شب قدر

٤ قوس (آذر) ١٣٩٢

عشق دردی است که درمان شدنش آسان نیست

راه بی‌خط و نشانی که بر آن پایان نیست

عشق میدان قماری است که بازیگر آن

گرچه سر؛ در غم پرداختن تاوان نیست

تیر غیبی که اصابت به نشانش حتمی است

غیر خاکستر اندوه بر آن؛ پیکان نیست

ای اهورایی در صورت آدم! آدم

نیز اگر عاشق خویت نشود انسان نیست

دل به دریا زده ام همسفری می جویم

ناخدایی که در او دغدغه از توفان نیست

چه شود گر برسد آن شب قدرم که دگر

قفل خورشید به دروازه اش آویزان نیست

شب قدری که بود ذکر لبان من و تو:

نه! نه! آن بوسه که می خواست دلم؛ این آن نیست

 

شهر کوپنهاگن

دوشنبه چهارم آذرماه نود و دو







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



فضل الله زرکوب