ای دوست رخت سفر بستی

٧ حوت (اسفند) ١٣٩١

پیام همدردی

در سفر بودم که دیروز خبر در گذشت دوست گران ارج، ظاهر حاتم را عزیز دیگری از تبار همین آزاده، بوسیله تیلفون برایم اطلاع داد، که این خبر به مثل درد جانکاهی سراپای وجودم را آتش زد. مرگ حق است، اما حاتم فرزانه هرگز باور نداشت که در بالین بیماری، مرگ بسراغش آید، او می بایست سالهای طولانی رستموار زندگی می کرد، متأسفانه مرگ امانش نداد و او دیگر امروز جسمأ در میان یاران و عزیزان خود نیست، اما خاطرات فراموش ناشدنی اش و کارنامه های او در کار زار مبارزات عدالتخواهانه و جریان های سیاسی میهنی کشور و در اذهان و قلوب نسل ما و نسلهای فردا همیشه باقی خواهد ماند.

روانش شاد و یادش گرامی باد.

 

بدینوسیله یک بار دیگر به همه یاران، دوستان و وابستگان آن عزیز گرامی و بویژه به محترم استاد نجیب و همچنان به دوست نهایت عزیزم جناب شبیر احمد واسوخت، به خواهرم صاحبه جان و نور چشمی ارجمندم داریوش جان حاتم و سایر عزیزان خانواده شریف آن مغفور مراتب تسلیت و غمشریکی خویش و فامیلم را ابراز نموده و از خداوند بزرگ صبر جمیل برایشان آرزو می کنم .

 

بسیار در دل آمد از اندیشه ها و رفت

نقشی که آن نمی رود از دل نشان تُست

 

با محبت فراوان ضیا باری بهاری







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



ضیا باری بهاری