حادثه

٢٥ دلو (بهمن) ١٣٩١

دلم تنگ است

 گریه هم رخت سفر بسته است

اما

دیوار آهنین دوری

آهسته آهسته اب می شود

نیستی کنارم که تصویرم را

چون آب روان

ترسیم کنی

من در انتظارخانۀ خستگی

دارم جان به تو می سپارم

نمی دانم من نیستم

یا کی تو نیستی

روزگار آسمان سیاه تر از من

هنوز شاید باورم نکنی

من دلتنگ دیدار تو بودم

می دانی!

شاخچه های کوچه عشق، حکایت درد من دارند

اما

کسی نیست که آیه درد را تفسیر کند

با دل تنگی

 تنهای هم مهمان خانه من است

گنجم را

ناخواسته همرایش تقسیم می کنم

باید بگذرم چون

اولش قتل عام آخرش کشتار است







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



میر مظهر کاویانی