یک تبصرۀ کوتاه در ارتباط به سخنان اخیر مارشال فهیم

٧ سرطان (تیر) ١٣٩٢

چند روز پیش بتاریخ 21 جوزا در شهر کابل مارشال محمد قسیم فهیم معاون رئیس جمهور افغانستان محفلی بزرگی را بر پا داشته بود، که در آن والیان و عده ای از مقامات دولت اسلامی افغانستان و مهمانان خارجی اشتراک کرده بودند. در این محفل سخنگوی اصلی جناب مارشال بود، انتظار می رفت که ایشان روی مشکلات اقتصادی و وضعیت اجتماعی و چالش های امنیتی و اداری ولایات صحبت نمایند؛ اما متأسفانه بر خلاف آنچه که توقع می رفت بدون آنکه به این مسایل تماس گرفته باشد، بعد از یک صحبت طولانی و خسته کن، آشکارا تشویش و نگرانی اش را از سرنوشت آینده خودش در تقیسم بندی قدرت و چگونگی تشکیل دولت آینده بیان نموده و از عقب مکرافون مستقیمأ تهدید نمود: "که اگر در دولت آینده به او ظلم شود و امتیازی برای او داده نشود، تفنگ خود را گرفته و دو باره به کوه بالا می شود و جنگ در می گیرد، که بازجلو آنرا کس گرفته نمی تواند." معاون رئیس جمهور با بیان این سخنان تهدید آمیز، جنگ های میانگروهی سال های نود خورشیدی را یک بار دیگر در خاطره ها زنده ساخت. علاوه بر آن مارشال فهیم در ادامه صحبت هایش تا که توانیست علیه شخصیت های ملی افغانستان، جریان های عدالت خواهی این کشور و رقبای سیاسی خود به تخریب و بدگویی پرداخته، حتی با قصه های عجیب و من درآوردی روح فرمانده مقاومت را نیز نا آرام ساخت. قرار گفته مارشال، گویا روزی احمد شاه مسعود برایش گفته باشد: «فهیم خان...بیاد داشته باش هرزمانی که پولهایت تمام شوند و اگر به قوم و وطندارت پول داده نتوانی، فردای آنروز آنها به سلام تو علیک نمی گویند.» چنین پنداشته می شود، که شاید فرمانده مسعود بخاطر حرص و آز فهیم خان و بعضی از قوماندان های جهادی به او در جریان مقاومت حرف های دیگری گفته باشد، که امروز آن سخنان درست بخاطرش نمانده است؛ چون از صحبت ها و سخنرانی هایش معلوم است که در این اواخر حافظه او چندان خوب کار نمی کند.

در این نشست فهیم خان بعد از آنکه پاسپورت های امریکایی آقای خلیلزاد و برادران کرزی را در حضور آقای اشرف غنی احمدزی، البته در غیاب نماینده وزارت خارجه به ویزه یکطرفه مهر و تاپه خروجی زد، با اشک و ناله از قوم و تبار خود و مردم با شهامت شمالی لب به شکایت گشود، اما فهمیده نشد که گشایش دفتر طلبه ها در قطر بالای روحیه مارشال تأثیر گذاشته بود، یا که این حرف ها را کدام مشاور و یا شخصی مهمی از قصر ریاست جمهوری برایش دیکته نموده است!؟ بهرحالت هر انگیزۀ که باعث شده باشد، جناب مارشال بغیر از سردار "قبیله" و اطرافیان نزدیک او برای هیچ گروهي "جایی آشتی نگذاشت."  

 

 البته من ویدویی صحبت های مارشال را از طریق یوتوپ به دقت تماشا و گوش نمودم که جناب شان در این گردهمآیی قصه های رنگارنگی را به اصطلاح از "هر چمن سمنی" به حاضرین حکایت نموده بودند، که در مجموع به برنامه نشست والیان چندان همخوانی نداشت. من نمی خواهم در اینجا به تفصیل و جدا جدا به آن موضوعات یاد شده بپردازم؛ اما از مجموع این سخنرانی، ضرور می دانم که به چند نکته مهم و بویژه به حمله ناجوانمردانه مارشال به زعم خودش به "ستمی" ها  اشاره کوتاهی داشته باشم؛ چون یک دورانی، من نیز عضویت پر افتخار مکتب محمد طاهر بدخشی "سازا" یعنی سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان را داشتم، که بهترین دوره زندگی من بود و از این مکتب عدالت خواهی رسم و آئین انساندوستی و وطن دوستی را یاد گرفتم. امیدوارم خوانندۀ گران ارج بعد از مطالعه این نبشته و تماشای ویدوی سخنرانی فهیم خان که در پایین این نبشته "لینک" آن گذاشته خواهد شد، قضاوت عادلانه نماید.

 

از آن جایی که جناب مارشال محمد قسیم فهیم خودش نیز در کانون نهضت ها و جنبش های سیاسی نیم قرن اخیر افغانستان بزرگ شده است و بحیث یک سیاستمدار با تجربه و جنگ دیده خوب می داند که سازمانی به نام ستم ملی در تاریخ احزاب و جریان های سیاسی افغانستان در گذشته وجود نداشته بود و حال هم چنین سازمانی وجود ندارد. پس نمی دانم چه عاملی باعث شده است که ایشان در این اواخر به تقلید از دشمنان مردم افغانستان و تمامیت خواهان هرکسی را که حقیقت را بگونه ای بیان بدارد، به او تاپه «ستمی» می زند، در حالیکه در نزد شیونیست ها و قبیله گرایان خود مارشال فهیم و دیگر برادران و خواهران شورای نظاری، همه ستمی اند. آنها حتی کسانی را که به مکتب و سازمان زنده یادان محمد طاهر بدخشی و مولانا باعث (محفل انتظار) ارتباطی هم که نداشته باشند اگر از عدالت و از حقیقت حرف زده باشند از مدنیت و تمدن حرف بزنند و اگر از حقایق  تاریخی چیزی بنویسند، همیشه به آخر اسمای آنها پسوند «ستمی» را علاوه می کنند. جناب مارشال شاید بخاطر داشته باشند که در انتخابات ریاست جمهوری دور گذشته، وقتی که داکتر عبدالله در برابر آقای کرزی کاندید شده بود، تمامیت خواهان و دیگر حلقات شیونیستی اطراف آقای کرزی در بعضی شهرهای افغانستان غوغایی بزرگی را برپا نموده بودند و در بین برادران و خواهران پشتو زبان تبلیغ می کردند که "داکتر عبدالله یک ستمی و تجزیه طلب است او پشتون نیست هوش کده باشید به او رأی ندهید" حتی برای آنکه هویت قومی و تباری او را به دیگران ثابت ساخته باشند، نزدیک بود که خون او را برای آزمایش به لابراتوارهای پاکستان با خود ببرند.

 

جناب مارشال! جای بسیار تأسف است که شما به آن عده هموطنان صلح خواه و خیر اندیش تان که در دانشگاه ها و مکاتب کشور به فرزندان شما درس اخلاق و انسان دوستی می آموزانند، علم و دانش می آموزانند، اصطلاح ستمی را بکار می برید. اما در مقابل با طالبان ظالم و ستمی و تروریستان حرفه یی که با واسکتهای انتحاری ساخت پاکستان و عربستان سعودی همه روزه جوقه جوقه داخل افغانستان شده، مردم بیگناه را به قتل می رسانند، مکاتب و مساجد را به آتش می کشند، کلام خدا را می سوزانند، استادان و دانش آموزان را سر می برند، شخصیت های ملی و مجاهدین و علمای دین را حلق آویز می کنند، و بجز وحشت وبربریت ـ مدنیت و تمدن را قبول ندارند؛ با این وحشی صفتان از اخوت و برادری و «اجماع ملی» و صلح و آشتی حرف می زنید، این ظلم مضاعفی است که شما در حق خلق های ستمدیده و رنج کشیدۀ افغانستان از مقام معاونیت ریاست جمهوری روا می دارید،  رحمت به شما و به این طرز دید و باور های طالبانی شما!

 

طرحی را که محمد طاهر بدخشی این انسان عدالت خواه و ترقی پسند بخاطر حل مسأله ملی و رفع اختلافات قومی در افغانستان در حدود نیم قرن پیش مطرح  نموده بود، حد اقل تجربه سی سال اخیر و مرزبندی های جدید قومی و تباری حقانیت آنرا در بخش های از جهان و از جمله در کشور ما در عمل ثابت ساخته است. امروز آقای کرزی در کابینه دولت خود نیز از طرح بدخشی (از حل مسأله ملی)  استفاده می کند؛ اما وارونه و سرچپه آن را، تحریف شده آنرا، که آقای فهیم خان و چند فروخته شده را بحیث معاون و مشاور در کنار خود پذیرفته است.

عدالت اجتماعی و حل مسایل قومی و ملی به معنی آن نیست که به اساس قد برابری چند نفر دلال سیاسی از هر قوم و تبار را در یک تیم واحد جمع بسازند و اقوام و ملیت های افغانستان را فریب بدهند که عدالت اجتماعی را برای شان تأمین نموده اند، فلان "وزیر" اگر از قوم ماست، خوش باشیم که از ما است ولو که بغیر از بزکشی و چور و چپاول و غصب مال و دارای هایی هموطنان خود در زندگی خویش دیگر تجربه ای نداشته باشد. ولسمشر یک پشتون است، دنیا گل و گلزار است، اگر از آسمان کنرها و هلمند و پکتیکا و پکتیا به جای باران، بم و باروت و مرمی ببارد، فساد بیداد کند، خوش اند که "ولسمشر یو پختون دی" نگذارید که کسی از دیگر اقوام، قدرت را از نزد او بگیرد.

 

جناب مارشال شما آدرس را غلط نموده اید! یک بار به مجلس نمایندگان سر بزنید بعد از آن متیقین خواهید شد که ستمیها کیها اند. هموطن عزیز، ستمی آنهایی اند که می خواهند زبان شما را قیچی نمایند، فرهنگ نیاکان شما را نیست و نا بود نمایند، به مردم شما مصطلحات غیر ملی بسازند؛ ستمی آنهایی اند که می خواهند به هموطنان شما هویت های مسخ شده و جعلی بسازند؛ ستمی آنهایی اند که خودشان حتی فرق بین اسم عام و اسم خاص را کرده نمی توانند، اما از روی تعصب می خواهند به زبان شما گرامر و واژه نامه های جدید بسازند، و در مجموع ستمیها آنهایی اند که در این عصر انترنیت هنوز هم  دنیا را برابر دهان چاه می بینند و با فرهنگ همدیگر پذیری و همزیستی مسالمت آمیز قطعأ بیگانه اند.

 

درفرجام با یک دید گذرا می خواهم به این موضوع اشاره کوتاهی داشته باشم: که این همه اختلافات قومی و تباری و دغدغه های دنباله دار آن، که روز تا روز در افغانستان در حال گسترش است، از کجا منشأ گرفته بود و چرا یکدم شدت گرفت؟ و اعمال و کارکرد های نادرست چه کسانی باعث شده بود که در کشور ما اختلافات قومی و تباری به این اندازه دامن زده شود؟ در این فرصت نمی خواهم به عوامل تاریخی و انگیزه های درونی و برونی آن بپردازم؛ اما آنچه که مسلم است در آغاز دهه نود میلادی درآستانه سقوط دولت داکتر نجیب الله شرایط طوری آمد که برخی از کادرها و رهبران جناح های خلق و پرچم مربوط به حزب وطن (حزب دمکراتیک خلق افغانستان) و هم از دیگر جریان های سیاسی به نسبت علایق و قرابت های قومی و مذهبی شان، آگاهانه و غیر آگاهانه در پهلوی رهبران تنظیم های جهادی قرارگرفتند، که این روند شرایط سقوط دولت جمهوری دمراتیک افغانستان را از پیش فراهم ساخت، که سناریوی آن در خارج از مرزهای کشور قبلأ طرح ریزی شده بود. همان بود که رهبران تنظیم های جهادی در اثر مداخله خارجی ها و همکاری بعضی از رهبران و افسران نظامی حزب وطن، جنگ های تنظیمی را رنگ و بوی قومی دادند و شهر کابل را که پیش از آن نماد برادری، خواهری و دوستی بود، بین اقوام خط کشی کرده تقسیم نمودند و کابل عزیز این زادگاه عاشقان و عارفان را به لانه دزدان دریایی و قاچاقچیان پنجابی و تروریستان خلیجی تبدیل نمودند که جناب مارشال خودش نیز در کانون این رویدادهای فاجعه بار و خانمانسوز نقش برجسته داشت. همین جنگ های میانگروهی تنظیم های جهادی بود که سرآغاز اختلافات قومی و تباری در افغانستان گردید و در اثر بروز همین جنگ های میانگروهی و قومی بود که جهانیان برای بار نخست «هولوکاست» را در زادگاه اندیشه پروران (پندار نیک ـ کردار نیک و گفتار نیک) به تماشا گرفتند، و سر انجام همین رهبران تنظیم ها بودند که دو دسته کابل نازنین را به طالبان و پنجابی ها و عرب ها تسلیم نمودند، که در دوران طلبه ها اختلافات قومی و زبانی بیشتر شدت گرفت.

 

اما من در حیرتم که چرا عده ای از سیاستمداران و نخبگان هر وقت که از قدرت عزل می شوند، به قوم و تبار خود روی می آورند و از حق و حقوق قوم و تبار خویش حرف می زنند؛ اما زمانی که مجددأ در قدرت شریک ساخته شوند و صاحب رتبه های جنرالی و مارشالی شدند، قوم را فراموش می کنند و حتا برخی از آنها به قوم و تبار خویش دشنام می فرستند.

مگو ناخوش که پاسخ ناخوش آید

بــکوه آواز خوش ده تا خوش آید

 

با درود ضیا باری بهاری

 

نوار سخنرانی مارشال محمد قسیم فهیم معاون رئیس جمهور دولت اسلامی افغانستان در نشست والیان در کابل:

http://www.youtube.com/watch?v=iVyFQOxHzJU







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

Nasratullah dinial05.03.2015 - 06:58

  Very nice

ودود رهروان08.07.2013 - 14:05

  ضیا باری بهادری گرامی درود بر شما، یک زمانی در زندان پلچرخی با "برادران جهادی" یکجا زندانی بودم. "رفقای" چپ به شمول همین"ستمی ها" نیز در زندان زیاد بودند. برادران جهادی، "رفقای چپ"،را"کافر و بی دین" می گفتند. برخی از این رفقای چپ تلاشهای خستگی ناپذیری به خرچ میدادند تا مسلمان بودن شان را به برادران جهادی ثابت بسازند. بنابرآن هی نماز برپا می کردند و در ختم های قرآن با آنها شرکت می جستند. ما به این دوستان پیهم می گفتیم که این نماز و ختم قرآن برپا داشتن شما "آب در هاون کوبیدن"است. زیراآنها هرگز شمارا به عنوان مسلمان نخواهند پذیرفت. به همین بناسپاره های را که شما در ختم قرآن تمام می کنید، آنها دوباره می خوانند، آنها آنچه را که شما خوانده اید اهمیت نمی دهند. به نماز خواندن تان نیز "چینی یک توت شفتر" بها نمی دهند. داستان دوستان "سازایی"، "سفزایی"(محفل انتظار)، برای چسپاندن شان به برادران جهادی همان داستان برپاداشتن نماز و ختمهای قرآن رفقای چپ در زندان پلچرخی را مانند است. هراندازه ای که این دوستان به برادران جهادی به دلیل اینکه از "قوم و تبار" "ما" اند، خودشان را بچسپانند، مانند "گلی که به دیوار نمی چسپد" به آنها نخواهند چسپید. هرچی که این دوستان تلاش کنند که این جهادی ها را از نشانی هم تباربودن و از قوم "ما" بودن، از خود بدانند، روزش که آمد با زهرخندی معنا داری خواهند گفت: "یگان ستمی را میدانی چی میگه......" البته دلایل این امر مانند آفتاب روشن اند و نیزی به تبین آن نخواهد بود. بلی دوستان به این واقعیت توجه باید کرد

موزون30.06.2013 - 06:52

  عالی نوشتید جناب بهادری! قلم تان پررنگ و زندگی تان سبز باد.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



ضیا باری بهاری