوز پیرامون عنعات افغانان پژوهش هم کرده است، بااستناد وتکیه به گواهی منابع پژوهش شده ای نيمه دوم سده پانزدهم که نشان ميدهند، مردم قرون وسطی غورافغانان نبودند، تاکيد مينمايد که مردم غور، یعنی حوضه يا استخربالایی هريرود واستخربالایی هلمند وديگرسرازيری های شمال درياچه آمون ابدآ وبه هيچ وجه مسکن وجای بودوباش افغانان نبوده وبه تاجيکان- ايرانيان متعلق ميباشد (آرستوف.درباره افغانستان ومردم آن،برگه24).

نظريه ایآريستوف را ن.ج.راويرتی تاييد نموده وتآکيد ميورزد که مردم اصلی غور تاجيکان ميباشندوحضورعنصرافغان رادراين منطقه ردمينمايد.همزمان راويرتی قاطعانه ديدگاه های خویش راتشريح نموده وجايگاه اولی افغانان رامربوط به کوه های سليمان، دقيقترآن کوه پايه هایی مشرف به شرق غزنی تا شرق سلسله کوه سليمان يا کوه سيا پشته ميداند. (ايچ.جی.راويرتی.یاداشتها درباره افغانستان وبخشی ازبلوچستان،لندن،برگه82).

راويرتی ازنام سلسله کوه سیاه پشته نام افغانان يعنی پشتون رانيزمشتق ميسازد. ب.ب.بارتولد اکاديميسين روس درکتاب خويش "تاجيکان"، غوررامنطقه ديرين ايران یعنی مربوط به مردمان ايران که تاجيکان ازآنجمله هستند میشمارد. به باوربارتولدغوريان يکی ازدومانهای ايرانی اند. (ب.ب.بارتولد.تاجیکان.تاجیکان.تاشکنت،برگه102). درتاريخ شناسی شوروی، توجه جدی ایرا درموردغوروغوريان ب.ای.رومدين، درتزس کانديد دکتورای خويش زيرنام"ساختاراجتماعی- اقتصادی قبيله یوسفزوی درسدهء نزدهم (درمقايسه باديگرقبيله های افغان)"- مسکو،1951 مبذول داشته است. رومدين به اين نتيجه آمده است که غوردرسده های دهم تا پانزد هم منطقه ای افغانان نی بلکه هسته ای مرکزی مردمان آنرا تاجيکان تشکيل ميدادند. تازه های رومدين به نوع قانع کننده وروشن نشان ميدهند که دليل جدیی وجودندارد که خوانین غوری سده های دهم ودوازدهم ودولت غوريان سدهء دوازده هم را دولت افغانان ودودمان غوريان راافغان دانست. رومدين باورداردکه مرکزنخستين اسکان افغانان درسده های ميانه عبارت ازکوه های سليمان است. (رومدين.تزس کانديد دکتورا،مسکو،1951برگه 103-104).

راويرتی نکات نظرخويشراباتکيه برروايات وافسانه های افغانی وتاريخ تاجیکان دقيق ساخته مينگارد: ازاين منابع دانسته ميشودکه درزمان سلطنت دودمان محمودغزنوی ترکی، قبايل افغان ديدند که ساحه قاضی گهر، بلاواسطه بطرف غرب ولی درمرزدامنه سلسله کوه های مهتر يا کوه سیاه موقعيت داشته که سد يامانع وادی غرب رودهند (منطقه قاضی گهر) را دربرداشته، جاييکه افغانان درجريان چندين سده ای گذشته محدودمانده بودند وبرای تغذیه مردم بيشمارآنان بسيارتنگ بوده است. به همین دلیل افغانان مجبورميشوند تا به سوی سرزمينهای که بطرف غرب، شمال وشرق افتاده اندهجوم وتجاوزنمايند. (راويرتی ايچ.جی.یاداشتها درموردافغانستان وبخشی ازبلوچستان.لندن،1881برگه82).

ازنگاه ما افزون به اسنادودلایل کتابی دست داشته حقایق قابل اهميت ديگری نيزوجود دارند که کوه های سليمان را (لانه نخستين) افغانان ميدانند. دراينجا هدف ازترتیب چگونگی پراگنده شدن آنان است. زيرا قبيله های افغان به يکبارگی ويا تقريبا همزمان به سوی وادی هایی که درجنوب- شرق وشمال-غرب کوه های سليمان افتاده است سرازيرگرديدند واين بدين معناست که سرایت افغانان ازيک مرکزعمومی دراين جاها صورت گرفته است. حتا گيريم که يک ويا دوويا چند مرکزتجمع افغانان موجود بوده باشد، مهمتراين است که افغانان درسده های دهم- يازدهم منطقه کوچکی ازسرزمين کنونی یی را که فعلآ درآن نفوذ دارند دراختيار داشتند وجمعیت آنان بخش کوچک وازلحاظ اجتماعی– اقتصادی پسمانده ترين جمعيت آنزمانی کشوررا تشکيل ميداد. ازنگاه تازه های زبان شناسی تشکل وظهورقوم افغان درعرصه تاريخی درزمان نسبتآ نزديکتر يعنی ازسده يازدهم بدین سوصورت گرفته است. زبان افغانان پشتو نام دارد که مربوط به خانواده زبانهای ايرانی ميباشد. به استنباط و باور ب.ای.دورن، زبان تاجيکی(پارسی- گ) وزبانهای نوهندی تاثيرژرفی درزبان پشتو دارند. ن.و.خنيکوف، بادید و باور ب.ای.دورن دراين زمينه کاملآ همنوابوده که زبان پشتوازلحاظ تاریخی نسبت به ديگر زبانهای ايرانی وهندی قدامت کمترداشته وزبان افغانی درسده های نهم ودهم میلادی تشکل يافته است،نه پيشترازآن. (ن.و.خانيکوف.نوشته قبلآنامبرده شده.برگه560-561)

ولی هرآنچه که منوط به تاريخ نوشتاری وادبی ویادگاری اين زبان ميشود تاريخ تسخيرسوات توسط قبيله یوسفزایی است که بوسيله روحانی واشتراک کننده گان اين ماجرا- شيخ مالی، درسده پانزده هم نوشته شده است. گرچه اصل اين نوشته خطی تاهنوزبرملا نشده است ولی مضمون ومحتوای آن درنوشته های تاريخی افغانان بازگوميگردد. دراین اواخردر"مجله افغانستان" کابل،سال 1946 صفحه 9 تا 16ازبازيافت آثارتاريخی خطی خبرداده شد. دراين خبرآمده است که درسال  1940 مدرک خطی بدست آمده که دارای هشت صفحه ميباشد که ازسرگذشت (زنده گی مقدسین افغانان) مانند سليمان ومکه خبرميدهد که گويا درسده سيزدهم تحريريافته است. به همين ترتيیب درسال 1944 ازبازيافت "پته خزانه" که يک اثرشاعرانه افغانی است، که گويا درسده هشتم نوشته وجمع اوری گردیده است، درکابل اطلاع داده شد. ولی دانشمند شوروی افغان شناس م.گ.اسلانوف بدين باوراست که ( پته خزانه) افغانان اصليت ندارد. راستی وحقیقت آن تا هنوزثبوت وبه تآيید نرسيده است.

نکته شایان توجه اينکه، افغانان حتا بخاطرتشخيص نهادهای اصلی خود از زبانهای تاجیکی- فارسی، عربی، مغلی وترکی واژه ها واصطلا حاتی را مانند: قوم، طايفه، قبيله، ملک ومالک، خيل (ولس، جرگه، شاغلی، خان... گ.) وغيره استفاده ميبرند. ب.ای. رمدين درصفحه 158 تزس دکترای خودمينویسد: افغانان با گذاربه زمين داری نام های ماه ها و سال را ازنام های هندی پذيرفتند. زبان شناسی دراينجا فقط تنها آنچه راکه بتاريخ معلوم است تآييد مینمايد که استاد ومربی افغانان درعرصه صنعت وپيشه وری وکشت وزراعت تاجيکان وبرخی اقوام هندی بودند. زيراافغانان بسيارناوقت ترازکوچیگری ورمه وگله داری به زمين داری وشيوه زنده گی ساکن واردشدند. تا ديرگاهی ازخود شهر نداشتند ودرصنعت وپيشه وری که با زنده گی درشهرها ارتباط ميگیردهيچ مناسبت نداشتند. بنابرین اصطلاحات وواژه های اين نوع رشته هارا افغانان بطورعمده ازهمسايگان خود، کسانيکه دارای زراعت پیشرفته وفرهنگ پيشرفته ای شهری هستند به ويژه درگام نخست ازتاجیکان اخذ ومیراث گرفتند.

 

ادامه دارد....

 



نویسنده: ایگر ميخاييلویچ ریسنیر
برگردان: امين آقا متین
استاد پيشين دانشگاه کابل
29-12-2008
  
  
Copyright © 2005-2008 www.khorasanzameen.net