چشم انداز معکوس و مسلخ گاه فرهنگ!

٩ جدی (دی) ١٣٩٢

علی رغم خاموش نگهداشتن یک دوره ی طولانی کشوریان ما بی هیچ جرمی توسط شاهان و سرداران، و دور نگه داشتن شان از تعاملات جهانی و روحیه تحول آفرین جهانی و انفجار این سکوت بابت مبازره ى مبارزان و آزادی خواهان با توجه به مشکلات که از درون این مبارزان سرکشید و مداخله کشور های همسایه و شرق و غرب در افغانستان، شکل گیری پروژه طالبانی و به میان آمدن حکومت جدید به رهبری حامد کرزی، امیدهای فراوان در آسمان خاطر شهروندان کشور شکل گرفت و در این امید خیال آینده ی انسانی را پرورانیدند. و فرصت بزرگی دست گیر مردم و دولت افغانستان گردید که بی تردید این فرصت در نوع خود کمیاب و دست نیافته خواهد بود. در فضای ایجاد شده بعد از شکست رژیم طالبان و به میان آمدن حکومت فعلی همسوی خود آگاه و ناخود آگاه مردمی با حکومت و دولت فراوان بود، چون شهروندان ما به نسبت ظلم و تعدی که سالها بالایشان روا داشته بودند ناگزير از گرسنگی، پابرهنگی، جنگ زدگی، هویت کشی و بالاخره مرگ تدریجی که سال ها بود بر روح و روان و جان و مال شان حکومت می کرد خسته و دلزده شده بودند و با همه ی خستگی ها در برپای یک نظام عدالتگرا و مردمی شیفتگی فراوان نشاندادند و این را با رفتن به پای صندوق های رای در دو دور انتخابات ریاست جمهوری و شورای ملی و شورای بزرگان ثابت ساختند. اما این شور و شوق اندی نگذشت که به موج نگرانی و بی باوری بدل گردید و همان بود که دیگر باورمندی به تکه داران سیاسی رنگ باخت و اینک بعد از دوازده سال تجربه حکومت با مدل جدید با اژدهای قدرت سیاسی و مافیای اقتصادی و انسانی رو برو گردیدیم.

پرشس های مطرح می شود که چرا باید مردم که سالها به خاطر آزاد زیست و انسانی زیستن مبارزه کردند و دیری خطر پذیرفتند و با از دست دادن جان و مالشان اینک از سوراخ اندیشه یی همان راهبران و پیشوایان گزیده می شوند؟ شهروندان کشور ما تاوان کدام جرم ناکرده ی شان را می پردازند؟ چرا بزرگان سیاسی ما حین رسیدن به قدرت؛ مردم گریز و عدالت ستیز می شوند؟ بازی های سیاسی که آله ى دست این بزرگان نافرهمند قرار گرفته از قبیل موضوعات قومی، زبانی، سمتی، مذهبی و نژادی چه خواستگاهی دارد؟

پاسخ کلی و همه جانبه این پرسشها متعدد و تاحدی دشوار است و از توان این جستار بالا اما مساله ى امنیت، اقتصاد مردم خواه، سیاست سالم وغیره را می توان برشمرد با آنهم من می خواهم در این جا یک اصل کلی را بیان کنم که حقیقت همه ی مسایل بالا را در خود دارد و نپرداختن به آن رسیدن به سعادت زندگی را محال می سازد و دیگر ادعای کاذبان سیاسی را چون آفتاب برملا می کند و آن اصل همانا فرهنگ و اصالت های فرهنگی است.

فرهنگ چیست؟

در تعریف فرهنگ باور ها و دیدگاهای فراوان از اهل نظر وجود دارد و هر ملتی فرهنگ خاص خود را دارد که داشته های فرهنگی اش چون آیینه نمایانگر واقعیت زندگی و بودن شان را به نمایش می گذارد، در کوتاه ترین سخن فرهنگ را می توان همه ی داشته های مادی و معنوی دانست که دین، تاریخ، ملت، ملیت، هویت، زبان، نژاد، ایده ها، گروه ها و غیره را در خود دارد وهر فرهنگی اخلاقیات خردساز خود را نیز دارد که با توجه به آن شهروندان می توانند روزن تحول و پیشرفت جامعه را کشف و در ایجاد آن سعی کنند.

اما در افغانستان با وجود یک پیشینه ى تاریخی بلند و داشتن فرهنگ درخشان و تمدن شکوهمند چرا رهیافت پیشرفت و تحول به سایه بال هما بدل گردیده است؟

نهاد که متصدی امور فرهنگی بوده (وزارت اطلاعات و فرهنگ) در طول دوازده سال حکومت جدید از ناکاره ترین وزارت های کشوربوده، ما نه در زمینه ایجاد بستری خیزش افکار جمعی و همگرای ملی کار کردیم و نه سبب انگیزه و دغدغه ى تحول پذیری گردیديم که بدون شک نقش رسانه ها، شعر و داستان و وزارت فرهنگ در این زمینه بیشتر می باشد، اما با توجه به عدم کاربست ماهیت اصلی این عناصر ما به خودی خود ایجاد گر درزهای خطرناک میان اقوام و ملیت ها گردیديم، رسانه ها تا اینکه به ایجاد یک فضای همگرای و همسوی بپردازند به پایگاه تفرقه افگنی و ملیت ستیزی بدل گردیدند، تا اینکه به نقد و برسی احوال و اوضاع سیاسی بپردازند به آله دست کسانی بدل شدند که واقعیت های روان در جامعه را در پشت پرده ها سر بریدند، بودند کسانیکه در این نهاد ها تلاش پیگیر جهت آگاهی عامه و بیرون داشت وقایع می کردند اما به نوع مورد کوبش اربابان قدرت و سیاست قرار گرفتند و می گیرند و این سریال وحشت ناک ادامه خواهد داشت .در مدت دوازده سال حکومت جدید افغانستان، به همکاری جامعه جهانی با توجه به مشکلات موجود قادر به ساخت بعضی روبناها گردید که سرک ها، شرکت ها، شهرک ها و غیره را در بر می گیرد اما به ساخت اصلی ترین عنصر هیچ توجه نکرد بلکه آنرا با خود آگاهی تمام در وادی فراموشی انداختند که آن عبارت از ایجاد حوزه عمومی و تفکر انسانی و روحیه همپذیری و همسوی است، بی تردید ساخت سرک ها، شهرک ها، شرکت ها و... در سهل ساختن زندگی نقش اساسی دارد و امریست ضروری اما ایجاد تفکر سالم و زنده گی ساز ضرورتر از همه آنها است.

تا زمانیکه شهروندان کشور به خود آگاهی و خود باوری نرسند و مشکلات کشور را مشکل خود نپندارند نمی شود با رفتارهای کاذبانه ملت را شکل داد و نظام را پایدار ساخت، کسانیکه از بین توده ها بر خواستند محض رسیدن به قدر خود را از مردم بریدند و به دشواری جدی سد راه مردم تبدیل گردیدند ریشه در همین خود گم کردگی ها دارد، هنوز بزرگان سیاسی ما به پختگی سیاسی نرسیده اند که بقای خود شان را در ایجاد تفرقه میان اقوام می نگرند دیگر رسیدن به یک جامعه انسانی و همه گیر امریست محال. در ساز و کار های انتخاباتی کاندیدای ریاست جمهوری که تا کنون با زرق و برق فراوان هنر نمای کردند هیج اثری از نکات بالا دیده نمی شود و همه در پی این اند که خاک بر چشم دیگران بزنند، اما واقعیت سخن این است که دیگر نمی شود با خاک بر چشم مردم زدن راه پیروزی را طی کرد، رفتار های کاذبانه وعوام فریبانه دیگر بستری پذیرش ندارد و اگر هم داشته باشد پاینده و سود آور نیست بلکه طراحان و عاملان آن سیه روی و منفور خواهد شد، اینجاست که توجه به اساسيت مسایل امریست انکار نا پذیر.

بناان تا زمانیکه دولت و دولت مردان کشور در صدد ساخت و ساز تفکر و اندیشه جمعی نباشند رسیدن به امنیت و پیشرفت چیزی جز خیال بیش نخواهد بود. و این زمانی میسر خواهد بود که ما اصالت های فرهنگی مان را بشناسیم و واقعیت های اجتماعی مان را درک کرده و با توجه روحیه پذیرش جامعه وارد عمل شویم.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

مجتبی آریایی نژاد02.01.2014 - 19:38

 نکات خیلی ارزنده را بیان کردید، خرسندم که پیام به به این بزرگی و درون محتوا را می خوانم، آنچه که شما گفتید باید در جامعه ما ایجاد شود و این باور به یک خود آگاهی بدل گردد.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



مبارز خراسانی