دوباره بلند مي شوم

٢٠ دلو (بهمن) ١٣٩٠

براي مــــردن خويش چه خـــواستم ؟ كـــفن !      حيف روز هــاي خوبي كـــه گذشت از كنار من

بعد از سرماي سكـــــوت و طوفان گــــرم شعر    نشــــد بخـوانم يك غــــــزل ، حتي يك دهـــــــن

دست دل خويش مي گيرم رو به آسمان ميكنـم       دو باره بلند ميشــــوم ، هم قامت ســرو وياسـمن

اين سطــــر سياهيست كـــــه هيچ مرثيه نشـــد      براي مـــرده گان بي رمق اين خــاك ، اين وطن

پنهــــان نمي شود آفتاب غمم بـــــــدو انگشت      ســپــاه تـيـره بـخـتـي را بـيـن چسـان شده خرمن

حـــالا بروي بستر كه جايش بود خـــزيده است      گـــر چه تنهاســــت، اما زيباسـت تنهايي اين زن

 

18/11/1390 بهارك   بدخشان







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

احسانی13.02.2012 - 06:29

 بانو شبرنگ در سرایش شعر سپید تبحر دارند، بناً بنده پیشنهاد میکنم، از خیر غزل بیصدا بگذرند. یادآوری میشود نوشته جناب پرتو قبل از سرایش این شعر خانم شبرنگ نگاشته شده بود.

کاظم11.02.2012 - 04:29

 گرچی اشکالات وزنی در این شعردیده میشودبا آنهم زیبای خاصی داردکه نادیده گرفته نمیتوایم آقای حکیمی.

نقیب الله حکیمی10.02.2012 - 09:15

 این دوشیزه گرامی تا کنون وزن را درک نکرده است . چگونه خود را شاعر تلقی میکند . زیرا کمترین خصیصه شاعر بودن مراعات وزن وعروض است . دلچسپ این است که آقای پرتو نادری که خود شعر میگوید چگونه این دوشیزه را در قطار شاعران قرار داده و برایش مدیحه پرداخته است . عجب روزگاری پیش آمده است .

فرزاد10.02.2012 - 06:47

 بعدازاحترام فراوان می خواهم بگویم واقعن کیف کردم. سبزباشید

ولی10.02.2012 - 03:39

 درودبرشمابادشبرنگ عزیزامیدهمیشه سرفراز باشیدقلمت رساترازهمیشه ...
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



کریمه شبرنگ