هنر و زنده گی – ٢ و ٣

٣٠ سرطان (تیر) ١٣٩٢

بخش دوم

 

ازهنر و رسالت هنرمند سخن گفتیم پس بهتر است بحث را در مورد هنر موسیقی، تیاتر و سینما ادامه بدهیم زنده یاد « احمد ظاهر»،الگویی ازنسل جوانِ زمانه ء خود درهنر موسیقی وآواز خوانی بود.او هیچگاه شعر وتصنیف های مبتذل و بد را درآهنگ هایش انتخاب نمیکرد.موسیقی او ترکیبی ازموسیقی مدرن وسُنتی بود،عاشق هنر وعاشق مردم خود بود. و از سفر جاودانی اش به سرای آخرت که بیش از سی سال می گذرد، هنوزهم طنین صدایش از نهان خانهء دل های پیر وجوان شنیده میشود. هنوزعشق ملکوتی اش به هنر و مردم، عالمگیر تر میشود. بقول حافظ:

 

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است  بر جریدهء  عالم، دوام   ما

 

آری، احمد ظاهر نمُرده است، فقط کالبدش را در دل گرم خاک گذاشته اند.امروز از نسل ومعاصران احمدظاهر بیشتر از انگشتان دستان ما مانند فرهاد دریا،شریف غزل،حیدرسلیم،احمد ولی،وحید قاسمی، گلزمان شاه ولی وچند تن دیگر که سرهای شان به تن شان می ارزد، نمانده اند. و از جوانتر هایی پس از او چون ولی فتحعلی خان،نذیر خارا، فرهاد شمس جاوید شریف،فواد رامز،وچند تن دیگر که با موسیقی سنتی کشورما آهنگ میخوانند، دیگران از موسیقی اصیل وسنتی دست شُسته اند.از شمار بانوان هم اگر استاد مهوش ،خانم هنگامه، خانم پرستو و خانم قمرگل و فرشته سما و چند آواز خوان جوان را سواء کنیم،دیگر کسی بنام هنرمند نداریم.( البته این سخنان متوجه نسل دیروز مانند ناشناس و دیگران نیست.) درمیان جوانان وبانوان استعداد هایی هست که در باغستانِ هنر درحال شکفتن وبه ثمر رسیدن اند. امید وارم با روَند مبتذلی که امروز در پيشروی هنر موسیقی ما قرار دارد، آسیب پذیر نشوند.

 

خانهء هنرمندِ محبوب «وحید قاسمی» آباد وعمرش ُپربار و دراز باد که با سفر های خستگی نا پذیرش در ولایات کشور،آهنگ های محلی را جمع آوری کرده تا این ارزش ها به فراموشی سپرده نشوند. با دریغ هرسالی که می گذرد، یکی یکی از غنیمت ها وارزش های گذشتهِ موسیقی افغانستان را در داخل وخارج از کشور از دست میدهیم. ساربان، جلیل ځلاند،نصرت پارسا، ظاهر هویدا، استاد هماهنگ، رحیم مهریار و بسیار دیگر که روان شان شاد باد!.آیا از نسل امروز کسی یا کسانی هستند که جای خالی این ارزش ها را پرکنند؟ آیا امید وار میتوان بود که هنر موسیقی افغانستان استاد غلام سرور،استاد محمد عُمر( سلطانِ رُباب)،استاد غلام نبی،استاد هاشم،استاد عبد المجید،شاهین ملنگ نجرابی ودهها نوازنده ء دیگر که طی نیم قرن اخیر خوش  درخشیده بودند را دوباره بدست آورد ؟ آیا کوچه ء خرابات و خرا باتیان زنده  دل، سر از ویرانه ها و از پسِ دیوار ها و کنگره های زخمی و درد آلود  کابل بَدَر خواهند آورد  تا  سرود عاشقی را دوباره سَر دهند؟ من که تا سالهای دراز دیگر وتا زمانی که وطن درآتش اِشغال وسِتَم سرمایه داران جهان و مافیای قدرت داخلی میسوزد، این امکان را نمی بینم.

 

داکتر اسد بدیع که خود یکی ازآواز خوانان مشهور کشور است،درمصاحبه ای با رادیو بی بی سی گفت که «وضع موسیقی ما خیلی آشفته ودچار بحران است. موسیقی سنتی ما که افتخار و سربلندی ماست،به طاق نسیان گذاشته شده ومن هیچ نامی بالای موسیقی کنونی گذاشته نمی توانم». یک آواز خوان آماتور بنام (بیژن قندزی) به تقلید از سیاه پوستان افریقا،آهنگ (رَپ) خوانده است. زنده یاد ظاهر هویدا در مصاحبه ای گفته بود: وقتی هنرمند نتواند درد و آلام خود را به یک قطعه شعر بیان کند، اگر انرا در قطعهء آزاد آهنگ بسازد، بهتر است اما این آواز خوان به زَعمِ خودش خواسته با این آهنگ (رَپ) آهنگ ِمیهنی بخواند وبه اصطلاح «وحدت ملی!» را تمثیل کند. این تصنیف همه چیزاست، بغیر ازاندیشهء وحدت ملی! آهنگ های میهنی (دا زموژ زیبا وطن)، (وطن، عشق تو افتخارم) و (ربابم را بیاور تا بخوانم) را با میهنی خوانی های جوانان امروز مقایسه نمایید. هرچند که شفیق مُرید، از نسل جوان امروز است. اما خیلی زیبا و دل انگیز سروده است. از جوانترها، این آهنگ و شعراز حبیب قادری که ظاهرن با موسیقی محلی لپسِنگ کرده وبسیار شهرت هم دارد را بشنوید که چه گلهایی را به آب داده است:

«افتَو بارانَک شده، دلم لرزانَک شده،      ده پُشتِ کمان رُستم، دختر پنهانک شده»..

میده میده بمان پای، بجنبانی سراپای، بلرزانی سراپای

پرده ء پُشت کلکین،میشه بالا و پایین

پشتِ ابرِ پنجره،دختر نِهانک شده»

 

دِه  در کجا، درخت ها در کجا. این واژه ها از زبان یک هنرمند مکتب خوانده و تحصیلکرده بیرون میشود، نه از حاجی سیف الدین و عالِم شوقی.(وَلی ) یکی دیگر از این قماش هنرمندان است که درمیان جوانان،شنونده زیاد دارد.صرف نظر از موسیقی آڼ،بخوانید که چه تصنیف مبتذل دارد:                             « ناز و ادای تُره دَه جان بگیرم دلبر، عشوه و نار تُره دَه جان بگیرم دلبر، بیش از این عشوه نکن، عشوه گرفتاری داره، دل،جگر خونی داره!!» یکی ازعناصر مهم هنر آواز خوانی ، داشتن صدای دلکش و رساست.مگر ولی و بسیار دیگر متاسفانه از این نعمتِ الهی محروم اند.هفت هشت سال پیش،خانم « وجیهه» آهنگی را ثبت کرده بود که شعرش از داکتر سمیع حامد است و می گوید:« به مَه دِل مِل، نمانده، حوصَله موصَله، نمانده » این تصنیف، هزار بار پرمعنا تر از این چرند هاست.همین آواز خوان که متعلق به یک نسل پیش از این جوانک هاست،آهنگ های میهنی نابی دارد که میتوان او را یک هنرمند متعهد دانست.تعهد به مردم، تعهد به هنر ونسلهای آینده.وقتی میخواند:

 

«میخواهم هرجا که آدم، باشه، دلش بیغم، باشه ای یار

میخواهم آرزو ها، خوب باشه، غمها، مغلوب باشه

در سرنوشت آدم، غیر از خوشبختی نباشه، کاشکی!»

ویا در آهنگ دیگر که میگوید:

«یکی دور ازغم دنیای مردُم

پیامِ بیغمی با هم میفرستد

کِی، با کِی؟ برادر، با برادر

یکی از پُشت دیوار جدایی

پیام جنگ، پیهم میفرستد»

 

این تصنیف ها از ساخته های «امیرجان صبوری» است که خود از آواز خوانان سرشناس ومتعهد و پرورش یافتهء دوران (جنگ گرم) است. جنگ میان دو سیستم ودوابَر قدرت جهانی که پایگاهش افغانستان است و هنرمند هر روز، شهادت داغ آفرینِ بهترین دوستان ورفیقان خود را با چشم سر می بیند.وسنگینی تلفات جنگ را با تماس حواس خود لمس میکند.لذا تصنیف ها وسروده هایش حِس صلح کردن ودر شرایط صلح زیستن را در دل ها بیدار میکند.اما امروز از امریکا و اروپا هنرمند و آواز خوان دعوت می کنند تا برای میهن و تامین صلح ، آهنگ میهنی بخوانند.و دُهل آشتی و صلح با جنایتکار ترین فرزندان ناخلفِ آدم  و حوا و دشمنان دین و فرهنگ (طالبان) را بنوازند. مگر می شود کسی یا کسانی که دردِ جانکاه جنگ و مصیبت را ندیده و حس نکرده باشد، آهنگی بخواند که احساس درونی اش را منعکس نماید؟ آری، می ایند و میخوانند و شعار می دهند و ریا کاری می کنند و دوباره که به بهشت زمینی خود برگشتند، نه وطن بیاد شان می آید و نه مردم وطن مانند (سهیلا جان زلاند) که نه لباس و کلاهِ شَپویش به زنان وطن ما میماند ونه آهنگ هایش، حس وطنخواهی را در دلها بیدار میکند.

 

اما پيام آن هنرمند وآهنگسازِ جنگزده برای شنونده وخواننده اش روشن است.آرزوی خوشبختی کردن برای مردم ،درصلح وصفا ودر تفاهم باهمی زیستن و دور کردن غبارِ غم ها از روی سینه های درد مند مردم (ببین تفاوت ره، از کجاست تا بکجا ) من فکر میکنم اگر جوانان ما میخواهند مطابق شرایط عصر، موسیقی داشته باشند وآهنگ بخوانند، اگر موسیقی سُنتی وطن را با موسیقی معاصر خلط (مِکس) کنند،عیبش درکجا است؟جاوید شریف آهنگی دارد «  یک قدم پیش،یک قدم پَس، نازنین مَیده بِکُن رقص» هر چند که تصنیف آن کاستی های فراوان دارد مگر موسیقی دلنشینی دارد آهنگ آنهم خیلی خوب است و صدایش هم رسا است که در دل ها نشسته است.هنرمندان محلی دیروزی ما عموما صدای دلکش داشتند. اما سوادِ  کافی نداشتند و این نمی تواند عیب  بزرگی باشد. چون سطحِ  سواد  در جامعه بحیث مجموع، پایین بود. خوبی و دلنشینی مَحلی خوانان افغانستان مانند بازگل بدخشی، دُرمحمد کشمی، گلزمان، حمید الله چاریکاری و بسیار دیگردر این بود که با موسیقی سُنتی و محلی خود آهنگ می خواندند و انهم چه اشعار دلنشینی.ما هیچگاه از زبان بازگل بدخشی ودُرمحمد کشمی ومانند اینها شعرضعیف نه شنیده ایم.موسیقی « لوگری» که مُبتکرِ ان استاد دُرَی لوگری بود،از دلنشین ترین و شور انگیز ترین موسیقی در افغانستان بود.«هماهنگ»، موسیقی خرابات و محلی را باهم یکی کرد و سالهای دراز بردلها حکومت نمود.اکنون آن سازها و آواز ها درکجاست؟وزارت فرهنگ نیز دست به زیر الاشه نشسته به نِرخ روز، نان میخورد و به دُهل دکانداران دین،می رقصد تعهد و مسولیت پذیری اصلن وجدان های خفتهِ انها را بیدار نکرده است.

 

ازدههء نود به اینسو که متولیان دینی حاکمیت درافغانستان راغصب کردند وبویژه طالبان که نواختن تار و تنبور وساز و سرود و فیلم و سینما ودر بست هنر را (حرام) دانستند، دیگر هنر وهنرمند روز خوشی را ندید.هنر و فرهنگ در دوران حاکمیت حامد کرزی هم بد تر مبتذل و مانند تمام عرصه های زنده گی،بازاری تر وتجارتی ترگردید موسیقی وآواز خوانی مانند کالای وارداتی و دموکراسی وارداتی به بازارِ مصرف،عرضه شدند وهنر نیز به بازارِمصرف تبدیل شد.بجای آنکه با استفاده از امکانات موجود و آزادی های بدست آمده، راه کمال و شگوفایی را بپيماید،بیمایه تر و از ارزشهای هنری تهی گردید.شما به برنامه های هنری تلویزیون های کابل واز جمله آریانا گوش بدهید شرم آور است.

 

تصادفی نیست که تنها هنر و فرهنگ دستخوش بی سر وسامانی و ابتذال گردیده ، بلکه اقتصاد،سیاست و تمامی عرصه های زنده گی به بحران و انارشیزم روبرو شده است. لذا در چنین نظامی نباید  انتظار شگو فایی فرهنگ وهنر در داخل کشور را داشت. شبکه تلویزیونی « آریانای » جناب احسان الله بیات تا کنون (هفت) جشنواره ی هنرمندان افغان در داخل و خارج از کشور را راه اندازی کرده است.که  قابل قدر و ستایش است.در جشنوارهء هنرمندان در سال ۲۰۱۳ در هند ما دیدیم و شنیدیم که داوَرها، کِی ها بودند و کِی ها، هنرمندان ممتاز شناخته شدند. خیلی افتضاح آمیز وشرم آور بود که در جشنوارهء هند درسال روان، بهترین جایزه راعارف کیهان و صدیق شباب در آهنگ ( اوصنوبر تو چقدر دلم را اوگار کدی) و( ولی) نصیب شدند. و(شبانه مهریار) با بهترین آهنگ و شعرش، سرِ خویش بگرفت و به راه خویش برفت. فرهاد دریا، مردانه در این گرد همایی شرکت نکرد و با طنز ظریفی گفت که سال گذشته من این افتخار را نصیب شدم و حالا میدان را برای جوانان می گذارم. روشن است که در انتخاب هنر مندان بهتر، ملا حظات قومی، سیاسی، و زبانی تاثیر خودش را داشته است.

 

اکثر (کلیپ) هایی را که هنرمندان جوان ما در کشورهای همسایه و اروپا به پیروی از غرب با دختران در حال رقص و پایکوبی میسازند وبه تلویزیون ها برای نشر می سپارند، افزود براینکه از موسیقی سنتی مانند رباب، طبله، دلربا، طنبور، دف وچنگ و سِتار وهارمونیه اثری نیست.با دختر ها آهنگ خواندن و رقص کردن و کلیپ ساختن آنقدر مود شده که حتا جناب (نعیم پوپل) هم در سال هایی که پایش به لب گور رسیده ،شوق جوانی کرده با یک خانم ایرانی (کلیپ) ساخته است .آهنگ دوگانه خواندن در گذشته ها هم معمول بود احمد ظاهر و خانم ژیلا، رحیم مهر یار و خانم پرستو،هنگامه و احمد ولی وبسیار دیگر این کار را کرده اند.درهمان هندوستان که موسیقی وهنر،مانند مذهب تقدیس میشود،دوگانه خوانی بوده وهست و معنا و کیفیت خاص خودش را دارد. مگر متاسفانه این بی بند وباری و ابتذال فر هنگی که محصول فرهنگ غربی ونظام سرمایه است، فقط  گلوی هنر وفرهنگ ما را گرفته است.

 

بخش سوم

 

متاءسفانه هنرتیاتر وسینما روزگار بد تر ازاین را دارد تیاتر درافغانستان،پیش ازهنر سینما ظهور کرد و از زمان زنده یاد رشید لطیفی ببعد،راهش را درافغانستان باز نمود.امروز بیشتر هنرپیشه گان سینما،نخست درستیژ تیاتر بخت خود را آزموده اند و سپس به سینما راه یافته اند.رفیق صادق،عبدالله شادان عزیز الله هدف،حاجی محمد کامران،حکیم اطرافی،مرتضا بایقراء،فضلی،فـ عبادی،قادر فرخ،حشمت فنایی زرغونه آرام،انیسه وهاب، حمیده عبد الله (شیرین گل) عادله ادیم عبید ورکزی وبسیار دیگر،ازهنرپیشه گان مشهور تیاتر بودند که پسانها به هنر سینما روی آوردند وهمین ها بودند که سریال ها و فیلم هایی چون: رابعه وبکتاش،فرار،دهکده ها بیدار میشوند،دختری با پیراهن سفید،شکست محاصره،گناه، مرداره قَول است، دکوندی زوی و... را ساختند که هرکدام ارزش هنری و جایگاه خودش را دارد.سلام سنگی،ممنون مقصودی،ولی تلاش،ابراهیم طغیان،عبید ورکزی حاج محمد کامران، حمیده عبدالله ازستارگان درخشان سینمای افغانستان شمرده می شوند که سالها در راه غنامند شدن هنر سینما ریاضت کشیدند و دودِ چراغ خوردند.

 

پس از تشکیل حکومت جناب کرزی وسرازیر شدن ملیارد ها دالر برای سازنده گی دوباره ء افغانستان ،در داخل و خارج از کشور دهها فیلم و نمایشنامه ساخته شده است.به استثنای چند فیلم و شماری از هنر پیشه گان پیشین که در جشنواره ها راه یافتند هنر پیشه گان دیگر فیلم ها کی ها اند و چند سال تجربه تمثیل هنر پیشگی دارند؟ در کجا درس خوانده و تجربه کسب نموده اند؟ مشهور ترین این هنر پیشگان و فیلم سازان غیر حرفوی و آماتور امروز در داخل و خارج ازکشور،سلیم شاهین،آرین خان،اسد سکندر،نبی تنها،کاکا آصف،مریم شریفی،لینا علم،رسول ایمان،حلیم تنویر، بصیرحیدر،فضل حکیمی،شکور شمشاد،زلمی مسجدی،صدیق برمک،جوانشیر حیدری،انجینیر لطیف وبسیار دیگر به استثنای انجینیر لطیف صدیق برمک، جوانشیر حیدری که در گذشته نیز به همین شغل کار میکردند، دیگران همه آدم های تصادفی،آماتور و تجارت پیشه اند که هنر پیشه سینما بودن، شغل سومی یا چهارمی انها است. موالید هنری اینها فیلم های گل محمد ودُرمحمد، ساخته حلیم تنویر،آشیانه،ساختهء فضل حکیمی،پیوند عاطفه و شکست قلب ها کار سلیم شاهین ،عُثامه به کارگردانی صدیق برمک ،سنگ صبور از عتیق رحیمی، گدی پران باز، داستان از خالد حسینی،سیبی از بهشت، ساختهء مروت وبسیار فیلم های دیگر که برخی از این فیلم ها نتها فیلم نیستند بلکه ننگ هنر سینما شمرده میشوند.گفتنی است که فضل حکیمی با وصف نداشتن تجارب کافی درهنر فیلم سازی.در سال روان فیلم نیمه مستند وهنری زیر عنوان « سینما » را در کابل ساخت که حال رقتبار سینما های افغانستان را بنمایش میگذارد. ونشان میدهد که دراین سالهای طلایی وکیسه های پر از زروسیم، دولت افغانستان هیچ توجهی به هنر،و از جمله هنر سینما نکرده است.تعمیر سینماها به چرس خانه ها واعلانات تجارتی وخاطرات نویسی مردم مبدل شده واز در ودیوار زخمی ودرد آلود سینما ها بوی خون وباروت می آید.

 

سلیم شاهین که خود را (دهرمندر افغانستان) لقب داده است شاید به این سوال بیننده فیلم هایش پاسخی داده نتواند که در کدام مکتب وکالج درس هنر پیشه گی خوانده است آیا سواد نوشتن سناریوی یک فیلم را دارد؟ اما به کار های بزرگی چون فیلم سازی دست می زند؟ همین جوانترین نسل سینما که فهیم سدوزی باشد،چند سال در کشور بلغار درس هنر پیشگی خواند وشما (دهرمندر افغان) در کجا؟وقتی درکشوری مانند افغانستان کمپودری مانند فاروق وردک دوکتورای خریده گی بدست بیاورد تا وزیر کابینه شود، سلیم شاهین وکریم تنویر نیز باید حق داشته باشند دعوای کار گردانی فیلم وهنر پیشه گی نمایند.

 

از جالب ترین فیلمی که میتوان نام برد، فیلم کمیدی (بلبل) در کابل است که توسط هنر پیشه گان موفقی چون نبی تنها کاکا آصف جلالی ودیگران تهیه شده والحق که فیلم زیبا وپذیرفتنی وبر دل،نشستنی است. فیلم (گدی پران باز) که داستانش از خالد حسینی وبه زبان انگلیسی است،وفیلم را یک تیم امریکایی ساخته، بدلیل اینکه ضد حکومت دوکتور نجیب الله است وتجاوز روسها را تمثیل میکند،(از برکت جنگ سرد) از طریق میدیا شهرت جهانی کسب کرد.حال انکه متن داستان، انچنانی نیست که به اینهمه شُهرت وآوازه بیرزد.از این نوع داستانها، در کوچه پسکوچه های افغانستان فراوان نوشته شده که کسی به ارزش ان نگاه نکرده است.                                                                             «کریم تنویر» درهالند،اتحادیه ای بنام سینماگران جوان ساخته است که اعضای ان همه دکانداران بازار (بیفروایک) هالند و آدم های بی روزگار وهمه کاره اند، بغیر از هنرپیشه که یکروز هم درکار هنرِ تمثیل،تجربه نداشته اند.از «فیلم گل محمد ودُرمحمد» و«پروفیسور» او آشکار است که چند تا بچه های کوچه را بنام هنرپیشه شامل فیلم ساخته است. دریغ زنده یاد ظاهر هویدا که نام بزرگ وبلند هنرمندی خود را با شرکت در این فیلم، به خاک یکسان کرد. آیا همه این فیلم های امروزی که فاقد محتوا وسوژه و پیام اند و دیالوگ های مسخره ،کوچگی و بازاری دارند، میتوانند جای فیلم « گناه »،«دِ کُندی زوی» و« مرداره قول است » را پُر کنند؟ اگر ما فیلم کمیدی« بلبل » و« سنگ صبور» و«سیبی از بهشت» را از میان انها سواء بسازیم هنری بنام سینما دیده میتوانیم؟ آشکار ترین پیام این فیلم های تجارتی و بازاری ،آوردن دختر از افغانستان به اروپا و قاچاق موار مخدر است، جنگ است، هیرو سازی های بیمعنا و بی هدف است و مشت زنی و آډمکشی های ترسناک و دهشت آور و آڼهم نه آنچنان که فیلم سازان هندی یا امریکایی تهیه میکنند. این است پیامی که فیلم سازان امروز ما به بیننده ونسل جوان ما میدهند. زیبا ترین و آموزنده ترین سریالی را که تا کنون از این هنر پيشه گان در خارج از کشور تماشا کرده ام، بخش اول نمایشنامه ء (از سلمان تا سلطان) به کار گردانی زبیر پاداش و بصیر حیدر و (گوهر شاد بیگم) اثر جناب شهیر حسینی. است که الحق،شاهکار است..

 

دربخش اول  نمایشنامه ء از سلمان تا سلطان، چهره های حقیقی رهبران جهادی،دولتمردان وجنگ سالاران افغان با طنز ها و واژه های ظریفی بیان شده است.و نمایشنامه ء گوهر شاد بیگم، شکوه وجلال وعدل و دادگستری و فضل و کمال یک زن نامدار تاریخ عصر تیموری را بنمایش میگذارد که ستودنی است نمایشنامهء (شکسپیر) یکی دیگر از کار کرد ها و موفقیت درخشان هنرپیشه گان تیاتر امروز افغانستان است که درهمین سال ها در اروپا و بویژه در لندن به نمایش گذاشته شد.این نمایشنامه بکمک مالی سه کشور خارجی از جمله بریتانیا تهیه شده است.

 

سریال «عشق پیری» که در کابل تهیه شده ،حرف ها وسوژه های جالب دارد و باید به هنر پیشه گان اڼ تبریک گفت.دربارهء سریال تلویزیونی به اصطلاح «مُتخصِص» که در تلویزیون اریانا هرهفته پخش میشود وبا گذشت زمان ابتذال وبی مضمونی ان که گاهی سلطان میشود و« ریزه گل » مَلِکه.عدالت میکند و زمانی هم تفنگ میگیرد و به کوه می برآید،مضحک و دلگیر کننده شده است،سخن های زیادی هست که به فرصت های دیگر درباره اش خواهم نوشت...

 

من فکر میکنم اگر وضع هنر سینما وتیاتر مانند همه پدیده های هنری با همین روال ادامه پيدا کند،دیگر سریال (شیرین گل وشیرآقا)وفیلم مسافرت این دوهنر پيشه به مسکو وفیلم (دِ کوندی ځوی) درهنر سینمای افغانستان،تکرار نخواهد شد و این، یک فاجعه ء بزرگ است.باید آگاهان فرهنگ وهنر ومسوولان طراز اول، سعی بخرچ دهند تا با هر وسیله ء ممکن جلو ابتذال وخود سری های بی هنران را بگیرند.یگانه خدمتی را که مسولین و اهل فرهنگ میتواند به مردم وبویژه نسل مهاجر ونسل جدا شده از اصلها وریشه های تاریخی وفرهنگی انجام دهند،همین جلوگیری از ابتذال فرهنگی و ذوق های پَست وبیراهه رفتن نسل سرگردان مهاجر از یکسو ومردم ما که دچار یک بحران عمیق سیاسی وفرهنگی شده اند، میباشد.

نتیجه اینکه تمام هنرها درخدمت بشریت قرار دارند ونقش بزرگی در تربیت و اخلاق،عاطفه واحساس انسان ها دارند ما باید هنر را درخدمت هنر،قرار ندهیم ،بلکه آن را وسیله ای برای رسیدن به هدف های بزرگ انسانی وتجلیل شخصیت انسان ها بدانیم.

 

پایان

ماه سرطان (تیر) ١٣٩٢، لندن







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

بابک04.01.2014 - 22:59

  اگر امکان راهنمای بفرمایید که ترانه استاد جلیل ذلاند راازکجاتهیه کنم بابت سایت خوبتان هم ممنم خیلی عالی است دوستدار شما ازایران
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



دستگیر نایل