کاغذ پران باد خزان

٢٧ سنبله (شهریور) ١٣٩٢

او

کاغذ پران سرخوش پاییز است

با صد تکان و پویه و پرواز

در اوج،اوج مستی و آواز

سر میزند به هر در آزادی

سر غوته میزند که ببرد باز

آن همعنان  بیخبر از خود را

اما او

او میرسد که غرغره اش سازد

**

تا بر کشیده شد به بلندایی

آنگه به فکر «حذف» حریف است

تا با غرور و پرش    و پرواز

جایی

در اوج بیهده یابد

آزاد میکند اگر آن یک را

خود

با رشته یی به گردن آزادی

در بند چرخه دار هوسناک است

فرمانروای کوچک یک روزه

**

فرمانروای کوچک یک روزه

دراوج میکشد اگرش    باری

میراندش  به حذف و نگونساری

آنگاه

هر چند میشود آزاد

اما

وقتی که رشته از کف سر رشته دار رفت

هر جا که باد برد

دست کدام  کودک مشتاق

بازش    به بند میکشد از نو

یعنی  او

کاغذ پران  باد خزان  است.

 

 

سنبله ٩٢، کابل







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

محمد کریم (فقیرزاد) محصل دانشکده ی زبان وادب دانشگاه کابل25.09.2013 - 08:30

 ‎خیلی زیبا و دل انگیز است اندیشه های خیال انگیزتان مجال پرواز را دارد‎ ‎
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



داکتر رازق رویین