ما کار خود را می کنیم، هرچه بادا باد!

۱۴ سرطان (تیر) ۱۳۹٣

شاید این روزها تقویم کمسیون انتخابات، چنان انبوه درختی بر  اورنگ تقویم جلالی قامت افرازد تا باشد که جناب یوسف نورستانی در سایۀ گوارای آن بیاساید، نفسی تازه کند و آن گاه با وجدان آسوده  برای مردم افغانستان و جهانیان فریاد زند که ای بنده گان خدا! بدانید و آگاه باشید که درخت تقویم ما، به ثمر رسیده است! من و هم کاران کار کشته ام که ملخ را درهوا رگ می زنیم، تمام آب رود خانه های جهان را از آب اوقیانوس‌ها جدا کردیم، ریگی درکفش خود نداریم و ماری در آستین! گوسفندان چاق امرخیل را در رمه خانۀ تقلب قرنطین کردیم؛ اما آب و کاهی برای شان می ریزیم  تا جانوران بی گناه خدا از ثمر باز نمانند!  چنین است که با صدای رسا تر از هرگونه  رعد و تندری  فریاد می زنم که ای مردم ، ای اصحاب رسانه های  دوست و دشمن! خوب بدانید و آگاه باشید که ما انتخابات را تشنه نگذاشتیم؛ بل آن را به کاسۀ سر آب دادیم  و حق را  به حق دار رساندیم. شب و روز کار کردیم، عرقی را که بر جبین  من می بیند عرق شرم نیست، عرق پاک کار و زحمت است. عرق دموکراسی است، ستارۀ شام انتخابات است که بر جبین من می درخشد.

ما همیشه دراندیشۀ سلامت تاریخ خود و مردم خود بوده ایم، نگاه کنید همین دیروز تا صدای گوسفندان امرخیل در صدوق خانۀ کمسیون،  بلند شد من به کار کشته بودن او تحسین کردم ، مرد بزرگی بود که می توانست با چاق کردن گوسفندان در یک شبانه روز مشکل سرنوشت انتخابات  را نه تنها درافغانستان؛ بلکه در تمام جهان از میان بردارد؛ حریفان عاقبت نیندیش مخالفان دموکراسی و انتخابات، برچنین استعدادی هزار طعنه زدند، بر او خرده گرفتند،  او را حتا خایین ملی گفتند، چنین بود که دلش شکست،  دل شکسته و مایوس از این سرزمین استعداد کش فرار کرد، حتا کسی هم کاسه آبی پشت سر او نینداخت! تا به سلامت بر گردد  که ما انتخبات های دیگری نیزدر پیش روی داریم! وقتی خبر فرار او را شنیدم نمی دانم چرا این شعر سعدی به یادم آمد:

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود

مرحبا به این جوانمرد که خود رفت واما یک گوسفند را هم با خود نبرد، گوسفندان همه گان همین جا در صندوق خانۀ کمسیون مانده اند! او بر گردن تاریخ افغانستان حق بزرگی دارد. او این نکته را کشف کرد که هر انتخاباتی یک هدف دارد و آن رسیدن به قدرت است. او در این راه  تجربه های سخت و دشواری را پشت سر گذاشت و سرانجام به روز 24 جوزای 1393 خورشیدی به کشف بزرگی دست یافت که: «ساده ترین راه رسیدن به کاخ ریاست جمهوری چاق سازی گوسفندان است!»

  شما بگویید حال من  از چنین گوسفندانی  که از نفس شان عطر دموکراسی و شفافیت بر می خیزد، نباید در برابر گرگان تقلب پاسداری کنم! برای آن که این گوسفندان در چمنزاران وحدت ملی چریده اند و چاق شده  و به سرمایۀ ملی ما بدل شده اند. من گوسفندان او را روزی هزار بار شمرده ام وهر بار به دست و پنجۀ او آفرین گفته ام که چگونه این همه گوسفندان را به این زیبایی در یک شبانه روز چنین چاق و چله ساخته است.

 این را هم باید بگویم که  ما هنوز نتوانسته ایم که چهرۀ شگرف امرخیل  را بشناسیم. شناختن اوهم فهم بلند می خواهد. او بزرگترین متفکر سیاسی سدۀ بیست ویکم است. حتا من فکر می کنم که امرخیل متفکر نخست جهان است! می خواهم به همه بدخواهان او بگویم که شما چرا با چنین متفکری دشمنی می کنید، همین امرخیل که در نظر شما نمی آید،  نه تنها بنیادگذار سمبولیزم سیاسی در افغانستان است؛ بلکه امروزه پیچیده گی سمبولیزم سیاسی او سازمان ملل متحد، اتحادیۀ اروپا و متفکران جهان را در پچال ساخته است،  حتا متفکران سرزمین خودمان را نیز. مگر این جای افتخار نیست! مگر خوش ندارید که افغانستان  پیشوای سمبولیزم سیاسی درجهان باشد. شما خوب می دانید که غرب تنها با همین سمبولیزم ادبی خود چقدر برما فخر می فروشد. در حالی که امرخیل در پیوند به  دموکراسی و انتخابات  چنان مکتبی را در سمبولیزم سیاسی به میان آورده  که دهن تمام جهانیان از تعجب باز مانده است.  مکتب سمبولیزم سیاسی او چنان گسترده است که امروزه گوسفندان هم وارد گفتمان های سیاسی ملی و جهانی شده اند و می توانند سرنوشت انتخابات را دگرگون سازند. پس از این تا انتخاباتی وجود دارد، صدای گوسفندان امرخیل در چهار گوشۀ جهان شنیده می شود؛ اما من یک گله مندی از این جوان کار کشتۀ کهن پندار دارم که باید اندکی هم پاس ریش سفید مرا می دانست که مرا هم دست کم به اندازۀ یک اشاره یا یک خم ابرو در این  مکتب سهمی است!  با این حال از او خوش حالم که اگر به جای گوسفندان پیلان جنگی  را چاق می کرد، حال ما  با این همه پیل چاق جنگی چه حالی می داشتیم! باری کسی  برایش گفته بود که به جای گوسفندان چرا به چاق سازی پیلان نمی پردازی؟ او خردمندانه در پاسخ گفته بود: انتخابات تا انتخابات است! پیلان در انتخابات امپراتوری ها چاق ساخته می شوند نه در انتخابات ریاست جمهوری! دهان جناب یوسف نورستانی همین گونه در زیر سایۀ درخت تقویم انتخاباتی گرم آمده بود که کسی  از میان جماعت پرسید: ای پیر عزت مند !!! حال که در زیر سایۀ درخت تقویم آسوده نشسته ای، نمی پنداری که  اگر کدام یک از نامزدان، این سخنان ترا  نپذیرد و بخواهد که مکتب سمبو لیزم سیاسی امرخیل را از ریشه برکند، تو آن گاه چه خواهی کرد و   آینده چه گونه خواهد شد؟

نورستانی در حالی که از چشمانش نور شفافیت،عدالت و بی طرفی می تابید گفت: برادر! خداوند هر کسی را برای کاری آفریده است، ما کار خود را می کنیم، حال اگر کسی نپذیرفت به من چه پیوندی دارد! وقتی ما اعلان کردیم، باد ها از سمت دیگر خواهد وزید و آن گاه ما کشتی خود را در مسیر همین باد ها بادبان می افرازیم!

لحظه یی خاموش ماند سرش مانند شاقولی روی سینه اش فرو افتاد،  حس کرد کسی زیر زناقش می زند، آسیمه سر، سر بلند کرد و مانند آن بود که تمام خسته گی های جهان در گلویش گیر کرده باشد، گفت: انتخابات فکاهه سیاسی نیست؛ اما فکاهه سازان می توانند همه چیز را حتا انتخابات را هم فکاهه سازند  و من هم با این فکاهه اعلام نتایج را تمام می کنم.

 روزی در یکی از خیابان های شهرکابل کسی سرود خوانان جوی می کند، کس دیگر از پشت سر، دوباره خاک ها را در جوی می انداخت! راه گذری که چنین دید با شگفتی پرسید: ای برادر این چه راز است که تو جوی می کنی و آن دیگر دوباره جوی را با خاک  پر می کند، مرد بیلی را که در دستان داشت به شانه افگند و با اطمینان گفت ، او جان برادر! هر کس از خود کاری دارد، ما سه نفر هستیم که یکی باید جوی بکند، دومی باید کیبل برق را بدواند  و سومی باید جوی را پر کند ، حال من کار خود را می کنم که جوی کنی است و آن دیگر کار خود را می کند که پر کردن جوی است، نفر دیگر که باید کیبل برق را بدواند نیامده است،  دیگر ش به ما پیوند ندارد، ما کار خود را می کنیم ، هرچه بادا باد!







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



پرتو نادری