روزگار مردانه

٢٠ حوت (اسفند) ١٣٩١

دنیا بس نامرد است با "من"
نه با ما

چقدر روزگار ما مردانه شده
من نازا میشوم

بیزارم از پسر سالار و دختر ناقص العقل

دیده ام همنوعانم را
آزادى را پشت چهار دیوارى ها
هر روز خواب مى بینند

زنان سرزمینم
خورشید نمیشناسند
چتر مى خواهد آسمان خاکسترى شان
نامهربانى که بوى مرگ مى دهد را نفس مى کشند سالهاست...

و
براى آرزوى آزادى گور ها را کندیم

بیا مادر
مرا در آغوش کش
و براى رویاهاى نداشته مان بگیرییم

گاهى
برادرم
گاهى
پدرم
و گاهى خدا هم
بیگانه مى شود با من!!!







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

سید زبیرنهیب19.04.2014 - 05:56

 عالی بود

sadat20.07.2013 - 23:12

  khili shir moqbul frida jan

سید عبدالله شهاب05.04.2013 - 17:44

  درود بر دوشیزه نویساء و توانمند سرزمینم برایت موفقیت های بیشتر آرزو دارم

یسنا20.03.2013 - 11:31

  شعر خوب، احسا و فضاش به دلم نشست

رشاد زریر17.03.2013 - 07:35

 درود بر تو بانویِ به سن خورد و بر سخن بزرگ! شک ندارم نامِ مخفی‌مان را زنده خواهی کرد...شاد و آبادزی بانو فریده!

حمزه 17.03.2013 - 07:54

  مطلب عالست اما آهنگ و باقتی جملات کمی میلنگن

فرید رفیعی13.03.2013 - 11:46

  بسیارعالی و پراحساس.....

پاییز13.03.2013 - 12:10

  آفرین جان لالایش بسیار زیبا همیشه آبی و آفتابی باشی.

حشمت الله شهرانی12.03.2013 - 12:11

 بسیار زیبا است ، واقعا تصویر از زندگی دختران این سرزمین را بیان نمودید.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



فریده فره بدخش