عارف چاه آبی، شاعرِ دردآشنایی از تخارستان

١٦ میزان (مهر) ١٣٩٢

تخارستان و بدخشان طی قرن های اخیر، شاعران، نویسنده گان وسیاستمداران فرهیخته ونام بُرداری تقدیم جامعه ءما کرده است که ازنظر اهلِ تحقیق وفرهنگ،پوشیده نیست.به حق میتوان گفت که یکی ازحوزه های بزرگ فرهنگی،علمی وسیاسی خراسان قدیم وافغانستان امروزهمین تخارستان وبدخشان است.اگراز فرزانگان ودانشمندان عصرهای میانه در این خطه بگذریم، درهمین عصر های نزدیک شاعران،نویسنده گان وسیاستمداران نامبُرداری از این سرزمین برخاسته اند که مایهء افتخار وسربلندی ما و نسل های آیندهء این کشور، شمرده میشوند. 

بگونه ء مثال شاعرانی چون پری حصاری ومخفی بدخشی از بانوان؛ مغموم دروازی ،شاهین، مظلوم در وازی،عارف چاه آبی، محمد اعظم احساس چاه آبی عبدالواحد رشته ، ضمنی، شاه عبدالله خان بدخشی محقق ونویسنده،شاه عبدالولی خان دروازی نایب السلطنه نصرالله خان مستوفی رستاقی محمد طاهر بدخشی وبحرالدین باعث دروازی،از احیا گران تفکر ملی،حاجی عین الدین عینی چاه آبی جمشید خان شعله چاه آبی،اریب ورسجی و صد ها تن دیگر از سیاست مداران و شاعران طراز اول جامعه روشنفکری این خطه بشمار می روند.

از میان این فرزانگان وآزاد مردان، یکی هم ملا عبد الله متخلص به (عارف) ،فرزند سعد الله بای است که در سال 1260 خورشیدی در دهکدهء تخن آباد ولسوالی چاه آب ولایت تخار دیده به جهان کشوده است.نخستین آموزگار عارف،ملا عبدالحکیم تخن ابادی است که قاعده بغدادی قرانکریم ، پنج گنج ، دیوان حافظ  و بیدل را نزد او خواند. پدر عارف، مَرد تجارت پیشه ای بود که  از تخارستان به آسیای میانه مال وجنس،خرید وفروش میکرد وعارف نیز دراین داد وستد ها همسفرِ پدر بود وبا این طریق عارف با شاعران، تاجران ومراجع فرهنگی وادبی آسیای میانه، آشنایی حاصل میکرد.

عارف، خط نستعلیق را زیبا مینوشت وآن، از برکت استادی « آدینه محمد عاجز» خطاط خوش نویس ان عصر بود که عارف نزد او،به شاگردی زانو زده بود.عارف ازهمان دوران جوانی، به شعر وادب، علاقه وعشق پایان ناپذیری داشت وآثار شاعران کلاسیک را مطالعه میکرد و با همین انگیزه بود که خود نیز به سرودن شعر، طبع آزمایی کرد.باوصف انکه شعر وشاعری را دوست داشت وانرا وسیله بیان احساس ها وتبلور رنجها وشادی ها میدانست، اما شوق مدرسه ،درس و قیل وقال آن،از سرش بیرون نبود ودر آتش هوس آن میسوخت. چنانکه خود گوید:

_مدت سی سال شد زان گلرخان، افتاده دور

بر سرِ عارف هنوز است افتخارِ مدرسه »

ملا عبد الله عارف،ازنهضت امانی دفاع کردو شاه امان الله را درهمان روزگار نوجوانی اش شخص ترقیخواه و جوان بیدار تشخیص داده بود. لذا درسال 1299 زنده گی نامه ء اورا به نظم در آورد پس از آن بود که عارف، بعنوان یک شاعر ملی و نقاد از حکومات استبدادی شناخته شد عارف، هیچگاه سرِ تسلیم به  ارباب زور وزر، فرو نیاورد وبلکه پیوسته از ظلم حکام ظالم و ستمگران محلی شکوه ها کرد وفریاد داد خوا هانه ی مردم را بگوش مقامات رسانید.سخنان عارف ساده، روان، و انعکاس دهنده ی فرهنگ مردم بود.زمانیکه شیر محمد خان « ناشر» نایب الحکومه قطعن وبدخشان شد،پس ازیک آشنایی با عارف در ماوراء النهر، عارف را از چاه آب، به خان آباد،که مرکز نایب الحکومگی بود، فرا خواند و به نشر جریده ء (اتحاد) که زیر نظر « سید محمد خان دهقان بدخشی» نشر و چاپ میشد، توظیف کرد. از فاضلان ونویسنده دیگر ان عصر از جمله جمشید خان شعله و فطرت دروازی نیز از گرداننده گان جریدهء اتحاد بودند که عارف را به فرهنگ نشر جریده، آشنا میساختند. جریدهء اتحاد، در ان  زمان، در تبلیغ و انعکاس افکار روشنفکران و شاعران عصر و رویداد های ان زمان، خدمات شایسته ای انجام داد و شیر محمد خان ناشر،حامی و تاسیس کننده ای این جریده بود.در سال 1317 که  ناشر وفات کرد، آن انجمن و آن چراغ شعر و ادب و فرهنگ، به خاموشی گرایید وعارف هم خان اباد را ترک گفته به چاه آب برگشت.

زبان شعر عارف، زبانِ توده های مردم است، زبان احساس وعاطفه، رنج و درد های جانکاه مردمی است که طی دوران ها و نظام های فاسد، استبداد استخوانسوزی را تجربه کرده اند.عارف به اموزش و پرورشِ نسل جوان علاقه ء وصف ناپذیری داشت.در نصیحت به فرزند خود گوید:

« ای لختِ جگر، طفل قدح نوشِ معارف

هشدار نیفتی به سر، از دوشِ معارف

ازفیض تهی نیست،جم وجوشِ معارف

گنجِ دوجهان است،در آغوشِ معارف

ودر این بیت، تاکید بیشتر بر علم وهنر دارد وانرا والاترین گوهر آدمی میداند:

« ای نورِ بصر،ازهمه علم وهنر، اولی است

در دورهء امروز  هنر ، از همه اولی است »

عارف در هجوِ اربابان قدرت، حکامِ فاسد و زمامداران ستم پیشه، هشدار های تُند و طنز های تلخ وظریفی داده است.با همین دلیل بوده که دیوان اشعار او را اجازه چاپ و نشر، نه داده اند. وکسی هم جرات نکرد اقدام به چاپ آثار عارف نماید.گفته میشود که در سالهای پسین مرد بیدار دلی در پشاور پاکستان،دیوان اشعار عارف را به چاپ رسانیده است در هشدار به مسوولین حکومتی میگوید:

«نگهبان را اگر دردیده خواب است        بسی گرگِ درنده کامیاب است

اگر چوپان به راحت خواب کردی                   روانِ گرگ را، شادب کردی

به غفلت پاسبان ار خواب بربود             شود ارواحِ دزدِ مُرده خوشنود

چمن را آب ورنگ از باغبانست            نباشد باغبان، گلشن خزانست»

چنانکه گفته امد، ملا عبدالله عارف، از شاعران ملی وطرفدار ومدافع حق محرومان ومظلومان بود.در هجوِ حاکم وقتِ چاه آب عبدالوکیل خان مسدس مشهوری دارد که زبانزد خاص وعام است.چند بند از این مسدس، خدمت خواننده گان ارجمند تقدیم میشود:

ای کوکبِ سپهرِ سعادت، خروش کن

افتاده گانِ دردو ستم را،به دوش کن

از جامِ عدل، بادهء انصاف نوش کن

از راهِ لطف،عرض غریبانه گوش کن

از دستِ کوتوال، به هر خانه ای غم است

روز چهآب، سخت پریشان و درهم است

رستاق شاد، ملت رستاق، بر قرار

شهر بزرگ و راغ بدخشان، فرح شعار

گل ها شگفته در قطغن، همچو نوبهار

الا چاه آبِ خسته و محزون خوار و زار

بر زخمِ سینه، سوده ء الماس مرهم است

روزِ چاه آب،سخت پریشان و درهم است

گردون هزار کیسه تهی کرد، از کمر

تا یک چاه آب ساخت به صد رنج ودرد سر

بر هر عروق میخورد امروز،نیشتر

گرگ است بیمروت و چوپان ز گوش، کر

از رنج و داغ هرچه نویسد قلم، کم است

روزِ چاه اب، سخت پریشان ودرهم است

صد روزِ بد، به حال پریشان نمی رسد

از ضعف، ناله ام به بدخشان نمی رسد

فریاد ما،به گوش حکمران نمی رسد

دستِ گدا، بدامن سلطان نمی رسد

نخلِ امید ما همه همچون کمان خَم است

روز چاه آب، سخت پریشان ودرهم است

«عارف» کشیم محنت ایام، تا بکی

زیرا نمانده تاجِ  فریدن و تختِ کَی

در رفتن است، قافلهء عمر، پَی به پَی

در کیسه هرچه هست، بکن صرفِ جام می

هرشام، جامه جو شدو هر صبح ماتم است

روز چاه آب، سخت پریشان و درهم است

اشعار عارف مانند خون در جویبار های ذهن مردم تخارستان وبدخشان جاریست. وهیچ آواز خوان وهنرمندی نیست که درمحافل وحلقه های بزم وشادی سروده های دلنشین اورا زمزمه نه کنند. عارف ، در سال 1322 خورشیدی به جاودانگان پیوست. اما سروده های دلنشین اش در دلهای مردم هنوز هم زنده است ونفس میکشد.بر طبق وصیت خودش اورا درباغ شخصی اش (تخن آباد) به خاک سپردند.عارف پیش از مرگ خود سروده بود:

«میسوزم همچو لاله به اطرافِ داغ خویش

پروانه ام به زاویهء بی چراغ خویش

گم گشتهء خودم، ز کی پرسم؟ سراغ خویش

افتاده ام به گوشه گکِ کنج باغ خویش»

 

 (اکتوبر 2013 لندن )

تخارستان و بدخشان طی قرن های اخیر، شاعران، نویسنده گان وسیاستمداران فرهیخته ونام بُرداری تقدیم جامعه ءما کرده است که ازنظر اهلِ تحقیق وفرهنگ،پوشیده نیست.به حق میتوان گفت که یکی ازحوزه های بزرگ فرهنگی،علمی وسیاسی خراسان قدیم وافغانستان امروزهمین تخارستان وبدخشان است.اگراز فرزانگان ودانشمندان عصرهای میانه در این خطه بگذریم، درهمین عصر های نزدیک شاعران،نویسنده گان وسیاستمداران نامبُرداری از این سرزمین برخاسته اند که مایهء افتخار وسربلندی ما و نسل های آیندهء این کشور، شمرده میشوند.

بگونه ء مثال شاعرانی چون پری حصاری ومخفی بدخشی از بانوان؛ مغموم دروازی ،شاهین، مظلوم در وازی،عارف چاه آبی، محمد اعظم احساس چاه آبی عبدالواحد رشته ، ضمنی، شاه عبدالله خان بدخشی محقق ونویسنده،شاه عبدالولی خان دروازی نایب السلطنه نصرالله خان مستوفی رستاقی محمد طاهر بدخشی وبحرالدین باعث دروازی،از احیا گران تفکر ملی،حاجی عین الدین عینی چاه آبی جمشید خان شعله چاه آبی،اریب ورسجی و صد ها تن دیگر از سیاست مداران و شاعران طراز اول جامعه روشنفکری این خطه بشمار می روند.

از میان این فرزانگان وآزاد مردان، یکی هم ملا عبد الله متخلص به (عارف) ،فرزند سعد الله بای است که در سال 1260 خورشیدی در دهکدهء تخن آباد ولسوالی چاه آب ولایت تخار دیده به جهان کشوده است.نخستین آموزگار عارف،ملا عبدالحکیم تخن ابادی است که قاعده بغدادی قرانکریم ، پنج گنج ، دیوان حافظ  و بیدل را نزد او خواند. پدر عارف، مَرد تجارت پیشه ای بود که  از تخارستان به آسیای میانه مال وجنس،خرید وفروش میکرد وعارف نیز دراین داد وستد ها همسفرِ پدر بود وبا این طریق عارف با شاعران، تاجران ومراجع فرهنگی وادبی آسیای میانه، آشنایی حاصل میکرد.                  عارف، خط نستعلیق را زیبا مینوشت وآن، از برکت استادی « آدینه محمد عاجز» خطاط خوش نویس ان عصر بود که عارف نزد او،به شاگردی زانو زده بود.عارف ازهمان دوران جوانی، به شعر وادب، علاقه وعشق پایان ناپذیری داشت وآثار شاعران کلاسیک را مطالعه میکرد و با همین انگیزه بود که خود نیز به سرودن شعر، طبع آزمایی کرد.باوصف انکه شعر وشاعری را دوست داشت وانرا وسیله بیان احساس ها وتبلور رنجها وشادی ها میدانست، اما شوق مدرسه ،درس و قیل وقال آن،از سرش بیرون نبود ودر آتش هوس آن میسوخت. چنانکه خود گوید:

_مدت سی سال شد زان گلرخان، افتاده دور

بر سرِ عارف هنوز است افتخارِ مدرسه »

ملا عبد الله عارف،ازنهضت امانی دفاع کردو شاه امان الله را درهمان روزگار نوجوانی اش شخص ترقیخواه و جوان بیدار تشخیص داده بود. لذا درسال 1299 زنده گی نامه ء اورا به نظم در آورد پس از آن بود که عارف، بعنوان یک شاعر ملی و نقاد از حکومات استبدادی شناخته شد عارف، هیچگاه سرِ تسلیم به  ارباب زور وزر، فرو نیاورد وبلکه پیوسته از ظلم حکام ظالم و ستمگران محلی شکوه ها کرد وفریاد داد خوا هانه ی مردم را بگوش مقامات رسانید.سخنان عارف ساده، روان، و انعکاس دهنده ی فرهنگ مردم بود.زمانیکه شیر محمد خان « ناشر» نایب الحکومه قطعن وبدخشان شد،پس ازیک آشنایی با عارف در ماوراء النهر، عارف را از چاه آب، به خان آباد،که مرکز نایب الحکومگی بود، فرا خواند و به نشر جریده ء (اتحاد) که زیر نظر « سید محمد خان دهقان بدخشی» نشر و چاپ میشد، توظیف کرد. از فاضلان ونویسنده دیگر ان عصر از جمله جمشید خان شعله و فطرت دروازی نیز از گرداننده گان جریدهء اتحاد بودند که عارف را به فرهنگ نشر جریده، آشنا میساختند. جریدهء اتحاد، در ان  زمان، در تبلیغ و انعکاس افکار روشنفکران و شاعران عصر و رویداد های ان زمان، خدمات شایسته ای انجام داد و شیر محمد خان ناشر،حامی و تاسیس کننده ای این جریده بود.در سال 1317 که  ناشر وفات کرد، آن انجمن و آن چراغ شعر و ادب و فرهنگ، به خاموشی گرایید وعارف هم خان اباد را ترک گفته به چاه آب برگشت.

زبان شعر عارف، زبانِ توده های مردم است، زبان احساس وعاطفه، رنج و درد های جانکاه مردمی است که طی دوران ها و نظام های فاسد، استبداد استخوانسوزی را تجربه کرده اند.عارف به اموزش و پرورشِ نسل جوان علاقه ء وصف ناپذیری داشت.در نصیحت به فرزند خود گوید:

« ای لختِ جگر، طفل قدح نوشِ معارف

هشدار نیفتی به سر، از دوشِ معارف

ازفیض تهی نیست،جم وجوشِ معارف

گنجِ دوجهان است،در آغوشِ معارف

ودر این بیت، تاکید بیشتر بر علم وهنر دارد وانرا والاترین گوهر آدمی میداند:

« ای نورِ بصر،ازهمه علم وهنر، اولی است

در دورهء امروز  هنر ، از همه اولی است »

عارف در هجوِ اربابان قدرت، حکامِ فاسد و زمامداران ستم پیشه، هشدار های تُند و طنز های تلخ وظریفی داده است.با همین دلیل بوده که دیوان اشعار او را اجازه چاپ و نشر، نه داده اند. وکسی هم جرات نکرد اقدام به چاپ آثار عارف نماید.گفته میشود که در سالهای پسین مرد بیدار دلی در پشاور پاکستان،دیوان اشعار عارف را به چاپ رسانیده است در هشدار به مسوولین حکومتی میگوید:

«نگهبان را اگر دردیده خواب است        بسی گرگِ درنده کامیاب است

اگر چوپان به راحت خواب کردی                   روانِ گرگ را، شادب کردی

به غفلت پاسبان ار خواب بربود             شود ارواحِ دزدِ مُرده خوشنود

چمن را آب ورنگ از باغبانست            نباشد باغبان، گلشن خزانست»

چنانکه گفته امد، ملا عبدالله عارف، از شاعران ملی وطرفدار ومدافع حق محرومان ومظلومان بود.در هجوِ حاکم وقتِ چاه آب عبدالوکیل خان مسدس مشهوری دارد که زبانزد خاص وعام است.چند بند از این مسدس، خدمت خواننده گان ارجمند تقدیم میشود:

ای کوکبِ سپهرِ سعادت، خروش کن                                                                                   افتاده گانِ دردو ستم را،به دوش کن                                                                                   از جامِ عدل، بادهء انصاف نوش کن                                                                                   از راهِ لطف،عرض غریبانه گوش کن                                                                                 از دستِ کوتوال، به هر خانه ای غم است                                                                            روز چاه آب، سخت پریشان و درهم است                                                                            رستاق شاد، ملت رستاق، بر قرار                                                                                     شهر بزرگ وراغ وبدخشان، فرح شعار                                                                              گل ها شگفته در قطغن، همچو نوبهار                                                                                 الا چاه آبِ خسته و محزون خوار و زار                                                                               بر زخمِ سینه، سوده ء الماس مرهم است                                                                            روزِ چاه آب،سخت پریشان و درهم است                                                                            گردون هزار کیسه تهی کرد، از کمر                                                                                   تا یک چاه آب ساخت به صد رنج ودرد سر                                                                          بر هر عروق میخورد امروز،نیشتر                                                                                    گرگ است بیمروت و چوپان ز گوش، کر                                                                            از رنج و داغ هرچه نویسد قلم، کم است                                                                             روزِ چاه اب، سخت پریشان ودرهم است                                                                             صد روزِ بد، به حال پریشان نمی رسد                                                                                از ضعف، ناله ام به بدخشان نمی رسد                                                                                فریاد ما،به گوش حکمران نمی رسد                                                                                  دستِ گدا، بدامن سلطان نمی رسد                                                                                     نخلِ امید ما همه همچون کمان خَم است                                                                              روز چاه آب، سخت پریشان ودرهم است                                                                             « عارف» کشیم محنت ایام، تا بکی                                                                                    زیرا نمانده تاجِ  فریدن و تختِ کَی                                                                                    در رفتن است، قافلهء عمر، پَی به پَی                                                                                 در کیسه هرچه هست، بکن صرفِ جام می                                                                           هرشام، جامه جو شدو هر صبح ماتم است                                                                           روز چاه آب، سخت پریشان و درهم است

اشعار عارف مانند خون در جویبار های ذهن مردم تخارستان وبدخشان جاریست. وهیچ آواز خوان وهنرمندی نیست که درمحافل وحلقه های بزم وشادی سروده های دلنشین اورا زمزمه نه کنند. عارف ، در سال 1322 خورشیدی به جاودانگان پیوست. اما سروده های دلنشین اش در دلهای مردم هنوز هم زنده است ونفس میکشد.بر طبق وصیت خودش اورا درباغ شخصی اش (تخن آباد) به خاک سپردند.عارف پیش از مرگ خود سروده بود:

« میسوزم همچو لاله به اطرافِ داغ خویش                                                                         پروانه ام به زاویهء بی چراغ خویش                                                                                 گم گشتهء خودم، ز کی پرسم؟ سراغ خویش                                                                         افتاده ام به گوشه گکِ کنج باغ خویش »

(اکتوبر 2013 لندن )  







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

خالد قیومی 29.02.2024 - 11:42

 عارف صاحب افتخار خراسان زمین است

سخی30.10.2023 - 23:59

 این بزرگان افتخار نسل تاجیک ها استن روحش شاد یادش گرامی باد

عارف ضیایی14.05.2023 - 07:39

  عارف چاه آبی یک شاعر توانا از سر زمین تخارستان بود، واقعا که اشعار ناب و پرمحتوا و پرمعنا دارد .

فیض محمد بشردوست از زادگاه عارف صاحب 02.02.2023 - 16:59

 میسوزم همچو لاله به اطرافِ داغ خویش
پروانه ام به زاویهء بی چراغ خویش
گم گشتهء خودم، ز کی پرسم؟ سراغ خویش
افتاده ام به گوشه گکِ کنج باغ خویش»
/ این شعر عارف یک وصیت نامه عارف بوده که آن در گوشه باغ خویش به خاک سپرده اند روح آن مرد بزرگ شاعر توانایی قریه ام شاد باشه بهشت برین جایگاهش باشه میخواهم بگوم عارف نه تنها یک شاعر بوده بلکه یک مبارزه خوبی هم بوده میشه گفت روزی چاه آب سخت پرسان و در هم است

نعمان امان27.11.2022 - 04:04

 چاه آبی صاحب شخص علم پرور و رنج دیده مردم افغانستان بود که همیشه در راستایی علم و فرهنگ و سیاست افغانستان از راه علم و دانش مبارزه کرد.

ولی عالمی08.05.2022 - 03:41

 من خیلی خوش دار شعر های عارف چاه آبی هستم

Fazle Khorasani14.05.2022 - 04:19

 سلام خسته نباشید دوستان خوبم.
برای من دیوان عارف چاه آبی لازم است، از کجا میتوانم دریافت کنم؟
لطفن راهنمایی کنید.

لیدر وحید03.01.2022 - 12:17

 من به کتاب عارف چاه آبی شاعر بزرگوار ضرورت دارم

حسیب09.11.2021 - 15:28

 افتخار همه ملت افغانستان بخصوص چاه آب عزیزم

بصیر فانوس 21.11.2021 - 15:34

 معلومات مفید و عالی را ارائه کردین ولی اگراشعار بیشتر از مرحوم عارف چاه آبی مینوشتید بهتر بود
روح عارف شاد
با احترام بصیر فانوس مسکونه روستایی باغحصار _رستاق ۱۴۰۰/۸/۳۰

صدیق الله مومنی23.04.2021 - 23:27

 بسیار خوب و زیبا است اشعار چهابی صاحب

احمدفرزان07.04.2021 - 15:42

 من عاشق اشعار عارف چهابی هستم

بصیر فانوس رستاقی27.02.2021 - 12:45

 عالی

منیر احمد چاه آبی02.01.2021 - 04:02

 روح عارف بزرگ شاد

عارف 16.09.2020 - 10:35

 دیوان عارف چاه آبی

zabihullah shirzad13.06.2020 - 17:00

 شاد روان شاعر معروف و توانای سرزمین من چاه آب اشعارش همیشه درد و الم به بیرون می کشید

عبادالله خاکسار04.11.2019 - 06:00

 نخست از همه روح دانشمندبزرگوارتاریخ شاد باد گفنه های شاعرتوانا همه احالی امروز چاه آب زیبا تماشا میکند ارامی امنیت را ازمردم چاه آب گرفته اند ونفاق وکدورت را کاشتن گردون هزار کیسه تهی کرد، از کمر تا یک چاه آب ساخت به صد رنج ودرد سر بر هر عروق میخورد امروز،نیشتر گرگ است بیمروت و چوپان ز گوش، کر نسل جوان باید مراقب باشندتا در دام حیله ونیرگ جاهلان گیر نیفتن مانند شاعربزرگ افتخارات خوبی برای نسل آیند بجا بکذارند

حمیدالله امین زاده04.08.2019 - 05:13

 بیاآمو به آمو بلخ هم کوهسارهم باشیم ** ز غزنی تابدخشان آبرهم کوهسارهم باشیم ** توهم مانند ما مهین من خسته ازجنگی ** بده برشان هایم تکیه تادیوارهم باشیم ** زمستان و روبه پایان وبهاری تازه درراه است ** بیاچون دشت لیلی عطرهم گلزارهم باشیم ** توکوهی آبر و من باران سر دریاچه هلمند ** بی بارایم و شریک لحظه دشواری هم باشیم ** غم خاری هم باشیم غم خاری هم باشیم ** نوسنده:حمیدالله ۤ{امین زاده}ازولسوالی دشت قلعه ولایت تخار

محمد طارق مقبل 25.11.2018 - 05:23

  تمام اشعار زنده یاد عارف چاه آبی زیبا ودلنشین بوده وسازگار به عصر کنونی میباشد

هورخش کیهان26.11.2017 - 10:08

  معلومات مفید بود

کریم الله25.10.2017 - 04:44

  همچنان از دوستان مسول وآگاه میطلبم تا در مورد اشعار به یغما رفته شاعر نیز توجه داشته باشند که مشت نمونه خروار چندین شعر آن دانشمند بزرگ در دیوان شاگردان وهم صحبتانشان با دستبرد نام وقسمت کوچک از بیت زیور چاپ یافته است. شاعر بار ها از کج روی ها ونادرست کاری های نزدیکانش رنج برده وصدا برداشته است مانند: [از چند روزه کوشش وسیع بلیغ من -طغری نویس وصاحب دفتر نشد چه شد. تایافت رسم وراه نیاکان خویش -سرکوب صد هزار توانگر نشد چه شد] یا در جای دیگری گفته است که هنوز هم در سینه مردم دانا تخار ثبت است: داشتم مسلک دیرینه دوسه بیت وغزل- به فریب از کفم او برد کتابم چه کنم شنیده ام که عارف کتاب منظوم تحت نام لقی نامه که حجم آن از اشعار چاپ یافته آن زیاد است را نیز داشت که نزد باز ماندگان دوستانش پنهان است وشاید که یافت شود وهمچنان اشعار زیاد که شرایط زمان ووضعیت کشور را برهنه بیان داشته اند. از دوستان اهل ادب میخواهم تا دین انسانی خویش را ادا نموده وبرآن گنجینه های پنهان دست یابند. بگفته حافظ تا سیه روی شود هرکه دروغش باشد.

کریم الله25.10.2017 - 04:38

  شاید مراد جلال الدین خان این شعر عارف باشد که مکمل آن را میتوانند از دیوان آن زنده یاد بیابند: ندارد وارثی عارف که روز دامنت گیرد چرا تیغ ستم بر دستت ای جلاد میلرزد

جلال الدین ظاهری 07.08.2017 - 14:40

  استاد میخواهم همان شعرکه اشما است اخرش میگه میلرزد

arif24.05.2016 - 10:31

  عارف چاه آبی یک شاعر توانا وبزرگ مرد تاریخ افغانستان بخصوص تخار زمین واقعاٌ به همچو شاعران افتخار داریم.روحش شاد یادش گرامی باد
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



دستگیر نایل