بررسی ابعاد احتمال حمله‌ی پاکستان به وزیرستان

٣٠ ثور (اردیبهشت) ١٣٩٢

طالبان خوب، طالبان بد

در شرایطی که ورود ارتش پاکستان به وزیرستان می‌تواند دامنه‌ی شکاف و اختلاف بین ارتش و دولت در این کشور را گسترش دهد، به نظر می‌رسد اسلام‌آباد در نظر دارد که با حفظ نوع نگاه خود به طالبان خوب و بد، روابط خود را با طالبان خوب حفظ کند و تا جایی که توان دارد از حیطه‌ی نفوذ و قدرت بنیادگرایان ضدپاکستانی در وزیرستان بکاهد.

در یک سال گذشته، افزایش حملات پهپادهای آمریکایی به وزیرستان پاکستان و فشارهای گسترده‌ای که از سوی واشنگتن برای کنترل طالبان وارد می‌شود، موجب شده است روابط دو متحد گذشته با چالش‌هایی بیشتری همراه شود. این در حالی است که خبرها حاکی از احتمال هجوم گسترده‌ی ارتش پاکستان به این منطقه است و آمریکایی‌ها هم مشتاق انجام این اقدام از سوی پاکستان هستند. در این راستا، پرسشی که فراروی ماست این است که آیا شاهد هجوم گسترده‌ی ارتش پاکستان به وزیرستان خواهیم بود؟ چالش‌های این حمله‌ی احتمالی برای اسلام‌آباد چه خواهد بود؟ در این راستا، برای داشتن تحلیلی نزدیک به واقعیت و یافتن پاسخی مناسب برای این سؤال‌ها، لازم است ابتدا نگاهی به جریان‌های بنیادگرای فعال در پاکستان داشته باشیم و رویکرد آمریکا در این باره را مورد بررسی قرار دهیم.

 

شمار و حجم جریان‌های بنیادگرا و همراه با القاعده در وزیرستان

وزیرستان شمالی و جنوبی با هم منطقه‌ی وزیرستان را تشکیل می‌دهند. در طول سال‌های گذشته، این منطقه همواره نقش مهمی در گسترش جریان‌های افراطی و گروه‌های مخالف آمریکا، ناتو و دولت افغانستان داشته است. در واقع وزیرستان یکی از بخش‌های هفت‌گانه‌ی مشهور به مناطق قبایلی آزاد پاکستان است و از نظر جغرافیای منطقه‌ای، دارای دره‌هایی ژرف و کوه‌هایی بلند و به عبارتی بهشت گروه‌های تندرو و بنیادگراست.

 

در دو دهه‌ی گذشته، عملاً وزیرستان صاحب جایگاه امنی برای جریان‌ها و گروه‌های مخالف با آمریکا، ناتو و دولت‌های پاکستان و افغانستان بوده است؛ یعنی جدا از حضور سازمان القاعده و زیرمجموعه‌های همکار با آن، گروه‌هایی نظیر طالبان پاکستان، طالبان افغانستان، شبکه‌ی حقانی، حزب التحریر ازبکستان، جبهه‌ی آزادی‌بخش چچن، بنیادگرایان ایغوری چین، جماعت اسلامی اندونزی و مالزی و نیز تندروهای بنگلادش در این منطقه حضور داشته‌اند. در این بین، هرچند حجم و تعداد این نیروها مشخص نیست، ولی تا کنون رهبرانی همانند سراج‌الدین حقانی ادعا کرده‌‌اند بیش از ده هزار نیروی مسلح در وزیرستان در اختیار قرار دارند. در مقابل، با توجه به گذشته‌ی خودمختار این بخش از پاکستان، آن‌ها به گونه‌ای تحت تأثیر گروه‌های افراطی قرار داشته‌اند و به رغم آنکه این مناطق زیر نظر دولت مرکزی پاکستان هستند، در عمل اسلام‌آباد نفوذ ویژه‌ای در این مناطق نداشته است.

 

رویکرد آمریکا به وزیرستان

در یک دهه‌ی گذشته، واشنگتن نگاهی نوین به وزیرستان داشته است و تلاش کرده نفوذ و کنترل خود را بر این بخش از پاکستان افزایش دهد. از نگاه آمریکایی‌ها، تا زمانی که وزیرستان شمالی و جنوبی در اختیار گروه‌های جهادی یا تروریستی باشد و ارتش و دولت پاکستان در این منطقه حضور قوی نداشته باشد، منافع آمریکا همچنان مورد تهدید این گروه‌هاست. با تداوم این حالت، صلح در افغانستان امکان‌پذیر نیست و طالبان و شبکه‌ی حقانی می‌توانند امنیت افغانستان را به هم زنند.

 

آمریکا در چند سال گذشته، با رویکرد هویج و چماق کوشیده است ارتش پاکستان را ناگزیر به کنترل و تثبیت اوضاع در وزیرستان کند؛ در مقابل پاکستان اصرار دارد که عملیات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به خاک این کشور منجر به از بین رفتن تروریسم نشده، بلکه عاملی برای کشته شدن غیرنظامیان و ناقض حاکمیت ملی کشور است.

 

در این بین، از آنجا که آمریکایی‌ها می‌خواهند در بهار سال 2014 از افغانستان بیرون روند، تلاش می‌کنند تا قبل خروج خود، راه‌حلی برای صلح در افغانستان بیابند و مسئله‌ی وزیرستان و سرکوب طالبان و القاعده را نیز تا حدی تمام‌شده فرض کنند. اما مسئله اینجاست که آمریکایی‌ها، با توجه به شرایط جغرافیایی قومی و... وزیرستان، عملاً نمی‌توانند به شکل مستقیم و زمینی در این منطقه وارد شوند. در این بین، هرچند در سال‌های گذشته (از سال 2004 و از سوی سازمان سیا) آمریکا حملات پهپادی را در پاکستان آغاز کرده، اما این رویکرد در زمان ریاست‌جمهوری باراک اوباما افزایش یافته است. این حملات هم تا کنون بیش از سه هزار و 500 قربانی گرفته است. با این وجود، حملات یادشده نقش چندان بنیادینی در برآورده کردن اهداف آمریکایی‌ها نداشته است.

 

بنابراین فشارها به اسلام‌آباد در ورود به وزیرستان افزایش یافته است. به عبارت دیگر، آمریکا در چند سال گذشته، با رویکرد هویج و چماق (واگذاری کمک‌های نظامی و مالی به ارتش و دولت پاکستان، تهدید به هجوم مستقیم نظامی، احتمال ورود ارتش آمریکا یا ناتو به وزیرستان و نقض حاکمیت ملی پاکستان و...) کوشیده است ارتش پاکستان را ناگزیر به کنترل و تثبیت اوضاع در وزیرستان کند؛ در مقابل پاکستان اصرار دارد که عملیات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به خاک این کشور منجر به از بین رفتن تروریسم نشده، بلکه عاملی برای کشته شدن غیرنظامیان و ناقض حاکمیت ملی کشور است. آمریکا هر گونه دگرگونی در مأموریت هواپیماهای بدون سرنشین سازمان سیا در پاکستان را رد می‌کند و در کنار آن، حمله‌ی ارتش پاکستان به وزیرستان به منظور نابودی شبه‌نظامیان قبیله‌ای این بخش از پاکستان را خواستار شده است.

 

چالش‌ها و پیامدهای هجوم ارتش پاکستان به وزیرستان

در واقع هرچند در دو سال گذشته، فشارهای سیاسی و اقتصادی زیادی از سوی آمریکا برای ورود مستقیم و دخالت زمینی ارتش پاکستان در وزیرستان و سرکوب گروه‌های شبه‌نظامی و بنیادگرا رخ داده، اما پاکستان با در نظر گرفتن ملاحظات و متغیرهایی چند، تا کنون دست به هجوم گسترده به وزیرستان نزده است:

 

پیشینه‌ی هجوم به سوات: پنج سال پیش، هم‌زمان با به قدرت رسیدن حزب مردم در پاکستان، تلاش شد توافقاتی توسط دولت با طالبان انجام شود. اما در پی هجوم طالبان به دره‌ی سوات و پیشروی آن‌ها به سوی اسلام‌آباد، ارتش پاکستان وارد جنگ با طالبان شد و دره‌ی سوات و همچنین وزیرستان جنوبی را از وجود آنان پاک‌سازی کرد. اما در عمل آنچه رخ داد این بود که طالبان با گریز از منطقه در سایر بخش‌های پاکستان، از جمله کراچی و وزیرستان شمالی پناه گرفت و با تجدید نیرو، هجوم‌های متعددی را بر ضد نیروهای دولتی، حتی در راولپندی و ساختمان‌های دولتی و نظامی انجام داد.

 

با این حال، اگر تجربه‌ی هجوم به سوات را در نظر بگیریم، ارتش منظم و قدرتمند پاکستان هرچند توانست سوات را تصرف کند، اما بنیادگرایان و نیروهای چریکی، نیروهای خود را از سوات به بخش‌های کوهستانی و خارج از دسترس ارتش بردند و با عقب‌نشینی ارتش از سوات، دوباره این بخش را به کنترل خود درآوردند. اکنون نیز این هراس در میان رهبران سیاسی و نظامی پاکستان وجود دارد که این تجربه در وزیرستان هم رخ دهد؛ به ویژه اینکه اکنون تمام گروه‌های تندرو در وزیرستان حضور دارند و این امر می‌تواند نتیجه‌ی مورد نظر پاکستان را نداشته باشد.

 

حضور بنیادگرایان و طالبان در سراسر کشور و افزایش حملات آنان: تجربه‌ی سوات، تصرف و ناتوانی در نگهداری و عقب‌نشینی نیروهای چریکی به بخش‌ها کوهستانی و... نتیجه‌ی دیگری نیز در بر داشت و آن حضور نیروهای بنیادگرا در تمام پاکستان است؛ چرا که در صورت هجوم متمرکز ارتش در وزیرستان، نیروهای چریکی متمرکز در این بخش‌ها به شهرهای بزرگ مانند کراچی و کویته می‌روند و این شهرها را ناامن می‌سازند. همچنین ارتش پاکستان هرچند ارتشی حرفه‌ای و قدرتمند است، ولی در جنگی چریکی آسیب‌پذیر است؛ زیرا طالبان با توجه به تاکتیک‌پذیری خود، چنانچه ارتش در حال متمرکز کردن نیرو در این منطقه باشد، می‌تواند پیش‌دستی کند و هجوم به سایر بخش‌های کشور را آغاز نماید و با ضربه به ارتش، مانع از هجوم به وزیرستان شود. گذشته از این، باید توجه داشت در یک سال گذشته، هم‌فکران و بنیادگرایان همسو با طالبان در پاکستان، با ترتیب دادن انفجارهای متعدد، نقش مهمی در ترورهای قومی و مذهبی در پاکستان داشته‌اند و اکنون نیز این هراس وجود دارد که در کنار حمله‌ی ارتش به وزیرستان، عملاً بخش مهمی از این نیروها با تغییر تاکتیکی، دست به کشتار شیعیان و مردم در سایر بخش‌های پاکستان بزنند و عملاً دولت را وادار به بازنگری در سیاست‌های خود کنند.

 

واگرایی کامل گروه‌های بنیادگرا با دولت پاکستان: در چند دهه‌ی گذشته، بخشی از گروه‌های کنونی حاضر در وزیرستان، یا به وسیله‌ی ارتش و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی پاکستان ایجاد شده بودند یا اینکه اهداف تاکتیکی و راهبردی بخشی از این گروه‌ها، همچون طالبان و جنبش‌های کشمیری، با اهداف دولت یا ارتش پاکستان هم‌راستا بوده و لذا با پشتیبانی ارتش پاکستان و آی‌اس‌آی (بخش امنیتی ارتش پاکستان) همراه بوده است. یعنی ارتش پاکستان از سال 1947 با بهره‌گیری از رویکرد جهادی علیه هندوستان و مسئله‌ی جهاد در افغانستان، گروه‌های اسلام‌گرا و نیروهای جهادی را تقویت کرده است؛ امری که تا کنون نیز به اشکال نوین ادامه یافته است و در عمل، ارتش پاکستان و نهادهای اطلاعاتی این کشور هنوز دارای ارتباطاتی با برخی از رهبران و گروه‌هایی مانند طالبان و حقانی هستند. چنان که هرچند در چند سال گذشته، از یک سو ارتش پاکستان حملاتی را بر ضد طالبان بد یا گروه‌های بنیادگرای بد ترتیب داده است، اما همچنان دارای روابطی با بنیادگرایان خوب یا طالبان خوب است و عملاً این بخش از بدنه‌ی بنیادگرایان رویکردی مقابله‌جویانه با دولت پاکستان ندارند.

 

در این شرایط، اکنون که ارتش پاکستان در مقابل فشارهای ورود به وزیرستان و سرکوب طالبان و نیز بنیادگرایان وزیرستانی قرار دارد، این حمله می‌تواند واگرایی کاملی بین ارتش پاکستان با این گروه‌ها ایجاد کند. گذشته از این، بعد از حادثه‌ی دره‌ی سوات، گروه‌های گوناگونی دور هم جمع شدند و جریانی را تحت عنوان طالبان پاکستان تشکیل دادند؛ این اتحاد اکنون هم می‌تواند با قدرت بیشتری پیگیری شود و در صورت حمله‌ی ارتش به وزیرستان، اتحاد گروه‌های موجود در این منطقه و همکاری قبایل منطقه با بنیادگرایان را بیشتر کند و واگرایی آن‌ها با دولت را افزایش دهد.

 

کاهش روابط آمریکا با پاکستان و نیاز به همکاری با طالبان خوب: در فضای جنگ سرد بین دو ابرقدرت شرقی و غربی، گرایش راهبردی به سمت آمریکا باعث مشارکت فعال اسلام‌آباد در پیمان‌ها و ائتلاف‌های منطقه‌ای چون سیتوو سنتوعلیه اتحاد شوروی شد؛ چنان که پاکستان در آغاز دهه‌ی هشتاد میلادی، به دومین دریافت‌کننده‌ی کمک‌های مالی و نظامی از آمریکا مبدل شد. اما فروپاشی شوروی و پایان دوران دوقطبی، موجب افول اهمیت راهبردی پاکستان برای آمریکا گردید و باعث شد اسلام‌آباد به سمت تجدید نظر در تعاملات خود با واشنگتن سوق یابد.

 

این امر در یک دهه‌ی گذشته، موجب کاهش روابط پاکستان با آمریکا و در مقابل، گسترش روابط با چین و اکنون روسیه شده است. در این راستا، هرچند کمک‌های گوناگون آمریکایی‌ها منبع مهم مالی و نظامی برای پاکستانی‌ها بوده است، اما وجود چالش‌های متعدد، حتی در دوره‌ی حاکمیت حزب مردم در پاکستان، تفاوت‌هایی را در رویکردهای پاکستان با آمریکا در قبال افغانستان و وزیرستان ایجاد کرده است. بنابراین اکنون پاکستانی‌ها با درک منافع همکاری با آمریکایی‌ها در مقابل ضررهای گسترده‌ی امنیتی و سیاسی و مالی، بر این نظرند که در مقابل فشارهای واشنگتن در حمله به وزیرستان مقاومت کنند. به علاوه برای جلوگیری از حمله‌ی مستقیم آمریکا، نقض حاکمیت خود و کاهش حملات پهپادی نیز عملیات‌های محدودی را با در نظر گرفتن منافع خود و رابطه با طالبان خوب، ادامه دهند. یعنی نوعی تقسیم‌بندی (طالبان خوب و طالبان بد) را مد نظر قرار دهند. لذا در حالی که ایالات متحده خواهان محو و نابودی کلیه‌ی گروه‌های تروریستی در قلمرو پاکستان، از جمله شبکه‌ی حقانی است، پاکستانی‌ها در این اندیشه‌اند که طالبان خوب که با سیاست‌های ارتش پاکستان در افغانستان و هند هماهنگ هستند، باید همچنان حفظ شوند.

 

آینده‌ی رویکرد پاکستان در وزیرستان

عملیات نظامی ارتش پاکستان در طی پنج سال گذشته در بخش‌های قبایلی پاکستان، منجر به مرگ سه هزار شبه‌نظامی و زخمی شدن یک هزار و 228 نفر از ستیزه‌جویان شده است؛ اما وزیرستان همچنان بهشت امن گروه‌های بنیادگرا و طالبانی است. در این حال، اکنون طالبان از گذشته متحدتر و علاوه بر توان قبلی دارای امکانات جدیدتر نیز شده است. در این راستا، هرچند آمریکایی‌ها وعده‌هایی به پاکستانی‌ها برای حمله به وزیرستان می‌دهند، اما ارتش نمی‌تواند منافع ملی و گروهی خود را در رابطه با این گروه‌ها فراموش کند.

گذشته از این، چالش‌های نظامی و محیطی وزیرستان موجب سختی دسترسی به آن شده است و سابقه‌ی خودمختاری آن در سده‌های گذشته نیز حضور مستقیم ارتش در این منطقه را برنمی‌تابد. در ضمن با توجه به اهداف مشترک گروه‌های موجود در این منطقه (قدرت در پاکستان اسلامی شود، جهاد در افغانستان مورد پشتیبانی و با نیروهای خارجی در افغانستان مقابله گردد)، چنانچه ارتش به این منطقه حمله کند، جدا از اینکه موجب از دست رفتن نفوذ خود در بین آنان برای ایفای نقش اسلام‌آباد در افغانستان خواهد شد، باعث می‌شود طالبان را نیز بر ضد خویش متحدتر کند.

 

اسلام‌آباد در نظر دارد که با حفظ نوع نگاه خود به طالبان خوب و بد، روابط خود را با طالبان خوب حفظ کند و تا جایی که توان دارد با انجام عملیات‌های محدود از حیطه‌‌‌ی نفوذ و قدرت بنیادگرایان ضدپاکستانی در وزیرستان بکاهد. زیرا هجوم گسترده به وزیرستان موجب غرق کردن بقیه‌ی کشور در دامن بنیادگرایی، ترور و خشونت و نیز بی‌اعتمادی مردم به ساختار حاکم خواهد شد.

 

این امر در حالی است که عملاً ورود ارتش به وزیرستان می‌تواند دامنه‌ی شکاف و اختلاف بین ارتش و دولت در پاکستان را گسترش دهد و پاکستانی را که برای اولین بار از زمان تأسیس این کشور در سال 1947 میلادی، دوره‌ی پنج‌ساله‌ی پارلمان خود را کامل کرده است، رویاروی چالش‌های سیاسی و امنیتی فزاینده قرار دهد. در این حال، اکنون به نظر می‌رسد اسلام‌آباد در نظر دارد که با حفظ نوع نگاه خود به طالبان خوب و بد، روابط خود را با طالبان خوب حفظ کند و تا جایی که توان دارد از حیطه‌‌‌ی نفوذ و قدرت بنیادگرایان ضدپاکستانی در وزیرستان بکاهد. به علاوه با انجام عملیات‌های محدود بر ضد بخشی از بدنه‌ی طالبان تندرو تا حدی نیز کنترل‌های بیشتری بر آنان داشته باشد. این امر در حالی است که مهم‌ترین و نخستین هدف هر دولتی ایجاد ثبات و امنیت در کشور است و هجوم گسترده به وزیرستان موجب غرق کردن بقیه‌ی کشور در دامن بنیادگرایی، ترور و خشونت و نیز بی‌اعتمادی مردم به ساختار حاکم خواهد شد. به عبارت دیگر، در شرایط کنونی، دولت و ارتش پاکستان تمایلی به حضور گسترده در وزیرستان ندارند و در مقابل خواسته‌های آمریکا مقاومت می‌کنند.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



فرزاد رمضانی بونش