مرثیۀ تیرۀ فکر ترا می نویسم

٢٦ دلو (بهمن) ١٣٩٠

آوازم شلاقی سردیست که عبورکرد

ازارتفاع سالنگ

بهتراست بگویم کمرت راشکست

نامرد

ای بدخواه چرک اندیش

توبه پهنه یی وسیع فکرم هنوز دست نیافته ای

دیگرفریادها نمی میرند

دیگرنگاه به سمت تسلیم نمی شکند

هشدار

آوازم راعقاب آشنایی به هوا برد

چی سود ازدست و پازدن

"زمین سخت، آسمان بلند "

نفرین مظلومیت پیداست

در صدایم

و روزی به حضرت آدم خواهم گفت

چی نسلی کاشته یی

آنروز چرا گذاشت ازپهلوی چپش

برخیزم

مگر خیال یک روزه به سر داشت

آوازم شلاقی سردیست که بدامن نقابی عزتت پناه نخواهد برد

می آیم و من

مرثیۀ تیرۀ فکر ترامی نویسم

زنده باد

دست بلند آوازم

زنده باد

پنجره باز من به سمت بهاری ابدی

من دیگربه پایان نمی رسم

و آوازم اعتمادیست

روی دستانی جوانه می زند

دستانی که عمق لحظه هایش را

به گل و باغچه سپرده بود

آوازم شلاقی سردیست که عبورکرد

از ارتفاع سالنگ







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

فهیم21.02.2012 - 04:20

 با عرض حرمت جناب کبیر صاحب!‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ من بیشتر روی چگونگی شعری صحبت نمیکنم ولی بایدبدانیم که مبتدا ازکجا و چگونه آغازشده وخبر هم چه پیامدِ داشته باشد. و بحث از مظلومیت اینجا صدا زدن انزجارو تنفربرمظلومیت است نه احساس مظلومیت. مگر نشنیده ای ظالم بخاطر ظلم اش و مظلوم بخاطردفاع از خودش اقدام نکند هردو گناه کار اند.

کبیر17.02.2012 - 15:02

 شبرنگ گرامی شعر را در ابتدا بسیار با یک قدرت و با شلاق اغاز نمودی و بعداً از مظلومیت حرف زدی و بعد اش هم از اسطوره و افسانه سرایی نمودی و در اخیر هم از ابدی بودن و از پایداری بودن حرف های زدی ولی با وجود آن شعر بسیار خوب و زیبا و از اینکه شعر سپید است و منظور شاعر در واژه ها پنهان است و واژه سالنگ همه چیز را میرساندو موفقیت و کامگاری برایت میخواهم

سلیمی15.02.2012 - 19:59

 بسیار زیبا و با مفهوم موفق باشی کریمه جان ..بسیار خوشم آمد(روزی به حضرت ادم خواهم گفت چی نسلی کاشته ای...آنروز چرا کذاشت از پهلوی چپش برخیزم) فوق العاده است ..
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



کریمه شبرنگ