گذشته نمادین: کشاکش بر سر [گورستان های] نیاکان در آسیای میانه

١٥ قوس (آذر) ١٣٩٢

داکتر ویکتور شنیر اِلمان[1]

گزارنده به دری: عزیز آریانفر

گذشته نمادین:

کشاکش بر سر [گورستان های]  نیاکان

 در آسیای میانه

 

یادداشت گزارنده:

شاید کمتر واژه یی در جهان مانند «آریایی» و «ترک» مورد جر و بحث و مناقشه و کنکاش قرار گرفته باشد. در این میان، برای پی بردن به واقعیت این دو واژه باید ابهام زادیی هایی صورت گیرد و از لا به لای افسانه ها و هنگامه سازی های سیاسی و تبلیغاتی، واقعیت های مبتنی بر داده های علمی- اکادمیک بیرون کشیده شود. در غیر آن، به بیراهه و کژراهه کشانیده خواهیم شد.

 

دشواری کار در آن است که دایره مسایل بسیار گسترده است و مربوط علوم گوناگونی از زبان شناسی و باستان شناسی و سکه شناسی گرفته، تا تبارشناسی و مردم شناسی و انسان شناسی و ..... می گردد، که در هر مورد بایسته است تا کارشناسان همان بخش پاسخ بدهند. این در حالی است که در باره بسیاری از مسایل میان دانشمندان همنگری وجود ندارد و هر یک دیدگاه و آوندها و برداشت های خود شان را دارند.

 

از سوی دیگر، پس از سده نزدهم بدین سو، با پدیدآیی ایدئولوژی های ناسیونالیستی تندروانه طراز فاشیستی مانند پان اسلامیسم، پان آریاییسم و پان ترکیسم و پشتونیسم، که از سوی  صهیونیست های انگلیسی، آلمانی ها، شوروی ها، پهلوی ها، پان ترکیست های ترکیه و آذربایجان و داوود خان و....برای بهره برداری های سیاسی مطرح شده اند، کار بارها پیچیده تر گردیده است. به گونه یی که تشخیص حقیقت و واقعیت از دروغبافی ها  و تحریف ها و گمراه کردن ها و بیراهه ها و کژراهه ها بسیار دشوار است.         

 

به باور راسخ من، هنگامی که سخن از نژاد و تیره و تبار و زبان و مذهب در میان می آید، سزاوار است در چهارچوبی به مسایل پرداخته شود که ارجگزاری به جایگاه بالای انسان چونانِ برترینِ جانداران، فراتر از همه چیزها قرار گیرد. همین گونه شاینده است تا با توجه به ارزش های والای فرهنگی، میهنی و ملی و آرمان های بزرگ انسانی و با دیدگسترده، بیزار از تنگ نگری های رایج به این مساله بنگریم.

 

از سویی هم، برای دستیابی به تفاهم، همسویی، نزدیکی، سازش و همدیگرپذیری در راستای ملت سازی، در تراز سراسری ملی و  همگرایی گسترده در تراز منطقه یی؛ داشتن شناخت گسترده از توده های باشنده منطقه و آشنایی با ویژگی های تباری، زبانی، آیینی، زیستبومی و... تیره های باشنده در سرزمین ما و کشورهای همسایه ارزش بالایی دارد.

 

با این همه، با توجه به این که از اواخر سده نزدهم و به ویژه پس از سده بیستم، با رواج یافتن ایدئولوژی های لگام گسیخته ناسیونالیستی و فرازآیی اولتروناسیونالیسم (ملیت پرستی تندرو) در بسیاری از کشورها به ویژه در کشور ما، از مسایل قومی و زبانی و مذهبی به سود محافل و حلقه های حاکم و حامیان خارجی شان سوء استفاده های ناشایست و ابزاری صورت گرفته است (و هنوز هم می گیرد)، بسیاری از مسایل تحریف و چیزهای زیادی کتمان یا به «آگاهانه» باژگونه گردیده اند؛ هرگاه از بازگویی حقایق و افشای بسا از ناگفته ها خودداری هم ورزیم، جفای بزرگی در حق همبستگی ملی، برابری شهروندی، دمکراسی و دادگری اجتماعی کرده ایم.

 

از میانه های سده بیستم بدین سو، بازار نوشته های گمراه کننده در باره آریایی ها و تورکی زبانان و خاستگاه و پرورشگاه آن و نیز این که نام سرزمین ما در در گذشته های دور چه بوده است و نیز تقسیم ناروا و نابخردانه ارثیه بزرگ یگانه و پر بار فرهنگی میان کشورهای ایریانی (ایرانی) تبار تاجیکستان، افغانستان و ایران، زیر تاثیر داربست سیاست های برنامه یی، آگاهانه و هم ناآگاهانه از سوی کسانی که یا در زمینه مطالعات سامانمند علمی- اکادمیک نداشته اند و یا هم دچار آشفته اندیشی بوده اند؛ گرم بوده است و نتیجه هم از پیش روشن- به بیراهه و کژراهه بردن خوانندگان.

 

با فروپاشی شوروی پیشین، موج تازه یی از افسانه بافی و اسطوره سازی و تاریخ پردازی لگام گسیخته چه در آسیای میانه و قفقاز و چه در خود روسیه، آغاز گردیده است که کار را دشوارتر گردانیده است. نویسنده مقاله دست داشته، درست به همین افسانه پردازی ها و داستانسرایی های پرهنگامه پرداخته است.

 

بایسته بود برای درک بهتر نوشته دست داشته، تاریخچه فشرده توده های تورکی زبان از آوان پدیدآیی آن ها در پهنه گیتی پیشکش می شد، زیرا بدون داشتن آگاهی علمی از این تاریخچه، دانستن آن چه که در این مقاله می آید، برای خوانند غیر متخصص، بسیار دشوار خواهد بود. اما اگر چنین می کردیم، حجم نوشته دو برابر می شد که شکل یک کتابواره (جزوه یا رساله) را می گرفت. از این رو، بر آن شدیم تا چنین مهمی را طی نبشته دیگری خدمت ارائه نماییم.

 

 

پیش درآمد:

«پدیدآیی کشورهای نو، بیشتر با اسطوره پردازی های ملی به همراه می باشد، که در آن نقش اصلی را روایت هایی از نیاکان کبیر بازی می کند. چنین بر می آید که در آسیای میانه و قزاقستان به عنوان نیاکان کبیر- آریایی ها را برگزیده اند. چسپیدن به گذشته آریایی، برای ترکمان ها، قزاق ها و ازبیک ها به معنای تایید پرستیژ شان چونانِ «توده های بومی»، فرصتی برای پیوستن به ارثیه اروپا و دستیابی به جایگاه افتخارآمیز در تاریخ باستانی و مدرن جهان باخترزمین است.

 

با این حال، در پشت پرده تمایل توده های تورکی زبان مبنی بر پیدا کردن هویت آریایی، انگیزه های بسیار متفاوتی پنهان است که منجر به ظهور اسطوره های ملی، متضاد با یک دیگر گردیده است.

 

در مقاله دست داشته، نویسنده به عنوان یک تبارشناس (اتنولوجست)، به بازگشایی این راز می پردازد که چرا «افسانه آریایی» در میان نخبگان سیاسی تورکی زبان چنین محبوب است و در واقعیت امر پیوندها میان آریایی ها و تورکی ها چگونه بوده است؟»[2]

 

++++++++

  دکترین شوروی در باره اتنوژنیز یا پیدایش تباری ethnogenesis که سخن از شکلگیری پیچیده توده ها سخن بر زبان می آورد، اجازه می داد که جوامع مختلف باشندگان را در میان نیاکان کهن جا داد و آژیده زد.

 

...و درست همین دکترین برای اندیشمندان تورکی زبان، زمینه چسپیدن به «ارثیه آریایی» کوچی های ایرانی در اوایل عصر آهن را فراهم نمود. با این حال، در پشت پرده این فرصت و تمایل به بهره برداری از آن، انگیزه های گوناگونی پنهان است که منجر به قرائت های مختلف از جوهر «آریایی» می گردد.

 

برای ترکمن ها، قزاق ها و ازبیک ها آژندیابی به گذشته آریایی، به معنای، در گام نخست، تایید وضعیت شان چونانِ «توده های بومی» است و در نتیجه، مشروعیت بخشیدن به حق ساختن دولت های خودی در خاکی که «سرزمین آبایی و نیای باستانی» شان شمرده می شود.

 

«خویشاوندی آریایی» همین گونه برای توده های تورکی زبان جایگاه شکوهنده و پرافتخاری در تاریخ باستان فراهم می کند و آن ها را با اروپایی ها همتراز می گرداند و کمک می کند تا از عقده حقارت (خودکمتربینی) رهایی یابند. منش ستیزه جو و رزمنده آریایی ها، که برانگیزنده و الهام بخش حس میهن پرستی و آمادگی برای دفاع از میهن در برابر دشمنان بیرونی است، نیز بس ارزشمند تلقی می گردد. همین گونه، اهمیت به سزایی به ایده آل های اخلاقی بالای آریایی ها و «پاکیزگی معنوی» ایشان داده می شود.

 

...و سرانجام هم، نیاز مبرم کشورهای نوپای آسیای میانه به سیمای «نیاکان مشترک» برای استحکام ملی، زدایش قبیله گرایی و منطقه گرایی (جدایی خواهی) که این کشورها را با چالش های بزرگی رو به رو ساخته اند.[3]در این قرینه، آریایی ها چونان سازندگان پیروزمند نهاد دولتی، اتوریته بالایی پیدا می کنند و نوادگان ایشان باید راه نیاکان را پیش گیرند تا با آنان همتراز گردند.

 

با این حال، در میان نویسندگان ترکمان، قزاق و ازبیک و نیز رهبران سیاسی شان، در بازپردازی سیمای کوچی های باستانی به عنوان نیاکان دور شان، هماهنگی و همنگری جود ندارد. برخی، با پیروی از سنت های اکادمیک شوروی پیشین، در باره روند پیچیده آمیزش قبایل بومی ایرانی زبان، با تورکی زبانان تازه وارد می نویسند، و در این زمینه، «آریایی ها» همتراز با دیگر نیاکان شان ارزیابی می گردند. شمار دیگر استدلال می کنند که حتا در زمان های بسیار قدیم در میان قبایل بومی، هم ایرانی زبان ها و هم تورکی زبان ها بودند. دیگران به ستایش «آریاییسم» («Aryanism») (آریایی بودن) نیاکان خود می پردازند و تورکان را چونان اشغالگران تشنه به خون (خونخوار) پرداز می کنند. گروه چهارمی با اذهان به آریانیسم «Aryanism» و آریایی بودن نیاکان، چنین وانمود می سازند که گویی آن ها از  همان روز ازل تورکی زبان بوده باشند!  

 

... و سرانجام هم، گروه پنجمی تلاش می ورزد ثابت بسازد که گروه های تورکی زبان در آسیای میانه در عصر برنز زندگی می کردند، و کوچی های ایرانی زبان، پسانتر به  این سرزمین ها آمده بودند.

 

افزون بر این، برخی از نویسندگان، گرایش به راندمان از مفهوم «اختلاط تباری» به سوی تصور «پاکیزگی» زبانی و یا «جسمی» (سماتیک) (somatic purity) نیاکان و پیوستگی مستقیم میان آن ها و نوادگان شان دیده می شود. این جهش با دوره پدیدآیی کشورهای آسیای میانه پس از فروپاشی شوروی به مشاهده می رسد. گاهی نگاه نو به نیاکان، چونانِ مبارزه با اروپاسنتریسم و دیدگاه های استعماری بر تاریخ توده های بومی پنداشته می شود.[4] در این حال، در آثار برخی از نویسندگان بومی تورکی، اروپاسنتریسم با پان ایرانیسم درهم آمیخته می شود.[5]

 

گذشته از این ها، هرگاه در دوره شوروی، پان ترکیسم چونان «خیزش در برابر استعمار» ارزیابی می گردید، کنون دیگر، در جستجوی پناهگاه در برابر «جهانی شدن» که هویت و زیستار بومی را به چالش می کشاند، دست به دامان آن می شوند.[6]

 

دلچسپ است که زبان نه همواره معیار درخور اعتماد خویشاوندی بوده است، و برای بسیاری از پژوهشگران، روند گذار از زبان های ایرانی به زبان های تورکی، به هیچ رو ایده واراثت (ارث بری، استمرار، تداوم و تسلسل) را زیر سوال نمی برد. برای برخی ها شیوه زندگی کوچروی و فرهنگ مرتبط با آن در وهله نخست، مهم تر از زبان به نظر نمی رسد. اما برای بسیاری، وراثت بیولوژیکی وسوسه انگیز است. در این زمینه، در باره نوع واحد نژادی، که نیاکان را با نوادگان پیوند می زند (ترکمان ها)، و یا «خویشاوندی خونی» هرگاه نوع فیزیکی (سیمای ظاهری) در روند هزاران سال متحمل دگرگونی های شایان توجهی هم گردیده باشد (قزاق ها)؛ سخن گفته می شود. در هر صورت، چنین ایده یی در باره نیاکان، به رستاخیز تیوری نژادی می انجامد که در چهارچوب آن، «خون» با «فرهنگ» می آمیزد.

 

ترکمنستان:

 صالح یارانف- نقاش ترکمان، سال ها پیش، در دهه 1980، کوشید که آریایی ها را تقریبا چونانِ نیاکان اصلی ترکمان ها به پرده بکشد. او آریایی ها را به عنوان سازندگان تمدن های نخستین ستود و با رو در رو گذاشتن آن ها با تورک ها، پان تورکیسم را مردود دانست و اوغوزها را به درهم کوبیدن ناروای آریایی ها- «باشندگان کهن ترین کشور جهان» متهم کرد.[7]

 

همو، از برس نقاشی او بود که «پرتره دوشیزه آریایی» در سیمای یک دختر ترکمان با جامه سنتی پرداز گردیده بود.[8] 

 

دانشمندان ترکمان، در برخورد با پدیده آریایی، [نسبت به دیگر همسایگان تورکی زبان خود-گ.] خویشتندارانه و زیرکانه برخورد کردند. آن ها با اذعان به مشارکت معین آریایی های قدیم در ریختیابی خلق ترکمان، مایل نبودند نقش آن ها را بزرگنمایی نمایند و از ستایش و بالیدن به نژاد آریایی به دلیل داشتن هراس از این کار، پرهیز نمودند.[9] 

 

در اواخر سال های دهه 1980، مراد دوردی یف-تاریخدان، مقاله نویس و سینماگر (فیلمنامه نویس)، کتابواره (جزوه) پرآوازه یی را در باره منشاء مردم ترکمان منتشر کرد. در آن هنگام، او با پیروی از نسخه سنتی شوروی، تصویر پیچیده یی را از شکلگیری خلق ترکمان، بر پایه تعامل باشندگان گوناگون مهاجر و بومی پرداز کرد.[10]ویژگی کتابواره او، در این بود که، نخست، دوردی یف، به نوع نژادی ترکمان، نقش بنیادگذار جامعه ترکمان را داد که بومی بودن آن را ثابت می ساخت («زبان ها یا فرهنگ های هر مردمی می توانند تغییر یابند، اما توده مردم، هرگاه، نوع نژادی شان تغییر نیابد، همانا همان توده می مانند».[11]

 

دو، دیگر؛ نوشته او، از این رو، شایان توجه بود که وی توجه ویژه یی به نیاکان باستانی بومی، که به زبان های ایرانی سخن می گفتند، مبذول داشته بود.

 

...و، در فرجام، سه دیگر، او بر لغزش آمیز بودن و نادرستی مرتبط پنداشتن ترکمان ها به گونه مطلق  به جهان کوچروها، پافشاری نمود. زیرا باشندگان بومی باستانی، آفرینندگان تمدن های کشاورزی و زمینداری بودند. این گونه، در میان نیاکان ترکمان ها- هم کوچروان و هم کشاورزان زمیندار جا یافتند.

 

تعلقیت زبانی برای دوردی یف ارزش ویژه یی نداشت، و او به واقعیت [تاریخی-گ.] تورکیزاسیون (تورکی سازی) باشندگان اصلی و بومی ایرانی زبان؛ اصلا بهایی نمی داد. منابع اصلی شواهد در باره منشای ترکمان ها برای او، نه فرهنگ عامه و زبان شناسی؛ بل باستان شناسی و انسان شناسی فیزیکی بودند. این آوندها، او را متقاعد می ساختند که قبایل باستانی خاوری ایرانی، که زمانی در گستره کشور ترکمنستان می زیستند، باری، «هسته اتنوژنیتیک (ethnogenetical) مردم ترکمان را تشکیل می دادند. این اندیشه، در کتابواره بازنگری شده توسعه یافته چاپ شده در سال1991، که در آن دوردی یف آغاز به اثبات ساختن پیوندهای ویژه نیاکان باستانی ترکمان ها با پارت ها (اشکانیان)[12] نمود، کماکان پابرجا مانده بود.

 

جیکی یف- تاریخدان ترکمان، اندیشه همانندی را به شکل نرمتری ابراز داشت. وی می پنداشت که در میان کوچی های اوایل عصر آهن، نه تنها قبایل ایرانی زبان، بل نیز قبایل تورکی زبان دیده می شدند. او خاطرنشان می ساخت که در اتنوژنیز خلق ترکمان، هم ایرانی زبانان و هم تورکی زبانان مشارکت داشته اند. روشن است چنین رویکری اجازه می داد تا پارت ها را در شمار نیاکان ترکمانان شامل گردانید.[13]   

 

دوردی یف، هنگامی که به سال 1995 به سِمت معاون رئیس اداره ملی مطالعه، نگهداری و مرمت آثار تاریخی و فرهنگی ترکمنستان گماشته شده بود، در روزنامه «آذرخش ترکمنستان» به انتشار مجموعه یی از مقالات اختصاص داده شده به ارثیه اشکانیان پرداخت.[14]در این حال، الهام بخش او برای نوشتن این مقالات، کاوش های چندین ساله باستان شناسان در شهرک نیسا یا نساء- نخستین پایتخت اشکانیان باستان بود. هرگاه، او پیش از این، توجه یکسانی به همه نیاکان مختلف (پارت ها، یفتلیان، آلن ها، اغوزها و...) می نمود، کنون دیگر، برایش درست تاریخ پارت و شاهنشاهی پارتی «عصر زرین» خلق ترکمان بود، که باید به آن افتخار می کرد و می بالید.[15] آخر، پادشاهی پارت ها، «بزرگترین دولت عهد عتیق» بود که سده های آزگار پیروزمندانه با شاهنشاهی رم رقابت می کرد و «تاثیر سترگی بر تکامل فرهنگ جهانی» گذاشته بود. دوردی یف، کشور پارت را چونانِ کشور کهن اوستایی و میهن زرتشت می پنداشت. با این حال، او دیگر از آریایی ها حتا یادی هم نمی کرد.    

 

افزون بر این، او، از نقش سیاسی اتنوژنیز ethnogenesis نیک آگاه بود، از همین رو تاکید می کرد که در دوره رستاخیز، مردم باید دقیقا بدانند که سرزمین آبایی و نیایی شان در کجا واقع شده بود و بر چه بستر تباری یی نشو و نمو نموده اند.[16]

 

در این حال، او در نوشته های خود ماهرانه از کنار این مساله که «نیاکان باستانی خلق ترکمان» به چه زبانی سخن می گفته اند، می گذرد و در این باره لب فرو می بندد. اما در عوض، توجه ویژه یی به بحث جدایی پارتی ها از دولت سِلوِکی ها و دستیابی آنان به استقلال می نماید، که وی آن را با «بالاروی آگاهی ملی اشکانیان» آژیده می زند.[17]روشن است، برای خوانندگان بسیار دشوار است چنین وراندازی (قرینه سازی) را تافته جدابافته یی از همزمانی دستیابی ترکمنستان به استقلال از شوروی، بازیابند.  

 

در باره اهمیت نیسا برای هویت ترکمان ها برخی دیگر از تاریخنویسان ترکمان هم نوشته اند. اما، هرگاه، دوردی یف، در جستجوی ریشه های پاکیزه شجره ترکمان ها، از تاکید بر رشته های تورکی، دوری می گزید و می پرهیخت و به رغم نسخه فلکوریک بومی، از پیونددهی آن به اوغوزها بیخی سر باز می زد،[18] برعکس، صفرمراد نیازف- رئیس جمهور پیشین ترکمنستان، درست بر ریشه های سلجوقی دولتداری ترکمان ها تاکید می ورزید.

 

به سال 1998، بنا به رهنمود نیازف، پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه علوم منحل گردید و به جای آن، پژوهشکده تاریخ در جنب کابینه وزیران ترکمنستان پی ریزی گردید که به آن وظیفه سپرده شده بود کتاب دو جلدی «تاریخ خلق ترکمان» را تدوین نماید.[19]در همان هنگام او در اندیشه تدوین ارشادنامه اخلاقی- معنوی «روحنامه» افتاد که می بایستی پیوستگی پایدار ترکمانان کنونی را با نیاکان شان احیاء می نمود.[20]   

 

با این هم، اندیشه پردازان (ایدئولوگ ها)ی ترکمان، با درک این موضوع که نسخه سنتی (ارتدوکسال) تاریخ تورک از عمق تاریخی دارای قدمت بایسته و درخور بالندگی و شایسته ارجگذاری برخوردار نیست، تلاش کردند تا آن را به گونه دیگری ویرایش و جبران نمایند. درست از همین خاطر بود که آن ها به به لایه های دیرین اتنوژنیز رو آوردند.

 

اویز (عوض) گوندوگدی یف (Ovez Gundogdyev) (باستان شناس) - که سر از نیمه دوم دهه 1990 به سِمَت مشاور رئیس جمهور نیازوف گماشته شده بود، مانند دوردی یف، به سپاه نیاکان ترکمان ها، در کنار پارت ها: مادها، اسکیت ها، سکاها و ماساگت ها را هم افزود. با این حال، متفاوت از دوردی یف [که از پرداختن به مساله زبان نیاکان ترکمان ها طفره رفته بود-گ.] ، آغاز به این استدلال نمودکه همه آن ها (یعنی پارت ها، مادها، اسکیت ها، سکاها و ماساگت ها) تورکی زبان بودند! بنابراین، به گفته او،  ترکمان ها آورنده یگانگی ملی اند و زبان خود را  از گذرگاه هزاره ها به ارمغان آورده اند.[21] در این حال، او، رویکرد «انسان شناسانه» دوردی یف را با توجه به ناسازگاری دقیق میان نوع فیزیکی و زبان، نپذیرفت.[22]

 

گوندوگدی یف، با فرض این که زبان- سازه اصلی اتنوژنیز ethnogenesis است، اندیشه های کهنه پان ترکیست های کشور ترکیه را با برخی از فانتزی ها (توهمات) تازه برخی از معاصران «آراست» و خود تفسیر مستقلانه یی از آخرین فرضیه های علمی ارائه داد و تلاش ورزید این گونه، طرح توسعه جهان را بر شالوده  پان ترکیسم بار دیگر احیا نماید.[23] این گونه، او با این شگرد، «عدالت را احیا کرد» و راه تورکی زبانان را برای رسیدن به تاریخ باستان بشریت هموار ساخت و پاکسازی کرد. راهی را که علم ارتدوکسال نمی توانست پیدا نماید.!

 

در همین حال، نیازف، به جای تکیه بر تاریخنوسان بومی، بر آن شد تا خود در پی ساختن اسطوره شکوهنده ملی برآید. دستاورد این کار، کتاب «روحنامه» گردید که در آن ترکمان ها چونانِ خلق دولت ساز باستان» پرداز شده اند و در میان نیاکان باستانی شان از مرغیانی ها و پارت های شهیر نام برده می شود.[24]

 

در 18 ماه فبروری 2001، روحنامه در بیستمین نشست مشترک شورای دولتی موسپیدان ترکمنستان (شورای ملی یا «خلق مصلحتی»- به زبان ترکمانی) و جنبش سراسرس ملی رستاخیز («گالکینیش») چونانِ «کتاب مقدس روی میز خلق» مورد تایید قرار گرفت، و از همان زمان تا کنون در همه دبستان ها و دبیرستان های بومی تدریس می شود.[25]

 

هرگاه، نسخه فلکلوریک پرداز اوغوز خان، به عنوان پیشوای سده های میانی ترکمان ها، برای  گوندوگدی یف خوشایند و پذیرا نبود، و وی اوغوزخان را با شانیو مودی- رهبر نامدار خونوها یکی می انگاشت، روحنامه از همین بسیار پیشتر تاخت.[26]در روحنامه، دوره زندگانی اوغوز خان در مرزهای هزاره چهارم و سوم پیش از میلاد قلمداد می گردد و با این شگرد، ترکمان ها بومیان واقعی [سرزمین کنونی کشور ترکمنستان-گ.] جا زده می شوند و می توانند به سراسر تاریخ  گذشته، سر از دوره حیات بدوی ادعا نمایند.

 

 

در قزاقستان:

اندیشه پردازان قزاقی نیز به «تورکی زبان ساختن» (Turkization) قبایل باستان مشتاق اند. [27] اما این مانور برای آن ها از این رو مهم پنداشته می شود که به پنداشت ایشان، چنین چیزی کمک می کند تا قزاقستان بتواند از تمامیت مرزهای خود در برابر ادعاهای برخی از سیاستمداران و اندیشورزان بانفوذ روسیه پاسداری نماید. از این رو، هنوز در آستانه استقلال، برخی از نظریه پردازان قزاقی، نه تنها بر تورکی زبان بودن سکایی ها پا می فشردند، بل نیز بر یادمان های باستان شناسی مقتضی، برای مشروعیت بخشیدن به مرزهای کنونی قزاقستان تکیه می زدند.[28]

 

با این حال، تمایل به زبان تورکی زبان نمایاندن توده های کوچی در میان برخی از نویسندگان در  سال های حاکمیت دولت شوروی پدید آمده بود. برای مثال، موسات آهین جانف ( Musat  Ahinzhanov  )- تاریخ نویس، مصرانه می خواست استدلال نماید که خلق قزاقستان یکسره از راه های بومی شکل گرفته بود.

 

در این حال، او تکیه بر آن می زد که در گستره قزاقستان همه مراحل توسعه جامعه انسانی رز درازای هشالد هزار سال اخیر به مشاهده می رسد. او در اثر خود، اسکیت ها و سکاها را چونان قبایل تورکی زبان پرداز نمود و به جستجوی نام تباری (اتنو نیمethnonym  ) قزاق را در گاهنامه های چینی سده سوم پیش از میلاد می پراخت.[29]

 

اما آهن جانف انگیزه متفاوتی داشت: در دوران شوروی تاکید بر بومی گرایی (اوفتوختونیسم) به پژوهشگران تورکی زبان کمک می کرد تا از متهم شدن به گناه خطرناک پان ترکیسم رهای یابند و از سرزنش و نکوهش نجات یابند. چنین رویکردی بر اثر  سرگئی تولستوف Tolstov نوشته شده در اواخر دوره  استالینیسم، هنگامی که بومی گرایی نقش سیاسی بزرگی باز می نمود، استوار بود.[30]

 

روسلان اسماعیلف- باستان شناس قزاق، در همان سال های حاکیمت شوروی، آغاز به جستجوی سرزمین آبایی و نیایی اسکیت ها در دوردست های خاور با کشف نشانه های جغرافیایی دارای اهمیت برای «میهن آریایی» (دریای هایپربوری ها (Hyperboreans) و کوه های ریفی ها Riphean و....) نمود.[31]سپس او، پدیدآیی اسکیت ها در گستره شمالی دریای سیاه را چونان آمدن قبایل سکایی از هفترود (شمال قرغیزستان و جنوب قزاقستان) وانمود ساخت.[32]پس از فروپاشی شوروی، او آشکارا آغاز به استدلال که [گویا] در میان جمعیت های اسکیتی و ساکایی، گروه های تورکی زبان هم دیده می شده اند.![33]

 

به سخن دیگر، حتا در دوره شوروی، در میان شماری از تاریخدانان و باستان شناسان قزاقی گرایشی پدید آمده بود که کوچی های اوایل عصر آهن را تورکی زبان وانمود نمایند- چیزی که اندیشه  بومی بودن خلق قزاق را استحکام می بخشید. اما چنین [ادعایی]، به هیچ رو، چیزی از ارزش «ارثیه آریایی» نمی کاست. زیرا این نسخه [(ترفند، شگرد)-گ]، دارندگان زبان های مادری تورکی را همانا «آریایی» (اسکیت ها، ساک ها)  اعلام می داشت [(جا می زد)-گ.].

 

همانا، همین اندیشه «افتوختونیسم» (بومی گرایی avtohtonizm ) به تیر پشت (ستون فقرات) «مقوله دولتی ریختیابی آگاهی تاریخی در جمهوری قزاقستان» مبدل گردید که بر میراث بری و تداوم مستقیم فرهنگ های عصر برنز اندرونوو Andronovo و سکایی ها تا قزاق های معاصر، تاکید می ورزد. زبان دارندگان همه این فرهنگ ها عمدتا تورکی قلمداد می شد.[34]از همین رویکرد، در کتاب چند جلدی «تاریخ قزاقستان از دوران باستان تا به امروز» که در آلماآتی  در نیمه دوم سال های دهه 1990 چاپ شده بود، پیروی شده بود.[35]

 

با این حال، در میان پژوهشگران قزاق، همنگری کامل وجود ندارد. برخی به مفهوم سنتی (ارتدکسال) بومی گرایی میانه روانه پابند مانده اند. آن ها کماکان سکایی ها را مردمان ایرانی زبان می پندارند، اما منشای نیاکان قزاق ها در آمیزش سکایی ها با قبایل تورکی زبان آمده از سرزمین های دیگر می بینند و در این حال استدلال می نمایندکه فرهنگ و سنت ها با این آمیزش، دستخوش دگرگونی های بسیار اندکی گردیده بود.

 

در رویکردها و اندیشه های این نویسندگان، عامل نژادی نقش چشمگیری بازی می نماید و در شکل گیری خلق ، «نژاد» (در این مورد، نژاد سیبیری جنوبی) مهم تر از زبان و فرهنگ پنداشته می شود. زیرا همو، نژاد است که بهتر از هر چیز دیگری، ایده بومی گرایی را تقویت و تایید می کند.[36]تاریخدان سرشناس قزاق- قاضی بایف، حتا قزاق ها را چونانِ «نوع عمومی اروآسیایی» قلمداد کرد و روشن است با این کار، برای قزاق جایگاه بلند «خلق مرکزی اروآسیا» را رزرو نمود.[37]

 

گروه دوم، در بر گیرنده نویسندگانی می شود که پرونده زبان مردم بومی اوایل عصر آهن گستره قزاقستان را هنوز باز می پندارند و بسته شده ارزیابی نمی کنند. به گفته آن ها، «زبان های پروتوتورکی» از مرزهای گاهنامه نومیلادی در منطقه آغاز به گسترش نموده بود.[38]

 

ابهام در این چنین اندیشه پردازی ها و یک دست نبودن تعبیرها و تفسیرهای منابع اندکشمار وکمیاب در زمینه، به برخی از پژوهشگران اجازه می داد تا به آسانی از یک اردوگاه به اردوگاه بپیوندند. این گونه، در اوخر سال های دهه1980، کمال آکیشیف- باستان شناس قزاق، از یک سو، در مخالفت با «بومی گیرایی مبتذل» برخاست و روند شکلگیری خلق قزاق را چونانِ سنتز مردم بومی هندواروپایی و مردمان بیگانه تورکی- مغولی تفسیر کرد، اما از سوی دیگر، بر موجودیت چشمگیر «مولفه پروتوتورکی در محیط تباری بومی» تاکید ورزید.[39]درست به همین خاطر بود که حتا رئيس جمهور، نورسلطان نظربایف، که آکیشیف سال های سال مشاور او بود، یادآوری «ریشه های باستانی معنویت» [خلق قزاق-گ.] را که به «آریایی های سین تشت Sintasht  و ارکاییم Arkaim سر می کشیدند، فراموش نمی کرد.[40]

 

چنین قرائت و تفسیری از تاریخ باستان در کتاب درسی قزاقستان گنجانیده شده است، که در آن مراحل نخستین اتنوژنیز خلق قزاق به شرح زیر آمده است: «روح توده های از بیرون آمده خونو با روح نوادگان آریاییان باستانی در دیگ های جوشان دو امپراتوری نخستین خونویی- هونی با هم می آمیزد».[41] طرفه این که هرگاه امروز باستان شناسان روسی به مطالعه قرغان ها (تپه ها)ی پازیریک در دامنه های آلتای در بستر و چهارچوب پژوهش های مسایل اسکیتی می پردازند، برای باستان شناسان و تاریخنویسان قزاق چنین کاوش هایی بخش مهمی از اتنوژنیز خلق قزاق پنداشته می شود.[42]

 

همین گونه، آ. قادرف- تاریخدان قزاق، آریایی ها و ساک ها را از نیاکان قزاق ها به شمار می آورد. در اثر او، همانا با آریایی ها و ساک ها «روزگاران شکوهمند» [خلق قزاق-گ.] هنگامی که پیروزمندانه با پارسیان جنگیدند، و سپاهیان اسکندر مَکِدونی را پاسخ بایسته دادند، آژند زده می شود.[43]

 

...و، اگر چه، به گونه یی که قادرف نشاندهی می کند، آریایی ها و ساک ها مربوط نژاد اروپاییدی بودند و به زبان ایرانی سخن می گفتند، همانا وی از همین آریایی ها و ساک ها خط طولانی تکامل پیوسته یی را آغاز می کند که در سرانجام به پدیدآیی قزاق های کنونی می انجامد.[44]

امروز در کتاب های درسی مدرسه های قزاقستان، یک نوع چندگانگی دیده می شود. برای مثال؛ در کتاب درسی تاریخ برای دانش آموزان کلاس پنجم، چنین آمده است که در عصر برنز،  در قزاقستان همزمان،گویشوران زبان های هندوایرانی (از جمله، آریایی ها) و گویشوران زبان های آلتاییک زندگی می کردند. در این درسنامه، ساک ها «نیاکان خلق  قزاق» خوانده می شوند.[45]

 

این در حالی است که در کتاب درسی (درسنامه) تاریخ برای دانش آموزان صنوف دهم، ساک ها گاه با آریاییان یکی پنداشته می شوند (در این حال در باره زبان آن ها هیچ چیزی گفته نمی شود)[46] و گاه هم چونان «قبایل تورکی زبان» معرفی می شوند.[47]

 

لگام گسیخته تر از همه، برخی از نویسندگان آماتور قزاق (که هیچگونه مسوولیت اکادمیکی ندارند)، می تازند که به خود اجازه می دهند متهورانه ترین و گستاخانه ترین فرضیه ها را ارائه نمایند. برای مثال، یک مهندس مکانیک به نام شاهمراد کوانگانف (Shahmurad Kuanganov) به اختراع توده هایی به نام «آرهون ها- هون های آریایی» دست یافته است که گویی رسالت پدیدآرندگان تمدن بزرگ را داشته بودند![48] و گویا آن ها پیش از هون ها حضور داشته اند و آریایی بوده اند. اما در این حال به زبان تورکی سخن می گفته اند.! او بدون داشتن آوندهای وزنین، شماری از اقوام شناخته شده باستانی را به همین آرهون ها یا هون های آریایی پیوند می زند.  

 

به سخن دیگر، او برخی از اندیشه های پان ترکیسم بازآفرینی می کند، اما بایسته می پندارد برای نیاکان دیرین، نام پرشکوه «آریایی ها» را نگه دارد. این گونه، معجون مرکب عجیب و غریبی پدید می آید که در بر گیرنده ویژگی های هم پان ترکیسم و هم «تئوری آریایی» می باشد. دو بینشی که در گذشته در میان شان دشمنی آشتی ناپذیری فرمانفرما بود. 

 

اسکندر اونداسئنف Undasynov – سیاست شناس قزاق باشنده مسکو، از این هم فرا تر می رود: او (در گذشته کارشناس تاریخ جنبش بین المللی کارگری)، با پیدا کردن دلچسبی به تاریخ مردم قزاق، کتاب علمی عامه فهمی را می نویسد در باره نیاکان قزاق ها در دوران باستان و سده های میانه. او با سر دادن چند شعار بر ضد نژادپرستی و شوونیسم، باستانی ترین لایه یی را که در شالوده خلق قزاق قرار دارد، با هندواروپایی ها-سازندگان فرهنگ اندرونفو Andronovo در اواخر عصر برنز پیوند می زند، که او آن ها «آریایی ها» می خواند. این گونه، در کتاب او، آریایی های اندرونوفی، نیاکان دور قزاق ها از آب بر می آیند.

 

اسکندر اونداسئنف تاکید می کند که قزاقستان و «مناطق مجاور آن»- «میهن آریایی ها» بوده است و میهن همه توده های هندوایرانی- استپ بزرگ است که مرکز آن – استپ های قزاقستان کنونی می باشد.[49] واژه آریا را وی چونان نامی می پندارد که تیره های تبار بزرگ آریایی، خود را به آن می خوانده اند. پسانتر، او به جای تبار (اتنوس) بزرگ از واژه  تبار کبیر (سوپراتنوس) کار می گیرد. روشن است در این جا رویکرد او وامگیری از تیوری اتنوژنیز گومیلیف می باشد.  

 

او را سلطه قبایل آریایی بر استپ های اورآسیا در اوایل عصر آهن به وجد می آورد. در این حال، او سارمات ها، سکایی ها و اوسون ها Usuns را  بی چون و چرا در دایره نیاکان خلق قزاقستان شامل می گرداند. با این کار، او، انقلاب در امور نظامی (ارابه، سواره نظام، پوشیدن زره و...) و لشکرکشی های جهانگشایانه آریاییان را با نیاکان قزاق ها آژیده می زند. وی آریایی ها [(نیاکان قزاق ها)-گ.] را چونان مردمان «توانا» و «بزرگ» می ستاید که در سیمای آنان، قبایل به «اوج قدرت» رسیده و بزرگترین شاهنشاهی ها را پی ریخته بودند.[50]  

 

اسکندر اونداسئنف، ارث بری تباری را که سر به اوایل عصر آهن می زند، با تیپ  اقتصادی، فرهنگی و شیوه زندگانی آژند می زند. در این حال، این واقعیت که در طی بیش از دو هزار سال گذشته این زبان (از ایرانی شرقی به تورکی) و تیپ فیزیکی (از اروپاییدی به مخلوط اروپاییدی- منگولوییدی) تغییر یافته است، درست مانند بسیاری دیگر از نویسندگان قزاق، برای وی ارزشی ندارد.

 

بایسته یادآوری است که اونداسئنف، نه تنها برداشت های خود را بر شالوده تیوری تباری شوروی استوار ساخته بود، بل از آن هم پا فرا تر گذاشت: او، تعارضات تباری را تقریبا چیزی همانند با «نیروی محرکه تاریخ» ارزیابی می نماید.[51] این گونه، او برای توضیح عطش کوچروان به تسخیر سرزمین های نو، به آوندهای اجتماعی- بیولوژیک متوسل می شود: سخن بر سر گویا «سرشت ذاتی طبیعی جوامع انسانی (اتنوس ها یا تبارها)، درست مانند پاده ها و رمه های چارپایان» است، «که پیوسته در تلاش پهن ساختن بی حد و مرز گستره بودوباش شان و رسیدن به بالاترین پلکان در سلسله مراتب گیتی، نسبت به جوامع همانند خود می باشند.»[52]به سخن دیگر، نویسنده با ابراز مخالفت با نژادپرستی، نیروی محرکه (سلسله جُنبان) روند تاریخی را در پارادایم تباری نژادی جسجو می نماید.

 

به هر رو، بی توجه به این که تاریخ نویسان قزاق چه ارزیابی هایی در باره تاریخ پرداز می کنند،  مقامات دولتی قزاق، خود مساله نیاکان را حل نموده اند. به دستور آن ها در آلماتی در میدان جمهوری، ستون سنگی یادبود 30 متری یی به افتخار به دست آوردن استقلال و حاکمیت دولتی ساخته شده است. ستون سنگی، یادمانی است از تندیس یک جنگجوی سکایی سوار بر پلنگ برفی بالدار. این تندیس، سیمای «آلتین آدم» (آدم زرین) نامدار را بازآفزینی می کند که آن را باستان شناسان در دوره شوروی در قرغان ایسک یافته بودند. [کنون، آلتین آدم، نماد و الگوی بالندگی و سرفرازی قزاق ها به شمار می رود-گ.] [53] با این شگرد، به سکایی ها نقش برجسته نیاکان نخستین قزاق ها داده می شود که با فداکاری های دلیرانه و رادمردانه خود آغازگر راه پرافتخاری گردیدند که در فرجام به استقلال ملی انجامید.[54]

 

در اوایل ماه جولای سال 2008 ، هنگام جشن بزرگداشت دهسالگی شهرآستانه- پایتخت نو کشور، در موزه ریاست جمهوری برای مهمانان زیورات طلایی سکایی ها به نمایش گذاشته شد و در این حال، سکایی ها چونانِ «قبایل دیرین تورکی» معرفی گردیدند.[55]   

 

به هر رو، در فرجام این داستان تاریخی، پیروزی آغازین سکایی های کوچی بر پارسیان، با پی ریزی «دولت ملی» به پایان می رسد. آن چه که این روند تاریخی 2500 سال آزگار! را در بر می گیرد، چه باک؟ آخر، چنین چیزی پایمردی و هدفمندی نیاکان را برجسته می سازد که سزاوار ارجگزاری بی چون و چرایی می باشند.

 

این گونه، قزاق ها، «صاحب» نیاکانی می گردند که به راستی می توان به آن ها بالید و نازید. این نیاکان، چنین بر می آید که در گام نخست، باشندگان بومی [سرزمین قزاق ها-گ.] اند (که این گونه، اصل بومی گرایی رعایت می گردد). دو دیگر، آن ها، باشندگان بسیار قدیمی این سرزمین اند و سه دیگر، این که آفرینندگان دستاوردهای بسیار بزرگ فرهنگی اند و چهار دیگر، این که پاسداران پیروزمند میهن اند و سر انجام هم نوادگان نژاد انسان های اروپاییدی [(در عین حال تورکی زبان و دارای چهره های منگولوییدی!)-گ.] .

 

همه این ها، به قزاق ها اجازه  می دهند تا خود را با اروپاییان و باختر زمین پوینده، همگون نشان بدهند. این در واقع، بازتفسیر ارثیه مشترک شوروی است که بر بار پیشتاز توده های شوروی نسبت به «آسیای عقب مانده» تاکید می ورزید.

 

ازبیکستان:

 

در دوره شوروی، در ازبیکستان محبوب ترین رویکرد، رویکرد استوار بر تحقیقات میان رشته یی دانشمندان شوروی مبنی بر بافتار «چندسازواره یی» توده های جهان به شمار می رفت. در پیوند با آسیای میانه، این رویکرد سخن از روند دور و دارز آمیزش مردم بومی، گویشوران زبان های خاوری ایرانی با قبایل تازه وارد تورکی زبان، به میان می آورد. نتیجه این فرایند، به پندار نویسندگان شوروی، تشکل نیاکان ازبیک ها و تاجیک ها نیز بود.[56]

 

این گونه، با این ترفند، در میان نیاکان ازبیک ها، از قبایل اوایل عصر آهن (ساکی ها، ماساگیت هاMassagets  و دیگران) نام برده می شد که مربوط جهان کوچروان ایرانی می شدند. روشن است، چنین پیوندی برای ازبیک ها این زمینه دلفریب را فراهم می گردایند که این قبایل را در ریشه های تباری نیایی خود بگنجانند و با این کار، در گام نخست، چهارچوب های زمانی قدمت خود را به گونه شایان توجهی به ژرفای تاریخ بکشانند، و در گام دوم، با شرح دستاوردهای فرهنگی این قبایل، چونان دستاوردهای نیاکان بلافصل شان، خود را میراث داران راستین این فرهنگ ها بنمایانند. [57]

 

به گونه یی که می دانیم، این عملیات جراحی را می شد به دو روش انجام داد: یا به شیوه خویشتندارانه تر و احتیاط آمیز، با شامل گردانیدن قبایل کوچی ایرانی زبان باستانی در میان نیاکان خود، و یا به شیوه بیشتر مستقیم الخط، با بخشیدن هویت تورکی به آنان. در دوره شوروی، اتنوگراف (تبارنگار) برجسته ازبیک- کریم شاه نیازف، در باره بافتار چندلایه یی ازبیک ها با شامل گردانیدن لایه های مختلف اتنوژنیتیک به آن، تاکید می ورزید. او خاطرنشان می ساخت که «شالوده تباری اتنوژنیز ازبیک ها را باشندگان باستانی میانرودان آسیای میانه و خوارزم (ساکی ها، ماساگیت ها، سغدیان، خوارزمیان و دیگران) می ساختند، که در آینده با تازه واردان قبایل تورکی زبان، آمیزش یافته بودند.»[58]

 

شاه نیازوف در این که باشندگان اوایل عصر آهن به زبان های ایرانی خاوری سخن می گفتند، تردیدی نداشت. راستش، او در سال های پس از فروپاشی شوروی نیز  بر همین پندار خود ماند.[59]

 

مقاله ب. آ. احمدف، که مدعی گواهی دادن منابع مکتوب در باره نیاکان ازبیک ها می باشد، می تواند چونان نمونه دید متفاوتی در زمینه باشد. در این مقاله هیچگونه بررسی جدی منابع نوشتاری دیده نمی شود. در عوض، نقل قول های پر هنگامه یی از منابع باستانی یونانی، چینی، عربی، و ... سر هم چیده می شود که در باره کوچی های عصر باستان، عادات و رسوم ایشان سخن می گویند. در این مقاله، «تورانیان» باستان بدون چون و چرا «تورک» جا زده می شوند و داستان پردازی از شرح سکایی ها و ماساگیت ها آغاز می گردد که همین گونه بدون کدامین حرف و حدیث  ویژه، چونانِ نیاکان دور ازبیک ها قلمداد می گردند.[60]         

 

... و اما، رویکرد رویزیونستی (بازنگری خواهانه) یی که برای کوچروان باستانی، زبان  تورکی می بخشید، بیشتر از این هم مستقیم الخط بود. یکی از نخستین کسانی که به «تورکی زبان ساختن» کوچی های اوایل عصر آهن پرداختند، موتال اِرماتف- تبارنگار ازبیک بود. او، به سال 1968 به شدت ایده «ریشه آریایی» سکایی ها و ماساگیت ها را رد کرد و تلاش ورزید ثابت بسازد که آن ها «با خون نژاد ایرانی» بیگانه بوده اند.[61]

 

آوند اصلی او از این برداشت، آن بود که آداب و رسوم سکایی ها با آداب و رسوم  نیاکان خلق ازبیک همسان بودند. به طور خاص، او تاکید می ورزید که «مردم سکایی، دلیر، باهوش، شجاع، صادق و پیگیر بودند»، و این صفات برجسته او را متقاعد گردانیدند که به حل مساله ریشه های تباری آن ها دست یابد!.[62] اِرماتف، با نکوهیدن اروپاسنتریسم («اروپامحوری»)، در سیمای «اشغالگران استعمارگر ایرانی»، و سر دادن شعارهایی در باره  قهرمانی های بومیان باستانی آسیای میانه، سخاورزانه به آن ها زبان تورکی می بخشد!.[63]

 

به سخن دیگر، هرگاه بسیاری از نویسندگان ازبیک استدلال می کنند که فرهنگ ازبیک ها، برگرفته  از میراث باستانی کوچروان ایرانی زبان می باشد، ارماتوف بی قید و شرط می پندارد که این فرهنگ مطلقا یک میراث تورکی است. پس از وی، در میانه های سال های دهه هشتاد، از ایده تورکی زبان بودن اسکیت ها و سکایی ها د. آیت مرادف (عیدمرادف)- دانشمند و شاعر قره قلپاقی نیز پشتیبانی می نماید.[64]

 

راستش، در دوره شوروی، به پیشواز چنین راندمان های تند نمی شتافتند. حتا در اوایل سال های دهه  1990 دانشمندان ازبیک کماکان از شکلگیری خلق ازبیک از آمیزش قبایل ایرانی با تازه واردان تورکی سخن می گفتند.[65]با این حال، زیر تاثیر آشکار کشاکش های دیرپا و تشدید یافته در سال های پس از فروپاشی شوروی میان نویسندگان تاجیک و ازبیک در پیوند با تفسیر تباری تاریخ باستان و سده های میانه، نگاه کارشناسان ازبیک به نیاکان دستخوش استحاله گردید و دگرگون شد. در نیمه دوم سال های دهه 1990 ، پژوهشگاه علوم اکادمیسین احمد علی عسکرف دیگر استدلال می کرد که تورک ها در قلمرو ازبیکستان در اواخر عصر برنز ظهور نموده بودند![66]

 

امروز او حاضر است سازندگان فرهنگ اندرونوفوی اواخر عصر برنز، را تورکی زبان جا بزند. حال چه رسد به کوچروان اوایل عصر آهن. راستش، او می پذیرد که در میان آن ها به  هر حال، ایرانی زبانان هم دیده می شدند، اما با تمسک به سنت های اساطیری چینی، «آریاییان باستان» را او بی چون و چرا «تورک» (تورکی زبان) می شمارد!. در سایر مسایل، او از تیوری یاد شده در بالا مبنی بر سنتز (همبافتی و آمیزش) فرهنگ ها پیروی می کند.[67]

 

عسکرف، به «تورکی نمایاندن» یا «تورکی ساختن» فرهنگ عصر برنز برای آن نیاز دارد تا در برابر اندیشه پررنگ ایرانی زبان بودن قبایل باستانی آسیای میانه و قزاقستان، که پیوسته از سوی ایدئولوگ های تاجیکستانی در تبلیغات ضد ازبیکستانی شان مورد بهره گیری قرار می گیرد، بیستد. او، به نوبه خود استدلال می کند که تورک ها که دست کم از 3500 سال بدین سو در آسیای میانه نیز «باشندگان بومی» می باشند.

 

چنین بر می آید که با این دیدگاه پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه علوم جمهوری ازبیکستان هم همنوا باشد که باورمند اند که «تورکان باستانی» در آسیای میانه پیش از «اشغالگری های هندوآریایی ها» زندگی می کردند.[68]

 

امروزه، این گونه ایده ها گاهی حتا در کتب های درسی دبستان ها گنجانده شده است. برای مثال، در کتاب راهنمای آموزگاران (اثر همین اکادمیسین عسکرف)، سکایی ها و ماساگیت ها، چونانِ نیاکان ازبیک ها معرفی شده اند. در همین اثر، همچنین در باره پیکارهای قهرمانانه آن ها در برابر ایرانیان و اسکندر مکدونی، داستانسرایی می شود، که بی مهابا کتاب یاد شده در بالای ارماتف را به یاد می آورد. آیین اوستایی (زرتشتی) هم چونانِ آیین «نیاکان ما» جا زده می شود.[69]

 

کتاب درسی برای کلاس هفتم، هم گروه های بومی دارای زبان های خاوری ایرانی به شمول سکایی ها و ماساگیت ها و هم تورک های تازه وارد بیگانه را چونانِ نیاکان خلق ازبیک بر می شمارد. اما تاریخ تشکل خلق ازبیک را سده های نهم- اوایل سده دوازدهم می پندارد.[70]

 

گرایش برای «تصاحب نیاکان آریایی» [آن هم تورکی زبان-گ.] همین گونه در نوشته های روشن اندیشان در دیگر گوش و کنارهای اروآسیا دیده می شود. کار به جایی رسیده است که برخی از یاکوتی ها[71] و بوریاتی[72] های [تورکی زبان-گ.] می خواهند به هر گونه که شده، خود را به نژاد سپید برتر آریایی آژیده بزنند. در این مورد، نقش اساسی را نه باستان شناسی، بل آوندهای علم ژنیتک بازی می نماید. زیرا در نیمه دوم سال های دهه 1980 دانشمندان علم ژنیتیک روسیه توانستند همانندی برخی از نشاندهنده ها میان توده های هندواروپایی و تورکی- مغولی را کشف نمایند و آن ها حتا اعلام نمودند که «آریایی ها باید شالوده سوبسترات یاکوتی تباران را تشکیل داده باشند»[73].    

 

کشاکش میان اسطوره آریایی و پان ترکیسم:

این گونه، در پویایی های بررسی شده در بالا، نه تنها آماتورها، بل نیز حرفه یی ها (تاریخدانان، باستان شناسان، تبارشناسان، زبان شناسان و...) مشارکت دارند. بدیهی است، حدت مشاجرات نه تنها برخاسته از ملاحظات علمی داخلی است، و برای درک سرشت گفتمان مورد نظر، ما باید فراتر از جهان تورک و نیز «علم ناب» برآییم.

 

روشن که نخبگان سیاسی تورکی زبان به استیناف طلبی (بازنگری خواهی) در پرونده «نیاکان آریایی» در دادگاه تاریخ، به چند دلیل نیاز دارند:

نخست، چنین چیزی استاتوس«بومی بودن» تورکی زبانان را بر پایه آوندهای علمی استوار می سازد و تقویت می کند. این وضعیت بسیار زیاد مهم است، چرا که از دوران شوروی، بومی گرایی به گونه پایدار و محکم تبارگرایی را با گستره (خاک) گره می زد و به باشندگان حق خودگردانی گستره یی- سیاسی می بخشد و اجازه می دهد چونان «خلق ممتاز و برگزیده و دارای نام و نشان» (titular nation) به شمار بروند.

 

با این حال، برای کوچروان پیشین، که نیاکان شان سده ها در مهاجرت های بس گوناگون شرکت کرده بودند، بسیار دشوارتر از مردم مسکون است تا حق خود بر یک قلمرو مشخص را با دستاویز ساختن ریشه های عمیق تاریخی مسجل بسازند. از این رو، تنها امیدی که می ماند، یافتن جایی برای نیاکان، در میان باشندگان باستانی استپ های اورآسیا است. اما دانشمندان از زمانه های بسیار قدیم این لایه را  با هندواروپایی ها پیوند می زنند، که زمانی همچنین «آریایی ها» نامیده می شدند.

 

آوندها و گواهی های دانشمندان و پژوهشگران، همه به انبوهی از داوری های فرضی بر می گردند که استوار بر شواهد و مدارک غیر مستقیم، ساخت و سازه های پس منظرنگرانه و مفروضات معین(certain assumptions) اند و اگر چه امروز، این چنین فرضیه بر سنت نیرومندی تکیه می زند، و وزنین ترین فرضیه تصور می گردد، با این هم هنوز چونان یک فرضیه می ماند (یعنی فرضیه یی بیش نمی باشد)، و نکات جداگانه آن حتا در میان حامیان آن جرو بحث هایی را برمی انگیزد.

 

از این رو، [تورکی زبانان آسیای میانه-گ.] در پی آن اند که پس چرا فرض نکنیم که در میان باشندگان کوچ نشین و نیمه کوچ نشین باستان، کدامین گروه های تورکی زبان نبوده باشند؟ روشن است، اثبات چنین چیزی (یعنی یافتن گروه های تورکی زبان در میان توده های کوچ نشین ایرانی زبان جهان باستان) امری است محال و ناممکن. اما رد آن هم ممکن نمی باشد.[74]

 

افزون بر آن، به خوبی شناخته شده است که سر از اوایل سده های میانه، تورکی سازی گسترده ایرانی زبانان کوچی صورت گرفته بود. یعنی ایرانیان پیشین به گونه سیلی در جهان تورک ریختند. بنابراین، تورکی های کنونی، دلایل وزنینی در دست دارند تا بر آن پا بفشارند که در میان نیاکان شان «آریایی ها» (یعنی گویشوران زبان های باستانی ایرانی) هم بوده اند.[75]

 

دلیل دوم محبوبیت اکتساب «هویت آریایی» در میان تورکی زبانان، ارزش فرهنگی و تاریخی یی است، که «دوران استعمار» به مفهوم آریایی داده است. ادبیات استعماری و متعصب شوونیستی اروپایی «آریایی ها» را بهره مند از توانایی های رزمی بسیار بالا و شور و اشتیاق برای جهانگشایی ها، اراده سیاسی و توانایی دولت سازی، انرژی سازندگی و هنروری پرداز نمود است.

 

به چنین نیاکانی می توان بالید و ارزش دارد خود را به گونه یی به آنان آژند زد. شناخته شده است که دوره ساختن دولت ملی، سرشار و آگنده از دشواری های فزونشماری است که زدایش پیروزمندانه این دشواری ها نیازمندِ به هم فشردگی شیرازه ملی است. و به گونه یی که رهبران و اندیشه پردازان ملی از دیر باز درک کرده اند، چنین وحدتی نیاز به تکیه گاه و پشتیبانی اسطوره جذاب تاریخی دارد که برانگیزنده تخیل و سازنده حالت کشش عاطفی احساسی به وجد آورنده جذبات و اراده به پیروزی باشد. بنابراین، نماد و الگوی نیاکان کبیر، همیشه چونانِ یار وفادار ناسیونالیست های طیف ها و نحله های رنگارنگ بوده است.

 

سوم، نماد و الگوی «آریایی ها»، که بر جهان مدرن غربی «لنگر» افکنده و با هویت آن پیوند خورده است، اجازه می دهد تا خود را با تمدن مدرن همگون ساخت و از نماد و الگوی «آسیایی» که در دوره شوروی بار منفی یافته بود (نادار، آلوده، بیمار، نامتمدن و...)، فاصله گرفت. شایان توجه است که چنین چیزی اصلا به آن مزاحمت نمی کند که در میان نوادگان آریاییان» بتوان کسانی دارای گرایش های غربی ستیزانه را هم یافت. آخر، نماد و الگوی «آریایی ها» آرمان انتزاعی «تمدن» را به چالش بازنگری (استیناف) می کشاند. در حالی که تمایلات ضد غربی در برابر صفات بس مشخص و یا اقدامات سیاسی که از سوی غرب مدرن بر می خیزد، هدف گرفته شده است. افزون بر این، به چنین نمادی از «آریایی ها» درست بیشتر برای بهره برداری و مصرف داخلی نیاز است.

 

... و سرانجام، چهارم، نماد یا الگوی «آریایی ها» می تواند به گونه پراگماتیک هم مورد بهره برداری قرار گیرد: یعنی برای برپایی پیوندهای بازرگانی هم با غرب و هم با روسیه (و یا حتا هم ایران) چونان پشتوانه به کار رود. برای این کار، لفاظی های سیاسی دولتمردان و دیپلمات ها می تواند با اشاره به داشتن «نیاکان مشترک» و یا «ریشه های تاریخی مشترک» تکیه بزند که به گونه یی که انتظار می رود، در نزد شرکا احساس همپیوندی و خویشاوندی را بر می انگیزد.

 

با داوری از روی نمادِ آورده شده، تعامل میان «آریایی ها» و «تورک ها» را می توان با سه شیوه مختلف نشان داد:

نخست، می توان نیاکان قدیم را «آریایی» جا زد و آنان را در برابر «اشغالگران تورک» قرار داد. در این مورد، تاکید بر فاکتور زبانی می گردد. در این حال، «آریاییان» چونانِ دارندگان فرهنگ برتر و متعالی پرداز می گردند و «تورکان» به عنوان «وحشی های بیگانه» درهم شکنندگان و ویرانگران تمدن های بزرگ. این چنین نماد و الگو از «تورکان وحشی» را می توان چیزی همانند به «تیوری آلبانی» در آذربایجان پنداشت که برخی از اندیشمندان (انتلکتوئل ها) در ترکمنستان با آن همنوا اند.[76] در هر دو مورد، میل به تملک و غصب میراث سیاسی و فرهنگی جمعیت باستانی مسکون به مشاهده می رسد و برای این کار بایسته است تا از نماد «وحشی ها» فاصله گرفت و دوری جست.

 

دوم، می توان آریایی ها را چونانِ مردمان تورکی زبان نمایاند. این رویکرد از سوی رویزیونیست ها (بازبینی خواهان) به کار می رود که تلاش می ورزند تا به نیاکان خود شکوه و جلال «آریایی» ببخشند، آن هم بی آن که از ارثیه زبانی شان چشم بپوشند. [یعنی آریاییان را تورکی زبان جا بزنند. مانند روشی که اکادمیسین عسکرف در تاشکنت پیش گرفته است-گ]. افزون بر این، در چنین رفتاری می توان پاسخی را به ادعاهایی همسایگانی دید که به ریشه های آریایی خود می بالند، و تورکان را «وحشی» می خوانند.

 

در عین حال، به همین رویکرد دومی، کشورهای مولتی اتنیک (کثیرالمله) قزاقستان و ازبیکستان که به دنبال ادغام اقلیت های تباری در یک جامعه همگون اند (قزاقستان، با اقلیت روسی بزرگ و ازبیکستان با اقلیت تاجیکی آن) گراییده اند.

 

سوم، «آریاییان» را می توان رو در روی «تورک ها» گذاشت، اما در یک زمینه وارونه، که در آن، نیاکان چونانِ «تورکان»ی به تصویر کشیده شوند که پیوسته دست اندر کار دفع یورش های «آریایی ها» بوده اند! در این جا، «آریایی ها» چونانِ مهاجمان خشن، استعمارگران و استثمارگران نمایانده می شوند و چنین رویکردی را می توان در شالوده ایدئولوژی استعمارستیزانه یی که بتواند جامعه را یکپارچه بسازد، گذاشت. در ازبیکستان درست به همین رویکرد پناه آورده اند.

 

در عین زمان، این تنها نویسندگان تورکی زبان نیستند که شیفته و مفتون نماد «آریایی» شده اند. دامنه گرویدگی به «نیاکان آریایی» در محیط تورکی، به خاطره رویارویی با دو طرح دیگر «آریایی» سایه افکنده و پهن تر گردیده است- یک طرح در تاجیکستان و طرح دیگری در روسیه که با پویایی از سوی شماری از نویسندگان روسی ترویج داده می شود.

 

تاجیک ها که با دشواری فراوان، به ایجاد کشوری برای خود در بافتار شوروی دست یافته بودند،  از دیر باز، خود را فراموش شده و به حاشیه رانده شده و به عنوان توده یی که مورد بی مهری قرار گرفته است، احساس می کنند. زیرا در دوره خط کشی ها و مرزبندی های ملی سال 1920 آبادترین و بارورترین زمین ها به ازبیکستان واگذار گردیده بود.[77]

 

در ازبیکستان، چندین دهه آزگار است که مشی تورکی زبان ساختن تاجیک ها پیش گرفته شده است و آن چه را که تاجیک ها چونانِ میراث تاریخی خود به شمار می برند، به جای نادیده گرفتن و مردود شمردن، کنون از آنِ ازبیک ها گردانیده اند. بنابراین، امروزه اندیشمندان تاجیک نه تنها از غصب زمین ها، بل نیز تاراج ارثیه فرهنگی تاجیکی از سوی ازبیک ها خشمگین اند.

 

تاجیک ها می کوشند با این «روح آریایی» در برابر ازبیک ها بیستند و بر پیوند خویش با نژاد «آریایی» (اروپاییدی) تاکید می ورزند و با این کار، دیوار ستبری میان خود و ازبیک ها، که تاجیک ها ایشان را متعلق به نژاد دیگری می پندارند، برپا نمایند.

 

در اوایل دهه 2000، کیان این روند را مقامات دولتی تاجیکستان که در پی مبدل ساختن «آریایسم» چونان ایده ملی تاجیک ها بودند، در دست گرفتند. در سال 2006، در تاجیکستان با شکوه تمام، سال تمدن آریایی» را جشن گرفتند که به باور رییس جمهور امام علی رحمان، می بایستی به همپیمانی  ملت بینجامد.

 

الگوی آریایی ها، چونانِ «نیاکان فرهنگی»، جایگاه استواری در کتاب هاسی درسی نو تاریخ چاپ شده در تاجیکستان یافته است. در این کتاب ها، تاجیک ها آریایی خوانده می شوند و با آن که دوره سامانیان- «عصر زرین» دولتداری تاجیک ها شمرده می شود، در کتاب های درسی پیوسته، پیوند گسست ناپذیر نیاکان تاجیک ها با تمدن قدیمی تر پارسی (مانند ساسانی و...) یادآوری می شود. گذشته از این ها، ریشه های تاجیک ها در میان سغدیان باستان جستجو می شود. این دولت باستانی، برای تاجیک های کنونی به آن پیمانه مهم می باشد که با توجه به آن، به سال 1999 ناحیه لنین آباد پیشین (خجند) به سغد تغییر نام داده شد.

 

به نوبه خود، ایده «تمدن سلاوی-آریایی» در روسیه هم از محبویت خاصی برخوردار است. رادیکال های روسیه با تمجید و تحسین به تحقیقات تازه علمی می نگرند و هندواروپایی های قدیم را با «آریایی ها» و «سلاوی ها» یکی می پندارند. برای آن ها چنین چیزی به معنای مشروعیت بخشیدن حق روس ها در استیلای گستره سراسر اورآسیا می باشد که این کانسپت گستره پهناور اروآسیا را میهن نیایی اصلی شان معرفی می نماید.[78]

 

در واقع، سرآغاز کاوش ها در باره «تمدن نامنهاد «سلاوی- آریایی» را باستان شناسان چلیابینسک که کتگوری نوی از آثار تاریخی میانه عصر برنز را در منطقه استپ اورال جنوبی کشف کردند، نهادند. آن ها با بسنده نکردن به کشف شهرک آرکاییم  Arkaim ، این شهرک را چونانِ چیزی نمانده  باستانی ترین شهر جهان- مرکز «تمدن آریایی» که گویا به اورآسیا « فرهنگ والای» را هدیه داده بود، معرفی کردند.[79]

 

شهرک باستانی ارکاییم، «ایده های نوآورانه» دیگری را هم مدیون همین باستان شناسان است که بر اساس آن، در این جاها، پیامبر زرتشت به دنیا آمد و یا دست کم به موعظه می پرداخت. ایده سوم، که باز هم مسوول آن همین گونه، باستان شناسان بومی اند، یکی پنداشتن آریایی ها با نیاکان سلاوها و به این ترتیب روس ها است .چنین نسخه پیچی رمانتیک از گذشته های دور، با پویایی از سوی رسانه های گروهی در میان مردم تبلیغ می گردد و در ده – پانزده سال اخیر در اوچرک های منطقه یی در باره تاریخ اورال رخنه نموده و جا باز نموده است. 

 

در استان چیلیابینسک و باشقورتستان بازدید از شهرک باستانی ارکاییم در برنامه های سفرهای آموزشی دبستان ها گنجانیده شده است. در کتاب های شماری از نویسندگان، آریایی ها چونانِ جهانگشایان پیروزمند و به ارمغان آورندگان فرهنگ ها که دست به مهاجرت های دور و داراز یازیده بودند و نیز سازندگان تمدن های سترگ که فرهنگ  و تمدن خود را به سراسر اروآسیا از «خاور میانه تا سیبیری و هند» آورند،  نمایانده می شوند.[80]  

 

در عین زمان، روزنامه نگاران مفهوم آریایی ها را توضیح نمی دهند. اما از نوشته های آنان خواننده در می یابد که از پیوند زناشویی یک بانوی هندی و یک جوان روسی، بی چون و چرا «آریایی پاکنهاد» به جهان می آید.[81] با این هم، از مقالات چاپ شده نمی توان دریافت که آیا اورال جنوبی زایشگاه و خاستگاه نوع بشر بوده است، پیدایشگاه نژاد سپید پوست، یا تنها زادگاه توده های روسیه و یا  هم تنها  میهن نیایی سلاوی ها و تورکان.[82] آفریدن چنین سردرگمی ها و بردن خوانندگان به بیراهه و کژراهه، برای ژورنالیست ها، پشیزی ارزش ندارد،. برای آن ها بسیار مهم است تا پیوسته خبرهای شگفتی برانگیز و رنگین و پرهنگامه پخش کنند و برای هر ذوق و ذایقه یی نوشته یی پیشکش نمایند [(به قول معروف از هر چمن سمنی)-گ.]    

 

روشن است، «دستاوردهای درخشان! باستان شناسی آریایی» واکنش تند منفی «جهان ترک»[83]را بر می انگیزد. چنین چیزی زمینه را برای پررنگ شدن نسخه پان ترکیستی «تورکی سازی» گذشته باستانی استپ های اورآسیا، و نیز «تورکی زبان سازی» نیاکانی را که در اعصار برنز و آهن در این استپ ها زندگی می کردند!، فراهم می گرداند. این گونه، این «نیاکان»، دیگر نه آریایی، بل که تورکی «می نمایند». چنین دیدگاه هایی، از سوی برخی از دانشمندان دارای خاستگاه تورکی هنوز در سال های دهه های 1970-1980 آغاز به زایش نمودند- چیزی که به «شگوفایی» پان تورکیسم در دهه های پس از فروپاشی شوروی انجامید.[84] 

 

یکی از بزرگترین مهره ها در این گیر ودار [بخشیدن هویت و زبان تورکی برای نیاکان آریایی-گ] ذکی یف– زبان شناس تاتاری است. او، هنوز در سال های دهه 1970 تلاش ورزیده بود نه تنها تورکی زبان بودن همه توده های کوچی اوایل عصر آهن (تخاری ها، اسکیت ها، سکایی ها، سارمات ها، آلن ها و...) را ثابت بسازد، بل که تاریخ پیدایش زبان تورکی را به اواخر عهد دیرینه سنگی (20-30 هزار سال پیش) پس ببرد.[85] از شهکارهای او، یکی هم این که «آریایی ها» را به «تورکان» مبدل نمود، با این پنداشت که با چنین شگردی، نقش برازنده یی در مبارزه با تیوری نژادی بازی می کند.[86] 

 

ن. آ. مجیدف- باستان شناس ارشد باشقیری، نیز هنوز در سال های دهه 1970 فرضیه یی را مطرح  ساخت در باره پدیدآیی تورک ها در ماورای جنوبی در اوایل عهد برنز.[87] سپس، او، سر از اوایل سال های دهه 1990، تلاش ورزید تا به کوچروان قدیمی (سکایی ها و ماساگیت ها)ی باشنده قزاقستان، و آسیای میانه هویت تورکی ببخشد و آن ها را تورکی زبان وانمود نماید.[88] 

 

این نسخه، به گونه منظم در آن فصل های کتاب درسی تاریخ باشقیرستان که او برای دانش آموزان دبستان ها نوشته است، ارائه گردیده است. شایان یادآوری است که هرگاه او، به سال 1991 بخش اصلی قبایل سکایی و ماساگیتی را ایرانی زبان می خواند، و چنین گمان می زند که در میان آن ها قبایل تورکی زبان هم دیده می شدند؛ در چاپ های بعدی این کتابواره ها، دیگر همه سکایی ها و یا بخش چشمگیر آن ها تورکی زبان شده بودند.[89] این در حالی است که هیچگونه مدارک  و شواهد تازه یی که چنین بازتفسیری را مدلل کنند، به چشم نمی خورند.

 

به سال های 1960- 1970، آ. س. امان ژولف (امان گل اف)- زبان شناس قزاق؛ تلاش ورزید برخی از تصاویر و اشیای به دست آمده از یک سایت باستانی سکایی در حوضه رود ارتیش را چونانِ نوشته های «طلسمی» تورکی تفسیر نماید.[90] شایان یادآوری است که در همان هنگام، کارشناسان لنینگراد، نادرستی و ناسخته بودن تفسیرهای وی را بیان و رد نمودند.[91] با این هم، پسان ها، درست بر پایه همین رمزگشایی های بحث برانگیز، آن گروه از نویسندگان تورکی استناد جستند که می کوشیدند تا سکایی ها را تورکی زبان بنمایانند. [92] 

 

... و اما، شگفتی برانگیز ترین و خارق العاده ترین نسخه اتنوژنیز تورکی را، اولژاس سلیمانوف- سخنور و رجل اجتماعی سرشناس قزاق ارائه می دهد. او اصلا به گذشته هند و اروپایی کاری ندارد. زیرا به چنین گذشته یی نیاز ندارد. چون گذشته باستانی تورک ها را او بارها برازنده تر و برتر و شکوهنده تر و والاتر از گذشته باستانی هندواروپاییان می پندارد. 

 

به پنداشت او، تورک ها پیش از سومری ها در بین النهرین می زیستند که بر فرهنگ و زبان سومریان تاثیر گذاشتند. به ویژه، آنان را با نگارش آشنا نمودند و به ایشان رسم الخط آموختند!. تورک ها سه هزار سال پیش از امروز صاحب دولت بودند و قدیمی ترین الفبای جهان را آفریدند. افزون بر این، تورک ها همراه با نیاکان سرخپوستان امریکایی درگشودن قاره امریکا شرکت داشتند.

 

 سلیمانف، هیچ گونه شک و تردیدی در تورکی بودن سکایی ها ندارد. در این حال، او هیچ نیازی به شواهد و مدارک باستان شناسی و منابع مکتوب باستانی نمی بیند.[93]

 

در کتاب درسی در باره تاریخ قزاقستان برای کلاس ششم، آرکاییم در مرز میان قزاقستان و روسیه قرار دارد و «شهرستان باستانی»[94] خوانده می شود. اما در کتاب درسی تاریخ برای کلاس دهم دیگر در گستره کشور قزاقستان جا داده می شود.[95] در میان پژوهشگران تورکی تلاش هایی به مشاهده می رسد تا باشندگان ارکاییم را تورکی زبان جا بزنند.[96] 

 

چندی پیش، کتابی از این دست در قزاقستان به چاپ رسید. نویسنده آن با ستایش از نیاکان تورکان، اختراع تیر و کمان، اهلی کردن همه انواع چارپایان، اختراع سفال و متالورژی، ساختن شهرهای باستانی، انقلاب در امور رزمی، تدوین «اوستا»، معرفی ادیان جهانی و بالاتر از همه، مسیحیت را  دستاورد آنان خوانده است. حتا چلیپای (صلیب) تیپیک سلتی را برگرفته از آیین تنگریانی (Tengrian) دانسته است.

 

همه این ها به کنار، سلیمانف، با اصرار بر مصنوعی بودن ساخت و ساز خانواده زبان های هند و اروپایی، می کوشد تا ثابت کند که تورک ها و ایرانی ها (آریایی ها) دارای منشای مشترک اند. اما در این حال، پا می فشارد که همانا این تورک ها بوده اند که بر آریایی ها نفوذ فرهنگی اعمال کرده اند، نه برعکس. در فرجام، نویسنده اعلام می دارد که تورک ها 20-30 هزار سال پیش در گوشه های مختلف اورآسیا با نام های مختلف زندگی می کردند و تأثیر نیرومندی بر فرهنگ و زبان های خانواده هند و اروپایی بر جا گذاشتند.[97]

 

گفتنی است که این کتاب [با این همه آشفته گویی-گ.]، چونان «یک اثر علمی» منتشر شد. در این حال، هیچ یک از نهادهای علمی قزاقستان یارای آن را نداشت تا آن را از آدرس خود چاپ کند. بر کتاب هیچ تقریظ علمی یی هم نگاشته نشد. با این هم، شماری از کارمندان دانشگاه ملی اروآسیایی سفارش نامه یی برای چاپ آن نوشته بودند که خود گواه بر آن است که چنین دیدگاه هایی در میان بخشی از نخبگان علمی قزاق هوادارانی دارد.

 

به سخن دیگر، ظهور کشورهای نو در قزاقستان و آسیای مرکزی، همراه با تمایل به ساختن اسطوره های ملی خود است که مهم ترین سازه آن- روایت در باره نیاکان کبیر است. همان گونه که بارها در دیگر مناطق جهان دیده شده است، چنین روایتی مطابق الگوی استعماری آشنا آراسته می شود، اما جای قهرمان اصلی داستان در آن به توده «گزین» («برگزیده») بومی داده می شود. این توده برگزیده رسالت دارد چنان تبارز نماید که «استعمارگران» پیشین را بشرماند، ادعاهای آنان مبنی بر داشتن «رسالت تمدنی» [(متمدن ساختن توده های وحشی)-گ.] را بی ارزش جلوه دهد و توانمندی خود را در آفرینندگی سیاسی و فرهنگی ثابت بسازد و در نتیجه حق خود به توسعه مستقل را توجیه نماید.

 

نکته شایان توجه این دگردیسی، همچنین یافتن نیاکان «آبرومند» است که در میان آن ها آریایی ها هم به چشم می خورند. اما در این جا دو استراتیژی صدوهشتاد درجه رو در هم دیده می شود:

 یکی آریایی ها را نیاکان خود اعلام می دارد و در پی غصب میراث آن ها برای خود می باشد. این گونه، آریایی ها بایستی به انجام رسالت خود در این نقش ادامه بدهند. اما به هیچ رو، نه به عنوان فاتحان و باداران، بل که در سیمای نیاکان خودی. این که این آریایی ها در سیمای خودکامگان، به هژمونی ادامه می دهند، چه باک! چنین چیزی برای «بافندگان و پیچانندگان» این نسخه اصلا ارزشی ندارد. این گونه، زندگی نو الگوی تاریخی پیشین را باز می یابد که در آن تنها قهرمانان تغییر می یابند و جا عوض می کنند.

 

نسخه دیگر، برعکس، میراث آریایی را به عنوان یک ارثیه کم ارزش که با دستاوردهای نیاکان خود شان به هیچ رو هماورد و هموزن و همتراز نیست؛ بیخی رد می کند و اصلا نادیده می گیرد. در این قرینه (کانتکست) نه آریایی ها، بل کسانی که اسطوره پیشین استعماری آنان را چونان توده های شکست خورده به تصویر می کشید (تورک ها)، نقش تمدن سازان را بازی می کنند. این گونه، «عدالت تاریخی» مورد نیاز بسیج نیروهای ملی برای ساختن دولت خودی اعاده می گردد.[98]

 

 

 



[1] . Shnir el'man

[2] . مقاله دست داشته بار نخست در سال 2009  از سوی تارنمای «پولیت رو» با همین نام پخش شده بود. اما بار دوم با اندکی تعییر، در شماره 4 مجله کانسپتولوژی سیاسی زیر نام «آریایی ها یا تورک ها؟» به «زیور پخش» آراسته شد. نویسنده مقاله داکتر علوم انتروپولوژی (انسان شناسی) و اتنوگرافی (تبارشناختی) - کارمند پژوهشکده انتروپولوژی و اتنوگرافی پژوهشگاه علوم فدراسیون روسیه است. پیش درآمدی که در این جا آمده است، از سوی گردانندگان پولیت. رو نوشته شده است.-گ.  

[3] . برای نمونه نگاه شود به:

جان دیلدین ن، «وحدت بین المللی و ملی در روانشناسی مردم شوروی»، آلماتی، 1989، ص. ص. 102-111؛

 جیکی یف آ. «اوچرک منشا و تشکل خلق ترکمان در سده های میانه»، عشق آباد، 1991، ص. 5-6،

  عبدالرزاق اف، «قرغیزها: دست سرنوشت»// مجله سخن قرغیزستان، شماره 8 می 1993، ص. 7

دونونبایف، «تریبالیسم (قبیله گرایی) در میان  سایه و روشنایی»// مجله «سخن قرغیزستان»، شماره 29 اپریل 1995، ص. 6 ؛

کورمانف، تریبالیسم سال های دهه های 20 و 90  سده بیستم: یک گام به پیش و دو گام به پس// مجله رسپوبلیکا، شماره 25  اپریل 1995. 

[4] . برای مثال، نگاه شود به:

 «طرح ریختیابی ذهنیت تاریخی در جمهوری قزاقستان»// روزنامه «پراودا»، چاپ قزاقستان، شماره 30 جون 1995، ص 1-2.

«تاریخ قزاقستان از زمان باستان تا روزگار ما» (در چهار جلد)، جلد یکم، قزاقستان از عهد دیرینه سنگی تا اواخر سده های میانه، آلماتی، 1996، ص. 8،

ذکی یف م. ز.، «تورک ها- تاتارها، اتنوژنیز»، قازان، انتشارات «انسان»، 1998 به زبان تاتاری.

[5]. А. Аскаров Арийская проблема: новые подходы и взгляды. Сборник История Узбекистана в археологических и письменных источниках". Ташкент-2005.

عسکرف، «مساله آریایی: رویکردها و دیدگاه های نو، مجموعه مقالات، تاریخ ازبیکستان در منابع باستانشناسیک و آثار مکتوب»، با ویرایش آ. اناربایف، انتشارات فان، تاشکنت، 2005 ، ص. 81-91.

[6] . برای مثال، نگاه شود به مقاله: دیات اف. و اولژاز سلیمانف، در نشریه سنترال آسیان سروی، به زبان انگلیسی، 1984، شماره1، ص. 101-121.

[7]. Павлов И. Ария - «Атлантида», затопленная временем? // Комсомолец Туркменистана. 1991. 8 февраля. С. 8. Ученые помещают Арию на юго-западе Туркменистана.

پاولوف، ای. «آریا- «آتلانتیدا»، غرق شده در زمان؟/ / مجله کومسومولتس (سازمان کمونیستی جوانان) ترکمنستان، 1991، شماره هشتم فبروری، ص. 8، دانشمندان سرزمین آریا را در جنوب باختری ترکمنستان جا می دهند.

[8] . دمیدف، س. م.، «ترکمنستان پس از فروپاشی شوروی»، مسکو، انتشارات ناتالیس، 2002، ص. 124.

[9] . دانشمندان ترکمان، آریایی ها را  در جنوب باختری ترکمنستان جا می دهند.

[10] . دوردی یف، م. ب.، «مسایل اساسی اتنوژنیز خلق ترکمان»، عشق آباد، انتشارات «دانشوران»، 1998.

[11] . Дурдыев М.Б. Туркмены (поиски предков туркменского народа и его исторической прародины). Ашхабад: Харп, 1991. С. 15.

درودی یف، م. ب.- «ترکمان ها (جستجوی نیاکان مردم ترکمن و سرزمین تاریخی آبایی آن)»، عشق آباد: هارپ، 1991.، ص. 15

[12] . همان اثر، ص. 33-34؛

و نیز: دوردی یف، قادرف ش.، «ترکمان های جهان»، عشق آباد، انتشارات «هارپ»،1991، ص. 6-7.

[13] . جیکی یف آ. «اوچرک منشا و تشکل خلق ترکمان در سده های میانه»، عشق آباد، 1991، ص. 16-46.

 

[14]  . Дурдыев М.Б. Парфянская Ниса // Туркменская искра. 1995. 16 января; 30 января; 6 марта; 13 марта; 24 апреля; 15 мая.

دوردی یف، «نیسای پارتی»// مجله آذرخش ترکمنستان، 1995، شماره های 16 جنوری، 30 جنوری، 6 مارچ، 13 مارچ، 24 اپریل، 15 مه.

[15] . شایان یادآوری است که در این اواخر نوشته های بی سر و ته یی در باره شاهنشاهی های تورکی پارت ها و ساسانیان در سایت های پان ترکیست های آذری ایرانی نیز فراوان دیده می شود.-گ.

[16] . دوردی یف، نیسای پارتی// مجله آذرخش ترکمنستان، 1995، شماره های 16 جنوری، ص. 2.

[17] . همان جا.

[18] .دوردی یف در اوایل سال 2001، در «فهرست سیاه» نزده تن از نویسندگان، سخنوران و تاریخنویسان ترکمان افتاد، که گویی پوشش نادرستی به تاریخ ملی داده بودند. این بود که کتاب های آنان محکوم به سوزانیدن شدند. (نگاه شود به:  دمیدوف، اس. ام.   Demidov SM ، ترکمنستان پس از فروپاشی شوروی، مسکو، 2002 ، ص 102.

Демидов С.М. Постсоветский Туркменистан. М.: Наталис, 2002. С. 102.

[19]. Akbarzadeh Sh. National identity and political legitimacy in Turkmenistan // Nationalities papers. 1999. Vol. 27. № 2. P. 280-281;

Демидов С.М. Указ. соч. С. 144-145.

[20] . پبر محمد اف، «در زیر داربست روحنامه»// مجله «ترکمنستان بی طرف»، شماره 2 اگست 1999، ص. 3. 

[21] . Гундогдыев О.А. Прошлое туркмен. М.: Интерстамо, 1998. С. 57-72.

گوندوگدی یف او.آ.، «گذشته ترکمان ها»، مسکو، اتشارات « انترستامو»، 1998، ص. 57-72.

[22] .  همان جا، ص. 17-20.

[23] . همان جا، ص. 7-56.

[24]. Ниязов С. Рухнама. Ашхабад: Туркменская государственная издательская служба, 2002.

 نیازف، صفرمراد، «روحنامه»، عشق آباد: انتشارات خدمات دولتی ترکمنستان، 2002، عشق آباد.

[25]. دمیدوف، اس. ام، ص. 80.

[26] . گوندوگدی یف، «سپاهداران کبیر سده های میانه در تاریخ ترکمانان»، عشق آباد، انتشارات «پرس- وایاژ»، 1996، ص. 8-12.

 

تردیدی نیست که اوغوز خان (نیای غزها)، یک شخصیت تاریخی بوده است. با این هم، شماری از کاتبان و نیز پژوهشگران از او یک شخصیت نیمه افسانه یی ساخته اند.

در کتاب بسیار ارزنده «تاریخ قرغیزستان از دیرین ترین زمانه ها تا کنون» نوشته اکادمیسین پروفیسور داکتر اوسکون عثمانف- رییس انجمن تاریخ دانان قرغیزستان که به سال 2012 به چاپ رسیده و کنون به عنوان کتاب درسی رسمی تایید شده از سوی وزارت آموزش و علوم جمهوری قرغیزستان در موسسات تحصیلات عالی آن کشور تدریس می شود، در ص.ص. 84-85 به نقل از کتاب چند جلدی «قرغز ایلی نین تاریخی» (تاریخ ایل قرغیز) چنین آمنده است:

«در کتاب «تاریخ رشیدی»- تاریخ نویس قبایل مغول دوغلات– میرزا محمد حیدر (سده شانزدهم میلادی) [پسر خاله بابر] [«تاريخ رشيدى»، اثر ميرزا محمد حيدر دوغلات يكى از منابع بسيار ارزشمندى است كه حوادث مغولان تركستان و جغتائيان، ظهيرالدين محمد بابر و سلسله گوركانى او در هند، شاه اسماعيل و جنگ او با شيبك‏خان ازبیك را در بر مى‏گيرد. در اين اثر شرح مبسوطى از قتل شيخ‏الاسلام هرات- مولانا سيف‏الدين احمد تفتازانى، به فرمان شاه اسماعيل نوشته شده كه در منابع ديگر يافت نمى‏شود.

تاریخ رشیدی، حیدر میرزا دوغلات، محمد، محقق: غفاری فرد، عباسقلی، ناشر: میراث مکتوب ، تهران،  ١٣٨٣.]

و نیز در «مجموع الاتواریخ» نوشته سیف الدین اخسیکندی (سده شانزدهم میلادی) و همچنین در اثر «نسب نامه» که در سده نزدهم در هنگام امارت خدایار خان نوشته شده است، اطلاعاتی در باره نیاکان قرغزها بازتاب یافته است که مبتنی بر داده ها و روایات فزونشمار شجره شناسی (ژنیولوژی) اند (همه این آثار در فُند نسخ خطی اکادمی ملی قرغیزستان نگهداری می شوند).

 

در این آثار در باره بازماندگان آدم تا نوح پیامبر چیزی یادآوری نشده است. تنها سخن بر سر بازماندگان نوح- سام، یافئث و حام است که پس از توفان شجره نامه آن ها تا اوغوزخان – از نسل تورک آتا آورده می شود و اطلاع داده می شود که از اوغوز خان از زن اولش، شش پسر مانده بود: قون خان، آی خان، ژلدیزخان، توو خان و دنیس خان. هر یک از آنان هم به نوبه خود چهار پسر داشتند: قرغز خان، سلر، ایمار و الایونتاری. افزون بر این، اوغوز خان پسران و دختران بسیاری از زن جوانش داشت.

 

در کتاب «نسب نامه» در فصل شجره مردم قرغیز روایت می شود که میهن قدیم قزغیزها در کرانه های رود سالانکار و انکارامانور بود و چنگیزخان و قرغیزها از نیاکان مشترک به دنیا آمدند و چنگیزخان نوه اوغوزخان بود و پسر تووخان. 

 

 در فصل «از نوح پیامبر تا قرغز خان» در باره نیاکان قرغزها آمده است: «پیامبر نوح (ع) از او یفث (ع) [ روشن نیست که مولف نسب نامه بر چه مبنایی نوشته است که تورک خان یکی از پسران یفث بوده است. تا جایی که از تاریخ روشن است، یفث پسری به این نام نداشته است.

 

در ویکی پیدیا  آمده است:

«یافِث (عبری:יפת، به معنی وسعت) در عهد عتیق به عنوان یکی از پسران نوح نامیده شده است. در میان مردم او به عنوان جوان‌ترین پسر نوح معروف گشته ولی برخی متون او را پسر ارشد نوح می‌دانند. او و همسرش از کسانی بودند که سوار کشتی نوح شده و نجات یافتند. یافث هفت پسر داشت که یونان، ماجوج، مدای، توبال، تیراس، گومر و مشه نام گرفتند و در سرزمین‌های ساحلی دریای مدیترانه واقع در اروپا و آسیای صغیر پراکنده شدند.

 

[به گونه یی که دیده می شود، در میان پسران یافث نام تورک خان دیده نمی شود. اما ممکن است تورک خان پسر یا از نوادگان یکی از پسران یافث خوانده شده باشد].  

 

«در قرآن در دو سوره از یاجوج و ماجوج سخن به میان آمده‌است، اول در سوره کهف آیات ۹۳ تا ۹۸، و دیگربار در سوره انبیاء آیه۹۶. آیـات قـرآن بـه خوبی گواهی می‌دهند که این دو نام متعلق به دو قبیله وحشی خونخوار بوده‌است، که مزاحمت شدیدی برای ساکنان اطراف مرکز سکونت خود داشته‌اند.

 

در تورات در کتاب حزقیل فصل سی و هشتم و فصل سی و نهم، و در کتاب رؤیای یـوحنا فصل بیستم، از آن ها به عنوان یاگوگ و ماگوگ یاد شده‌است، که معرب آن یاجوج و ماجوج می‌باشد. بـه گـفـتـه مفسر قرآن علامه طباطبایی در المیزان، از مجموع گفته‌های تورات استفاده مـی شـود کـه ماجوج یا یاجوج و ماجوج، گروه یا گروه‌های بزرگی بودند که در دوردست‌ترین نقطه شمال آسیا زندگی داشتند مردمی جنگجو و غارتگر بودند. بـعـضـی مـعـتـقـدنـد ایـن دو کـلمـه عـبـری اسـت، ولی در اصل از زبان یونانی به عبری منتقل شده‌است و در زبان یونانی گاگ و ماگاگ تلفظ مـی شـده، کـه در سـایر لغات اروپـایی نـیـز بـه همیـن صورت انتقال یافته‌است.

 

در اصحاح دهم از سفر تکوین تورات: «اینان فرزندان دودمان نوح اند: سام و حام و یافث که پس از طوفان برای هر یک فرزندانی شد، فرزندان یافث عبارت بودند از جومر و ماجوج و مادای و باوان و نوبال و ماشک و نبراس».

 

در کتاب حزقیال اصحاح سی و هشتم آمده: «خطاب سخن رب به من شد که می‌گفت: ای فرزند آدم روی خود متوجه جوج سرزمین ماجوج رئیس روش ماشک و نوبال، کن، و نبوت خود را اعلام بدار و بگو آقا و سید و رب این چنین گفته: ای جوج رئیس روش ماشک و نوبال، علیه تو برخاستم، تو را برمی گردانم و دهنه‌هایی در دو فک تو می‌کنم، و تو و همه لشکرت را چه پیاده و چه سواره بیرون می‌سازم، در حالی که همه آنان فاخرترین لباس بر تن داشته باشند، و جماعتی سترگ و با سپر باشند همه‌شان شمشیرها به دست داشته باشند، فارس و کوش و فوط با ایشان باشد که همه با سپر و کلاه خود باشند، و جومر و همه لشکرش و خانواده نوجرمه از اواخر شمال با همه لشکرش شعبه‌های کثیری با تو باشند». می‌گوید: «به همین جهت ای پسر آدم باید ادعای پیغمبری کنی و به جوج بگویی سید رب امروز در نزدیکی سکنای شعب اسرائیل در حالی که در امن هستند چنین گفته: آیا نمی‌دانی و از محلت از بالای شمال می‌آیی».

 

در اصحاح سی و نهم داستان پیشین را دنبال نموده می‌گوید: «و تو ای پسر آدم برای جوج ادعای پیغمبری کن و بگو سید رب این چنین گفته: اینک من علیه همراه‌ای جوج ای رئیس روش ماشک و نوبال و اردک و اقودک، و تو را از بالاهای شمال بالا می‌برم، و به کوه‌های اسرائیل می‌آورم، و کمانت را از دست چپت و تیرهایت را از دست راستت می‌زنم، که بر کوه‌های اسرائیل بیفتی، و همه لشکریان و شعوبی که با تو هستند بیفتند، آیا می‌خواهی خوراک مرغان کاشر از هر نوع و وحشی های بیابان شوی؟ بر روی زمین بیفتی؟ چون من به سخن سید رب سخن گفتم، و آتشی بر ماجوج و بر ساکنین در جزائر ایمن می‌فرستم، آنگاه است که می‌دانند منم رب...».

 

در خواب یوحنا در اصحاح بیستم می‌گوید: «فرشته‌ای دیدم که از آسمان نازل می‌شد و با او است کلید دوزخ و سلسله و زنجیر بزرگی بر دست دارد، پس می‌گیرد اژدهای زنده قدیمی را که همان ابلیس و اهریمن باشد، و او را هزار سال زنجیر می‌کند، و به جهنمش می‌اندازد و درب دوزخ را به رویش بسته قفل می‌کند، تا دیگر امت های بعدی را گمراه نکند، و پس از همه شدن هزار سال البته باید آزاد شود، و مدت اندکی رها گردد». آنگاه می‌گوید: «پس وقتی هزار سال تمام شد، اهریمن از زندانش آزاد گشته بیرون می‌شود، تا امت ها را که در چهار گوشه زمین اند جوج و ماجوج همه را برای جنگ جمع کند در حالی که عددشان مانند ریگ دریا باشد، پس بر پهنای گیتی سوار شوند و لشکرگاه قدیسین را احاطه کنند و نیز مدینه محبوبه را محاصره نمایند، آنگاه آتشی از ناحیه خدا از آسمان نازل شود و همه‌شان را بخورد، و ابلیس هم که گمراهشان می‌کرد در دریاچه آتش و کبریت بیفتد، و با وحشی و پیغمبر دروغگو بباشد، و به زودی شب و روز عذاب شود تا ابد الا بدین». از این قسمت که نقل شده بهره گیری می‌شود که «ماجوج» و«یاجوج و ماجوج» امتی و یا امت هائی سترگ بوده‌اند، و در قسمت‌های بالای شمال آسیا از آبادی های آن روز زمین می‌زیسته‌اند، و مردمانی جنگجو و سرشناس به جنگ و تاراج بوده‌اند.»

 

[روشن است از نوشته های بالا می توان تا جایی گمان برد که تورک آتا از فرزندان با نوادگان ماجوج بوده باشد. اما باز هم اشاره روشنی در زمینه داده نمی شود. اما ممکن است نسب نامه بر اساس تاریخ یعقوبی چنین چیزی را مدلل کرده باشد که به پیمانه بس روشن در زمینه می نویسد.

 

«تاریخ یعقوبی از تاریخ هایی است که تاریخ را از آفرینش نخستین انسان آغاز می کند. این داستان به نحوی دیگر در کتب دینی و تاریخی – از جمله تاریخ طبری نیز به اختلاف اندکی آمده است.

 

   داستان آفرینش انسان نخستین و سپس پیدایش نژادها و ملل و زبان ها از داستان های هیجان انگیزی بوده است که مورخان همواره تاریخ را از همان جا آغاز می کنند. این بار به سراغ تاریخ یعقوبی از احمد ابن واضح ابی یعقوب می رویم. در نظر او نیز همچون دیگر مورخان اسلامی، ترکان از اولاد حضرت نوح هستند و نوح سه فرزند دارد : حام، سام و یافث. یعقوبی می نویسد: نوح زمین را در میان فرزندان خویش بخش نمود. وسط زمین و حرم و اطراف آن را به سام داد، زمین مغرب را به حام واگذاشت و یافث در میان خاور و باختر فرود آمد. همو آورده است که قرآن در سوره انبیا آیات 95 الی 97، خداوند ملل طغیانگر را برای ادب کردنشان به ترکان سپرده است.

 

   داستان ادامه می یابد تا این که مردم در بابل مجتمع می شوند. زبان همه آدمیان تا آن زمان – زمان فالغ – سریانی بود. آنا به یک دیگر گفتند باید کاخی بسازیم که پایین آن زمین و بالای آن آسمان باشد و چون ساختن آن را آغاز کردند گفتند آن را دژی بسازیم که ما را از طوفان نگهداری کند. پس خدا دژ آن ها را ویران ساخت و 72 زبان در میان آن ها پدید آورد و از همان جا 72 فرقه شدند که 19 زبان در فرزندان سام، 16 زبان در اولاد حام و 37 زبان در فرزندان یافث پدید آمد و چون این پراکندگی را دیدند نزد فالغ آمدند و او گفت شما را با این پراکندگی زبان ها یک زمین جای نمی دهد. گفتند زمین را در میان ما بخش نما. فالغ زمین را بر آن ها قسمت نمود: چین و هند و سند و ترک و خزر و تبت و بلغر و دیلم و توابع زمین خراسان نصیب فرزندان یافث ابن نوح گردید که پادشاه آنان جمشاذ بود. و زمین باختر و ماورای فرات تا نقطه باختری قسمت اولاد حام. و حجاز و یمن و باقی زمین از آن فرزندان سام شد.

 

این داستان نیز که در صفحه 18 کتاب آمده با آن چه در صفحه 14 ذکر شد منافاتی دارد.

احمد ابن واضح ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، جلد 1،ترجمه : دکتر ابراهیم آیتی، تهران، 1378، ص 14.] از او تورک خان و سپس ایلژی خان (الچی خان) و از او دیلوکوخان و از او- قویوق خان و از او- الانچه خان و از او- منگول خان و از او- اوغوز خان و از او- توو خان و از او قرغز خان».

 

به هر رو، به گونه یی که دیده می شود، در بسیاری از کتب قدیمی چنین افاده شده است که تورک خان از بازماندگان نوح پیامبر بوده است.

 

....و اما چگونه بابای آدم تورک بوده است. پاسخ به این پرسش بسیار ساده است. اگر از درخت (شجره) بالا برویم- چون تورک آتا- تورک بوده است، روشن است پدرش نیز تورک بوده است و همین گونه پدر بزرگش (نوح) تا بابای آدم همین سلسله ادامه می یابد. پس روشن است بابای آدم هم تورک بوده است.!!!!!

 

خوب از این ها که بگذریم، چنین افسانه ها در میان همه اقوام بسیار است. مانند افسانه یهودی بودن پشتون ها و.... که هیچ کدام پایه علمی ندارند. ریشه این افسانه ها را باید در دیدگاه های ابزاری صهیونیست های یهودی جستجو کرد. در گذشته، صهیونیست ها با بالندگی چنین می پنداشتند که همه زبان های جهان خاستگاه عبری دارد و آن را چونانِ برتری و بالادستی بنی اسراییل بر دیگران می پنداشتند و خود را در جایگاه بلند قوم برتر قرار می دادند. این بود که چنین افسانه ها را شایع ساختند که همه انسان ها از نسل یهود اند. روشن است توده های ترکی زبان از این قاعده مستثی نبودند.-گ.

[27] . قاضی بایف و همکاران، «پیرامون برخی از اندیشه ها در باره بازنگری مرزهای جمهوری»// روزنامه پرودای قزاقستان،شماره 30 جون 1990، ص.2.

و نیز: رومانف یو. ای، «جنبه های تاریخی تشکل گستره کنونی قزاقستان»// رزونامه پرودای قزاقستان، شماره 4 اکتبر 1990، ص. 1-3.

 

یادداشت گزارنده: شایان یادآوری است که در قزاقستان در این اوخر، گرایش فزاینده یی به جلوه داده خلق قزاق یه عنوان میراث داران بزرگ توران کبیر باستانی و همتباری ایرانیان و توران باستان دیده می شود. در این حال، پژوهشگرانی که تلاش دارند قزاق ها را نوادگان تورانیان  و در این حال، تورانیان را تورکی زبان جا بزنند، هم کم نیستند. -گ.

[28] . Козыбаев М. и др. Реальность. О некоторых «идеях» пересмотра границ республики // Казахстанская правда. 1990. 30 июня. С. 2.

کاظم بایف، م. و همکاران، «واقعیت پیرامو ن برخی از «اندیشه ها در باره بازاندیشی مرزهای جمهوری قزاقستان»/ / روزنامه «پراودای  قزاقستان» (حقیقت قزاقستان)، 1990، شماره 30  جون، ص. 2 .

[29].  Ахинжанов М.Б. Этногенез казахского народа // Ученые записки Казахстанского государственного университета. Серия истории. 1958. Т. 38. Вып. 4; он же. Происхождение и формирование казахского народа. Алма-Ата: КазГУ, 1971.

 

اخین ژانف (آهن جانف) ، م. ب.، اتنوژنیز خلق  قزاق / / «یادداشت های علمی دانشگاه دولتی قزاقستان»، سری تاریخ.   1958، جلد 38، چاپ چهارم،

و نیز:  آهن جانف، «منشاء و شکلگیری خلق  قزاقستان»، آلماتی: دانشگاه دولتی قزاقستان، 1971.

[30]  .Масанов Э.А. Очерк истории изучения казахского народа в СССР. Алма-Ата: Наука Казахской ССР, 1966. С. 311-312.

 

ماسانف، ای. آ.، «نگاهی به تاریخ مطالعه خلق قزاقستان در شوروی»، آلماتی، انتشارات «علم»،  قزاقستان شوروی، 1966 ، ص. 311-312.

[31]. Исмагилов Р.Б. О некоторых тенденциях развития современной отечественной скифологии // Взаимодействие кочевых культур и древних цивилизаций / Под ред. В.М. Масона. Алма-Ата: Наука, 1989. С. 265-283.

 

اسماعیلف، آر. ب.، «در باره برخی از گرایش ها در توسعه اسکیت شناسی معاصر میهنی»// تعامل فرهنگ های کوچی و تمدن های کهن / / با ویرایش و. م.  ماسون، آلماتی، انتشارات «علم»،1989 ، ص.ص. 265-283.

[32] . اسماعیلف، «راه های بازرگانی اسکیت ها و یونانیان یا مسیر مهاجرت سارمات ها؟» // تعامل فرهنگ های کوچی در مسیر راه ابریشم بزرگ/ / با ویرایش قاضی بایف، آلماتی، انتشارات «علم»،1991 ، ص.ص32-35.

[33]. Исмагилов Р.Б. Таргитай, прародитель скифов // Маргулановские чтения / Под ред. В.Ф. Зайберта. Петропавловск: Лаборатория археологических исследований Петропавловского педагогического института, 1992. С. 87-89.

 

اسماعیلف، آر. ب، «تارگیتایTargitai- نیای بزرگ سکاها»// مجله «سخنرانی های مارگولانفی» Margulanov  با ویرایش زایبرت Seibert ، آزمایشگاه پژوهش های باستان شناسی انستیتوی آموزشی پتروپاولوسک، 1992. ص. 89-87.

[34]. Концепция становления исторического сознания в Республике Казахстан // Казахстанская правда. 1995. 30 июня. С. 1-2.

 

«مقوله ریختیابی آگاهی تاریخی در جمهوری قزاقستان»// روزنامه پراودای قزاقستان، 1995، شماره 30 جون، ص. ص. 1-2.

[35] . История Казахстана. С древнейших времен до наших дней: В 4 т. Т. 1. Казахстан от эпохи палеолита до позднего средневековья. Алматы: Атамура, 1996. С. 13, 104.

 

«تاریخ قزاقستان. از دوران باستان تا به امروز»،  (در چهار جلد)، جلد یکم:   قزاقستان از پارینه سنگی به اواخر سده های میانه، آلماتی، انتشارات «اتمورا» (Atamura)،1996 ، ص 13، ص. 104.

[36] . Абдакимов А. История Казахстана (с древнейших времен до наших дней). Учебное пособие. Изд. 3-е. Алматы: Казахстан, 2002. С. 67-68, 72-83;

 History of Kazakhstan. Essays. Almaty: Gylym, 1998. P. 45-49.

 

عبد[ال] حکیمف، «تاریخ قزاقستان» (از دوران باستان تا به امروز)، کتاب درسی (درسنامه)، چاپ سوم، آلماتی: قزاقستان، سال 2002. ص 67-68، 72-83،

[37] . اندیشه ریختیابی آگاهی تاریخی در جمهوری قزاقستان// روزنامه پروادای قزاقستان، شماره 30 جون 1995، ص. 1-2.

[38].  История Казахстана с древнейших времен до наших дней / Под ред. М.К. Козыбаева. Алматы: Дэуiр, 1993. С. 50-51.

 

تاریخ قزاقستان از دوران باستان تا به روزگار ما /  با ویرایش م. ک. قاضی بایف،  آلماتی، انتشارات   Deuir، 1993 ، ص. 50-5.

یادداشت گزارنده: شاید منظور این پژوهشگران، سرازیر شدن گروهی از بقایای خونوها پس از فروپاشی دولت شان در اواخر سده یکم میلادی در بخش های شمال خاوری گستره قزاقستان کنونی بوده باشد. به گونه یی که شماری از پژوهشگران از جمله گومیلیف می پندارد، خونوها، پس از فروپاشی دولت شان، چهار گروه شدند: گروه نخست که در جنوب بودند، با چینی ها آمیزش یافتند و از صحنه تاریخ ناپدید گردیدند. گروه دومی به اوگرها پیوستند و توده نو هون ها به میان آوردند که آتیلای پرآوازه  از میان شان برخاسته بود. گروه سومی با آوسون ها یکجا شدند و یویی بان ها را پدید آوردند. گروه چهارمی هم به یویجی ها یا نیاکان سغدیان پیوستند.

 

در باره این که خونوها به چه زبانی سخن می گفته اند، در میان دانشمندان تا کنون جر و بحث های بسیاری روان بوده است. شماری در تورکی زبان بودن آن ها تردیدی ندارند. در این حال، زبان آن ها را پروتوتورکی یا زبان نیاکان تورک ها می خوانند. گروه دیگر بر آن که آن ها به زبان نیاکان مغولان (پروتو مغولی) سخن می گفته اند.

اما برخی هم با توجه به ریشه تورانی خیونی ها و خیانی ها (نیاکان خونوها) بر آن پا می فشارند که بستر اصلی زبان شان، در آغاز، همانا ایرانی خاوری بوده است و تنها در آینده شماری از سوبترات های زبان تورکی را پذیرفته بودند. به هر رو، به دلیل این که از خونوها هیچ اثر مکتوبی بر جا نمانده است و همه بر نوشته های چینی ها تکیه می زنند، رسیدن به نتیجه قطعی در زمینه بسیار دشوار می نماید. شاید بهترین کار این باشد که زبان آن ها را آمیزه یی از زبان های ایرانی خاوری باستان، پروتومغولی و پروتوتورکی با سازه هایی از زبان های چینی و دیگر زبان های توده های هسمایه بپنداریم.در این حال، بسیار دشوار است با این گروه از پژوهشگران قزاقی سازگار شد که می پندارند زبان های پروتوتورکی در اوایل هزاره یکم میلادی به گستره کنونی قزاقستان ره گشوده بود.-گ.  

[39] . Акишев К.А. Этнокультурная ситуация в древнем Казахстане // Проблемы этногенеза и этнической истории народов Средней Азии и Казахстана. Тезисы докладов Всесоюзной конференции (20-23 ноября 1988 года) / Под ред. Б.А. Литвинского и др. М.: АН СССР, 1988. С. 8-9.

آکیشیف، ک. ا.، «وضعیت تباری و فرهنگی در قزاقستان باستان» / / مجله مسایل اتنوژنیز و تاریخ تباری توده های  آسیای میانه و قزاقستان، تزهای سخنرانی های ارائه  شده در کنفرانس سراسری شوروی (20-23 نوامبر 1988) /  با ویرایش ب. آ. لیتونسکی BA Litvinskiy  و تیم همکاران: مسکو، شوروی، پژوهشگاه علوم، 1988. ص. 8-9.

[40] . Назарбаев Н. В потоке истории. Алматы: Атамура, 1999. С. 79, 273-274.

 

نظربایف، نورسلطان، در روندتاریخ، آلماتی، 1999، ص. 79، ص. ص. 273-274.

[41] . Абдакимов А. Указ. соч. С. 45

عبد[ال] حکیمف، تاریخ قزاقستان (از دوران باستان تا به امروز)، کتاب درسی (درسنامه)، چاپ سوم، آلماتی: قزاقستان، سال 2002. ص 45.

[42] . Самашев З.С., Базарбаева Г., Жумобекова Г., Сунгатай С. Berel - Берел (памятники-курганы Берела, Казахский Алтай). Алматы: Берел, 2000. С. 52; Абдакимов А. Указ. соч. С. 76-77.

ساماشیف ( Samashev)، بازاربایف، جمعه بیکف، سونگاتای  Sungatay، «بیرل» (Berel) ، (یادمان های تاریخی تپه بیرل  Burelآلتای)، آلماتی)، و نیز  عبدال حکیمف. ص. 76-77.

[43] . این چنین نسخه «مبارزه برای استقلال» در زمان های باستانی در بسیاری از کتاب های درسی تاریخ قزاقستان یافت می شود.

[44]. Кадыров А.Ш. Сакский воин - символ духа предков. Алматы: Казак энциклопедиясы, 1998. С. 5-26.

قادروف، «جنگجوی ساکایی- نمادی از روح نیاکان»، آلماتی، دانشنامه (دایره المعارف) entsiklopediyasy قزاق، 1998. ص. 5-26.

یادداشت گزارنده: تا جایی که من خود با بسیاری از دانشمندان قزاقی از نزدیک کنکاش کرده ام، می شود گفت که بیشتر ایشان بر اصالت آریایی (تورانی) خود اذهان دارند و از دید نژادی و تباری خود را بیشتر سپیدپوست یعنی آریایی می پندارند تا زردپوست. عین موضوع در باره قرغیزها هم صدق می کند. در این حال، آن ها سوبترات نژاد زرد را دومی (ثانوی) و ره آورد زردپوستان بیگانه می خوانند و زبان تورکی را هم زبان اکتسابی. اما در عین حال، هستند نیز  برخی که تورانیان باستان را گویشوران زبان های پروتوتورکی می شمارند.

 

در این جا یک نکته شایان یادآوری است: چسپیدن به اصالت آریایی- تورانی، برای قزاق ها و قرغیزی ها مشروعیت استاتوس صاحبان اصلی و بومی سرزمین های شان را تضمین می کند. اما متضمن مشروعیت زبان رسمی دولتی یا زبان ملی برای زبان های تورکی شان نمی باشد.

 

خوب، هرگاه قزاقی ها و قرغیزی ها در اصل آریایی تورانی بوده اند و نیاکان شان هم به زبان های ایرانی سخن می گفته اند، پس در این صورت، باید برای اعاده آبروی ملی تاریخی نیاکان، زبان های تورکی تحمیل شده از سوی مهاجمان بیگانه زدوده شود و همه بایست به زبان نیاکان باز گردند. روشن است چنین چیزی مقدور و خردورزانه و عملی نمی باشد.

 

پس بهترین راه گشودن گره کور این تناقض در آن است که هر گونه که می شود، نشان  داده شود که تورانیان باستان در عین آریایی بودن از دیدگاه نژادی و تباری، گویشوران زبان های پروتوتورکی بوده اند! روشن است چنین افسانه پردازی ها می تواند از سوی محافل علمی- اکادمیک جهان به تازیانه سخت ترین نکوهش ها بسته شود. اما چنین چیزی برای حلقات سیاسی و محافل ایدئولوژیک بسیار کم اهمیت دارد.

 

حال، اگر در ترکیه، موجودیت تاریخی کشور ارمنستان با وصف پشته یی از آوندهای تاریخی، یکسره نادیده گرفته می شود و هویت نزدیک به 30 میلیون کرد، با دیده درایی انکار می شود و در آذربایجان سخن از تاریخ هفت یا هشت هزار ساله تورکان آذری! بر زبان آورده می شود و در ازبیکستان آریایی ها را تورکی زبان می دانند و تندیس ابن سینا را با سیمای ازبیکی بر می افرازند، و حتا جامی را هم می کوشند ازبیک جا بزنند؟! پس چه باک؟ چرا در قزاقستان تندیس سکایی ها با سیماهای منگولیدی قزاقی ساخته نشود و تورانیان باستان، گویشوران زبان های پروتوتورکی جا زده نشوند؟     

[45] . Артыкбаев Ж.О., Сабданбекова А.А., Абиль Е.А. Рассказы по истории Казахстана. Алматы: Атамура, 2006. С. 58, 68, 93-94.

ارتئق بایف Artykbaev ، سابدان بیکوا Sabdanbekova AA، آبیل ای. آ. «داستان ها در باره تاریخ قزاقستان»، آلماتی، انتشارات  Atamura،   2006 ، ص 58، 68، 93-94.

[46] . Толеубаев А.Т., Касымбаев Ж.К., Койгелдиев М.К.,., Далаева Т.Т. История Казахстана. Алматы: Мектеп, 2006. С. 26, 51-52.

 

تولیوبایف Toleubaev ، قاسم بایف، کوی گلدی یف Koygeldiev MK ، کالی یوا  Калиева Е.Т ، دالایوا  Dalaeva، «تاریخ قزاقستان»، آلماتی انتشارات مکتب (Mektep) ،  2006 ، ص 26، 51-52.

[47] . Жолдасбаев С. История Казахстана. Алматы: Мектеп, 2006. С. 33, 46-48.

ژولداس بایوا س.، تاریخ قزاقستان، آلماتی، انتشارات مکتب، 2006، ص. 33، 46-48.

[48] . Куанганов Ш.Т. «Арий-гун» сквозь века и пространство: свидетельства, топонимы. Алматы: Бiлiм, 1999 .

کوانگانف شاهمراد، «هون های آریایی» در مسیر زمان ها و مکان ها: شواهد و نام های جغرافیایی،آلماتی: انتشارات «بیلیم»، 1999.

[49] . Ундасынов И.Н. История казахов и их предков. Часть 1. Наши предки. М.: Леном, 2002. С. 14, 26.

اونداسئنف اسکندر، «تاریخ قزاق ها و نیاکان شان»، بخش یکم، نیاکان ما، مسکو، انتشارات لینوم،2002  ، ص 14، 26.

وی در شرح فرهنگ «آریایی های اندرونوفی» کتاب باستان شناس پرآوزاه روسی بانو  الینا کوزمینا Kuzmina را راهنمای خود می سازد. (نگاه شود به: EE Kuzmina «هندوآریایی ها از کجا آمده اند؟»، مسکو، انتشارات کالینا، وابسته به پژوهشگاه علوم فدراسیون روسیه،1994.

Кузьмина Е.Е. Откуда пришли индоарии? М.: МГП «Калина» ВИНИТИ РАН, 1994.

[50] . Ундасынов И.Н. Указ. соч. С. 84.

همان جا، ص. 84.

[51] . همان جا، ص.. 116-117

[52] . Ундасынов И.Н. История казахов и их предков. Часть 2. Кимаки и кыпчаки. М.: Леном, 2003. С. 90.

اسکندر اونداسئنف، تاریخ قزاق ها و نیاکان شان، بخش دوم، کیماک ها و قپچاق ها، انتشارات لینوم، مسکو، 2003 ، ص . 90.

[53] . بایسته یادآوری است که پیکره این سکایی درست همانند آلتین آدم آگاهانه با چهره قزاقی (منگولویید) پرداز شده است. همان گونه که ازبیک ها در تاشکنت تندیس ابن سینا را با سیمای ازبیکی تراشیده اند.-گ.

[54] . همه این افسانه پردازی ها را به شاگردان دبستان ها سر از سال پنجم می آموزانند. برای مثال، نگاه شود به کتاب درسی: اتریک بایف، ژ. او.، ص. 69.

 Артыкбаев Ж.О. и др. Указ. соч. С. 69

[55] . گزارنده در این مراسم در جمع مهمانان ویژه حضور داشتم. بسیاری از سفیران کشورهای غربی که از تاریخ منطقه نیک آگاهی داشتند، از کنار قفسه های شیشه یی که در آن زیورات طلایی سکایی به روی گردن ها، سینه ها، سرها، دستان و گوش های آدمواره ها (آدمک های پلاستیکی) ی سکایی دارای چهره های قزاقی آویخته شده بودند، با پوزخندهای معنا داری می گذشتند. چنین صحنه یی به راستی به یک مضحکه همانند بود. –گ.

[56]. Аскаров А.А. Некоторые аспекты изучения этногенеза и этнической истории узбекского народа // Материалы к этнической истории населения Средней Азии / Под ред. В.П. Алексеева. Ташкент: ФАН, 1986. С. 7-10.

 

عسکرف، «برخی از جنبه های مطالعه اتنوژنیز و تاریخ تباری خلق ازبیک» / / مواد در باره تاریخ تباری باشندگان آسیای میانه، با ویرایش و. پ. الکسی یوا، تاشکنت، انتشارات «فان»،1986 ، ص. 7-10.

[57] . این رویکرد، که ویژه اواخر دوره استالینیسم می گردید، از سوی سرگئی تولستوف بر پایه ایده های نیکلای مار طراحی شده بود. (نگاه شود به اثر: تولستوف، س. پ.، پرسش های کلیدی تاریخ باستانی آسیای میانه / / مجله پیک تاریخ باستان، 1938، شماره 1. ص. 196-203 ).

 (Толстов С.П. Основные вопросы древней истории Средней Азии // Вестник древней истории. 1938. № 1. С. 196-203).

 

در آستانه جنگ جهانی دوم، الکساندر یاکوبوفسکی  Jakubowskiاین روش را با ساختن طرحی برای منشای خلق ازبیک به کار برد.    (نگاه شود به: ا. یاکوبوفسکی: اتنوژنیز خلق ازبیک، تاشکنت، انتشارات UzFAN، 1941.

 (Якубовский А. Ю. К вопросу об этногенезе узбекского народа. Ташкент: УзФАН, 1941).

از همان هنگام، در شالوده نسخه شوروی اتنوژنیز مردم آسیای میانه این اندیشه گذاشته شده است که «تاجیک ها و ازبیک های کنونی را در گذشته تاریخی، زندگی با همی چندین سده یی و فرهنگ و زندگی مشترک، و تا حد معینی رشته های تباری مشترک به هم پیوند می زند. و نیاکان آن ها را در میان باشندگان باستانی بلخ و سغد جستجو می کردند (نگاه شود به: مونگایت  Mongait AL، باستان شناسی در M.شوروی، مسکو، 1955.، ص.. 272

 (Монгайт А.Л. Археология в СССР. М.: АН СССР, 1955. С. 272).

یادداشت: دشواری این تز در آن است که متفاوت از تاجیک ها، ازبیک ها توده بسیار جوانی از دید تاریخی به شمار می روند که پدیدآیی آن ها در صحنه تاریخ، پس از لشکرکشی چنگیز خان به آسیای میانه و پشته ایران مربوط می گردد.-گ.

[58]. Шаниязов К.Ш. К этнической истории узбекского народа. Ташкент: ФАН, 1974. С. 9.

شاه نیازف، ک. ش.، در باره تاریه تباری خلق ازبیک، تاشکنت، انتشارات فان، 1947، ص. 9.

[59] . شاه نیازف، برخی از پرسش های نظری اتنوژنیز خلق ازبیک، // مجله علوم اجتماعی ازبیکستان، 1998، شماره 6، (به زبان ازبیکی)، ص. 33. 

Шаниязов К.Ш .Некоторые теоретические вопросы этногенеза узбекского народа // Общественные науки Узбекистана. 1998. № 6 (узб. яз.). С. 33.

[60] . احمدف ب، آ.، اهمیت یادمان های نوشتاری در مطالعه تاریخ ازبیک ها// مواد و مدارک در باره تاریخ تباری آسیای میانه/ با ویرایش و. الکسی یف، تاشکنت، انتشارات فان، 1986، ص. 14-30.

[61] . Эрматов М. Этногенез и формирование узбекского народа. Ташкент: Узбекистан, 1968. С. 14-15.

اِرماتف، م. «اتنوژنیز و تشکل خلق ازبیک»، تاشکنت، ازبیکستان، 1968. ص. 14-15.

[62] . شگفتی برانگیز خواهد بود که اگر خواننده از این منطق بسیار نیرومند آقای ارماتف شاخ نکشد از این گونه دُرفشانی های علمی در شگفتی اندر نشود. –گ.

[63] . همان جا، ص. ص. 48-49.

ارماتف، این گونه، با ستایش از پیکارهای قهرمانانه قبایل باستانی آسیای میانه با «استعمارگران یونانی و ایرانی»، در واقع از دیدگاه های به شدت سیاست زده تولستف پیروی می نماید، اما متفاوت از او، باشندگان بومی را تورکی می سازد.

(Толстов С.П. Основные вопросы древней истории Средней Азии. С. 184-186;

он же. Древняя культура Узбекистана. Ташкент: УзФАН, 1943. С. 6-18).

[64] . عید مرادف، د.، «نام های تباری تورک ها: قره قلپاق، کلوبوکی های سیاه، چرکاس، باشقیر، قرغز، اویغور، تورک، پیچینیگ، ساک، ماساگیت، اسکیت، نوقز»، قزه قلپاقستان (جمهوری خودگردان در بافتار ازبیکستان)، 1986، ص. 183-198.  

شایان یادآوری است که هرگاه ارشادات آقای عیدمرداف- سخنور قره قلپاقی را جدی بگیریم، در این صورت همه توده های اروپایی برخاسته از اسکیت ها از جمله روس ها، اوکرایینی ها، باشندگان اروپای خاوری و فشرده سخن، همه آن هایی که اسکیت ها را نیاکان خود می شمارند و... همه باید در عهد باستان تورکی زبان بوده باشند.! این که چگونه معجزه یی رخ داده بود که همه زبان نیایی خود را یکسره از دست دادند، رازی است که تا کنون کسی نتوانسته است، آن را بداند.

[65] . История народов Узбекистана. Т. 2 / Под ред. А. Аскарова. Ташкент: ФАН, 1993. С. 6.

تاریخ خلق های ازبیکستان، جلد دوم، / با ویرایش آ. آ. عسکرف، تاشکنت: انتشارات فان، 1993، ص. 6.

[66] . Аскаров А. История Узбекистана. Ташкент: Узбекистон, 1997. С. 98.

عسکرف، ا.، تاریخ ازبیکستان، تاشکنت، 1997، ص. 98..

[67] . Аскаров А.  Арийская проблема: новые подходы и взгляды // История Узбекистана в археологических и письменных источниках / Под ред. А.А. Анарбаева. Ташкент: ФАН, 2005. С. 81-91;

 

عسکراف، «مساله آریایی: برخورد های نو  و دیدگاه ها» / / تاریخ ازبیکستان در منابع باستان شناسی و نوشتاری/ با ویرایش ا. ا. اناربایف، تاشکنت، انتشارات FAN ، 2005 ، ص 81-91

عسکرف، «تورک ها- باشندگان بومی آسیای میانه// آریانا، 2006.، شماره 5 اپریل، تارنمای انترنتی

 (www.ariana.su/?S=7.0604050101).

یادداشت گزارنده: اکادمیسین احمد علی عسکرف، در مقاله یی زیر نام «پاسخ به پان ایرانیست ها» در تارنمای «آریانا»، به نقد دیدگاه های دانشمندان تاجیکستانی از جمله اکادمیسین نعمت اف و به ویژه اکادمیسین رحیم ماسف در زمینه تاریخ باستان پرداخته است و آنان را به بیماری باستانی گرایی به سان «بیماری کودکانه چپروی در کمونیسم» (نوشته لنین)  متهم ساخته است.

 

در این مقاله او تلاش به خرج داده است تا آریایی ها را چونان طبقه اریستوکراتی جامعه کوچرو و اشغالگران سرزمین های نیایی تورکی زبانان پرداز نماید و استدلال نماید که آریایی ها نه کدام نژاد و یا هم تبار، بل که لایه اجتماعی اریستوکرات های دشت نشین بوده اند. همین گونه او، کوشیده است تاریخ خلق ازبیک را تا چند هزار سال پیش برساند و همانا ازبیک ها را صاحبان اصلی سرزمین آسیای میانه و ایرانی زبان ها اشغالگر معرفی بدارد.

 

در پاسخ به نوشته عسکرف، اکادمیسین رحیم ماسف مقاله هایی نوشت در سایت «سنتر آسیا» زیر نام »پاسخ به پان ترکیست ها»: هیچ کسی مجاز نیست تا تاریخ ملی دیگران را تحریف و به خود اختصاص بدهد». و نیز «ازبیک ها! دست از تحریف تاریخ آسیای میانه بردارید. دیگر بس است!» «پنهان کردن واقعیت های تاریخی کاریست ناپسند». (www.centrasia.ru/newsA.php?st=1145219760)  و این گونه، به پاسخ عسکرف پرداخته، او را متهم به تحریف حقایق و جعل تاریخ و تاراج ارزش های ملی تاجیک ها نموده است. کسانی که به زبان روسی آشنایی دارند، می توانند این مقاله ها را در همین لینک ها بخوانند.

 

روشن است، ما کاری به پولیمیک های سنتی ازبیک ها و تاجیک ها نداریم. اما در باره مقاله «مساله آریایی: برخورد های نو و دیدگاه ها»ی عسکرف، به قول معروف اگر خاموش بنشینیم، گناه است. من این مقاله اکادمیسین عسکرف را با چند اثر دیگر شان با دقت خواندم. در این که اکادمیسین پروفسیور داکتر عسکرف- دانشمند فرهیخته و بزرگی است و در مسایل باستان شناسی، زبان شناسی، تاریخ و فرهنگ از سرآمدان دانشمندان ازبیکستان و در گل آسیای میانه، جایی هیچ شک و تردیدی نیست. اما با تاسف باید گفت که ایشان یک دانشمند «برنامه یی» و دولتی اند که به فرمایش بالاییان، تاریخ را نه آن گونه که هست، بل به گونه یی که باید باشد، در بستر ایدئولوژی حاکم بر کشورش نوشته است و می نویسد که به دشوار بتواند از سوی محافل اکادمیک جدی جهانی پذیرفته شود.

 

مقاله مورد نظر، با کمال زرنگی و.مهارت، با شیوه های عوام فریبانه و روش های اکروباتیک با مانور بسیار بالا نوشته شده است که روشن است کسانی که در تاریخ منطقه وارد نیستند، نمی توانند به رازهای نهان آن پی ببرند. اما بسنده است اگر کسی کتاب تاریخ خلق هونوها، نوشته گومیلیف را به دقت بخواند، آن گاه در می یابد که نویسنده با پاشیدن خاک به چشمان خوانندگان ناآگاه از تاریخ، آگاهانه به جعل تاریخ، تحریف آشکار حقایق و در یک سخن کلاهبرداری علمی پرداخته است. او ماهرانه در میان سده ها و هزاره ها بازی می کند و مدارک و شواهد یک سده و حتا گاهی یک هزاره تاریخی را در قرینه هزاره دیگر به کار می بندد و با سرهم گذاشتن فاکت های رنگارنگ، با شعبده بازی می کوشد در فرجام، آن چه را که قصد دارد، با ترفندها و شگردها به کرسی بنشاند.

 

به هر رو، ارزش آن را دارد تا نقد مفصل تحلیلی یی بر این مقاله نوشته شود و با دلایل و شواهد انکار ناپذیر، چه روش و شیوه نگارش مقاله، چه نحوه برخورد نویسنده آن با مسایل، چه نتیجه گیری ها ناسخته و ناروا و چه مواردی که وی کوشیده است، به نتیجه گیری نادرست یعنی کشاندن قدمت تاریخ خلق ازبیک به 3500 سال پیش و ادعای نادرست بودوباش تورکی زبانان در گستره آسیای میانه پیش از سده ششم میلادی و نیز وارونه جلوه دادن مدارک منابع چینی با بهگیری از پیچیده ترین بازی ها با واژه ها و مفاهیم و تحریف ماهرانه آن ها به تازیانه نقد بیرحمانه بسته شود. من رسالت خود می دانم در آینده نزدیک چنین نقدی را بر مقاله وی بنویسم.-گ.

[68]. Камолиддин Ш. О понятии этногенеза в «Этническом атласе Узбекистана» // Этнографическое обозрение. 2005. № 1. С. 53-54;

کمال الدین، ش. او.، «در باره مفهوم اتنوژنیز در «اتلس تباری ازبیکستان» »/ / مجله «آموزش های اتنوگرافیک»، 2005، شماره 1. ص 53-54.

Алимова Д.А., Арифханова З.Х., Аширов А.А., Назаров Р.Р. Еще раз о проблемах этнологии в Узбекистане // Этнографическое обозрение. 2006. № 3. С. 112, 114-115.

علیموا د.ا.، عارف خانووا ز. خ.، اشیرف ا. ا.، نظروف ر. ر.، «بار دیگر در باره مساله اتنولوژی در ازبیکستان» / / مجله آموزش اتنوگرافی، سال 2006، شماره 3، ص 112، 114-115.

[69] . Аскаров А. История Узбекистана. С. 4-6, 85, 98, 107-115

عسکرف، «تاریخ ازبیکستان»، ص. 4-6، 85، 98، 107-115.

[70]. Мухамеджанов А., Усманов.К. История Узбекистана (IV-XVI вв.). Ташкент: O’zbekiston milliy ensiklopediyasi, 2005. С. 81-83.

 

محمد جانف آ.، عثمانف ک.، «تاریخ ازبیکستان در سده های چهارم و پنجم»، تاشکنت،

O’zbekiston milliy ensiklopediyasi, 2005. С. 81-83

[71]. Шнирельман В.А. Войны памяти. Мифы, идентичность и политика в Закавказье. М.: Академкнига, 2003.

نگاه شود به: شنیر اِلمان  VA Shnirel'man «نبرد یادمان ها، افسانه ها، هویت ها و سیاست در ماورای  قفقاز»، مسکو، انتشارات اکادمی کتاب (کتابستان)، 2003. .

[72]. Шнирельман В.А. Второе пришествие арийского мифа // Восток. 1998. № 1. С. 89-107.

شنیر اِلمان، «بازگشت دوباره اسطوره آریایی»// مجله خاور، 1998، شماره 1، ص.ص. 89-107.

[73]. Шнирельман В.А. Страсти по Аркаиму: арийская идея и национализм // Язык и этнический конфликт / Под ред. М.Б. Олкотт, И. Семенова. М.: Центр Карнеги, 2001. С. 58-85. (См. об этом также: Свешников А., Свешникова О. Здесь ли родился Заратустра? Или пути и последствия спасения одного археологического памятника // Неприкосновенный запас. 2008. № 1(57). - Примеч. ред.)

 

شور و اشتیاق برای کهنه گرایی Arkaim : ایده آریایی و ملی گرایی / / زبان و درگیری های تباری / با ویرایش اولکوت ام.ب. Olcott، سیمینوا م.،  مرکز کارنگی، مسکو، 2001. ص. 58-85. (همچنین نگاه شود در همین باره به اثر: سویشنیکف آ.  Sveshnikov، سویشنیکفوا  او.   Sveshnikova«آیا زرتشت در این جا به دنیا آمده بود؟ و یا: «راه های  نجات و پیامدهای ناشی از نجات یک سایت باستان شناسی//  مجله انباشته مصوون شماره 57 (ملاحضات هیات تحریر).

[74] . چنین بر می آید که نویسنده مقاله بزرگترین آوند را در این زمینه نبودِ هر گونه آثار مکتوب می پندارد. زیرا توده های تورکی زبان الخ تا سده هشتم میلادی که سغدیان مهاجر برای شان رسم الخط ساختند (چیزی که به پدیدآیی سنگ نوشته ارزشمند ارخون گردید) از خود نوشتار نداشتند. از این رو، به زبان فلسفی و منطق کلامی  می شود گفت که نسبت وجود و عدم  آن (اثبات چنین چیزی) یکی است. یعنی نه می توان ثابت ساخت که تورکی زبانان پیش تر از سده ششم میلادی در آسیا میانه حضور داشته اند و نه می توان عدم حضورآنان را به همین دلیل نبودِ آثار مکتوب رد کرد.

با این هم، نویسنده شاید متوجه نشده باشد که هیچ سخنی و اشاره یی از حضور توده های تورکی زبان پیش تر از سده ششم میلادی در آسیای میانه در هیچ اثر مکتوب سایر توده ها که از دیر باز رسم الخط داشتند، به چشم نمی خورد. در حالی که در باره حضور توده های ایرانی زبان انبوهی مدارک نوشتاری هست. برای نمونه، در سراسر شاهنامه فردوسی حتا یک کلمه دارای ریشه تورکی در باره تورانیان نمی یابیم. نه در توپونیم ها، نه  در اتنونیم ها.

 

در سنگ نبشته و یادمان های تاریخی جهان باستان هم نشانی از آنان دیده نمی شود. در حالی که در باره ایرانیان انبوهی از شواهد داریم. این گونه، نمی شود در این جا با مولف سازگار بود که گویا نسبت وجود و عدم حضور تورکی زبانان در آسیای میانه در دوران باستان یکی بوده باشد. یعنی در مورد نخست، می توان گفت که حضور آنان را نمی توان ثابت ساخت. مگر، در بخش دیگر، یعنی این که عدم حضور شان را هم نمی توان ثابت ساخت، نمی توان با وی همنگر بود. به خودی خود، این فاکت که هیچ گونه اشاره یی در باره حضور چنین توده هایی در آثار فزونشمار عهد باستان نشده است، گواه آشکار بر عدم حضور شان می باشد.-گ.

[75] . روشن است، کسی در باره نیاکان مشترک تورکی زبانان و ایرانی زبانان آسیای میانه در قرون وسطی دعوایی ندارد. دشواری در این جا است که به تایید خود مولف، شماری از پژوهشگران تورکی زبان آسیای میانه می کوشند برخلاف حقایق تاریخی، حضور تورکی زبانان را در این سرزمین ها حتا دیرین تر از آرییان نشان بدهند و یا پا بفشارند که آریایی ها تورکی زبان بوده اند و سخن از نیاکان مشترک در دوره های بسیار کهن- در چند هزار سال پیش بر زبان بیاورند. در این جا بایسته بود تا مولف متوجه چهارچوب زمانی بحث باشد که در مندانه  به هر دلیلی که هست، به آن توجه بایسته نداشته است-گ. 

[76] . شنیرالمان، نبرد یادمان ها، اسطوره ها، هویت و سیاست در قفقاز جنوبی، مسکو، انتشارات « اکادمی کتاب»، 2003.

[77] . روشن است، دلیل چنین کاری نهفته در راهبردهای درازمدت روسیه و منافع علیای این کشور بوده است تا در نظر گرفتن ملاحظات تباری و نژادی و آیینی و فرهنگی. برای روسیه روشن است مصوون ساختن مرزهای جنوبی آن نسبت به در نظرگرفتن ادعاهای تاجیک ها اولویت داشته است. روس ها نیک می دانستند که اسلام در میان تاجیک ها نسبت به توده های تورکی زبان ریشه های بس درازی دارد و می تواند در آینده برای آن کشور در  محور جنوب خطرآفرین باشد. از همین رو، هنگام مرزبندی های سیاسی، در وافع تاجیک ها را در یک منگنه جیوپولیتیکی در بلنداهای پامیر «زندانی» ساختند.-گ. 

[78] . برای به دست آوردن آگاهی بیشتر در زمینه، نگاه شود به: شنیرالمان،«نبرد یادمان ها، اسطوره ها، هویت و سیاست در قفقاز جنوبی»، مسکو، انتشارات « اکادمی کتاب»، 2003.

[79] . بریل، یو. گ.، «کشف ارکاییم»، اکاترینبورگ، آزانس ادبی اورال، 2005،

مفصل تر در این باره: شنیریل مان: «شیفتگی و والگی به ارکاییم»، ایده آریایی و ناسیونالیسم// منازعات زبانی و تباری،/ با ویرایش الکوت و سیمیونف، مسکو، مرکز کارنگی، 2001، ص. 58-85.

[80] . گریگوری یف س. آ.، «در راهپیمای ها با ارابه سواران آریایی/ اوچرک تاریخ اورال، با ویرایش میننکو و همکاران، ایکاترینبورگ، 1996، چاپ دوم، ص. 34-43.  برگرفته هایی از این اثر در کتاب وزنین تری در باره تاریخ اورال بازآفرینی گردیده است:

«تاریخ اورال از آوان عهد باستان تا اواخر سده نزدهم»/ با ویرایش لیچمان. ایکاترینبورگ، 1998، کتاب یکم، ص. 52-54.

در باره ستایش از نیاکان آریایی همچنین نگاه شود به: پارفینف، «رازهای نهان ارکاییم»// مجله اورال، 2005، شماره 10، ص. 214-230

و هم اثر در بالا یاد شده آقای بریل.

[81] . برای نمونه، نگاه شود به : پیسانف و.، «در آستانه شگفتی»  // مجله کار، شماره 11 فبروری 1997، ص. 6. 

[82] . پوتینیخین و. پ.، «رازهای پنهانی ارکاییم- میراث آریایی های قدیم»، رستوف در کنار دُن،2006، ص. 15، 37، 42-43.

[83] . «جهان ترک»- شهکار تازه پان ترکیست های اولتراناسیونالیست ترکیه است. در گذشته، پان ترکیسم نخست، بیشتر بر تز «همسبتگی نژادی» تاکید داشت. اما، گذشت زمان بیهودگی دلبستگی به چنین رویکردی را ثابت ساخت. زیرا نژادی به نام ترک در جهان وجود ندارد. سپس، جای این تز را تز همبستگی «ترک تباران» گرفت. باز هم دیده شد که چیزی به نام تبار واحد ترکی در جهان وجود ندارد. گویشوران زبان های تورکی، اقوام مختلفی اند با اتنوژنیزهای گوناگون که درآوردن همه آن ها زیر یک چتر تباری بزرگ ناممکن است. وانگهی، تکیه بر زبان مشترک شد. اما باز هم چنین رویکری راهی به دهی نبرد، زیرا چیزی به نام زبان ترکی واحد وجود ندارد، بل که خاندان بزرگ زبان های تورکی هست که گویشوران یک زبان آن بدون ترجمان نمی توانند زبان دیگری را بفهمند. این بود که اندیشه پردازان پان ترکیسم، برای برونرفت از این بن بست، اصطلاح تازه «جهان ترک» به میان آوردند.

 

صرف نظر از همه چیز، همه این ترفندها یک راهبرد را پیگیری می کنند- درآوردن همه گویشوران زبان های تورکی جهان زیر چتر فرمان کشور ترکیه و از آن طریق (زیر کنترل مثلث امریکا+ انگلیس+ اسراییل) با ساختن امپراتوری پهناور ترکیه بزرگ. روشن است، در پشت چنین طرحی، محافل صهیونیستی جهانی پنهان اند و چنین پروژه یی را تمویل می کنند که هدف آن لرزان ساختن ثبات در گستره سنتی نفوذ روسیه و نیز ایران می باشد.-گ.

[84] . برای به دست آوردن  آگاهی بیشتر در زمینه نگاه شود به: شنیرلمان، «نبرد یادمان ها و خاطره ها...»، مسکو، انتشارات «بشقاب پرنده های ناشاس»، 2006.

[85] . نگاه شود به: ذکی یف، م. ز.،«تاتارها: مسایل تاریخ و زبان»، قازان، 1995، ص. 24-31.

ذکی یف، «منشای تورک ها و تاتارها»، مسکو، انتشارات انسان، 2003، ص. 76-190،

مطرح ساختن این دیدگاه ها به ذکی یف کمک کردند تا به کرسی های بالایی دولتی برسد: رییس انستیتوت پداگوژی قازان (در سال های 1967-1986)؛ مدیر انستیتوت زبان شناسی، ادبیات و تاریخ مرکز علمی قازان وابسته به پژوهشگاه علوم شوروی و سپس روسیه (در سال های 1986-1996)، مدیر انستیتوت زبان، ادبیات و هنر پژوهشگاه علوم جمهوری تاتارستان (در سال های 1996-2000). افزون بر آن، او، نماینده مجلس، و سپس صدر شورای عالی جمهوری شوروی تاتارستان (در سال های 1980- 1990) و دبیر اکادمیک بخش علوم انسانی اکادمی علوم تاتارستان  در 1992-2001 بود.  

[86] . ذکی یف، «منشای تورک ها و تاتارها»، مسکو، انتشارات انسان، 2003، ص. 54، 95-96، 188، 369-373.

[87] . مجیدف، «رازهای اورال باستان»، اوفا، انتشارات «باش.کنیگا» (کتاب باشقیرستان)، 1973،

[88] . مجیدف ن. آ.، سلطانوا  آ. ن.، «تاریخ باشقورتوستان از عهد باستان تا سده پانزدهم»، اوفا، انتشارات «کیتاپ» (کتاب)، 1994، ص. 40-75.

[89] . تاریخ باشقورتوستان، کتاب درسی برای کلاس های 8-9، جلد یکم، از عهد باستان تا 1917، / با ویرایش آکماناف، اوفا، انتشارات وزارت علوم، 1991،  ص. 21،

تاریخ باشقورتوستان، کتاب درسی برای کلاس های 8-9، جلد یکم، از عهد باستان تا 1917، / با ویرایش آکماناف، اوفا، انتشارات وزارت علوم، 1996،  ص. 13،

[90] . امان گل اف، آ. س.، «شنگنبشته های طلسمی تورکی باستان از حوضه رودخانه ارتیش»// مجله خلق های آسیا و افریقا»، 1965، شماره 3، ص. 150،

امان گل اف، «سنگ نبشته طلسم گونه به دست آمده از یک سایت باستانی سکایی در حومه آلماتی» // مجله «پیک پژوهشگاه علوم قزاقستان شوروی»، 1971، شماره 12، ص. 64-66.

[91] . گریازنف م. پ.، کلیاشتورنی س. گ.، «سنگ نبشته یا  گوزن؟»// مجله خلق های آسیا و افریقا، 1966، شماره 3، ص. 131-133.

لیویشیتس و. آ.، در باره منشای نوشتارهای تورکی باستان طلسمی// مجله تورکولوژی شوروی، 1978، شماره 4، ص. 84-85

آکیشیف ک.آ.، «قرغان ایسیک»، مسکو، انتشارات «هنر»، 1978، ص. 59-60،

 قزلاسف ای. ل.، «موادی در باره تاریخ باستانی تورک ها: باستانی ترین گواهی ها در باره نوشتار»// مجله «باستان شناسی روسیه»، 1998، شماره1، ص. 71-83.

[92] . مجیدف ن. آ.، سلطانوا  آ. ن.، «تاریخ باشقورتوستان از عهد باستان تا سده پانزدهم»، اوفا، انتشارات «کیتاپ» (کتاب)، 1994، ص. 68.

برمن قلف م. ک.، «کائنات تورکی»، آلماتی، 1996، ص. 53، 219

کوانگانف، «آری هون»: از لا به لای سده ها و گستره ها»، شواهد، نام های جغرافیایی، آلماتی، 1999، ص. 9

این سوژه هر چند هم بسیار کمرنگ، در بسیاری از درسنامه های تاریخ قزاقستان آمده است که با دستاویز ساختن این رمزگشایی ها، گمان برده می شود که سکایی هایی که در نواحی خاوری و شمال خاوری می زیستند، گویشوران زبان های تورکی بوده اند. نگاه شود به:

کاظم بای اولی آ.، ائبیل ای.، «تاریخ جمهوری قزاقستان»، آستانه: انتشارات فولیانت، 1999، ص. 28.

عبدالحکیمف، «تاریخ قزاقستان ( از عهد باستان تا روزگار ما)»، کتاب راهنمای درسی، چاپ سوم، آلماتی، 2002، ص. 94.

در کتاب درسی تاریخ برای کلاس دهم، بر همین مبنا همه سکایی ها «تورکی زبان» اعلام می شوند.

نگاه شود به: ژول دس بایف س.، «تاریخ قزاقستان»، آلماتی، انتشارات «مِکتپ» (مکتب)، 2006، ص. 33، 84.

تولی بایف آ.ت.، قاسم بایف ژ. ک.، کوی گلدی یف م. ک، کالی یوا ای.ت.، «تاریخ قزاقستان»، آلماتی، انتشارات مکتب، 2006، ص. 68، 77.

[93] . Сулейменов О. Тюрки в доистории. О происхождении древнетюркских языков и письменностей. Алматы: Атамура, 2002.

سلیمانوف، او. «تورک ها در دوره پیش از تاریخ»، در باره منشای زبان های باستانی تورکی و اسکریپت ها، آلماتی، انتشارات آتامورا  Atamura، 2002.

[94]. Садыков Т.С., Толеубаев А.Т., Халидуллин Г., Сарсекеев Б.С. История древнего Казахстана. Алматы: Атамура, 2006. С. 38.

صادقف ت. س.، تولی بایف آ. ت.، خالدولین گ، سرسیکیف ب. س.، «تاریخ قزاقستان باستان»، آلماتی، 2006، ص. 38.

[95] . Жолдасбаев С. Указ. соч. С. 66.

ژودالس بایف، ص. 66

 

[96] . См., например: Куанганов Ш.Т. Указ. соч. С. 45-47.

کوانگانف ش. ت.، ص. 45-47

[97]. Нарымбаева А.К. Аркаим - очаг мировой цивилизации, созданный прототюрками. Алматы, 2007

نریمبایف آ. ک.، «کانون تمدن جهانی، ساخته شده به دست پیشینیان تورک ها»، آلماتی، 2007.

.

در این جا، یک پرسش بسیار جدی مطرح می گردد: هر گاه به راستی تورکی زبان ها، آفریینده نوشتار در جهان بوده اند، پس چرا تا زمان پدیدآیی کتیبه ارخون که آن هم به یُمن سغدیان گریزی از دست اعراب زاییده شد، در درازای هزاره ها نه خود هیچ اثر نوشتاری در باره خویش بر جا گذاشته اند و نه دیگران در باره موجودیت چنین توده هایی حتا یک سخن هم نوشته اند؟

[98] . یادداشت گزارنده: شایان یادآوری می دانم که من با بسیاری از کارشناسان برجسته تاریخ، زبانشناسی، باستان شناسی و... آسیای میانه آشنایی نزدیک و دوستی دارم و در بسیاری از کنفرانس های بین المللی از نزدیک با ایشان دیده و آثار بسیاری از آن ها را خوانده ام. بی تردید در میان آن ها اندیشمندان بزرگ  و آگاهان فرهیخته مسایل علمی- اکادمیک فراوان اند. ایشان نیک تاریخ منطقه و جهان را می دانند. اما باید متوجه بود که بسیاری از آنان، دانشمندان دولتی و «برنامه یی» هستند که تاریخ را به دستور و فرمایش بالاییان به قول معروف «نه به شکل آن چنان که هست و بود، بل به شکل آن چه که باید باشد و می بود، می نگارند. نه این که ناآگاهانه دست به جعل تاریخ و تحریف حقایق می یازند. –گ.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



عزیز آریانفر