سفرنامۀ ویلیام مورکرافت درسال 1824 ترسایی - ٤

٢٠ حمل (فروردین) ١٣٩٢

(پشاور، کابل، کندز و بخارا)

 

سیغان

ما مجبور شدیم متعاقب خطرات گزارش شده از سرک، دو روز در بامیان بمانیم؛ زیرا یک رئیس بنام علی گوهر تابع حکومت بامیان اغتشاش نموده و کاروان ها را غارت میکند. الله داد خان نامه ای به محمد علی بیک در سیغان نوشته و خواستار حمایه ما از طریق منطقه او گردید؛ او بفاصله کوتاهی پیام فرستاد که با 200 سوار منتظر ما در کوتل اق- رباط میباشد که در صورت بروز کدام خطر میتواند آنرا دو چند سازد. لذا ما بتاریخ 28 حرکت کردیم. سرک تا قلعۀ آق- رباط درشت، غیرمنظم و روببالا بود، یک قلعه گلی کوچک با برج های مدور: یک سربالائی دیگر تا قله کوتل دارای عین نام که حدود ارتفاع حاجیگک و کالو است. کوه های طرف شمال ما نسبت به آنهای که عبور کردیم ارتفاع کمتر داشته و تماما برهنه (خالی) بودند. ما دراینجا داخل سیغان شده و با علی بیگ تاجیک ملاقات کردیم که رئیس ناحیه بود.

 

ما متعاقبا خواستیم که الله داد خان و ذوالفقار خان را با بدرقه کنندگان افغان خود رخصت کنیم، البته پس از یک بحثی که درآن الله داد تلاش میکرد پاداش گزافی بخاطر همراهی با ما بستاند. او از من 400 روپیه دریافت نموده و برایش 300 روپیۀ دیگر پیشکش کردم، چون مراقبت فرقه بالای من افتاده و مقدار آن به بیش از 1100 روپیه میرسید. اما او قیمت خدمت خود را بسیار بلند گفته و اصرار داشت که من بخاطر حیثیت و نام خود کم از کم حدود 3 یا 4 هزار روپیه پرداخته و سلطان محمد خان از او خواسته است که کمتر ازاین نگیرد. با درنظرداشت غلط بودن و غیرمعقول بودن تقاضای او من به پیشنهاد اولی خود اصرار نموده و سرانجام خان مجبور شد با آنچه او میتواند بدست آورد، قناعت کند. من با وجود اعتماد به دوستی سلطان محمد خان احساس کردم که یک بار سنگین از سینه من با خروج از قلمروی افغانان دور شده است. چنین بود توطیه و شرارتی که من ناظر آن بوده و شرایط خطرناکی که با آن مواجه بودم. ما بتاریخ 29 در روستای سیغان خیمه زدیم.

 

مادۀ عمده تجارتی این محل انقوزه {هینگ؟} است که حدود 200 من آن سالانه از نباتاتی جمع آوری میشود که در کوه ها بقسم وحشی میروید. در بهار خاک اطراف ریشۀ آن قسما دور شده، ساقه و برگ های آن نزدیک به سطح زمین قطع میشود؛ شیره ای در سطح آن تراویده و هنگامیکه خشک شود، کنده میشود؛ بعدا یک توته آن از ریشه قطع شده و شیره دوباره از سطح تازه فوران میکند؛ این کار برای بار سوم و چهارم تکرار میشود. یک ریشۀ دارای اندازۀ خوب حدود یک پوند شیرۀ خشک حاصل میدهد. مادۀ دیگر تجارتی بردگان است؛ محمد علی بیگ در انطباق با شیوه های همسایگان خود و آن طور که خودش اعتراف میکند، فقط بخاطر انتقام، بالای ازبیک ها و هزاره ها حمله نموده و مردم آنها را برای فروش انتقال میدهد. او یکی از افسران میرقلیچ علی خرم بوده و پس از مرگ او خود را با اهمیت ساخته است. او دارای 25 قلعه در سیغان و مجاورت او بوده و قدرت خود را توسعه میدهد. او در توقف ما با خود و کمک حمله بالای خلم بسیار اصرار نموده و متیقین بود که به کمک ما میتواند آنجا را تسخیر کند.

 

کهمرد

ما پس از دو روز قلمروی سیغان را از طریق کوتل بالا- فراش ترک گفته و به امتداد وادی کامور {کهمرد؟} پیشروی کردیم که رئیس آن رعیت یا تابع مراد بیگ کندز بود؛ ما بعدا از بالای تپه ها و وادی های متناوب به قلعۀ دوآبه پیشروی کردیم که بواسطه خیمه های سیاه نمدی و چند خانه سنگی محاط بوده و مسکن مردم ازبیک زیر فرماندهی یک ملِک از مردم خودشان بود. این وادی تا راهو ادامه داشت، جائیکه مردم شان هزاره بوده، خود را بنام حبش نامیده و ادعا داشتند که دارای منشای عربی هستند. آنها در گاوداری غنی بوده و حدود 300 مادیان و تعداد زیاد گاوان سیاه و گوسفند داشتند: گاوان آنها نوع عادی بوده و گوسفندان شان دارای دم های پهن بودند. تا اینجا تمام گوسفندانی که ما دیده بودیم دارای پاها و سرهای نصواری بودند؛ تعداد زیادی دراینجا دارای سرهای سپید و بعضی ها کاملا سپید یا سیاه بودند. بدن آنها دراز و بسیار چاق بوده و گوشت آن عالی بود. پشم آن درشت و قیمت هر گوسفند از 2 تا چهار روپیه بود.

 

خرم

محل توقف بعدی ما خرم بود، جائیکه ما بتاریخ سوم سپتمبر رسیدیم. خرم یک شهر دراز و باریک در سواحل یک جویباری است که در مسیر سرک از وادی دوآبه همراه میشود. خانه ها بطور خشن از پخسۀ سنگ چونه با سقف های گلی ساخته شده است؛ تعداد زیاد خانه ها خالی بود، زیرا  باشندگان آنها در این موسم آنرا ترک گفته، رمه خود را به چراگاه های دور برده و در خیمه های نمدی زندگی میکنند. حتی در اطراف شهر هم جهت اقامت تابستانی، خیمه ها در داخل باغستان ها برپا شده بود، جائیکه اعضای هر خانواده مصروف بافتن لباس از پشم گوسفندان یا نگهبانی محصولات ترکاری یا سبزیجاتی (پانیک، کنگنی و سرخس) بودند که در زیر درختان میوه دار خویش رویانده بودند. گندم و جو نیز کشت شده بود. مدیریت باغستان ها در این منطقه با وسعت زیادی صورت میگیرد. معلوم میشود که در صورت وفرت آب، نوع خاک اهمیت زیادی ندارد. سیب، ناک، شفتالو، آلو، چارمغز تماما وجود دارند؛ اما زردالو میوۀ اصلی ناحیه بوده و مردم خرم تاکید میکنند که زردالوی آنها بهترین در ترکستان است، - این ادعا فقط توسط زردالوی ایبک مورد منازعه قرار میگیرد.

 

چندین نوع تاک وجود داشت که در بالای لیخ یا خارسفید قرار داشتند. درخت های بزرگ بید، سپیدار و چنار به امتداد دریا وجود داشته و سنجد بصورت قشنگی پُر از میوه بود. ما از موسم میوه خیلی فاصله داشتیم. تمام مسیر دریا با باغستان ها آراسته بود. در بعضی جاها در بالای سرک یک سازگاری هوشمندانه پروسه های طبیعی برای ساختمان پشته های کنار سرک صورت گرفته بود: کوه های مجاور سنگ چونه بوده و آب با وجودیکه کاملا صاف معلوم میشد، پُر از این ماده بود. لذا یکمقدار چکیدۀ خویش را بهنگام حرکت طولانی و کُند در بالای هر سنگ در مسیر جریان آب میگذارد که دربالای آن و در یک زمان کوتاه به قسم یک دیوار اساسی سمنت میشود. دریک قسمت مسیر جاده در جائیکه بنام غازی میر یاد میشد، سطح دریا بلند تر از جاده بود، اما از لبریزی بواسطه یک ساحل دیواری توسط این ساختمان جلوگیری شده بود.

 

قرار معلوم باشندگان خرم دریک محیط بسیار آرام نسبت به تمام محلاتی بودند که ما تا کنون دیده بودیم. آنها خود را تاجیک مینامند، اما هیچگونه عنعنۀ منشای خود را نمیدانیستند. آنها بطور آشکار یک نسل مخلوط اند، بعضی دارای سرها و چهره های بسیار کلان و بعضی دارای سر های کوچک و سیماهای تیز اند. رنگ مردان تیره است، اما رنگ دختران و زنان جوان مرغوب است، با وجودیکه همگی موها و آبروهای سیاه دارند، ابروهای آنها بطور منظم کمانی است، طوریکه گوئی با پنسل کار شده است؛ آنها بصورت عام قشنگ و جذاب اند؛ اشخاص شامل مرد و زن و تمام طبقات به داخل خیمه من ازدحام نموده بودند، اما آنها بطور قابل ملاحظه ای شوخ طبع و مدنی بوده و ملاهای آنها بخاطر ورود آنها از من پوزش می خواستند، با ارایه اینکه آنها پیش از این هرگز یک اروپائی را ندیده اند. آنها معلوماتی در بارۀ بقایای کدام اثر باستانی نداشتند، به استثنای مخروبه های یک قلعه گلی که ما بهنگام عبور از سرک دیدیم و آنها گفتند که توسط کافران قبل از اسلام ساخته شده است.

 

ایبک

ادامه این وادی به یاس- باغ میرود، یک محلی دارای عین خصوصیات خرم، اما نه زیاد وسیع و بعدا تا ایبک، مسکن محمد احمد بیگ پسر دوم مرحوم میرقلیچ علی که عنوان والی یا حامی بلخ را اختیار کرده بود. با شنیدن مرگ پدرش که درجواب نامه هایم از کشمیر حمایت خویش را بهنگام دیدن از منطقه اش وعده داده بود، از یاس- باغ برایش نامۀ تسلیت فرستاده و مقصدم را بغرض انتظار او اعلام داشتم. صلاحیت او بر ایبک مربوط به تابعیت او از مراد بیگ رئیس قطغن کندز است، کسیکه با مرگ قلیچ علی از منازعه بین سه پسربزرگ آن رئیس استفاده کرده و مالکیت خود را توسعه داده است. دراینمورد او توسط بابا بیگ پسردوم کمک گردیده که برادر بزرگ و وارث را با دادن زهر از بین برده بود؛ در پاداش به این، حکومت خرم برایش داده شده است. پسر سوم یا آشنای جدید ما تلاش میکند که استقلال خود را نگهداشته و ایبک را اشغال کند. اما توان مقابله با قدرت عالی مراد بیگ را نداشته و مجبور میشود او را بحیث عالیمقام خویش درآن ناحیه بپذیرد. او بلخ را به فرمان سلطنت بخارا در اختیار داشت. گزارش ها از توانائی های این مرد جوان و برخورد مطلوب او سخن رانده و من امیدوارم او بتواند دوستی ایرا توسعه دهد که پدرش چندین بار به نمایش گذاشته بود.

 

اولین نمای ایبک ابهت آور و ارایه کننده یک قصر دربالای یک پشتۀ منزوی محاط با خانه های دارای سقف های گنبدی و دودکش در مرکز آن بود. با تقرب نزدیکتر دریافت شد که تعداد زیاد خانه ها خالی و مخروبه است؛ معلوم میشد که مردم نیزمصروف ترمیم آنهاست. زردالوی ایبک مشهور است، وقتی خشک شود به مقدار زیادی به بخارا و استراخان صادر میشود. زردالوی خشک دارای خسته به قیمت دو سیر کابلی فی روپیه فروخته میشود: آنها را همچنان جدا کرده و با انواع دیگر مخلوط میکنند که بنام خسته یاد شده و به قیمت فی سیر یک روپیه به فروش میرسد. زراعت عمده اطراف ایبک عبارت از ارزن است که سه نوع آن پرورش داده میشود: ارتفاع آن به 3 فت رسیده و دو چند وزن گندم درعین زمین حاصل میدهد. با تقرب به ایبک کوه ها درهرجانب کم ارتفاع شده، اقلیم به مراتب گرمتر شده و میوه جات قبلا جمع آوری شده بود.

 

ما کمی پس ازاینکه خیمه زده بودیم، والی به ملاقات ما آمد: او حدود 24 سال و چهره ازبیکی داشت، اما با بیان خوشایند: بسیار مدنی بوده و اطمینان داد که ما را به خاطر معامله با پدر مرحومش منحیث دوستان سابق خود میپندارد. او اظهار داشت که سمنگان نام قدیمی ایبک و مسکونه پدر رودابه، زن رستم قهرمان بوده است؛ ایبک در زمانیکه توسط چنگیزخان تخریب گردیده، تعمیرات آن تا پای کوه های یتیمتال وسعت داشته که حدود یکروزه مارش در پیش روی ما قرار دارد. مطابق روایات دراینجا حدود 7 هزار خانواده هندو در شهر وجود داشته و اکثریت آنها توسط اشغالگران قتل عام میشود. در زمان حاضر در این منطقه بندرت میتوان یکتعداد هندوانی را پیدا کرد که فقط مسکونین موقتی بوده و خانواده ندارند. او مطابق جستجوی من در بارۀ بقایای باستانی، یک محلی را در همان نزدیکی نشان داد که بنام تخت رستم یاد شده و روز بعد ما را در رفتن به آنجا همراهی کرد.

 

ما به فاصله یک میل بطرف غرب قلعه یک تپۀ منزوی را یافتیم که درآن یکتعداد حفاری ها وجود داشت؛ یکی از آنها بنام خانۀ رودابه متشکل از دالان مربع با یک حجرۀ دایروی و سقف گنبدی بود: دالان حالا سقف نداشته و باز بود، اما معلوم میشد که قبلا سقف داشته است: حجره دارای قطر 32 فت و ارتفاع 26 فت با یک روزنه در سقف و در دورترین قسمت مدخل جهت ورود روشنائی و کشیدن دود بوده است.

 

در مرکز گنبد یک قاب مدور بزرگ وجود داشت که تا اندازۀ زیادی محو و فرسوده شده، اما از محیط آن بطور مشخص برگ های بزرگ مانند کاسۀ گل نیلوفر آبی دیده میشد که بطرف کناره پائینی گنبد در تلاقی با دیوارها امتداد داشته و یک قاب وسیع بدور اتاق کشیده شده بود. از این حجره یک دهلیز داخلی بدنبال روی دیوار بطول 132 فت و عرض 16.5 فت به یک حجره دایروی و گنبدی دیگری میرفت که دارای قطر حدود 37 فت است، اما توسط زباله مسدود شده بود. اتاق با وجودیکه دارای عین مشخصات اولی بود، اما سبک تزئینات آن کاملا فرق داشت. دراینجا چندین حفاری دیگر نیز موجود بود، اما با ارزش ترین آنها همین ها بودند.

 

تخت رستم

در شانۀ یک نوک کوه های غرب، به فاصلۀ چند صد یارد دور تر از تپه حفاری شده، تخت رستم قرار دارد که متشکل از یک عمارت مربع کوچک و ناچیز ولی عمدتا قابل توجه در ساحه بود. تعمیر در بالای یک تپه مخروطی با یک قله جدولی ایستاده که از باقیمانده کوه بواسطه یک خندق عمیق بدورآن کنده شده است. خندق بصورت یک سطح مایل تراشیده شده و بواسطه یک معبر گنبدی از طریق نوارسنگی اطراف آن بداخل وادی باز میشود. دیده میشد که تعمیر قسمتی از سنگ اصلی بوده است؛ داخل آن متشکل از یک سلول مخروطی ورودی بواسطه یک معبر گنبدی به ارتفاع یک مرد است درحالیکه بالای آن هموار و سخت بوده و  یک نوع حوض یا چاه میباشد. در جانب غربی پس از خندق چندین چوکات بشکل حصار وجود دارد که پیش روی آنها بریده شده و در داخل آن یک حجره گنبدی بزرگ بوده که قسمتی از پیش روی آن بداخل خندق افتیده بود. چندین سلول کوچک در جوانب خندق دیده میشد. هیچگونه آثار پله از زیر خندق تا بالای تپه دیده نمیشد، اما حالا قطعات افتیده امکان بالاشدن را میسر می ساخت. از بعضی فرورفتگی های کناره ها مربوط به فرورفتگی های مشابه آنها در جانب حصار در تپه اصلی دیده میشد که قبلا یکنوع رسامی آنها را وصل ساخته است. ارتفاع تپه 74 فت بود؛ محیط بالای آنرا اندازه نگرفتیم، اما خانه آن 24 فت مربع بود؛ قطر سلول داخل آن حدود 7 فت بود؛ طول معبر حدود 8 فت، ارتفاع آن 6 فت و عرض آن 4 فت بود که یک صدای بلند در سلول را ایجاد میکرد.

 

مطابق روایات، طوریکه نام آن نشان میدهد این ساختمان را به رستم ربط داده و گفته میشود که او مشروب (واین) را از حوضچۀ بالای این چوکات نوشیده است؛ یک موقعیت نامناسب برای پیامد نوشیدن زیاد را میتوان درک کرد و نمیتوان توافق داشت که رستم در چنین یک موقعیتی شادکام عروسی بوده باشد. اما به مشکل میتوان تصور کرد که هدف این ساختمان چه بوده است. حفاری های کوه ها در رابطه به آنهای که در افغانستان، بامیان و سایر مسیرها تا اینجا دیدیم و با استوپه های پنجاب و بت های بامیان همه گویای اینست که کار مردمان بودائی بوده باشند. با آنهم این تخت با هرچیزی که ما در تبت دیدیم فرق داشته و من نمیتوانم در این مورد حدس بزنم. این محل بیشتر دارای خصوصیات یک منبر یا قربانگاه را داشته و فکر میشود که شاید یک آتشکدۀ گبرهای باستانی بکتریا، اولین مهد مذهب زردشت باشد. دراینجا هیچگونه رنگرفتگی دیده نمیشود، طوریکه از اثرات آتش توقع میرود، لذا این تصور رد میشود.

 

با آنهم این محل باید یک قربانگاه باشد، زیرا میتوان بعضی تائیدات را از بریدگی های حوضچه در بالای چوکات بدست آورد که بطور آشکار نتیجۀ قطع وسایل تیزی مانند تبر یا چاقوی مورد استعمال بوده که در کشتن قربانیان بکار میرفته است. آیا این قربانگاه بواسطه فداکاری ها یا یادوبود الکساندر برپا شده است؟ اگر منبر این تپه کار زردشتی ها نباشد، شاید کار بعضی شاهزادگان یونانی بکتریا در داخل سلطنت ایبک باشد؟ من هیچگونه آثار کتیبه یا سکه ها را نیافتم؛ لذا منشای تپه ایبک یا تخت رستم باید برای کسانی گذاشته شود که مسلکی تر بوده و بطور مطلوبی در جستجوی این مسئله میباشند.

 

سنگهای کارشده دراین کارها سنگ چونه بوده و جوانب آن با کتله های بزرگ مواد عضوی مواجه است که سختی آن تقریبا به اندازه کوارتز بوده، نیمه شفاف و مشابه مرجان است.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



دکـتـور لـعـل زاد