بررسی پروژه های امریکایی «پشتونستان بزرگ» و «بلوچستان بزرگ»

١٦ ثور (اردیبهشت) ١٣٩١

 

پروفیسور داکتر الکساندر کنیازیف

کارمند ارشد علمی پژوهشکده خاورشناسی پژوهشگاه علوم

گزارنده: عزیز آریانفر

تاثیر دومینویی فروپاشی افغانستان بر سراسر آسیای میانه

(بررسی پروژه های امریکایی «پشتونستان بزرگ» و «بلوچستان بزرگ») 

 

 

 آوندی در دست نداریم که آن چه را که در  افغانستان و مناطق همسایه آن رو می دهد، از لای منشور پروژه پر آوازه [امریکایی-گ.] «خاور نزدیک (میانه) بزرگ» بررسی ننمایم. رویدادهای «بهار عربی» تنها اعتبار چنین رویکرد و برخوردی را تایید می کنند.

 

تاریخ جهانی دست کم در مناطق کلیدی جهان، به گونه نهایی بار طبیعی خود را از دست داده است.  تاریخ پروژه یی شده است و افغانستان هم یک پروژه است. یکی از پروژه های دیرین و پارین، که هم تاریخ و هم سنت های خودش را  دارد و هم قوانین تحقق خود را و ریختیابی و شکلگیری نخستین خود را در «بازی بزرگ» معروف.

 

...و در مرزهای سال های دهه های 1990-2000  تنها ساختار آن دگرگون شده است و دینامیسم آن.

 

 یکی از جنجال آفرین ترین گرایش ها، مگر در عین حال حادترین گرایش ها در افغانستان تشدید وخامت تضادهای میان تباری و روند مشهود تقسیم این کشور، به گونه مشروط– «پروژه تقسیم افغانستان» است.

 

 عامل تباری (اتنیکی) با آن که یگانه تناقض غالب در توسعه جامعه افغانستان، نیست، در عین حال، نقشی تعیین کننده، به خصوص در موارد و در دوره های بحران های سراسری سیاسی دارد، که معمولا از سوی قدرت های خارجی بر انگیخته می شود. همین گونه، حل مساله ملی - اتحاد همه توده ها و اقوام بر شالوده دولت تاریخی واحد زیر درفش افغانستان واحد– منبع تنش مزیدی در این کشور بوده است.

 

دینامیسم دگرگونی در ساختار تباری باشندگان افغانستان در روند نزدیک به یک سده و نیم، بسیار بالا بوده است. در عین زمان، به باور برخی از پژوهشگران، توازن تباری- سیاسی (اتنوپولیتیک) جامعه افغانی، که در مرزهای سده های نوزدهم- بیستم  آغاز به ریختیابی نموده است، برخوردار از کاربرد الگوی تسلط هژمونیک با باهم آمیزی مکانیسم های همگرایی طبیعی تثبیت شده از دیدگاه تاریخی و همگونسازی(اسیمیلاسیون) بوده است که زمینه را برای زدایش تدریجی تنش های قبیله یی و تباری در روند مدرنیزه کردن دولت ملی افغانستان فراهم می نموده است.

 

نیمه دوم سال 2010 - نیمه اول سال 2011  نمایانگر پویاترشدن یکی از خطرناک ترین گرایش ها در جنگ افغانستان- افزایش چشمگیر تضادهای میان تباری، بوده است که در تمایلات عمومی و دغدغه های نخبگان سیاسی تباری به سوی تجزیه طلبی تحول یافته است.

 

ایده تجزیه طلبی در محیط سیاسی افغانستان موضوع تازه یی نیست، اما کنون چنین بر می آید که کیفیت تازه یی گرفته است.

 یکی از سازواره های اصلی پروژه «خاور نزدیک بزرگ» (خاورمیانه بزرگ) برای افغانستان و کشورهای همسایه، برنامه نام آشنای ایجاد «پشتونستان بزرگ» است.

 

این پروژه مانند پروژه های دیگر، از سوی بخشی از نخبگان پشتون، با توجه به مشکل حل نشده تعادل و توازن تباری- سیاسی و قومی در کشور[1] مورد بهره برداری قرار می گیرد. در عین زمان، افزایش پشتونیزاسیون ساختارهای دولتی باعث برانگیخته شدن واکنش های باشندگان غیر پشتون می گردد که نشانه های غیر مستقیم آن در روند کارزار مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری در سال 2009 و بسیار به روشنی در نتایج انتخابات پارلمانی در سال 2010، که در آن پشتون ها شکست افتضاح آمیزی دیدند، آشکار گردید که اکثریت کرسی ها در مجلس به دیگر گروه های تباری رسید.

 

پشتونیزاسیون بیشتر قدرت دولتی می تواند تنها به پیچیده تر شدن پیکربندی چالش ها در کل و به تبع به تنگ تر شدن گستره و میدان روند [سازگاری ملی] و گفتگوها بینجامد.

 

 در این زمینه، کنون بالاشدن دوباره مساله «خط دیورند» بسیار جالب است. آمادگی اداره حامد کرزی به تایید و شناخت خط دیورند (که در اصل مبتنی بر سازگاری یا تفاهم است) به عنوان مرز رسمی افغانستان و پاکستان، واکنش منفی محافل و حلقات ناسیونالیست پشتون و تایید نخبگان غیر پشتون کشور را بر می انگیزد.

 

سخن بر سر آن است که چشم پوشیدن از ادعاها بر سر منطقه قبایل و دیگر سرزمین های مورد مناقشه، رای دهندگان پشتون باشنده شرق «خط دیورند» را که باالقوه می توانند در روند رای گیری ها در افغانستان مشارکت ورزند، از بازی بیرون می اندازد و این گونه سهم کنونی آنان را در آرای کل باشندگان انتخابات افغانستان می کاهد.

 

 نپذیرفتن قاطعانه روند گفنگوها با طالبان از سوی نخبگان غیر پشتون، به نوبه خود، مبتنی بر بی میلی آنان به مشارکت دادن آن بخشی از رهبران پشتون که امروز در کنار «طالبان» هستند، در روند سیاسی است.

 این همه، با هم، یک بار دیگر گواه بر ساختار تباری- سیاسی دگرگونشده جامعه افغانستان در طول  سال های دهه های 1980-2000 و افزایش چشمگیر نقش باشندگان غیر پشتون و نخبگان آنان در روند سیاسی در افغانستان است.

 

در این حال، همه تلاش های دولت حامد کرزی در راستای پیشبرد روند گفتگوها تا زمانی محکوم به شکست خواهد بود که به این روند رهبران غیر پشتون نپیوندند و منافع، ادعاها و خواست ها و جاه طلبی های جامعه غیر پشتون در نظر گرفته نشود. در غیر این، تمایلات تجزیه طلبی و تهدید فروپاشی کشور، تحقق سناریوهای گریز از مرکز به گونه شتابانی رو به پیشرفت خواهند داشت.

 

 شماری از روندهای روان در افغانستان، همانند آن چه اند که در یوگوسلاویای پیشین در سال های دهه نود سده بیستم رخ داده بودند و گواه بر آمادگی جانب  امریکا اند که در صورت تحول معین رخدادها سناریویی همانند با سناریوی دیتون  1995 را تحت شرایط خاص پیاده نمایند.  

 

اما تجزیه و تحلیل ابتدایی سازشنامه دیتون سال 1995 نشاندهنده بسیاری از تناقضات سرشتی درونی در مفاد آن است. بوسنی و هرزگوین در گذشته هیچگاهی به عنوان یک کشور متحد و مستقل وجود نداشت و همواره تنها چونان استانی در بافتار کشورهای دیگر بوده است. این سازشنامه با هدف حفظ «یگانگی»، در عمل تکانه نیرومندی به فروپاشی بیشتر تباری بوسنی و هرزگوین داد. آن هم نه به دو بخش، بل به سه بخش و این گونه، منازعه به سادگی وارد «فاز نهفته» گردیده و اوضاع تنها  با  حضور ناتو نظامی زیر کنترل درآمد.

 

احتمال چنین پارچه پارچه شدن افغانستان بسیار بالا است، به ویژه با توجه به این واقعیت که در کانون های آنالیتیک امریکایی از مدت ها بدین سو روی یک پروژه از دیدگاه طبیعت همانند - «بلوچستان آزاد» می اندیشند که هدف اعلامی آن متحد ساختن باشندگان بلوچ افغانستان، پاکستان و ایران زیر چتر یک دولت واحد است.

در گام نخست، هدف این پروژه پرهرج و مرج ساختن اوضاع در پاکستان و ایران است. در استان ایرانی سیستان و بلوچستان نزدیک به یک میلیون بلوچ، بود و باش دارند.

 

چیزی به نام «مساله بلوچ» در ایران وجود ندارد. با این هم، نیروهای ایران ستیز با پویایی در تلاش برای بی ثبات کردن اوضاع در مناطق بلوچ ها و فروپاشی تباری و سیاسی کشور اند. کار اصلی را در این راستا، سازمان های اسلامی «مجاهدین خلق» و «فداییان خلق» پیش می برند که زمانی چونان احزاب چپگرا و حتا مارکسیست تبارز نموده بودند. کنون هر دو گروه را می توان د- فاکتو چونان گروه های تندرو و دهشت افگن ارزیابی کرد. هر دو سازمان با  CIA امریکا و سازمان اطلاعات و امنیت عراق– مخابرات موفقانه ارتباط دارند.

 

 اندیشه های ناسیونالیسم و ​​گرایش های تجزیه طلبانه در بلوچستان خاوری (در بلوچستان پاکستان)، که در آن نزدیک به 4 میلیون بلوچ بود و باش دارند، رواج دارد.

 

 سازمان های سیاسی- اجتماعی بلوچ در خارج، بیشتر از پاکستان اند و همو همین سازمان ها در تلاش برای برانگیختن گرایش های تباری در بلوچستان ایران اند.

 

در افغانستان، بلوچ ها بسیار اندکشمار اند. اما موضوع از دید حفظ تمامیت ارضی افغانستان به عنوان یک کشور و از دیدگاه ثبات منطقه یی به طور کلی حساس است.

 

ایده تجزیه افغانستان دارای تاریخچه خودش است. حفیظ الله امین- هوادار چهارآتشه تقسیم اداری- گستره یی افغانستان با الگوبرداری ساده از ساختار شوروی پیشین بود که هوای ایجاد جمهوری های اتحادی افغانستان («اتحاد جماهیر افغانستان»)- متشکل از  جمهوری های اتحادی بر شالوده ساده تباری– پشتونی، بلوچی، تاجیکی، و... را در سر می پرورانید.

 

فدرالی سازی افغانستان زمانی در رهبری شوروی پیشین به عنوان یکی از واریانت های حل و فصل پیچیدگی های میانتباری، مسائل قومی- سیاسی و باثبات سازی اوضاع در کشور پس از بازگشت سپاهیان شوروی در دست بررسی بود. برای نمونه، امکان ایجاد منطقه خودمختار تاجیکی در گستره بود و باش  تاجیک ها در ساختار افغانستان واحد با گنجاندن استان های بدخشان، تخار، بغلان و بخش هایی از استان های پروان و کاپیسا بررسی می شد.[2]

 

 همین گونه، چنانی که ارتشبد والانتین وارینیکف- در کتاب خاطرات خود نوشته است، مساله مشارکت تاجیک ها در مقامات بالایی دولتی و وارد ساختن دسته های منظم رزمی جمعیت اسلامی افغانستان (در چهارجوب سپاهیان منظم جمهوری خودگرادان تاجیکی) به بافتار نیروهای نیروهای مسلح جمهوری افغانستان بررسی می گردید.

 

رد این گونه طرح ساختاری افغانستان، هم با درک آتش افروزانه بودن این ابتکار از سوی دولت بیشتر پشتونی داکتر نجیب و حواریون [پشتون تبار او- گ.] و هم با درک پراکندگی بالای اسکان گروه های اصلی تباری باشندگان در سراسر کشور و غیر واقعی بودن آشکار اداره کشور بنا به نشانه ها و معیارهای تباری پیوند داشت.

 

 در طرح های معاصر جیوپولیتیکی تقسیم افغانستانِ امریکایی ها- پیکره اصلی- «پشتونستان» در جنوب و [ایجاد کشور- گ.] «ترکستان افغانی» در شمال است. نشانه های چنین طرح هایی پدیدار شدن شماری از نوشتارها در رسانه ها است که ارزیابی ها و  برآوردهایی از چنین سناریوها می دهند.

 

رستم حیدرف-  نماینده بنیاد آلمانی فریدریش ایبرت در تاجیکستان بر آن است که : «نفرت پشتون ها از تاجیک های افغانستان،  و در کل از همه تاجیک ها بسیار بالا است. این دشمنی همانند دشمنی اسراییل با اعراب است و از همین رو، هیچگاهی میان تاجیک ها و پشتون ها در افغانستان صلح رو نخواهند داد. اگر تاجیک های افغانستان بخواهند دولت جداگانه یی برای مثال «کنفدراسیون شمال افغانستان» بسازند، پس بی تردید چنین چیزی به سود منافع ملی جمهوری تاجیکستان، که نیازمند  یک منطقه حائل در مرزهایش است، خواهد بود.

 

 صلح در افغانستان از دید من پس از تقسیم افغانستان به دو کشور : پشتونستان و  کنفدراسیون شمال افغانستان، با اشتراک بقیه ملل باشنده افغانستان، برقرار خواهد شد.

 

فزونی یابی بسامد (فریکانس) این گونه ارزیابی ها در رسانه ها، گواه بر راه اندازی کارزار اطلاعاتی هدفمند در راستای جا انداختن تصورات در باره محتمل بودن، مجاز بودن و ممکن بودن تغییر جغرافیای سیاسی منطقه در افکار عمومی جهانیان است.

به رغم دیدگاه های جزمی مسلط بر پنداشت های جمعی، در جنوب کشور مردمان غیر پشتون نیز بود و باش دارند و جوامع بزرگ تاجیک و شیعه- هزاره دیده می شوند. همین گونه مساله پشتون های دری زبان مطرح است.

 

در شمال کشور مجتمع های بزرگ پشتون ها موجود است. از این رو، سخن گفتن از شمار ثابت و تثبیت شده باشندگان و بالاتر از آن پراگندگی جغرافیای هر یک از گروه های تباری افغانستان، در عمل غیر ممکن است.

 

 در افغانستان، بارها، تلاش هایی برای سرشماری نفوس برای مدون ساختن و تنظیم درآمدهای مالیاتی انجام شده است. اما  داده ها و اطلاعات شده [رسمی-گ.] که بر وفق میل نخبگان پشتون حاکم (که راغب به شامل ساختن باشندگان غیر پشتون در چهارچوب «ملت واحد افغان» اند)؛ بوده است، نمی توانند چونان منبع عینی برای تدوین نقشه تباری گذشته کشور کار گرفته شوند. چه برسد به افغانستان مدرن.

 

تلاش های جداگانه یی در دوره حاکمیت حزب دموکراتیک  خلق در زمینه سرشماری نفوس به راه انداخته شده بود. مگر این تلاش ها بس ناهنجارمند بودند و می توانند تنها ارقام تقریبی را به دست بدهند.[3]

 

در عین زمان، مهاجرت های گسترده سال های دهه های 1980- 1990 به گونه جدی منظره تباری کشور را  که بی آن هم در روند سده های اخیر هیچگاهی آمارمند نبوده است، دگرگون گردانیدند.

 

حتا سخن گفتن در باره شمار ثابت پشتون ها- تبار «دولت ساز» کشور بس دشوار است. چون مهاجرت قبایل پشتون میان پاکستان (هند بریتانوی) و افغانستان در منطقه جنوب باختری کشور از سوی هیچ کسی هیچگاهی کنترل نگردیده است.

 

نفس تشکیل دولت افغانستان در چهارچوب  مرزهای به رسمیت شناخته شده کنونی، یک حقیقت تاریخی نو (متاخر) به شمار می رود.

 

در دوره دولت درانی (1747-1818) اساسا مرحله خلع ید و راندن تاجیک ها از زمین های شان و تبعیت آنان از پشتون ها در جنوب افغانستان به پایان رسید. در دوران پادشاهی احمد شاه درانی، قبایل پشتون در مناطق جلال آباد، غزنی، قندهار، فراه و هرات آغاز به اسکان نمودند. در عین زمان، زمین های پربار متعلق به تاجیک ها در منطقه قندهار یکسره به قبضه ملکیت خان های درانی درآمد، و تاجیک ها به یک لایه وابسته باجگزار و مالیات پرداز تبدیل شدند.

 

به سال  1770 هنگامی که کابل پایتخت دولت درانی برگزیده می شود، برای نخستین بار  جمعیت پشتون در منطقه کابل اسکان می یاند. با این هم، در این هنگام، ملکیت های فئودالی تاجیکی (و دیگر زمین های غیر پشتونی) دره های جنوبی هندوکش و سراسر شمال افغانستان استقلال خود را حفظ نموده بودند و تنها گهگاهی باج های ناچیزی برای امیران بخارا و افغان می فرستادند.

 

 پس از جنگ اول افغان و انگلیس، مشی مستعمره سازی اراضی غیر پشتون بیش از پیش شدت گرفت. در سال 1845، زمین های تاجیک نشین چاریکار به تصرف امیر کابل درآمد و پروان،  قره باغ، قلعه بند (شاید قلعه بلند) پس از جنگ دوم افغان و انگلیس به کابل متصل شد. امیر عبدالرحمان خان همه ملکیت ها خرده تاجیک های کوهستان و کوهدامن را زیر فرمان خود درآورد. تنها تاجیک های دره پنجشیر در نیمه دوم سده نوزدهم استقلال  خود را حفظ نمودند.

 

مستعمره سازی خان نشین های شمال کرانه های چپ آمو در سال های دهه 1880 افزایش یافته، و برخی از استان ها در بخش های مرکزی و شمالی کشور به افغانستان تنها مقارن با اواخر سده  نزدهم به خاک شامل گردانیده شدند.

 

هزاره جات (هزارستان)[4]  به گونه نهایی از سوی پشتون ها در سال 1893 تصرف گردید و  نورستان در سال 1896.

 تصرف مناطق غیر پشتون به آن انجامید که به تدریج عامل تباری در مجموعه یی بس پیچیده تضادهای درونی ارزش بسیار مهمی  یافت.

 

هنگامی که پس از تثبیت مرزها با خط دیورند برخی از قبایل پشتون در قلمرو بریتانیایی هند ماندند،  بخش دیگری از پشتون ها آغاز به سرازیری به سوی افغانستان نمودند.

 

در سده های نزدهم و بیستم تنها قلمرو زیر کنترل هزاره ها در افغانستان مرکزی و شمالی، در نتیجه کوچیدن و اسکان دادن پشتون ها از هند بریتانیایی از 150 هزار کیلومتر مربع به 100.000 کیلومتر مربع کاهش یافت.

 

ربع اخیر سده نزدهم- اوایل سده بیستم، زمان فشرده ترین اسکان دهی قبایل پشتون در مناطق شمالی و مرکزی کشور بوده است. در سال 1884 از منطقه کابل به ولایت میمنه 3،000 خانواده، به مناطق مرزی بادغیس 1300 خانواده از عشایر کوچرو اسحاق زایی پشتون جا داده شد.

 

در سال 1885 به بلخ 800 خانواده منتقل شدند. 4،000 خانواده دیگر در اوایل 1890  به زمین های چار ایماک ها در شمال باختری برده شدند.

 

به نواحی اندخوی، شبرغان، آقچه، سرپل در اواخر سده نزدهم- اوایل سده بیستم  62،000 خانواده پشتون اسکان داده شدند. هنوز در 1930  نشاندهی می شد که بسیاری از روستاها و دهکده های نواحی کندز و خان آباد که در گذشته در آن ها تاجیک ها و ازبیک ها زندگی می کردند، یکسره پشتون نشین شدند.

 

منظره های همانندی در قطغن در نواحی تاشقرغان (خلم)، آیبک (سمنگان) و خواجه نهرو به چشم می خورد. شمار بسیار خانواده های پشتون در بدخشان، در نواحی رستاق و چاه آب پدیدار شدند.

 

همین گونه، در شمال هندوکش، در استان های کندز، فاریاب، بادغیس، جوزجان، هرات، در نزدیکی مزار شریف، و در  بدخشان چند ناحیه قدرتمند  پشتون نشین ایجاد گردید.

 

در هزارستان بیشتر احمد زی ها، مومندها و شمار دیگر قبایل پشتون اسکان داده شدند.

 

شمار ناقلان پشتون در نورستان، شایان توجه نبوده است.

 

اسکان قبایل کوچرو پشتون جنوب (و همین گونه کوچ دادن جمعیت مستقر مناطق شمال) در بسیاری از مواد دارای بار اجباری و خشونت آمیز بوده است. در سال های 1939-1951 به استان های قطغن، مزار و میمنه بیش از 6000 خانواده از قبایل پشتون شینواری، صافی، منگل، سالارزی، جاجی، چترالی، توری و افریدی منتقل شدند. در میانه های سال های دهه 1960 پشتون ها نزدیک به 65 درصد باشندگان استان هرات را می ساختند. در بدخشان، پشتون ها را حتا در مناطق دور افتاده  کوهستانی یی چون درواز و زیباک اسکان دادند.

 

مشی اسکان دهی دو هدف را دنبال می کرد: یکی گذار کوچروان به طرز زندگانی ساکن به منظور کمک به رشد کلی اقتصادی و افزایش درآمدهای مالیاتی بوده است. مولفه سیاسی این فرایند در تمایلات امیران کابل مبنی بر تحکیم مستعمره سازی مناطق متصرفه غیر پشتون بود. یعنی پشتونیزاسیون بس تجاوزکارانه یی روان بود.

 

پشتون های ناقل از پشتیبانی جدی دولت در مسایل پرداخت مالیات برخوردار بودند. برای آن ها (از کیسه باشندگان غیر پشتون) زمین های کشتزار داده می شد و همچنین به آن ها کمک های مالی می شد. در عین زمان، مواردی هر چند هم نه چندان به گونه گسترده- اسکان باشندگان غیر پشتون به گستره بود و باش سنتی پشتون ها دیده می شد. یکی از اهداف مشی اسکان دهی،  همگونسازی جمعیت غیر پشتون با پشتون ها بود. برای مثال؛ بخشی از باشندگان تاجیک وادی های ننگرهار و کنر به آرامی و آهستگی با از دست دادن زبان شان نام های دیگر عشیره یی را می پذیرفتند.

 

 تاجیک ها باشندگان اصیل و بومی کشور و از دیدگاه شمار دومین گروه قومی افغانستان اند. گستره های اصلی پراگندگی تاجیک ها– استان های بدخشان، تخار، هرات، جوزجان، سمنگان، بلخ، کندز، و نیز دره پنجشیر و وادی شمالی (در برگیرنده بخش هایی  از گستره ولایات کابل، پروان و کاپیسا) است. با این هم، تاجیک ها تقریبا در همه استان های کشور اسکان دارند.

 

 ازبیک ها- بیشتر نمایندگان قبایل قطغن، مینگ، ساری،  کون گارد کنیگیس و برخی عشایر دیگر -  در ساحات ولایات فاریاب، جوزجان، بلخ و سمنگان، و به پیمانه کمتری در تخار، کندز و بدخشان بود و باش دارند.

 

ترکمن ها از دیدگاه شمار پس از ازبیک ها دومین گروه ترک اند. در اوایل 1980 شمار آن ها نزدیک به 300.000 می رسید که شامل قبایل ارساری ( Ersari)، علی ایلی، سالاری، سارقی، تکین و برخی دیگر می گردیدند.

 

هزاره ها در مناطق کوهستانی مرکزی کشور (هزاره جات/ هزارستان) بود و باش دارند. در گام نخست در استان بامیان، شماری بسیاری از آن ها در بلخ زندگی می کنند. هزاره ها همچنین در ارزگان، غزنی، وردک، هرات و کندهار زندگانی می کنند.

 

در شمال باختری افغانستان برخی از اقوام کوچک خویشاوند با هزاره ها و گاهی آمیخته با آن ها زندگانی دارند: فیروزکوهی ها، تایمنی ها، جمشیدی ها،[5] هزاره قلعه نو.

 

در جنوب خاوری افغانستان، دو گروه قومی کوچک دیگر- اورمری ها و پراجی ها بود و باش دارند که به زبان های گروه ایرانی سخن می گویند. در واحه هرات و در امتداد مرز افغانستان و ایران، کردها زندگی دارند که با گویش کرمانجی سخن می گویند.

 

در جنوب باختری کشور قبایل بلوچ و براهویی به شیوه کوچروی زندگانی به سر می برند. در کابل و تا جایی هم در قندهار قزلباشان و افشاری ها زندگی می کنند، که از ایران در میانه های سده هژدهم اسکان داده شده اند.[6]

 

در بدخشان، پامیری ها- روشانی ها، (ریخ ها، روخنی ها)، اشکاشمی ها، واخانی ها (واخ ها، خیک ها) سنگلیچی ها، زیباکی ها، منجانی ها، شغنانی ها (خوگنی ها)، دروازی ها و دیگران بود وباش دارند.   

 

در خاور و جنوب خاوری افغانستان چند گروه کوچک قومی که به زبان های هند وآریایی و زبان های نورستانی از دید تیپولوژی به آن ها نزدیک می باشند، زندگی می کنند.

 

 بزرگترین آن ها – پشه یی ها  اند (که شمار شان نزدیک به 100.000) نفر می رسد و در دره های کوه های کابل و کنر بود و باش دارند)، در منطقه جلال آباد تیرایی ها مسکون اند.

 

در نورستان اقوام کوچک کاتی، وایگلی، اشکون، پارسون، که به زبان های گروه نورستانی سخن می گویند، و شمار کل آن ها نزدیک به 180.000 نفر می رسد، مسکون می باشند.

 

در کابل و قندهار، در آستانه سال های دهه هشتاد سده بیستم جمعیتی در حدود چهل هزار نفر از هندی ها و پاکستان، که بیشتر آن ها پنجابی (که زبان و جنبه های فرهنگی پنجابی را حفظ نموده اند) و نیز سندی به سر می بردند.

 

 عامل مضاعف پیچیده تر شدن تصویر بی آن هم پیچیده تباری (و به تبع  سیاسی)، جدایی تقریبا همه  توده های بزرگ باشنده افغانستان بین چند کشور است.  

 

 تصویر اتنو- دموگرافی (تباری- جمعیتی) توده های پارچه شده باشنده افغانستان و کشورهای همسایه در 1990  به شرح زیر می نمود:

 - پشتون ها: در افغانستان - 8-9 میلیون نفر، در پاکستان - 13-14  میلیون نفر؛

 - تاجیک ها:  در افغانستان  نزدیک به 4 میلیون نفر [بر پایه برخی دیگر از داده ها بین 6- 7.5 میلیون نفر]، در تاجیکستان - 3،5 میلیون نفر؛ [در ازبیکستان در این هنگام شمار تاجیک ها را به 5.5 تا 6 میلیون نفر تخمین می زدند.]

 - ازببک ها: در افغانستان - 1،7 میلیون نفر، در ازبیکستان- 19 میلیون نفر [در این هنگام شمار باشندگان ازبیک تبار تاجیکستان را نزدیک به 1 میلیون نفر تخمین می زنند] .

 - ترکمن ها: در  افغانستان - 0،5 میلیون نفر،  در ترکمنستان - دو میلیون نفر، در ایران - 0،7 میلیون نفر؛

 - بلوچ ها: در افغانستان – 170000 نفر، در پاکستان - 3،1 میلیون نفر در ایران- 1 میلیون نفر.

 

 به طور کلی، پویاتر شدن موضوع خودگردانی تباری در تاریخ دهه های اخیر افغانستان– نوعی نشانگر وضعیت تباری- سیاسی جامعه بوده است. هر بار این مساله هنگامی پویاتر می شود که  پشتون ها چونان تبار دولت ساز، انحصار سیاسی و نظامی را در کشور از دست می دهند. برای مثال، در روند شورش معروف (جنگ داخلی) سال 1929 به رهبری بچه سقاء [(امیر حبیب الله کلکانی)-گ.] که همچنین مساله جدایی شمال افغانستان بررسی شد.

 

 ویژگی پروژه کنونی تقسیم کشور- حضور اداره خارجی و منابع مادی و ... لازم برای پیاده سازی آن است.

 

طرح تقسیم افغانستان را بایسته است در کانتکست بازگشت برنامه ریزی شده سپاهیان خارجی در سال 2014  از این کشور و واگذاری مسوولیت حفظ امنیت به ارتش ملی و پلیس افغانستان بررسی  کرد.

 

  در این حال، کاهش شدت اقدامات رزمی، حال چه رسد به پایان رسیدن آن، پیدا نیست.

 

 تجزیه و تحلیل الگوهای اساسی استراتیژی ایالات متحده و ناتو در منطقه امکان می دهند ریخت دهی خشن پیاده سازی و راه اندازی وضعیت هرج و مرج «مدیریت شده» در منطقه را گمان زد.

 

 اگر بپذیریم که حمله ایالات متحده و ناتو به افغانستان (2001) و عراق (2003) اجزای یک پروژه در زمینه بازآرایی سیمای بخش خاوری طرح نامنهاد «خاور میانه بزرگ» بوده است، مقارن با اوایل سال 2011  سلسله رخدادهای مغرب و خاور میانه («بهار عربی») را می توان در تحول سیمای بخش باختری یک منطقه گسترده دید.

 

پس از تجزیه تقریبا اجتناب ناپذیر لیبی، تمرکز اصلی به سوی ایران و سوریه می لغزد.  این امر  افزون بر سوریه و ایران (اهداف اصلی)، عربستان سعودی، یمن، بحرین، شاید هم عمان و به پیمانه بالا  ترکیه را نیز در بر خواهد گرفت.

 

 می توان با باورمندی گمان زد که به رغم هرگونه تحول منازعه در سوریه، کشانیده شدن پای ترکیه در آن؛ پدیدآیی کردستان مستقل شامل کردستان های سوریه، ترکیه و عراق و شاید هم کردستان ایران را به دنبال خواهد داشت.

 

 ایجاد بلوچستان مستقل- متشکل از بخش های سرزمین ایران،  افغانستان و پاکستان - جزء بسیار مهم برنامه های راهبردی ایالات متحده است. چون ایران به مدار تحق آن کشانیده می شود.

 

 جداسازی پشتونستان– به گونه شکلی یا واقعی– به میزان بالایی برخاسته از این واقعیت است که  نیروهای ایالات متحده و ناتو دیگر توانایی حضور تمام عیار مستقیم در جنوب افغانستان را ندارند.

 

شاید، در آن جا پایگاه های اصلی- شیندند (اسفزار یا سبزوار)، بگرام (که کنترل بر قدرت سیاسی در کابل را تامین خواهد کرد) و قندهار، حفظ گردد. شاید فرماندهی امریکایی در حوزه باختری افغانستان بر پایه قراردادها با بخشی از نخبگان پشتون، بتواند یک نوعی حالت منازعه کنترل شونده را تامین کند.

 

... و مهمترین چیز این که نیروهای اصلی ائتلاف ناتو- امریکا به شمال افغانستان (که کلیدی ترین پایگاه در آن، پایگاه هوایی مزار شریف خواهد گردید که کنون هم در خدمت امریکایی ها می باشد) و قسما هم به کشورهای آسیای میانه؛ خواهند کوچید.

 

 استقرار پایگاه های نظامی ایالات متحده و ناتو پس از 2014 ترند کلیدی مناسبات میان دولت حامد کرزی و دولت ایالات متحده و برخی کشورهای اروپایی است.

 

در سال 2011 نمایندگان وزارت خارجه و رهبری نظامی امریکا گفتگوهای فشرده یی را با رهبران  همه کشورهای آسیای میانه پیرامون استقرار نظامیان و تاسیسات زیرساختی نظامی ایالات متحده در این کشور ها انجام دادند. در این میان بیشترین شیفتگی ایالات متحده به چیزهای زیر بود:

 - افزایش حضور نظامی در فرودگاه بین المللی «ماناس» در قرقیزستان؛

 - تاسیس امکانات نظامی در بخش قرقیزستانی دره فرغانه (در اوش و باتکن)؛

 - ساخت امکانات نظامی در کولاب، عینی، خاروغ و مرغاب (تاجیکستان)؛

 - بهره برداری از فرودگاه نظامی در مرو (ترکمنستان)؛

 - بهره برداری از فرودگاه های نظامی توزل (در تاشکنت)، چرچیک (در ترمز)، کوکایدی (در خان آباد)، در بخارا، بازسازی فرودگاه های قدیمی مانند ژاسلیک در قره قلپاکستان در ازبیکستان؛

 - استفاده از فرودگاه ها در آلماتی، بورالدایی، بازسازی فرودگاه ارکالک و ساختن پایگاه های نظامی (هوایی و دریایی) در  آکتاو (قزاقستان).

 

بخش بازنمایی شده روند این گفتگوها در رسانه ها با تصورات پا گرفته در باره افزایش تهدیدات امنیتی از افغانستان پس از سال 2014 در رسانه های منطقه یی آمیخته می شود که همچنین با اقدامات جداگانه گروه های دهشت افگن زیر کنترل سازمان های اطلاعاتی امریکا، به ویژه در قرقیزستان و قزاقستان همراهی می گردند.

 

افزایش پویایی های این چنین گروه ها که متوجه ایجاد وضعیت بی ثباتی اند، حضور نظامی ایالات متحده را مدلل می سازد.

 

 تجزیه و تحلیل کلی وضعیت در افغانستان، تاجیکستان و قرقیزستان امکان می دهند احتمال ورود هر سه کشور را در گستره واحد منازعه پیشگویی کرد. چون تراز پاسداری از مرزهای دولتی میان افغانستان و تاجیکستان و میان قرقیزستان و تاجیکستان بسیار پایین است.

 

بی تردید، نزدیکی کانون درگیری ها بی چون و چرا بر ازبیکستان و قزاقستان تاثیر بر جا خواهد گذاشت. این گونه تحول اوضاع می توانند به کشیده شدن پای روسیه در درگیری ها به ویژه در چهارچوب سازمان پیمان امنیت جمعی بینجامند، که بیشتر به افزایش، گسترش و ادامه جنگ در سراسر منطقه، با مبدل گردانیدن آن به (دیگر نه «پروژه»، بل به) گستره بس راستین- به بخشی از گستره تعارضات مسلحانه دایمی «خاور میانه بزرگ» بینجامد.

 

در کل، بدتر شدن و رو به وخامت گراییدن مناسبات تاجیکستان و ازبیکستان هم تصادفی نمی نماید. از سرگیری درگیری های میانتباری در جنوب قرقیزستان، که هماهنگ با مناقشه تاجیکستان و ازبیکستان است، نیز می توانند کاتالیزور (شتابدهنده) بی ثباتی در سراسر منطقه گردند.

 

تقسیم  (کنون) فرضی افغانستان ناگزیر  تاثیر دومینویی خواهد داشت.

 

  جنگ سال های دهه 1990 در تاجیکستان به گونه مطلق بار نبرد مناطق کشور با یک دیگر را داشت- مواجهه نخبگان منطقه یی با یک دیگر را، و نه به هیچ رو ایدئولوژی ها، چنانی که اغلب به نظر می رسد. تضادهایی که تا جایی با راه افتادن روند گفتگوهای سال های 1992-1997، فروکش نموده بودند، کنون با سیاست های ناکارآمد رژیم دوشنبه که پیوسته افزایش پویای تمایلات پرخاشجویانه را دامن می زند، پیچیده تر می گردد.

 

شالوده عشیره یی- منطقه یی فروپاشی فرضی ترکمنستان به طور کامل با افتراقات اصلی میان قبیله یی همخوانی دارد: نخبگان ولایت بلکان غربی که باشندگان آن ایمودها اند، مدت ها است که خستگی حاکمین انحصاری تکین ها (آخال ها) را احساس می کنند که گستره اسکان شان  (و، در نتیجه، پایه های اجتماعی حمایت شان)- ولایات آخال و مرو و بخش های مرکزی و جنوب خاوری کشور است. ارسارها و قبایل دیگر ترکمن نیز بعید است که لذت زیادی از این واقعیت ببرند که برای چندین دهه از مشارکت در قدرت و کنترل جریان های مالی کنار گذاشته شده اند.

 

برای ایمودها  مسایل مالی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. چون در زیستگاه آن ها در کرانه های دریای کسپین خاستگاه های بزرگ نفت و گاز قرار دارد.

 

 در باره تقسیم قرقیزستان به شمال و جنوب در سال های اخیر تنها کارشناسان و تحلیلگران تنبل چیزی ننگاشته اند.

 

مشکل هست، و وقایع کنونی تنها پایگاه ضعیف اجماع را نشان می دهند، بر خلاف انتظار، خودخواهی و بالاتر گذاشتن منافع شخصی نخبگان منطقه یی در وهله اول، شمالیان که انحصار  بالفعل کامل قدرت راستش هر چند ضعیف قرقیزستان را در دست دارند.

 

  ازبیکستان و قزاقستان هم از همان آغاز از چشم انداز بافتار جغرافیایی و تباری - اجتماعی و ترکیب جمعیتی دولت پیچیده بوده اند.

 

هنوز در 1998 رییس جمهور تاجیکستان که هنوز رحمان نشده بود و رحمانف بود، در دیداری با نمایندگان روشنفکران، اندیشه بازگردانیدن تاجیک های بخارا و سمرقند را ابراز داشت. این که چرا ازبیکستان به این اظهارات هیچ واکنشی نشان ندادند- رفتار دیپلماتیک ازبیکستان تنها مایه شگفتی است.

 

با این هم، تلاش ها برای جنبانیدن تاجیک های ازبیکستان در نبود همبستگی بایسته نخبگان منطقه یی ازبیکستان تهدید شایان توجهی برای ثبات جمهوری ازبیکستان است.

  

ابهام در مساله جانشینی قدرت در این که چگونه ائتلاف های طایفه یی میان منطقه یی خواهد بود،  به چه پیمانه نظام سیاسی در آینده قابل پیش بینی متعادل خواهد ماند، چونان یک مشکل حاد در ازبیکستان و قزاقستان مانده است.

 

جدایی خواهی پیدای قزاق های باختری- ادایی ها، ویژگی های نخبگان قزاقستان جنوبی، مشکلات دیاسپاراهای اویغوری و در کل باشندگان غیر قزاق کشور همراه با میهن پرستی ملیگرای  قزاقی،  و دیگر سازواره ها را تا کنون پیروزمندانه رییس جمهور کنونی توانسته است حل و فصل کند. این که رییس جمهور آینده تا چه اندازه موفق خواهد بود – برای باشندگان قزاقستان سوال اصلی است.

 

پیکان مهم مثبت ثبات و توسعه برای قزاقستان، از جمله تمامیت ارضی، روند همگرایی با روسیه و بلاروس است، اما این الگو هم  تا هنوز به یک الگوی پایدار و برگشت ناپذیر مبدل نشده است.

 

 ناپدید شدن موانع حمایتی مرزی، کاهش فرمایش ها (سفارش ها)ی دولتی، جهانی شدن بازارها و رشد قدرت نیروهای فراملی و چند ملیتی مواضع دولت های ملی را تضعیف می نماید. با آن که این روشن است که «پایان تاریخ» نیست، اما دولت ملی چونان واحد خاص فرآیند تاریخی دیگر چونان  محمول گستره راهبردی رو به از میان رفتن دارد - این یک واقعیت عینی است.

 

اما این به هیچ رو به معنای به دست فراموشی سپردن مسایل مصوونیت و خدشه ناپذیری مرزها و تمامیت ارضی نیست.

 

بحث دیگری است که یه چه پیمانه و چگونه نخبگان این یا آن دولت قادر خواهند بود برای خودشان به گونه حداکثری اجزای حاکمیت و استقلال را نگه دارند و یا به دولت خود به طور کامل بار  دولت ماهواره یی (اقمار) بدهند.

 

پس از فروپاشی شوروی، بدون استثناء، جمهوری های پیشین، بی توجه به مفهوم حرکت جیواکونومیک (و حتا جیوپولیتیک) حرکت خود، سیاست همگرایی کامل به گستره اقتصادی جهانی را برگزیدند. تلاش هایی انجام یافت تا در وضعیت دولتی خود در بعد اقتصادی، به یک پرش با جذب سرمایه گذاری ها از سوی مراکز جهانی قدرت دست بیابند.

 

ویرایش کنونی این سیاست ها، هرگاه درک نه، پس قطعا به رسمیت شناختن ناکارآیی کشور های نوپا چونان بازیکنان نو بین المللی است.

 

و پیوستن آن ها در فرایند ریگیونالیسم (منطقه گرایی)، بازگشت با تغییر شکل در وهله نخست در عرصه های منابع، و همچنین ارتباطات و در سایر حوزه های غیر اقتصادی است. و این یک روند طبیعی است.

 

منطقه گرایی (به شکل پذیرش وضعیت کشورهای ماهواره (اقمار) به معنای واقعی کلمه) شیوه یی برای حفظ خود در این سرزمین، و به طور کل است و جلوگیری از سرایت دومینوی سراسری منطقه یی. این مشکل نه تنها قزاقستان، ازبیکستان و یا ترکمنستان، بل نیز بازیکنان تراز بالاتر جهانی - چین و روسیه است.

 

نشانگر نمایل نخبگان کشورهای منطقه برای حفظ وضع موجود سیاسی و جغرافیایی در دورنمای بس کوتاه مدت، افغانستان است.

 

راهیافت راستین برای مشکل افغانستان، با هدف بازسازی و حفظ ثبات در منطقه بزرگ خاور میانه و نزدیک، آسیای جنوبی و مرکزی، در گرو گفتگوها است.

 

 سازماندهی گفتگوهای درونی افغانی می تواند بر پیشینه کاربرد سیاست ملی آشتی در نیمه دوم سال های دهه 1980 و نیز نمونه تجربه حل و فصل مساله تاجیکستان در سال های دهه 1990 با مشارکت ایران و روسیه استوار گردد.

 

 اما این فرآیند تنها در صورت خروج کامل همه نیروهای نظامی خارجی از کشور ممکن است. حضور نظامی ایالات متحده و ناتو در افغانستان به خودی خود یک عامل بی ثبات کننده است.

 

گروه هایی که در برابر دولت و نیروهای خارجی مبارزه مسلحانه را پیش می برند، به پیمانه بالایی بسیار ناهمگن هستند، و بخش زیادی از آن ها خاستگاه های داخلی دارند و برخی هم از حمایت مردم افغانستان برخوردار اند.

 

 آن ها باید به شرکت کنندگان دارای حقوق کامل روند گفتگوها گردند. تنها معیار بیرون نگه داشتن گروه های مختلف و جریانات از روند گفتگوها می تواند و باید پیوندهای آن ها با دهشت افگنان بین المللی و نیروهای تندرو باشد.

 

 با توجه به نقش رو به افزایش سازمان های منطقه یی در سراسر جهان و بحران حقوق بین المللی، که در مرکز آن سازمان ملل متحد نمی تواند پاسخگوی نیازهای اورآسیای میانه باشد، بایسته است مکانیزم خودی که از طریق آن به مسایل زیر مجموعه اورآسیایی روابط بین المللی در دهه های آینده رسیدگی شود، به میان بیاید.



[1] . با توجه به این که اولتراناسیونالیست های پشتون ادعا دارند که پشتون ها اکثریت تباری را در افغانستان می سازند و در عمل چنین نیست (کنون پشتون ها بین 30-35 درصد باشندگان را می سازند)، از این رو، نیک به این حقیقت واقف اند و از دید آنان تعادل و توازن تباری به سود پشتون ها، تنها با تجزیه پاکستان و پیوستن زمین های پشتون های پاکستان به افغانستان ممکن است.

از همین جا است که با مطرح نمودن ادعای ارضی بر پاکستان، دستاویز وزنینی را به دست پاکستان برای گسترش مداخلات در امور افغانستان می گذارند.-گ.

[2] . این طرح به گونه یی که  الکساندر لیاخفسکی در کتاب توفان در افغانستان نوشته است،  از سوی فرماندهی شوروی به احمدشاه مسعود پیشنهاد شده بود، مگر مسعود آن را با قاطعیت رد کرد.- گ.

[3] . یکی از آمارهای نزدیک به واقعیت در باره بافتار نفوس افغانستان را لویی دوپری فقید که از کارشناسان برجسته مسایل افغانستان بود و سال های دراز در افغانستان می زیست و کار می کرد، ارائه داده است. او در مقاله اتنوگرافی.              در اوایل دهه هشتاد سده بیستم می نویسد:

پشتون ها- 4800000 نفر

تاجیک ها-  3500000 نفر

پارسیوان ها- 600000 نفر

ایماق ها- 500000 نفر

هزاره ها- 1000000 نفر

ازبیک ها- 1000000 نفر

ترکمن ها- 400000 نفر

بلوچ ها- 200000 نفر

نورستانی ها- 70000 نفر

هندوها و سیک ها- 30000 نفر

براهویی ها- 10000 نفر

دوپری در باره نفوس قزلباش ها، فرملی ها، قزاق ها، قرغیزها، کوهستانی ها، گلچه ها یا تاجیک های کوهنشین، گجرها، عرب ها و یهودها آماری نمی دهد.

 

این گونه، او شمار نفوس کشور را در این هنگام  نزدیک به 12 میلیون نفر تخمین می زند که از جمله پشتون ها 40 درصد را می سازند. روانشاد غبار در افغانستان در مسیر تاریخ و روانشاد فرهنگ در افغانستان در پنج قرن اخیز نیز پشتون ها نزدیک به چهل درصد تخمین زده اند.

 

بر پایه آمار دوپری پارسی زبانان در این هنگام  5.6 میلیون نفر اند که اگر قزلباشان، گلچه ها یا تاجیک های کوهنشین، عرب ها  و دیگر پارسی زبانان مانند فرملی ها و ... را به آن بیفزاییم، نزدیک به 6 میلیون نفر می شوند که پنجاه در صد نفوس یعنی اکثریت زبانی را می سازند.

 

شایان یادآوری است که درصدی پشتون ها در سال های دهه هشتاد و نود به دلیل تلفات سنگین در نبردها به 30-35 درصد کاهش یافته است و برعکس وزن سایر اقوام باشنده شمال بالا رفته است.

 

نگاه شود به کتاب: افغانستان مجموعه مقالات، ترجمه شیرانی و هوشنگ اعلم، تهران، 1376. –گ.

[4] . کاربرد واژه «هزاره جات» از دید املایی درست نیست. همین گونه، از دیدگاه تاریخی واژه «هزارستان» پیشینه کاربرد دارد. به گونه نمونه، در نقشه تدوین شده و چاپ شده به سال.... در کتاب «افغانستان»، نوشته گروهی از دانشمندان شوروی به رهبری پروفیسور....  که در نخستین سال های فرمانروایی امان الله خان برای انجام پژوهش های میدانی به افغانستان گسیل شده بودند، آشکارا کلمه هزارستان دیده می شود. روشن است دانشمندان شوروی نمی توانستند خود چنین واژه یی را روی نقشه بنویسند و بی تردید بر پایه کاوش ها و دریافت های واقعی و عینی چنین کلمه یی را برای بازتابدهی گستره بود وباش هزاره ها بازیافته بودند.

[5] . روشن است که تایمنی ها، فیروزکوهی ها و جمشیدی ها بیشتر سنی مذهب اند و خود را  ایماق (ایماک) -تاجیک تبار به شمار می آورند تا این که هزاره و شیعه مذهب. مگر با این هم، منتفی نیست با توجه به هم مرز بودن گستره بود و باش شان با هزاره ها، با آن ها آمیزش هایی داشته باشند.-گ.

[6]







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

داود27.07.2021 - 20:46

 هر وقت شاخه ای از یک درخت را ببرند آن شاخه خشکیده خواهد شد.ما همهه ایرانی و شاخه های درخت تنومند ایران شهر هستیم.زنده باد ایران و ایرانی

بلوچ خان29.03.2021 - 01:05

 بلوچستان در مسير استقلال و در جستجوى يك انقلاب فقط همين است آرمان بلوچ

Aminullah Takharistani19.03.2021 - 23:04

 به امید یک ایران بزرگ نصیب بخیر همه نژاد و تبار ایرانی یک ایران متحده خواهیم داشت و انشاالله ...! (امین الله تخارستانی از ترکیه)...!

امین الله تخارستانی 20.03.2021 - 00:10

 بلوچستان نباید از ایران جدا شود ... ! ( امین الله تخارستانی از کشور ترکیه )

به Mehdi13.09.2019 - 21:53

 عزیزم نچایی!؟؟ قفقاز رو عزیزم ارامنه و گرجی ها مطمئن باش که دوست ندارن جز ایران باشن و دل در گرو اروپا دارن اگه روسیه بذاره...ضمنا همون موقع هم آراکلی دوم (پادشاه گرجستان) روس ها رو دعوت کرد که من نمیخوام تحت الحمایه ایران باشم و میخوام تحت الحمایه روسیه باشم آذربایجان هم که مطمئنا با یه حکومت شیعه مرتجع نمیخواد به ایران ملحق بشه...حالا شاید اگه جکومتتون درست درمون باشه بدشون نیاد یه اتحادیه مشابه اتحایه عرب یا اتحادیه ترک با ایران تشکیل بدن...نه اینکه جز ایران باشن...مطمئنا نه امور داخلی و نه امور خارجیشون رو دست شما نمیسپارن

علیزاد09.02.2018 - 06:06

  در زمانی که ایران آشوب بود و جنگ با عراق از یک طرف و تحریم ابرقدرتها و سازمان ملل از طرف دیگر، هیچ گروه خائنی نتوانست وجبی از خاک ایران را ببلعد. وای به حال الآن که ایران ابرقدرت خاورمیانه است. تمام کفتارانی که خواب تکه کردن ایران را می‌بینند بدانند اگر روزی قدرت به دست وطنپرستان بیافتد با چک و لگد از خاک ایران ( از سند تا دربند، از سیحون تا اروند) پاکسازی خواهند شد و اگر دوباره در این مرز دیده شوند جان بی‌ارزششان را از دست خواهند داد. اینها خیلی باید خدا را شکر کنند که حکومت در دست گروهی بیغیرت است که « سلب تابعیت وطنفروشان » را در قوانین خود نگذاشته که حالا خواب کفتارستان‌های بزرگ و کوچک را می‌بینند.

کامران بلوچ20.10.2017 - 20:55

 در برابر اشغالگران تاریخ خواهیم ایستاد و زنده باد بلوچستان بزرگ هیچ فرقی نیست هرکجا خاک مقدس بلوچ است آنجا شرف بلوچ و آن شاءالله پرچم پر اقتدار بلوچستان در تمامیت خاک بلوچ به زودی به برافراشته خواهند شده

نظام الدین فطرت بلوچ03.05.2017 - 15:30

  جناب آریان فر را سلام دارم نوشته آقای الکساندر را خواندم که آنرا شما برگردانی کرده اید ، اگر به واقعیت های عینی جامعه و نصوص تاریخی مرور شود نوشته فوق کاملا در تناقض و جانب دارانه به بررسی گرفته شد ، مخصوصا در قسمت بلوچ ها قطعا انصاف و عدالت در نظر گرفته نشده ، من تنها از بلوچ های افغانستان خدمت تان عرض میکنم و به جناب محقق آدرس مناطق بلوچ نشین در افغانستان را تذکر میدهم تا جناب بروند ببینند که بلوچ ها در افغانستان به چه کمیتی وجود دارند،کشم بدخشان ، ولسوالی های رستاق ، درقد ، خواجه بهاوالدین، ینگی قلعه، چاهآب،خواجه غار و اشکمش ولایت تخار ، ولسوالی های چاردره ، علی آباد ، دشت ارچی ، آقتاش، قلعه زال ولایت کندز بغلان مرکزی ، در صوف و مرکز ولایت سمنگان ، چمتال ، البرز و نواحی شهر مزار شریف ولسوالی های سوزمه قلعه ،گوسفندی و مرکز ولایت سر پل ، ولسوالی کجران ولایت دایکندی ، بلوچ خانه در مرکز ولایت فاریاب به همین ترتیب بلوچ ها در ولسوالی های پغمان ، شکردره ، ده سبز وزیر آباد ، بیمارو و نواحی مختلف شهر کابل ، ولایات لوگر ، وردک ، زابل ، بیشتر از پنج ولسوالی و مرز های ولایت هلمند ، ولسوالی های مرزی ولایت فراه ولسوالی های مرزی ولایت قند هار بالعموم ولایت نیمروز ولسوالی های مرزی ولایت هرات از دهنه ذالفقار شروع تا تور غندی و ریگستانها به گونه گسترده زنده گی دارند حالا قضاوت دست شما که نفوس تخمینی بلوچ ها به چه کمیتی در افغانستان است ، قرار احصاییه های تخمینی شورای بلوچ ها در افغانستان نفوس بلوچ ها بیشتر از چهار ملیون میرسند ، و در پاکستان و ایران آنچه که تذکر است مضحک به نظر میرسد شما میدانید که پاکستان در حدود 180 ملیون نفوس دارد از جمله چهار ایالت در سه ایالت بلوچ ها به گونه یی گسترده قرار معلوم زنده گی دارند در ایالت سند ، بلوچستان اکثریت هستند که نفوس شان و در ایران به همین ترتیب از حضور و نفوس بلوچ ها کسی منکر شده نمیتواند و کشور های عربی چون امارات قطر و ترکمنستان به گونه یی ملاحظه یی بلوچ ها زنده گی دارند و مراجع و منابع مختلف بلوج ها را درین حوزه هاا بیشتر از شصت ملیون تخمین کرده اند . شما میتوانید در عصر تکنالوزی و امکانات تحقیقات خویش را بر اصل واقعیت ها داشته باشید. ممنون

عبالله18.10.2016 - 10:39

 ازسال ۲۰۱۴تا حال دوسال گذشته ولی اب ازاب تکان نخورده همه چیزبه جاه خود است نویسنده مضمون شاید از چرندیات خود در انزمان حال شرم بخورد درصورتیکه بنام معنویت چیزی در وجودش باشد

محمد07.06.2016 - 11:23

  بلوچستان ایران و پاکستان وافغانستان باید باهم یکی شوند ودوباره کشوربلوچستان راتاسیس کنند

علی08.02.2016 - 21:00

  سلام بنده به عنوان یک ایرانی با ابراز عشق نسبت به تمامی اقوام کشور عزیزمان، ایران اسلامی ، همه دوستان را به اتحاد دعوت می کنم. دوستان توجه داشته باشند ایران تکه تکه و ضعیف هدف طراحان بلوچستان بزرگ، کردستان بزرگ و ... . غیرت نشان دهیم و به خاطر زنده نگه داشتن اسلام، برای آباد کردن وطن و برای حل مشکلات متحد شویم.

اسي24.11.2015 - 17:01

  من بلوچم درسته ولي بلوچستان نبايد از ايران جدا شود اره

جاويد01.01.2015 - 18:52

 خود مختارى حق هر مليت است بلوچستان بزرگ !

امیر حسین 04.07.2014 - 14:03

  خودمختاری و استقلال حق قانونی و مدنی همه جوامع بشری بوده و هست حال که چندین سال از تجزیه و تکه تکه نمودن بلوچستان بزرگ می گذرد و اینک نیز زمان ان رسیده که بلوچها با هم متحد شده و خود زمان امور سرزمین خودشان را در دست بگیرند به نظر بنده خیلی خوب بوده و باعث رشد و ترقی و ایجاد امنیت در کشورهای همسایه بلوچستان نیز خواهد شد ولی جلوگیری از این خواسته ملت بلوچ باعث ایجاد تنش های قومی و مذهبی در کشور های همسایه خواهد گردید و .... امیر حسین از بلوچستان غربی

بکتاش29.03.2014 - 18:44

 مقاله نوشتن بهتراز بیکاریست...نمیدانم بعضادوستان نویسنده این همه اعتماد به نفس!را از کجامیاورند !؟ مقاله که چه عرض کنم...صنعت به هم چسپاندن ترجمه های خارجی ها...تاریخ از اینگونه آدم ها که با سالاد ادبیاتشان ذهن مردم را مسموم میکنند به تلخی وپیتی یاد خواهند کرد...اگر به خاطر پول است ببابند من برایشان شغل سرافت مندانه ای مهیا میکنم...

Mehdi04.03.2014 - 08:21

 به امید احیای ایران بزرگ با بازگشت سرزمین های قفقاز ، آسیای مرکزی ، خراسان بزرگ ، آریانا ( افغانستان جعلی ) ، سیستان بزرگ ، بلوچستان و مکران بزرگ ، افغانستان ( پشتونستان ) ایرانی [ که نیمی از آن در اشغال پاکستان است ] ، دیلمون ( بحرین ) بزرگ ( شامل جزیره بحرین ، قطر و بحرین کرانه ای ( قصیف و احسا ) [ که اکنون در اشغال تازیان آل سعود است ] ) ، عراق ، کویت ، جلفاوه ( امارات جعلی تازی ) ، عمان ، کردستان بزرگ ایران زمین و تمامی سرزمین های بزرگ ایران آریایی زیر درفش کاویانی و فارغ از هرگونه تبعیض قومی و نیز جدایی خواهی باشیم .

افشین17.12.2013 - 13:38

  بلوچستان باید از ایران جدا بشه ایا در کجای دنیا خودمختاری جرمه که باید برای بلوچها جرم باشه بلوچها چه خیری ا ز ایران دیده .وواقعا ایران واسه نزادهای برتر خودش ارزش قایل نیست به چه امیدی به دلت ایران دل ببندند. افشین از کردستان .

افشین 17.12.2013 - 13:46

  بلوچستان بارهای از ایرانه هرجا بلوچ هست انجا ایران است.به امید الحاق دوباره بلوچستان بزرگ
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



عزیز آریانفر