شعر سياسی – ايد يولوژيک در افغانستان

٣٠ سنبله (شهریور) ١٣٨٥

ادبيات  افغانستان  در  دوران  اشغال و ادامه ء حکومت هاي دست نشانده ء شوروي سابق (1978-1992) بيشتر از هر زمان ديگري به ساختار هاي سياسي و اجتماعي کشور  وابسته گرديد .  اين امر نه تنها ادبيات  را در خدمت سياست قرار  داد ، بلکه سبب ايجاد نوع ادبيات ايديولوژيک نيز گرديد .

دولتي که  در نتيجه ء کودتاي  کمونيستي  اپريل 1978 در افغانستان به وجود آمد ،   اساساً  يک نظام ايديولوژيک وابسته به اتحاد شوروي بود . اين دولت جهان را از پشت عينک سرخ  مسکو مي ديد ، و فکر مي کرد  که غير از رنگ سرخ که رنگ انقلاب  است ديگر همه رنگ ها  به امپرياليزم تعلق دارد .

اين دولت ازهمان نخستين روز هاي پيروزي ،   شعر، موسيقي و رسانه هاي گروهي کشور  را بيشتر  از هر  عرصه ء  ديگر فرهنگي  در خدمت  بيان  انديشه هاي سياسي -– ايديولوژيک  خويش استخدام کرد .

راديو تلويزيون و  تمامي نشريه ها در سرتاسر کشور در کنترول و رهبري  اعضاي حزب  در آمدند .  تصور حزب  چنين بود  که بيرون از دايره ء ايديو لوژي مارکسيسم -  لنينيسم ،  حقيقتي ديگري وجود ندارد ؛  ادبيات  و  رسانه  ها بايد  وسيله يي  باشند در جهت بيان اين ايديولوژي .

برنامه ء سياسي سازي  ادبيات در کشور را عمدتاً شاعران عضو حزب  به پيش مي بردند و اما دولت با  به ميان کشيدن اين شعار که :

«هر کس با ما نيست با دشمن ماست» نخستين حملهء خود بر روشنفکران، شاعران، نويسنده گان و هنر مندان  کشور را آغاز کرد.

اين امر سبب شد تا شماري از شاعران ، هنرمندان ، نويسنده گان  و روزنامه نگاران ،  جهت بقاي هستي خويش به جرگهء ادبيات و هنر  دولتي بپيوندند  و آن گونه بنويسند که دولت انقلابي! مي خواست .

هنر خلق در خدمت خلق، يکي از  عمده ترين شعار ها  در رابطه به  هنر و ادبيات در دوران حاکميت خلقی ها بود.

آواز خوانان و شاعران را به  گوشه هاي از  شهر مي فرستادند تا  براي مردم ترانه ها و سرود هاي خلقي   و انقلابي  بخواندند!

سر باز زدن از چنين امري به معناي  از دست دادن سر بود !   

با اين حال  سابقهء وابسته گي شعر و ادبيات  افغانستان با  ساختار هاي سياسي- اجتماعي کشور   به دههء دموکراسي (1963-1973) بر مي گردد.

در اين دوره پيدايي جريانهاي چپ کمونيسي وابسته به اتحاد شوروي وانديشهء  مائو تسه دونگ  و اسلام سياسي ، شعر افغانستان را در دو جهت سياسي –  ايد يو لوژيک ، متضاد با هم قرار داد .

به گونهء مشخص شاعران وابسته به حزب دموکراتيک خلق افغانستان  ( فرکسيون هاي خلق و پرچم ) و شاعران و ابسته به جريان دموکراتيک نوين و  جريان اسلام سياسي، شعر افغانستان در دههء دموکراسي را  سياسي _  ايديو  لوژيک  ساختند .

در جهت ديگر شاعران وابسته به جريان  اسلام سياسي  در امر شکل گيري شعر سياسي - ايديو لوژيک  در افغانستان نيز  نقش  داشته اند .

فضاي سياسي و ايديولوژيک دههء دموکراسي عمدتاً شعر افغانستان در اين دوره را به دو بخش سياسي – ايديولوژيک و غنايي يا ليريک  دسته بندي کرد .

البته شعر هاي غنايي در اين دوره  را  بيشتر  شاعران  غير  سازماني و شاعران اهل عرفان سروده اند .

در همين دوره است که  نخستين بار مفاهيم  و مقوله هاي انقلاب ؛   سوسيالسم  ،  چهرهء ولاديمر اليچ لنين ، پتک کارگر ، داس دهقان  و تفنگ چريک در آيينهء شعر و مطبوعات  افغانستان نمودار مي گردد.

مدينه ء فاضله براي  شاعران سياسي  چپ ، همان جامعهء سوسياليستي  بود که هر نوع ترديد در رابطه به حقانيت آن گويي آنکار از مرکزِِيت خورسيد بود .  پنداشته مي شد ، عدالتي که  بشر پيوسته در هواي آن زيسته است ،  تنها در سوسياليزم  است که  مي توان به آن  دست يافت.

سوسياليزم نه تنها بزرگترين آرمان انساني  بود ؛ بلکه سرنوشت حتمي انسان نيز تلقي مي شد  و اما

رسيدن به  آن  ،  انقلاب مي خواست و به تعبير انقلابيون درخت انقلاب  به جاي آب به  خون  نياز داشت  .

مثلاً سروده مي شد:

 

اين ملک يک  انقلاب مي خواهد و بس

خون ريزي بي حساب مي خواهد و بس

 

با دريغ که آرزوي خونين اين شاعر   به واقيت  پيوست  و رويداد هايي به نام انقلاب  در افغانستان  پديد  آمدند و چنان بي حساب خون ريخته شد که  کشور  خود به جزيره يي از خون بدل گرديد .

هنوز در کشور من خون جاريست و اما درخت انقلاب   ميوه هاي سوسياليستي  به بار  نياورد ، ديده شود که درخت دموکراسي چقدر خون مي خواهد و چه ميوه هاي  به بار مي آورد!

کارگران و دهقانان در  شعر سياسي اين دوره  به اتحاد و انقلاب  فرا خوانده  مي  شدند .

مثلاً سروده مي  شد:

 

اي داس ها اي پتک ها !

همراه شويد ، همراه شويد !

بر پنجمين برج زمان

بالا شويد ، بالا شويد !

                      

در اين شعر پنجمين برج زمان همان سوسياليزم است .

داس ها و پک ها  نماد های  براي دهقانان  و  کارگران است  که بايد متحدانه با هم  در راه رسيدن به سوسياليسم  مبارزه کنند .

شاعران چپ در اين دوره بر اين  باور بودند که : شعر سلاح مبارزه است و نبايد آن را بر زمين گذاشت .

ازاين گفته بر مي آيد که چنين شاعراني تا بي نهايت  هواه خواه  استفاده ء افزاري شعر   بودند و تا توان داشتند نيز چنين کردند .

در شعر سياسي – ايديولوژيک  اين دوره  واژه هاي :

مردم ، کارگر ، دهقان ، مزدور ، پتک ، داس، نفرين ، خشم ، توفان ، رستاخيز ، ستمگر، انقلاب ، مبارزه ،زنجير، زنجير شکن ،همزنجير، خون ، عقاب ، شاهين ، سياه ،رزم ، همرزم، فرياد، زندان ، کاج ، کاجستان ،سرخ ، سبز، سياه، شعله ،ستيز، ارتجاع ، شب ، ظلمت ، نبرد، ستاره  ، نور، استبداد ،  اسارت ،چريک ، کوه ، خورشيد ، خلق ، توده ، پرچم ، فردا، دژخيم  و واژه هاي  ديگري از اين دست ، کاربرد بيشتري دارند.

با اين ياد دهاني مي خواستم بگويم که شعر  سياسي  -  ايديولوژيک در افغانستان پيش از کودتاي کمونيستي اپريل، يک چنين تجربه هايي را نيز پشت سر گذاشته بود .

 

اما در سالهاي اشغال ،  ادبيات افغانستان بيشتر  سياسي- ايديولوژيک  و بيشتر سياست زده گرديد .

گفته مي شد ، ايديولوژي طبقهء کارگر ( طبقهء که هنوز در افغانستان تشکل نيافته است) به همان گونه که تمام عرصه هاي  سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي را رهبري مي کند ، بايد ادبيات و آفرينش هاي هنري و ادبي را نيز  رهبري کند و آن را   در خدمت مردم قرار دهد !

بدينگونه همه جا سخن از رياليسم سوسياليستي  بود و الگو برداري ها  از ماکسيم گورکي .

رمان مادر نوشته ء او  بزرگترين شاهکار ادبي جهان پنداشته مي شد  و دست به دست مي گشت .

شاعران و نويسنده گان  وابسته به حزب و  دولت  نه تنها   در جهت آفرينش هاي ادبي  به شيوه ء رياليزم سو ياليستي کمر بستند  ؛ بلکه آنها  در سخن راني  ها ،  نوشته ها و گفتگو هاي راديويي و تلويزيوني  خود به دفاع از حقانيت رياليزم سوسياليتي  در برابر  مکتب هاي ادبي  ديگر نيز  مي پرداختند .

تنور رياليسم سوسيالستی در حالی در افغانستان داغ شده بود که هنوز ادبيات افغانستان و عمدتاً ادبيات داستانی کشور  تجربه های بسيار تعميم يافته يي در پيوند به مکتب ريالِسم نداشت.

 

حزب دموکراتيک خلق افغانستان،  در کميته مرکزي  خود بخشي داشت  به نام بخش دانش و فرهنگ.  

اين بخش  ، تمام فعا ليت هاي فرهنگي  در کشور را  نظارت مي کرد . انديشه ها در رابطه به ادبيات ، هنر و آفرينش هاي هنري  از هما ن جا  سر چشمه مي گرفتند. آنچه که از آن جا مي رسيد ديگر برگشت نا پذير بود !

 

به سال 1980 دولت ،  اتحاديه هاي نويسنده گان ، روزنامه نگاران و هنرمندان را زير نام  اتحاديه  هاي روشنفکران خلاق ،  پايه گذاري کرد .

عمده ترين هدف  اين بود تا ادبيات و هنر افغانستان با سياست هاي ايديولوژيک  دولت هم آهنگ ساخته شود  . آنها مي گفتند : افغانستان انقلابي به نوسينده گان انقلابي و ادبيات  انقلابي  نياز دارد . در لوگوي اتحاديهء نويسنده گان افغانستان  قلم و ماشيندار کلشينکوف شوروي   هر دو  در کنار هم ديده مي شدند .

توصيف از  لينين ، انقلاب کبير اکتوبر ، کشور شورا ها ، دوستي افغان - شوروي ، سپاهيان انقلاب ،انترناسيوناليزم پرولتري ، اتحاد کارگران و دهقانان ، دست آورد هاي به اصطلاح  انقلاب   بر گشت نا پذير اپريل  ، برادران انترناسيوناليست  ، حزب ، رزم آوري هاي  آرتش ،  موضوعات عمده ء  ادبيات رسمي  اين دوره را تشکيل مي دهد .

در جهت ديگر گروهها و شخصيت هاي مخالف  با تجاوز اتحاد شوروي و  دولت  نشانده به نام ضد انقلاب ، وطنفروش، اشرار , نوکرامپرياليزم ، خود فروخته ، مرتجع ، وابسته به بيگانه گان  و چيز هاي ازاين دست  توصيف مي شدند .

 در اتحاديه ء نويسنده گان بخشي به نام « ادبيات نظامي وطنپرستانه » وجود داشت  .  اين بخش  شاعران و نويسنده گان  را در چارچوب  برنامه هاي  مشخصي به باشگاه هاي  نظاميان مي فرستاد تا براي  افسران و سربازان  شعر هاي  رزمي  بخوانند  و روحيه ء رزمي  آنها را زنده نگهدارند .

 

به  نمونه هاي زيرين توجه کنيم  :

 

«در همه سنگر پيکار دفاع ميهن

ارتش خلق  دومشعل دارد

 يکي از (ثور) و ديگر از اکتوبر»

 

در نمونه ء ديگر

 

« بافروغ مشعل انديشه ء لينين

با قيام گرم و توفانخيزو خونين

بشکنيد اين بند ها را

بشکنيد  اين بنده گي ها را »

 

در جاي ديگر،  شاعر  وا بسته گي به حزب و نظام کودتايي را  اين گونه مي ستايد :

 

«اي خوشا از حزب بودن

اي خوشا از انقلاب ثور بودن »

 

 شاعر ديگري در شعر خويش  ماشيندار شوروي را بلبل ميدان نبرد  توصيف مي کند :

«تو بلبل ميدان نبردي کليشينکوف »

 

اتحاديهء نويسنده گان افغانستان  تا سقوط دولت کمونيستي دست کم دوصدو هفتاد عنوان کتاب شعر ، داستان و   پژوهش هاي ادبي را  به چاپ رساند ؛ اما بخش قابل توجهي اين  کتاب ها  ، آثار سياست زده يي   اند  که در خط سياست و ايديولوژي  حزب و دولت  دست نشانده به وسيلهء شاعران و نويسنده گان حزبي و دولتي   نوشته شده اند.

در سالهاي اشغال ،   شاعران و  نويسنده گان  زيادي  زنداني شدند ، بسياري آنها ديگر بر نگشتند و خانواده ها ي شان ساليان درازي  چشم به راه گمشده گان خود ماندند  و آن انتظار هنوز نيز پايان نيافته است !

هنوز فهرست کامل  شاعران و نويسنده گان  کشته شده به وسيله ء دولت دست نشانده ء شوروي   به روشني معلوم نيست اين فهرست بايد به تکميل شود . تا جايي که من در حافظه دارم:

رونق نادري ، پاييزحنيفي ، داود سرمد ، علي حيدر لهيب، سرشار روشني ، رستاخيز، سيد متقي ضمني ، سيد ثابت،  سيلاب صافي، رسول جراءت ، ميرنعمت الله حباب، انيس آزاد  شايد در يک شب تاريک  و  شايد هم در يک غروب غم آلود در پوليگونهاي  زندان پلچرخي تيرباران شده اند .

به همين گونه شاعران و نويسنده گان نام آوري چون :

محمود فاراني ، لطيف ناظمي ، واصف باختري ، رهنورد زرياب ، امين افغانپور، پروفيسور زهما ،دکتور صبورالله سياهسنگ ،آذرخش حافظي، دکتور اسدالله شعور، اسدالله ولواليجي ، دهزاد ، بهشتي فرخاری  ،  ظهورالله  ظهوری ، افسر رهبين ، سخي غيرت ، عباس خروشان ،دکتور سينا دليري، نويسندهء اين سطور و شمار ديگري ماهها و سالهاي درازي  را  در پشت ميله هاي زندان پلچرخي به سر بردند  . البته در اين دوران شماری از شاعران وابسته به حزب نيز در نتيجه ء زورآزمايي های  درون حزبی و انحصار قدرت نيز زندانی شدند .

ادبيات افغانستان دراين سالها با فرار گسترده ء شاعران و نويسنده گان نيز رو به رو  گرديد ؛   عمدتاً  آنها در سه مرحله ء   مشخص زيرين کشور را ترک کردند :

 

1-  در سالهاي اشغال و ادامه ء دولت دست نشاندهء کمونيستي  .

2- در دوران حاکميت  مجاهدين  و جنگ  ها تنظيمي.

3- در دوران حاکميت طالبان .

 

بايد گفت اگر  وضعيت کنونی همينگونه ادامه يابد ، دير يا زود نه تنها   مرحله ء تازه يي فرار شخصيت هاي فرهنگي  در افغانستان آغاز خواهد يافت  ، بلکه مهاجرت  هاي تازه از سر گرفته خواهد شد .

اين شاعران و نويسنده گان عمدتاً در ايران ، پاکستان و کشور هاي غربي  پناه گزين شدند و بدينگونه حوزه هاي شعر برون مرزي  افغانستان در بيرون کشور را پديد آمدند.

****

 

به سال 1986 دولت کمونيستي  افغانستان پس ازيک دهه  کشتار و استبداد سياسي و فرهنگي ، در اثر تعيراتی که در سياست شوروی سابق در دوران گورباچف پديد آمده بود؛ سياست گفتگو با مخالفان را روي  دست گرفت  و ظاهراً ً آماده گي نشان داد تا قدرت را با گروه هاي جهادي  تقسيم کند .

قانون اساسي تازه يي ساخته شد و پارلماني هرچند وابسته به دولت به کار آغاز کرد .

چنين وضعيتي اين  امکان  را به وجود آورد تا شماري از نشريه هاي غير دولتي  به وجود آيند  که  اين نخستين تجربهء مطبوعات آزاد  در دوران حکومت هاي کمونيستي در افغانستان بود .

شاعران و نويسنده گان  غير حزبي  جهت هم آهنگي  فعاليت هاي  فرهنگي مستقيلانه  يک رشته نهاد فرهنگي  را  پايه گذاري کردند  که  مي توان  از

کانون دوستداران مولاناجلال الدين محمد بلخي- رومي   ، انجمن فرهنگي حکيم ناصر خسروبلخي ، انجمن فرهنگي هرات باستان ، انجمن فرهنگي حکيم سنايي غزنوي ، انجمن امير علي شير نوايي ، انجمن فرهنگي خوشحال و انجمن فرهنگي سيد جمال الدين افغان نام برد.

 

اين  انجمن ها   با راه اندازي محافل خوانش شعر ، داستان ، نقد ادبي  و تجليل  ازشخصيت هاي فرهنگي کلاسيک و معاصر زمينه يي آن را فراهم   آوردند  تا شاعران و نويسنده گان  مخالف با سياست و ادبيات دولتي ، آفريده هاي ادبي خود براي شهريان کابل ارائه کنند.

بدينگونه شماري اين انجمن ها   در شکل گيري نوع شعر مقاومت در داخل کشور  نقش  قابل توجهي بازي کرده اند.

در همين حال رهنورد زرياب يک تن از پيشگامان داستان معاصر و نويسنده ء غير حزبي  در نتيجهء يک انتخابات سري و مستقيم  به رياست  اتحاديه ء نويسنده گان افغانستان بر گزيده شد . اتحاديه ء نويسنده گان  به انجمن نويسنده گان افغانستان تغير نام داد  و  تفنگ  از لوگوي آن بيرون ساخته شد  .

اين انجمن  دو نشريه ادبي داشت ، يکي فصلنامه ء ژوندون و ديگري  هفته نامه ء قلم .

در اين سالها حضور شاعران و نويسنده گان غير حزبي  در اين دو نشريه افزايش يافت که گاهي شعر ها و نوشته هايي با   روحيهء  انتقادي و ضد  دولتي نيز در آن ها به نشر مي رسيدند .

بدينگونه انجمن نويسنده گان افغانستان اندک اندک  از انحصار نويسنده گان حزبي – دولتي خارج  گرديد .

اين امر  در آن زمان پيروزي بزرگي براي نويسنده گان غير حزبي  به شمار مي آمد .

 

در چارچوب  انجمن نويسنده گان افغانستان   ، کانون نويسنده گان جوان ساخته شد .  بعداً در زير رهبري اين کانون در اکثريت ليسه هاي دختران و پسران و دانشگاهها در شهر کابل  کانون هاي ادبي پايه گذاري گرديدند .

ايجاد کانون هاي ادبي در دانشگاهها و  مکاتب ، نسل نوي از شاعران و نويسنده گان  را  پديد آورد که درميان آنها شمار قابل توجهي از دختران نيز  وجود داشتند .

اين نسل علاقه داشت تا   بيشتر  ضد  دولتي و ضد حزبي  بنويسد .

در آخرين سالهاي دههء هشتاد ميلادي شعر درون مرزي افغانستان را مي توان  اين  گونه دسته بندي کرد :

 

1- شعر  سياسي- ايديولوژيک  دولتي .

2- شعرضد  دولتي که مي توان از آن به شعر مقاومت درون مرزي افغانستان تعبير کرد .

3- شعر غنايي.

 

  شعر غنايي  در آغاز سالهاي تجاوز به سبب ايديولوژيک شدن فضای ادبی کشور ، صدمه ء سنگيني ديد و حتی گاهی شاعران حزبی اين نوع شعر را شعر ارتجاعی مي خواندند؛  اما بعداً شعر غنا يي آرام آرام جايگاه خود را دوباره باز يافت .

در اين سالها حضور زنان در شعر و  داستان نويسي  کشور گسترده تر از هر زمان ديگريست . چنان که  بخشي قابل توجهي شعر هاي ضد دولتي و غنايي  اين دوره به وسيله ء زنان سروده شده اند.

 

شعر برون مرزی

در اين سالها شعر برون مرزي افغانستان عمدتاً در سه  حوزهء زيرين  شکل گرفت :

 

1- حوزهء پاکستان  عمدتاً در شهر پشاور

2- حوزهء ايران ، عمدتاً در شهر مشهد

3-حوزهء کشور هاي غربي، البته اين حوزه پس سقوط حکومت دست نشانده بيشتر مشخص گرديد.

 

شعر برون مرزي افغانستان در پاکستان شعري است  سياسي – مذهبي   . در اين شعر مردم به مقاومت  عليهء هجوم شوروي  و دولت دست نشانده  دعوت مي شوند ؛ اما اين شعر،  زباني دارد برهنه ، آميخته  با نوع نفرين و  نفرت که  از ارائه های ادبی کمتری برخوردار است.

از نظر زيبايي شناختي بسيار توجه بر انگيز نيست . اين شعر ها بيشتر به وسيلهء شاعران وابسته و علاقه مند به تنطيم هاي جهادي  سروده شده اند .

از نظر فرم و زبان  شعر افغانستان در پاکستان همچنان محافظه کار باقي ماند . در حاليکه  شعر  درون مرزي  از اين نقطه نظر تحول گسترده يي را پشت سرگذاشت .

 دو شاعر نامدار کشور استاد خليل الله خليلي  و عبدالرحمان پژواک در سالهاي  تجاوز  شوروي سابق  در پشاور پاکستان  زنده گي مي کردند  .   شعرهاي آنها می تواند بزرگترين  امتياز شعربرون مرزی  افغانستان در پاکستان به حساب آيد .

خليلي که به حق  يکي  از قله هاي شعر معاصر افغانستان است ،  او را می توان پايه گذار  و رهبر شعر مقاومت افغانستان در پاکستان خواند .

با اين حال شاعران وابسته به  تنظيم هاي جهادي  هميشه بر اين نکته پافشاري کرده اند که شعر آنها را بايد شعر جهادي گفت نه شعر مقاومت . آنها تصور مي کردند که اصطلاح  شعر مقاومت ، مفهوم کمونيستي دارد!

اما طنز روزگار به گونه يي آمد که رهبران و نماينده گان تنظيمها در لويه جرگه ء قانون اساسي افغانستان   روزها مناقشه کردند تا  واژه ء مقاومت در مقدمه ء قانون اساسي گنجانيده شود .

 

در حوزهء ايران نسل نوي از شاعران پناهنده ء افغان پديد آمدند. نخستين بار آنها  بحث  شعر مقاومت را  در مطبوعات برون مرزي افغانستان مطرح  کردند .

آنها يک رشته از گزينه هاي شعري را زير نام شعر هاي مقاومت به چاپ مي  رساندند و به داخل کشور نيز مي  فرستادند .

هرچند محتواي شعر برون مرزي افغانستان در ايران با روايات ،  اسطوره ها، دريافت ها و مفاهيم  مذهبي آميخته است و نهايتاً مي توان آن را شعر سياسي – مذهبي گفت  با اين حال   از نظر زبان ، پرداخت ها ي ادبي و زيبايي شناختي،  حس و عاطفه  بسيار قابل  توجه و ستايش بر انگيزاست  که از اين نقطه نظر شعر   برون مرزي افغانستان در پاکستان با آن قابل مقايسه نيست .

اين شعر در يک جهت شعري است که مردم را به مقاومت ، پايداري و آميد بستن به پيروزي  دعوت مي کند ، در جهت ديگر بيان درد  های    دوري  وطن و  آواره گي هاي کتله يي مردم افغانستان است  .

گاهی هم بيان دلتنگی غربت است.

ادبيات افغانستان در حوزه ء غرب بسيار پراگنده و غير متمرکز است که نياز به بحث ها و پژوهشهاي جداگانه يي دارد .  همانگونه که گفته شد اين ادبيات بيشتر پس از سقوط حکومت دست نشانده شکل گرفته است.

 

شعر در امارت طالبان

شعر افغانستان در دوران طالبان  سرگذشت خونين تر و اندوهبار تري دارد . طالبان   در نخستين هفته هاي  پيروزي خويش ،   دروازه هاي  انجمن هاي  نويسنده گان ، هنرمندان و خبرنگاران  ،  سينما و تلويزيون را  در شهر کابل را  بستند .  فاجعهء فرهنگي  آنها  همين جا آغاز شد و در انفجار تنديس هاي بزرگ بودا در باميان  به اوج خود رسيد .

آنها در مقابل سينما زينب  در شهرنو کابل  فلم هاي زيادي  را آتش زدند . گلوي موسيقي  را بريدند و نقاشي را  با يک پا اجازه ء راه رفتن دادند . نقاشي طبيعت زنده  در شريعت طالبان حرام بود .

آنها نه تنها  همه زمينه هاي فعاليت فرهنگي در کشور  را از بين بردند  بلکه شلاق  خود را  چنان شمشير دموکليس  روي  سر هر شاعر و نويسنده ء کشور نيز آويختند  .

بدينگونه طالبان آخرين  شمار  شاعران و نويسنده گان باقي مانده در کشور را  نا گزير ساختند تا به  پاکستان و ايران آواره  شوند .

بدينگونه يک بار ديگر در زمان طالبان  شعر و فعاليت هاي فرهنگي   برون مرزي افغانستان در پاکستان و ايران دامنه و گسترش بيشتري پيدا کرد .

در تمام دوره ء حاکميت طالبان حتي يک  جلد کتاب  هم در کشور به چاپ نرسيد . اما  مجاهدين اين امتياز  را داشتند  که در زمان حکومت آنها  انجمن نويسنده گان افغانستان گزينه ء شعريي را به چاپ برساند ؛ اما در مقابل آن ها هزاران جلد کتاب را در انجمن نويسنده گان و ديگر نهاد های فرهنگی سوختاندند .

طالبان  شعر غنايي و عاشقانه  را دوست نداشتند   و انتشار آن  را مخالف شريعت  مي خواندند .

باري   شعر عاشقانه يي  در نشريه ء شريعت ، نشريهء  اختصاصي طالبان ، به چاپ رسيد ه بود . مقامات طالبان نه تنها مسوول  بخش ادبي ، نشريه  را  از کار بر کنار کردند ،  بلکه او را مدت زماني نيز به زندان  افگندند  و شايد هم در زندان او را شلاق  زدند .

طالبان شعر را تا آن حد دوست مي  داشتند  که در توصيف لشکر کشي ها ،  پيروزيها و  اهداف  آنها سروده مي شد  . در ميان طالبان شاعراني نيز وجود داشتند که براي طالبان  شعر هاي رزمي مي سردند  . آنها اين گونه شعر ها  را با تغني مي خواندند  و  روحيه ء  رزمي ياران خود را تقويت مي کردند .

 

سخن آخر اين که شعر معاصر  افغانستان با  اين همه فراز و فرود و با اين همه آواره گي در چهارگوشته ء جهان  به آن حنجرهء خون  آلودي مي ماند که  پيوسته مصيبت بيکرانه ء مردم را فرياد زده است و همچنان فرياد  مي زند  !

اما اين فرياد هاي  خون آلود هنوز  پژواک شايسته ء خود را  در کرانه هاي دور جهان نيافته است  !

 

پرتونادري

پنج شنبه 21 سپتمبر 2006

شهر آيوا- ايالات متحد امريکا







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

شمس الضحی28.07.2017 - 09:54

  ببخشید! از منابع و مآخذ که در این متن سود جسته اید، ممکن است که نام ببرید!

شمس الضحی28.07.2017 - 09:54

  ببخشید! از منابع و مآخذ که در این متن سود جسته اید، ممکن است که نام ببرید!
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



پرتو نادری