آن گونه که من مسعود را یافتم

٣١ سنبله (شهریور) ١٣٩١

لازم دانستم بخاطر شهادت ملکوتی فرزانه مرد سلحشور احمد شاه مسعود شهید یاد داشت های را که در ورق پاره های ذهنم دارم به رشته تحریر در آورم.

در سالهای حاکمیت سردار محمد داود خان روز استقلال کشور نیز جشن گرفته میشد در یکی از شب های آن جشن کمپ های منطقۀ چمن حضوری بشکل نا گهانی بسته شد وهمه مردم در آن شب به خانۀ خود برگشتند ،سراسیمگی رژیم سوال برانگیز بود، تاکه فرداقضیه آشکار گشت که پنجشیر مورد حمله قرار گرفته وتعداد افراد مسلح بعداز اشغال ولسوالی پنجشیر دوباره به کوه ها برگشته اند ،در آن زمان بود که نام احمد شاه مسعود  ورد زبان ها به تدریج زمزمه شد که رهبری این حرکت را بدوش داشته است ،چندسالی گذشت کودتای ثور بوقوع پیوست وتلاطم عجیب کشور را فرا گرفت بگیر وببند ها قتل و قتال های همه اقشاروطبقات اجتماعی آغاز یافت ،وبیشترین صدمات را روشنفکران کشور متحمل شدند ،راه گریز برای دیگر اندیشان وپیش کسوتان مبارزات مدنی باقی نماند یا در شهر ها بدست شکارچیان بی رحم کودتا کشته شد یا به کوه ها ویاپاکستان ایران هجرت کرد . وضع آشفتۀ بود آهسته آهسته دوباره نام مسعود در ذهنیت ها تداعی یافت، بعداز هجوم قوای شوروی به افغانستان مسعود شهرۀ آفاق گردید همه کس در کشور با نام او آشنا گشتند ،من که در آن سالها در ریاست راه ومیدان سازی بودم با دوستم خالق چیره در یکی از یونت های کاری آن ریاست در جای بی صلاحیت ایفای وظیفه مینمودیم وشدیدا تحت تعقیب خاد !فقظ انجینر جنرال ظاهر آمر سیاسی ریاست راه و میدان سازی به دفاع از ما برمیخواست واز زندان رفتن ما جلوگیری مینمود ،حالت خسته کننده بود تصمیم گرفتیم پنجشیر برویم وپیغام به شهید مسعود فرستادیم که مارا بپذیرد، چند روز بعد شخص ارتباطی برگشت هدایت مسعود را برای ما ابلاغ نمود چیره که از نزدیکان اوبود وقرابت هم با او داشت، مسعود به شوخی وطنز گفته بود "از آنها در پنجشیر چیزی ساخته نمیشود فعلا در وظایف خود باشند "یونت کاری ما از کابل به شمال انتقال یافت نجیب جای کارمل را گرفت بعداز چندی علیه جنرال اسک و منوکی منگل درشمال قیام به رهبری جنرال دوستم  آغاز یافت در اوایل قیام، جنرال دوستم رهبر وبنیان گذار جنبش ملی اسلامی افغانستان هدایت داد نامۀ عنوانی آمر صاحب شهید به پنجشیر ارسال گردد ،من داو طلبانه پذیرفتم این وظیفه را بدوش گیرم قرار شد که نامه ترتیب ودر اختیارم گذاشته شود، مگر چنین نشد گذشت وقایع آن زمان بسیار تند و سریع بود رابطه توسط بیسیم دستگاه" زاس" با آمرصاحب احمد شاه مسعود برقرار گردید بعداز چند روزی داکتر مشاهد نمایندهء آمرصاحب مسعود به جوزجان جهت مذاکرهء بیشتر  وارد  شد آمرصاحب قیام جوزجان را تایید وهمکاری خویش را اعلام داشت ،بعدا ولایت بلخ وکلا شمال کشور از حیطۀ حاکمیت دولت مرکزی خارج گردید، هیت تحت رهبری  سترجنرال عبدالرشید دوستم رهبرجنبش ملی اسلامی از شمال عازم جبل السراج مقر جدید فرمانده مسعود شد، من برای اولین بار با جمع این هیت با آمرصاحب  شهید در مذاکرات سه روزه اشتراک داشتم نخستین دیدارم گواه برداشت های ذهنیم بود، آمرصاحب را شخصیت متین متحرک سریع اللهجه یافتم ،مذاکرات وجلسۀ جبل السراج که بعدا دشمنان شهید مسعود برآن تاخت وتاز مینمودند وآن را سازش با دولت که هنوز سقوط کامل نکرده بود میپنداشتند، ولی مسعود با درایت در تصمیم گیری ها ومشوره با دوستان در قدم نخست با استاد ربانی به مشوره میپرداخت بعدا با درخواست های هییت شمال پاسخ میداد، به شهید مسعود پیشنهاد درحصهء ساختمان دولت موقت شد ولی مسعود متردد بود بعداز مشوره های زیادکه به توقف شش ساعته مذاکرات انجامید دوباره به مذاکرات پیوست وموافقه خویش را با پیشنهاد هیت اعلان داشت.  بعداز فتح کابل این اتحاد زیاد دوام ننمود بعداز فراز فرود زیاد در مناسبات جنبش ملی اسلامی ودولت اسلامی بوجود آمد، بعدا شورای هماهنگی تشکیل شد ودرگیری وجنگ بیهوده داروندار دولت اسلامی وجنبش ملی اسلامی را بلعید تا اینکه طالبان وارد کابل گردیدند شهید مسعود به یک عقب نشنی استراتیژیک دست زد بعدازسقوط شمال ما هم به طرف بدخشان شتافتیم، طالبان تالقان را تصرف نموده وبسوی بدخشان پیشروی مینمودند، در یکی ازروز های هلیکوپتر در فضای فیض آباد چرخید وبه آهستگی برزمین نشست مردم دانستند که مسعود آمد ،مسعودکه با مولوی خردمند که مسوولیت حزب اسلامی را در بدخشان داشت در صد متری طیاره دربالای پتوی نشسته وصحبت آنها دوساعت ادامه یافت ،مسعود دوباره به هلیکوپترش پرواز کردبا آمدن مسعود به بدخشان،این ولایت جان تازه یافت، حملۀ متقابل در مقابل طالبان به کمک مولوی خردمند واکثرا قومندانان بدخشان آغاز یافت ،طالبان سخت ترین تلفات را متحمل وبسوی تالقان عقب نشینی نمودند بدخشان نفس تازه کشیده وبطور همیشگی تکیه گاه مقاومت گردید، بعداز چند ماه شهید مسعود با یک حمله دراماتیک تالقان را تصرف نمود وشکست نا پذیری طالبان را به چالش کشیده بسوی قندز به تعرض پرداخت ،طالبان والقاعده ومشاورین نظامی پاکستانی خط دفاعی مستحکم در خان آبایجاد نموده ، بعداز مدت دوباره طالبان  وپاکستانی ها تعرض را در مقابل قوای دولت اسلامی آغاز نمودند جنگ چهل روز شب ادامه داشت چهل هزار نفر به کمک کرنل های پاکستانی درخط جبهه طالبان بودند شهر تالقان تحت بمباردمان شدیدهوایی وتوپچی قرار داشت .مسعود استراتیژست بزرگ نظامی بود احساس نمود که نیروهایش در این مدت چهل شبانه روز  در سنگر ها نهایت تحت فشار هستند عقب نشنی وتخلیۀ تالقان از کشت وکشتار زیاد ضرورت آن زمان  بود، برای دومین در تاریخ جنگ های افغانستان مسعود این عقت نشینی استراتیژیک را آمیخته با  تکتیک های جنگی رهبری نمود، وقوای خویش را بدون کدام ضایعات وتلفات زیاد از تالقان بیرون کشید ،این جانب مطابق هدایت استاد برهاالدین ربانی مصروف ساختمان پل تیشکان خط ارتباطی فیض آباد وتالقان است در عقب جبهه بودم، یک هفته قبل از عقب نشنی از تالقان ساختمان این پل تکمیل شده بود نسبت استفاده از بتون  پل نمتوانست مورد استفاده قرار گیرد ،حالت جنگی انتظار وسایط به دوطرف پل، خانواده های مهاجر تالقان که منتظر عبور بودند بشکل اضطراری به وسایط خفیفه اجازه عبور پل را دادم راه بدخشان وتخار توسط این پل اتصال یافت، روز بعد که ما پل تیشکان را ترک نموده بودیم شهید مسعود از پل دیدن نموده وبه محافظین پل درحصهءامنیت بیشترآن هدایت داده بود، جای شک نیست سقوط تالقان تشوشات در فیض آباد ایجاد نمود چندی بعد از عقب نشنی وتخلیه تالقان شهید مسعود به فیض آباد آمد مردم از او استقبال نیکی نمودند،اواز دانشگاه فیض آباد دیدن نموده وبه دختران دانشکده طب بدخشان معاش تشویقی تعین نمود ،وبعدا قرار شدکه از شفاخانه فیض آباد نیز دیدن نموده تعمیر کلینیک جدیدی را جوار شفاخانۀ فیض آباد افتتاح نمود نظریات سازندۀ در قسمت تغیر نقشۀ این کلینک با اینجنیر حمید صوفی زاده مسوولیت ساختمان را به عهده داشت ارایه داشت وکارگران مورد تقدیر قرار داد ،جلسۀ بزرگ از موی سفیدان فیض آباد ومسوولین امنیتی  در حضورریس دولت اسلامی افغانستان در صالون شفاخانه فیض آباد دایر شد، شهید مسعود یاد داشت در دست بسوی قومندانان نگرسته فرمود کسانیکه از دشمن پول گرفته اند اسمای شان در این یاد داشت ها درج است سکوت وخاموشی فضا را در بر گرفت مسعود ادامه داد  انانکه پول گرفته اند وبه نفع دشمن کاری انجام نداده اند سپاس گذارم اکثر از قومندانان چهرۀ رنگ پریدۀ  پیدا نموده بودند آمرصاحب شهید آن کاغذ را تکه وپاره نموده ومندرس آن را به دست یکی از بادی گارد های خویش داد مرحوم وکیل شمس الدین از متنفذین ارشد بدخشان بودبه آمر صاحب گفت آیا در فکر تخلیۀ فیض آباد هستید آمرصاحب شهید لبخند معنی دار زد در جواب فرمود "باید این قومندانان یک بار هم شده لذت وشربت طالبان را بچشند وبعدا قدر عافیت بدانند ولی من به هیچ صورت اجازه نخواهم که فیض آباد بدست دشمن سقوط نماید "واحد رشته شاعر وارسته بدخشان شعر راقرائت نمود ودعای خیری نموده وگفت "خداوند آن نهال را که به قد تو برابر است آسیب نرساند "از این اظهارات واحد رشته شهید مسعود با احساس عجیبی شاعر را مورد تفقد قرار داده واورا به آغوش کشید.                                                              

استاد شهید اینجانب واینجنیر حمید را احضار وهدایت داد که وزیر صاحب دفاع از پل جدید الاحداث دیدن مینمایند نگارنده با اینجنیر حمید صوفی زاده با عجله بسوی دریای کوکچه که در صد متری شفاخانه قرار داشت رفتیم بادی گارد های آمرصاحب قبلا در محل اخذ موقع نموده بودند لحظات بعد وزیر دفاع دولت اسلامی افغانستان شهید مسعود پای پیاده از سوی شفاخانه بسوی پل آمده با من واینجنیر مربوط مصافحه نموده وما معلومات در بارۀ ساختمان پل ارایه داشتیم این فرصت بودکه من مسعود را تنها دیدم وبه معرفی خود پرداختم که بامصارف کم میدان هوایی شبرغان را تکمیل نموده وسرک مزار شبرغان را ترمیم اساسی نموده ام ومواد انفجاری که شما خواسته بودید به پنجشیر بارگیری نموده وارسال نموده بودم ومسعود توقف نموده وراسا به چهره ام نگرست واظهارداشت" آن مواد در موقع حساس به پنجشیر رسید وما از آن استفاده نمودیم "از من سپاس گذاری نموده گفت "کاری مهم را انجام داده اید "اوبه ساحل دریا رفت پایه های پل را نگرست وقتی مادوباره بالای پل گشتیم استاد شهید ریس دولت اسلامی افغانستان وموسفیدان  آنجا حضور داشتند مسعود سوار موتر گردیده بسوی هلیکوپتر خویش رفت طیاره غرش کنان بسوی خواجه بهاوالدین شتافت.

کارهای جالب مسعود در جبهه وخط تخار تعلیم وتربیه پرسونل در جبهه به قسم اساسی ومیتود نظامی بود او کندک های را به نام پولیس کابل با یونیفورم های نظامی پولیس در عقب جبهه تحت تربیه داشت، این عمل وی ظاهرا در آن مقطع زمانی در یک گوشه دور افتادۀ کشور تعجب برانگیز بود ولی ساختارهای قطعات در کندک های مستقل در تخار وبدخشان تحت نظر جنرال عزیزالرحمن ریس تشکیلات به شدت ادامه داشت، از ان جمله ولسوالی راغ بدخشان با پنج هزارتن از ملا های تحصیل کرده اش تعهد سپردند که با طالبان مبارزه جدی نمایند راغستان قطعهء نظامی منظم تشکیل داده وخط دفاعی تخار را نیز تقویه نمود، موتر های کماز اکمالاتی این قطعات بسوی راغستان در پیچ  وخم راه صعب العبور راغ در حرکت بودند، سال 2001 خبر های ضدو نقیض از خط جبهه تخار انتشار یافت که واقعه نا گوار بوقوع پیوسته است، مو سفیدان شهر فیض آباد که من هم جز آن بودم به دیدن استاد شهید ریس دولت اسلامی رفتیم استاد در اقامت گاه خود ما را پذیرفت در صالون پذیرایی سکوت حکم فرما بود همه خاموشانه در انتظار سخنان استاد بودیم ،ریس دولت اسلامی افغانستان بعداز احوال پرسی کوتاه در حالیکه کاملا مشوش بود مارا در جریان وقایع جبهه قرار داد، استاد فرمودند خاینی در لباس خبرنگاری به وزیر دفاع درخواجه  بهاوالدین سوء قصد نموده ولی آمرصاحب خوشبختانه زنده است ولی  روان مشوش استاد شهید دال بر وقوع فاجعه بود، بعداز ترک اقامت گاه استاد چرخ بال در آسمان فیض آباد نمایان شد قرار چنین بود که موسفیدان ومتنفذین بایست جهت مشایعت استاد شهید به نزد طیاره بروند ما همه چنین کردیم استاد به سوی هلیکوپتر شتافت وبه پله های هلیکوپتر پای گذاشت ولی استاد نتوانست به زینه پای های طیاره به درستی قدم گذارد وبه کمک گارد هایش سوار طیاره شد وبسوی خواجه بهاوالدین پرواز کرد، ازینکه استاد شهید از نا راحتی نتوانست از پله های طیاره بالا رود خود نماینگر مصیبت عظیم بود ما دانیستم که مسعود زنده نیست  وشهادت نصیبش گردیده است.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

سيد نظيف الله هاشمي22.08.2015 - 09:23

  روحش أش شاد و يادش گرامي باد
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



عبدالحی نزهت