رفتار سیاسی با فقر و فرهنگ خطرناک است

٦ دلو (بهمن) ۱۳۹۲

پس از شکست طالبان، برگه ی دیگری از تاریخ کشور گشوده شد. مردم "افغانستان" که از دو قرن و اندی در خاموشی و تاریکی کامل به سر می بردند، به یک باره گی جهان را در آیینه ی دموکراسی دیدند. گشوده شدن دریجه جهانی بر روی باشنده گان کشور و آشنایی آنها به پیشرفت های بشری، شگفتی آور بود. چون: نسل موجود در کشور، حدود سه دهه وحشی گری های بی حد و مرزی را سپری کرده بودند. ویژه در زمان حکمرانی رژیم طالبان.

و اما بعد از شکست طالبان و آمدن نیروهای بین المللی در کشور، طرف دیگر سکه درکار افتید. کمک های فراوان که از سوی جامعه یی جهانی به ویژه "ایالات متحد امریکا" بر کشور سرازیر شد. در خدمت کسانی قرار گرفت که یا از هوتل داری و کارهای از این دست از غرب آمده بودند، یا که سالها با پای برهنه در جبه های جنگ بیابان نشنین و کوه گرد بودند. آنها که نه تنها سیاست نمی دانستند بلکه راه کاری برای برون رفت کشور از افت تاریخی نیز نداشتند. از همین رو درگیر مسایلی شدند که با گذشت هر روز به خراب شدن اوضاع عمومی کارا افتاد.

بازی سیاسی با فقر، فرهنگ، زبان، و قومیت یکی از خطر ناک ترین بازی های بود که از سوی افراد که مسوولیت نظام را به عهد داشتند بکار گرفته شد و هنوز هم این سریال وحشتناک جریان دارد.

"هانا آرنت" می گوید: « هیچ فکری منسوخ تر و بی فایده تر و خطرناک تر از فکر استفاده از وسایل سیاسی برای رهانیدن بشر از چنگال فقر نیست تاریخ انقلاب های گذشته بی هیچ شبهه ثابت می کند که هر کوششی که با وسایل سیاسی برای حل مسائل اجتماعی انجام گرفته به حکومت وحشت انجامیده، و اخافه و ارعاب همه انقلاب ها را به کام نیستی فرستاده است»، چیزی که در کشور هر روز با آن دست و پنجه نرم می کنیم.

به قول آرنت سیاست باید در ایجاد حوزه ی عمومی به کار گرفته شود و آزادی را تامین کند. در حالیکه فقر را با برخورد اقتصادی می توان ریشه کن کرد.

و اما در این "فغانستان" با هرچیزی بازی سیاسی صورت می گیرد، حتا با واژه ها. همین واژه های"دانشگاه" و "دانشکده" را به یاد آورید که چگونه بر گرده های شان شلاق خشم آگاهان و نا آگان فرو می بارید و تا کنون لباس تابوی بر تن شان کرده فراری ساخته اند.

از همه دردناکتر غم نان است؛ که در این کشور شاه و گدا، سردار و بی سر و حاکم و رعیت را به خود مشغول کرده است. بهتر است بگویم تفکر حاکم بر کشور همان تفکر شکم اندیشی است. این شکم اندیشی چنان بر روح و روان مردم حاکمیت می کند که غیر از شکم چیزی دیگری از ما ساخته نشد و تا این روند باقی ست نیز چیزی جور نخواهد شد.

سعدی چه زیبا گفته بود:

خوردن برای زیستن و زنده ماندن است

تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است

حال چسپیدن به این مقوله شکم اندیشی و شعار قرار دادن آن در زنده گی همه چیز را از دست ما گرفته. نه هویتی باقی مانده، نه فرهنگی وجود دارد، نه ملتی شکل گرفت، نه حکومتی سالمی به میان آمد، نه ارزشی نهادینه شد، نه فقیری سیر شد، نه آبروی بر آورده شد و خلاصه چه ها که شد و چه ها که نشد.

اکنون سخن اینجاست که واقعن شهروندان این شهر("فغانستان") پشت به قبله حرکت نمی کنند؛ اگر چنین نیست اساسی ترین دستآورد که بتواند نظام نیم بند موجود را بدون کمک های خارجی برای یک ماه استوار نگهدارد کدام است؟ بی تردید پاسخ منفی است.

بنا بر این در کشور که رهبران آن دزد، مافیا، قاچاقبر، خایین، فرهنگ گریز، مردم ستیز و بد خاصیت باشند، و باشنده گان آن گرسنه، بی دانش، نا آگاه، برهنه و درمانده، چه فضای شکل خواهد گرفت؟ نتیجه معلوم است، اقتدار نامشروع، ظلم بی اندازه و خودکامه گی لگام گسیخته حاکمان. و ترس و هراس و مجادله با شکم، باشنده گا.ن چیزی که برای مردم این کشور خیلی آشناست.

پیداست که در یک چنین جامعه یی این دو طبقه در تقابل با هم یکی پی منافع خود می گردد و دیگری در تلاش شکم چرانی می براید. تا اینکه رفته رفته هر دو در یک مسیر با تفاوت جایگاه، با شکم اندیشی یکجا می شوند.

ریشه ی تمام بد بختی ها در کشور، بی فرهنگی، بی هوتی، بی دانشی است، چیز های که باید از برخورد سیاسی با آن جلو گیری کرد و به هر کدام به صورت علمی و آگاهانه، و دور از هر گونه تعصب و جهل ورزی پرداخت.

اگر شخصی خود را شناخت و در چهارچوب یک فرهنگ خود را تعریف کرد، بعد در پی رفع دشواری های زنده گی خود با هویت خود می براید که بی تردید نتیجه خوبی بدست خواهد آمد. آگاهی از فرهنگ و هویت برای انسان غرور می بخشد و انسان با غیرت هیچ گاه شکار ذلت و بدکرداری نمی شود. این هویت های کاذب و غرور های دروغین است که هر روز ما را به پردگاه سقوط نزدیکتر می سازد. همه هست و بود ما را از ما می گیرد.

بی فرهنگی و نا آگاهی است که گاه شکار اندیشه های شیطانی، ریش درازان ظالم و گاه شکار ترفند های ریش کلهای خایین می گردیم. هر کس و نا کسی به هر رنگی راحت شکارمان می کنند و اهداف شوم خود را بر آورده می سازند.

از آنچه گفته آمدیم بر می آید که هویت و فرهنگ نخستین عناصر است که باید به آن پرداخته شود. تا در روشنای آن بتوانیم به مسیر درست حرکت کرده زنده گی واقعی را به تجربه بنشینیم. در غیر آن همین روز است و همین روزگار.

هشیاری شهروندان کشور در فرصت کنونی بی نهایت سازنده و سرنوشت ساز است. دو ماه و اندی دیگر به انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی باقی مانده است و از قرار معلوم جایگاه فرهنگ در برنامه های نمزدان ریاست جمهوری خالی است. آنچه که با ارزش ترین مولفه در جامعه شمرده شد.

بناان مردم با وادار ساختن آنها به این نکته اساسی و برخورد با آن به گونه دانشی یک امر مهرم و حیاتی می باشد.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

نجات28.01.2014 - 17:11

  آقای آریائی نژاد، متاسفانه شما از یک گفتمان سازنده بدور هستید. باز اتهام می‌بندید(این را هم بدان که باسیاست هر چیزی هم حل شده نی نیست)من کجا ادعا کرده ام که شده می‌‌‌تواند؟با قسمت های نوشته همان طور که اشاره شد با مقصد نویسنده در تضاد است اگر آن نکات را که شمردم بنظرم از روی اشتباه نمی‌بود میگفتم که نوشته دانسته و یا نا خودآگاهانه دست به تکثیر جعل(مغزشوئی، پروپاگند) سیاست زدائی استعماری زده. همان‌ طور گفتم با سیاست زدگی تباری، لسانی، دینی و به هر شکل اش مخالف ام. آنهمه تباهی نتیجه مغز شویی کمر بند سبز و بخش سرخ بود که فعلن سرخ اش یتم مانده است.

حامد28.01.2014 - 18:06

 گرچه من نتونستم از بعضی قسمت های این مقاله برداشت کامل کنم اما در کل بیان واقعیت بود کم تر کسی با چنین صراحت لهجه سخن می گوید. راستی که ناکامی ما در امور سیاسی و افتصادی ریشه در نشاختن منیت خودی انسان ها دارد که در مقاله شما هم اشارۀ به این نکته شده است. اینکه رهبران افغانستان اعم از غربی ها و جهادی هایش ناکام بودند و استند شکی نیست. موارد که در کتاب خاطرات گیتس آمده و اکنون به بحث داغ رسانه یی در افغانستان تبدیل شده است نشان میدهد که این رهبران چقدر از بی هویتی رنج می برد.

مجتبی آریایی نژاد28.01.2014 - 04:14

  جناب نجات گرامی، این درست است که نمی شود بیدون سیاست زنده گی کرد و این را هم بدان که باسیاست هر چیزی هم حل شده نی نیست، دید شما یک دید کاملن سیاست زده و اندکی هم دور زا بحث های فلسفی است، شما اگر دقت کنید در مقاله بالا بیشتر به بعد فلسفی پیوند سیاست با فقر و فرهنگ سخن گفته شده است تا نوع سیاست زده گی که هر چیز را در آیینه ی سیاست دیدن، شما باور کنید این گونه دیدگاه ها در رابطه به زنده گی انسان ها همان نگاه است که ملاها ها سال ها کرده اند، یعنی ملاها همیشه دین را به همه چیز ربط دادند و نتیجه اش افراطیت دینی است که اکنون کشور من و خودت با آن درگیر است و هر روز قربانی می گیرد.

نجات28.01.2014 - 00:40

 آقای آریایی نژاد، اگر دو باره نظر بیناندازید من در یک قسمت اشاره داشتم نه به همه و صرف نظر از کلمه رفتار؛ با سیاست زدگی تباری، لسانی، دینی وبه هر شکل اش مخالف ام. بجواب سوال مطرح شده شما فکر می‌کنم بلی، که نمی‌شود بخاطر اکثر استفاده روش نادرست سیاست در بحث های تبارگرایانه و اسلام سیاسی و یا روسفید نمائی جنایات و بی کفایتی ها بر همه سیاست خط بطلان کشید وقتی سیاست را از فرهنگ خارج کنیم از آن چه جور می‌شود؟ فرهنگ بی سر، بازیچه استعمار؛ چیزی با تمام کوشش چون انگلیس به دست نشاندگان اش می‌گفت که سیاست زیاد ترخارجی تان بدست ما و در مقابل پول خود فروختگی شان را میپرداختند و حال کار پوریشن ها واستعمار حریص تر مفت می‌خواند با نیرنگ سیاست زدائی در جامعه بخصوص نسل جوان اند که سیاست را به آنها بگذارند.که از روسای دولت و مجالس قانون گذاری و قضات را خریده و با جعل گلوبلایزیشن دولت استعماری نو یعنی کارپوریشن ها را در همه جا مستقر نمایند.

مجتبی آریایی نژاد27.01.2014 - 08:16

 رسم دیرینه است در این کشور هر دیدگاهی را برچسپ چپی و راستی بزنیم، مگر ریشه تفکر بشری در چپی و راست است که شما عنوان می کنید. در نوشته بالا مطالب به نظر من خیلی با تسلسل منطقی و نگاه فلسفی ویژه ی شکل گرفته، جناب نجات عزیز! شما فکر می کنید که می شود با فرهنگ رفتار سیاسی کرد، به نظر من رفتار در عنوان بالا بازی و روش نیست، اینکه خود نویسنده چه می گوید نمیدانم. برداشت من این است که رفتار دقیقن به معنای اصلیش در این جا به صورت آگاهانه بکار گرفته شده است. باز هم منتظر دیدگاه خود نویسنده این مقاله استیم. من در مقاله آقای خراسان همان واقعیت موجود در جامعه را یافتم. ضد و نقیض بودن را نیافتم. من خراسانی را می شناسم و با جرات گفته می توانیم که ایشان به هیچ گروه و جریان سیاسی بسته گی ندارد و هر آنچه می نویسد بیدون در نظر داشت دیدگاه های سیاسی گروه های دخیل در کشور است. من یک پرسش از جناب نجات صاحب دارم. به نظر شما می شود چالش های فرهنگی را با رفتار های سیاسی بر طرف کرد؟

نجات26.01.2014 - 17:12

 نوشته با دیدگاه های ضد و نقیض آمیخته است. عنوان (رفتار سیاسی با فقر و فرهنگ خطرناک است)شاید به جای رفتار بازی، روش نادرست و یا جعل می‌بود. نوشته خود از تبار گرائی و بازی سیاسی در رنج است ( مردم "افغانستان" که از دو قرن و اندی در خاموشی و تاریکی کامل به سر می بردند، به یک باره گی جهان را در آیینه ی دموکراسی دیدند) جملات با واقعیات کشور در تضاداست. نوشته از مغز شوی باند فروخته شده و جنایت‌کار خپ(خلق و پرچم) متأثر است (و اما بعد از شکست طالبان و آمدن نیروهای بین المللی در کشور، طرف دیگر سکه درکار افتید. کمک های فراوان که از سوی جامعه یی جهانی به ویژه "ایالات متحد امریکا" بر کشور سرازیر شد. در خدمت کسانی قرار گرفت که یا از هوتل داری و کارهای از این دست از غرب آمده بودند، یا که سالها با پای برهنه در جبه های جنگ بیابان نشنین و کوه گرد بودند. آنها که نه تنها سیاست نمی دانستند بلکه راه کاری برای برون رفت کشور از افت تاریخی نیز نداشتند. از همین رو درگیر مسایلی شدند که با گذشت هر روز به خراب شدن اوضاع عمومی کارا افتاد.) جعل سیاست زدائی را در نوشته بنگرید. (ریشه ی تمام بد بختی ها در کشور، بی فرهنگی، بی هوتی، بی دانشی است، چیز های که باید از برخورد سیاسی با آن جلو گیری کرد و به هر کدام به صورت علمی و آگاهانه، و دور از هر گونه تعصب و جهل ورزی پرداخت.) مگر سیاست را می‌شود از فرهنگ جدا نمود؟
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



مبارز خراسانی