قیام میترا، در رستاخیز واژگان

۱۷ میزان (مهر) ۱۳۹٣

یاد دهانی کوتاه

سال 1373 خورشیدی خالده فروغ نخستین گزینۀ شعرهایش را زیرنام « قیام میترا» در شهرکابل انتشار داد. سال‌های دشواری بود، سال‌های خون و آتش، سال‌های جنگ های کوچه به کوچه، سال‌های که هرکوچه گورستانی بود، سال‌های کوچ و آواره‌گی کتله ای که تا می شنیدی عزیزی به خاک و خون غلتیده ویاهم، کوله بار آواره‌کی بر دوش و هی میدان وطی میدان از مرزها گذشته و رفته تا در زیرآسمان غربت بخت خود را بیازماید. سال‌ها، سال‌های خشونت بود و منطق منطق تفنگ، سال‌های قحطی عشق وعاطفه. همه‌جا صدای تفنگ بود و هرصدای دیگری در صدای تفنگ گم می شد. جای پرنده‌گان پرواز راکت‌ها بود که آسمان را به پروازگاه مرگ بدل می کرد و زمین را به رستن‌گاه آتش وخون. در چنین روز‌های دشوار، خالده فروغ رفته بود تا گزینۀ شعرهایش را انتشار دهد و شاید می خواست بگوید، درهر وضعیتی این معنویت انسان است که ادامه می یابد. گسست هرچیز را بازپیوندی خواهد بود؛ اما گسست انسانیت و معنویت مصیبت جبران ناپذیری است. چنین است که در آن روزها نشر چنین کتاب‌هایی خود یک حادثۀ دل‌پذیر فرهنگی بود. من در پیوند به کتاب «قیام میترا» در همان روزگار نوشتۀ کوتاهی داشتم زیر نام « قیام میترا، در رستاخیز واژگان» که بعداً آن را در شماره سوم ، جوزای 1374 هفته نامۀ «صبح امید» به نشر رساندم. این روزها، این شماره به دستم رسید و چشمم خورد به آن نوشته، آن را بازنویسی کردم با ویرایش  و نگرش تازه و افزایش‌هایی تا بار دیگر به نشرش برسانم. البته خالده پس از قیام میترا گام های بلند وبلند تری را در سرزمین شعر وشاعری به پیش برداشته و کار‌های قابل توجهی ارائه کرده است. هم اکنون او یکی از چهره‌های درخشان شعر امروز فارسی دری افغانستان است. بررسی جای‌گاه شاعری او در شعر معاصر فارسی دری نیاز به کار گسترده‌یی دارد و سفری به همه گزینۀ شعرهای او. امید چنین کاری روزی از دست من برآید. این نوشته تنها می تواند بیان‌گر جای‌گاه شاعری او در « قیام میترا» باشد. قیام میترا در حقیقت دربرگیرندۀ نخستین گام‌های موفقیت آمیز او در آن سال هاست.

قیام میترا، در رستاخیزواژگان

«... و اکنون عشق از مشرق حیات می درخشد و سخن از روز بزرگ است وپنجره‌های گشودۀ شهامت. سخن از قیام میتراست. سخن از آفتابی قامتان عاشق و سخن از علم به دستان شعراست.» قیام میترا نخستین گزینۀ شعرهای خالده فروغ با چنین جمله‌هایی آغاز می‌شود که هرکدام  چنان جوی‌بار پر زمزمه‌یی از عاطفه و روشنایی ما را به سوی رودخانۀ سروده‌های شاعر رهنمایی می‌کند.

قیام میترا نامی‌است انگیزنده، تازه، تصویری و تخیل بر انگیز که می تواند تعبیر رنگارنگی را به میان آورد. این نام با یکی از اسطوره‌های آریایی پیوند دارد و چنین است که تعبیر و تفسیر‌های رنگارنگی را بر انگیخته است. خالده فروغ که باری گفته بود:« کی رهنمایی ام کند به راه راست» امروز او در قیام میترا نسل جوان سرگردان جامعه را به سوی آفتاب رهنمایی می کند. قیام میترا می تواند قیام شعر شاعر باشد، شاید خالده خواسته است که از قیام میترا تعبیری برای حضور خود درعرصۀ شعر مدرن کشور ارائه کند.

میترا بشنو که فرهنگ صدایم زان تست

شاه‌کار شعر را تا ناکجا پرورده ام

(ص 61)

قد فرازیده ام چون میترا بگشای چشمت را

به بزمت جز قیام شعرمن خوش‌تر نمی آید

(ص 62)

 شاید تعبیری باشد از یک رستاخیز که شاعر به آن وابسته‌گی ذهنی دارد، می تواند قیام مردم افغانستان باشد در برابر یک نیروی متجاوز. به گونۀ مشخص این جا میترا می تواند مجاهدان کشور در برابر شوروی سابق باشد.

دو دست بیرق خورشید را بلند نمودی

تو قهرمان زمانی و میترات بخوانم

(ص 39)

به همین‌گونه قیام میترا، می تواند قیامی مردی از مردان نامی این کشور باشد که در راه پاس‌داری وطن و مردمش کمربسته  و برای رسیدن به آزاده‌گی می رزمد:

میترا سر لشکر دیرینۀ آزاده‌گی

همتی من با بلال آفتابی برده ام

(ص 61)

شاید تنها در این مورد مخاطب شاعر همان میترا الهۀ خورشید باشد.

نه آفتاب به درگاه خویش خواند مرا

نه میترا مددم کرد تا بیاسایم

(ص 35 )

 بناً تعبیر‌ها و تفسیر‌های آنانی که همه چیز را از زاویه‌های منفی و دیدگاه‌های ناصواب نگاه می کنند جایی ندارد. این جا میترا نه آن الهۀ خورشید است و نه هم این شعر‌ها با بینش مهرپرستانه سروده شده اند، بلکه میترا این‌جا یک نماد است که رشته مفاهیم سیاسی – اجتماعی در آن تبلور یافته است. پیوند دادن میترا در این‌جا به آیین خورشید پرستی جایی ندارد. ذهن شاعرانۀ خالده فروغ در گزینۀ « قیام میترا» بیتشرینه با استفاده از سه سرچشمه تصویر پردازی می کند:

  • روایت‌های مذهبی و اسطوره‌های سامی.
  • شاهنامه، شخصیت‌های و رویداد‌های آن.
  • گاهی هم اسطوره های آریایی و بعضی ازشخصت‌های تاریخی – مذهبی.

اساساً در ذهن شاعرانۀ خالده فروغ  صورخیال بیشتر با نفوذ در اسطوره‌های سامی، روایت‌ها و شخصیت‌های مذهبی - تاریخی رنگ می گیرد. البته این گرایش ذهنی به اسطوره‌ها، روایت‌ها وشخصیت‌ها بیشتر درغزل‌های او دیده می شود و در نیمایی ها او چنین چیزی کمتر رخ می نماید.

به این ترکیب های اضافی معمول ، نگاه کنیم: علی صبح، بوجهل‌غزل‌ها، محمد شگرف آفتاب، نوح بلند قامت دریا، خضر روزگار، باغ‌های‌عرش، ساحل سبز کرامت، حاتم درخت، جبریل سرنوشت، ابراهیم آزادی، ضمیرکعبه، بوجهل غزل، وحی عشق، سورۀ آزاده‌گی، قرآن چشم‌ها، ، نوح آب، علی عاشق، مسجد محمد عالی‌مقام عشق، سوره‌های سپید نماز، جبریل غزل‌ها، محمد شگرف آفتاب، ابراهیم آزادی، مسجد روح، بلال برده‌گی، دره‌های شرق ایمان، پیمبر دست‌ها، قرآن ضمیر، محمد سحر، آذان آگاهی، کعبۀ دریا ، بت ‌های ضمیر، بیرق ایمان،  مجنون زمان و نمونه های دیگر...

هم‌چنان درغزل‌های خالده فروغ  با این نام‌ها بسیار برمی خوریم که با استفاده از آن‌ها و سرگذشت آن‌ها تصویر‌های شعری پدید آمده است. محمد، پیمبر، مسجد، ابوذر، بلال، ابراهیم، بوجهل، سلیمان، سبا، حاتم، جبریل، اسرافیل، نوح، علی، مجنون و ...  چنین نام‌هایی خود کاربرد واژگانی ازاین دست را در شعرهای او برانگیخته است:  حدیث، آفتاب، روح، عرش، نماز، مسجد، کعبه، دعا، درود، قیامت، اقدس، مذهب، پنج وقت دعا، پنج وقت نماز بادیه، زیارت، صواب، صحابه، خالد، خضر، آذان و ...

سرچشمۀ دیگر صورخیال در شعر خالده فروغ ، به بخش  پهلوانی شهنامه برمی گردد. تصویر پردازی شعر‌های او در این بخش باچنین نام هایی رنگ می گیرد: رستم، هفت‌خوان رستم، زال، سیاوش، فرنگیس، کاوس و...  چنان‌که در این ترکیب‌ها می بینیم کاووس قرن، شهنامۀ ایمان، رستم تمنا، و...

سومین سرچشمۀ صورخیال در شعرهای اوشماری از اسطوره‌های آریایی و شخصیت‌های تاریخی – مذهبی حوزۀ تمدنی آریانا و خراسان بزرگ است.  چنان‌که خالده فروغ  بیششتر از هر اسطورۀ دیگر به کاربرد میترا الهۀ خورشید ، وابسته‌گی ذهنی نشان می دهد که تنها در عزل شش بیتی «سعادت‌گاه» میترا مضمون پنج بیت این غزل را می سازد. به همین گونه زردشت  نیزدر شعرهای خالده حضور روشنی دارد، مثلاً در ترکیب  زردشت چشم‌ها. به گونۀ نتیجه می توان گفت که صورخیال درشعرهای خالده از همین سه سرچشمه آب می خورد، به زبان دیگر صورخیال او در همین سه کارگاه تنیده می شود. او هر مضمونی را چه عاشقانه، چه اجتماعی وحتا سیاسی را که بخواهد  بیان کند، درهمین سه کارگاه جامۀ تصویر می پوشاند. این امرمی تواند یکی از ویژه‌گی های شعر خالده در « قیام میترا» باشد. هرچند تکرار اسطوره‌های همگون، نام‌ و رویدادهای تکراری که در نهایت تصاویرتکراری را سبب می‌شوند، می تواند جریان ذهنی تخِیل در خواننده را ضعیف سازد.

در گزینۀ قیام میترا عمده‌ترین شکل صورخیال یا شیوۀ تصویر پردازی  کاربرد همان عبارت های اضافی است. آن گونه که در نمونه های پیش‌تر دیدید. گذشته ازآن می توان نمونه های دیگری نیز ارائه کرد مانند: جامعۀ سبزتفکر، نردبان شجاعت، قوی سپید شعر، پنجشیر همت، تیشۀ تفکر، قرآن چشم‌ها، فیلسوف آیینه، عنقای آزادی، انقلاب نگاه، آبشارعدالت، فیلسوف شرق، صحرای شرق، کعبۀ هنر، طوطیان سرنوشت، جنازۀ غریب آفتاب، دختر آیینه‌ها، هنرمند آفتاب، خالدۀ روز و نمونه های دیگر. این عبارات یا ترکیب های اضافی گاهی ترکیب های معومل اند و اما گاهی مضاف به گونۀ استعاری و مجازی به کار گرفته می شود. که مواردی بستر لازم خود را پیدا نمی کنند و در شعر استحاله نمی یابند.  خالده در این گزینه با نوع  آگاهی و مسوُولیت اجتماعی می سراید.

در قیام میترا شصت ویک پارچه شعر از سروده های سال‌های1369 تا 1372 شاعر گرد‌ آوری شده که در وزن آزاد عروضی یا نمیایی وغزل سروده شده اند. غزل‌های خالده زبان و هنجارهای تازه‌یی دارند. هرچند او درسال‌های پسین بیشتر گرایش به نمیایی سرایی دارد، با این حال در میان شاعران نسل نو یکی از آن گوینده‌گانی است که ذهن شاعرانه اش هیچ‌گاهی ازغزل سرایی دور نشده است. درغزل‌های او تلاشی را می بینیم که شاعر می خواهد خود را از جاذبۀ مقناطیسی غزل سنتی دور سازد و وِیژه‌گی های آفرینشی خود را برپیشانی غزل‌هایش بکوبد.

صدای من زگلوگاه آفتاب بر آمد

غرور هرزۀ شب‌های بی ستاره سرآمد

او به مانند شماری از شاعرانی که کشتی اندیشه‌ها و تخیل‌شان را هم آهنگ با باد‌ها مسلط روزگار بادبان می افرازند، نمی خواهد با روزگار و آیین آن از دیدگاه موافقت نگاه کند و با زمانه و آیین نا به هنجار آن هم آهنگی نشان دهد؛ بل از هردیدگاهی که بر روزگار نگاه می کند، با آن مخالف است.

در این زمانه که از آب نیست فریادی

کجا برم غم خود را که روح دریایم

غم دریا را نمی شود در گوش جوی‌بار زمزمه کرد. دریا رمز و راز دیگری دارد. جوی‌بار از پویند‌ه‌گی و خروش دریا خالی‌است. این مساله گونۀ غربت روح است. روحی که چنان دریایی پویان است و نمی ‌تواند که در بستر کوچک روزگار جاری شود.

شاعر قیام میترا نمی داند که غمش را کجا برد و در کجا فریاد بزند، برای آن که هر چیز و هرکس نمی تواند وسعت اندوه شاعر را دریابد. از این جا می توان گفت که روح او غریب است؛ ولی با وجود آن سرنوشت خود را روشن و بی غبار می بیند؛ اما آن سرنوشت روشن وبی‌غبار گل شگفته‌یی نیست که به ساده‌گی دست بالا کند و آن را بچیند؛ بل او در روزگاری که خیر راهش را گم کرده است، به هم‌روزگاران خویش سلام صادقانه می دهد، مگر هم‌روزگاران  گنگ مشرب او سلام صادقانه اش را پاسخی نمی دهند. این امرهمان تنهایی انسان است. بیان درد‌های روزگاری‌است، که هرکس در لاک اندوه خود فرو رفته است. زمانی هم که به سوی میز‌های دانش و هنر روی می کند، با دریغ آن میز‌ها را تهی می بییند. باوجود این همه او در جست وجوی چهرۀ روشن سرنوشت خویش است.

سلام سرنوشت بی‌غبارمن

صدام می رسد به گوش‌هات

چراکه چهرۀ حقیقی ترا ندیده ام

و گنگ مشربان عصر نیز

پاسخ سلام صادقانۀ مرا نمی دهند

و فیلسوف باوقار آیینه

زهوش رفته است

و میز‌های دانش و هنر تهی‌است

حضور خیر راه خویش را

در این دیار گم نموده است

ص ( 11  )

شاید بتوان گفت که این سرنوشت بی‌غبار همان مدینۀ فاضلۀ یی است که پیوسته در ذهن و اندیشۀ شاعر وجود داشته است و با آن که به رسیدن به آن باورمند است؛ ولی با دریغ که در واقعیت جاری روزگار آن را نمی تواند دریابد. می پندارم که خالده فروغ  در همین گزینۀ « قییام میترا» نشان می دهد که تلاشی دارد به گذشتن از مرز‌های شعر آزاد عروضی و رسیدن به سر زمین‌های گسترده تر شعر سپید ، به زبان دیگر شعر بی وزن. چنین است که گاهی شعر هایی نیمایی او به گونه یی با شعر بی وزنی می آمیزد. هرچند در آن روزگار موجودیت سطرهای بی وزن دریک شعر نیمایی که خود شعری است موزون و عیب پنداشته می شد. چنین چیزیی را عیب می پنداشتند؛ اما بعداً در همین گونه شعر های شاهد در هم امیزی وزن ها بودیم و گونۀ دیگر آن همان پیدایی سطر های بی وزن در میان سطر های نا موزون که شاید بتوان از آن به در هم آمیزی وزن و بی وزنی تعبیر کرد که بعداً می بینیم که شعر فارسی دری خود را از دایرۀ وزن بیرون می کشد. با این حالفارسی دری باآن ذات ریتمکی که دارد گاهی در گفتار روزانه نیز متوجه می شویم جمله ها به گونه یی جمله های موزون ادا می شوند. چنین است که گاهی در شعر های بی وزن نیز با سطر های موزون رو به رو می شویم!

گویی ابدیت حضوری را در آغوش بزرگ خویش می گیرم

وقتی تو می آیی

آیا چه باید در بساط بی ‌زمانی‌ها خطابت کرد

یک دوست!

یک عاشق!

نه،

خویشاوند

خویشاوند

                ( ص 15)

البته در کلیت زبان شعری خالده فروغ در قیام میترا چه در غزل ها و چه در شعرآزاد عرضی هنوز زبان پیراسته یی نیست. گاهی شعرها با کلی گویی هایی در می آمیزند. البته پس از قیام میترا، خالده فروغ  گزینه های شعری دیگری را زیر نام‌های « پنجره‌یی برفصل صاعقه»، « سرنوشت دست‌های نسل فانوس»،« عبور از قرن قابل» و« در خیابان‌های خواب وخاطره»، « همیشه پنج عصر » و « کوچه های خالی دنیا» را انتشار داده است که درهرکدام شاعر حرکتی دارد رو به پیش. او در این گزینه ها بیشتر در عوالم شعرسپید، می سراید. با این حال هنوز ذهن شاعرانۀ او با غزل انس و الفتی دارد که غزل‌های اخیر او بیشتر از گونۀ غزل مدرن است. افزون بر این در سالیان پسین خالده به بررسی شعر معاصر افغانستان نیز پرداخته است که « گام‌های بی‌توقف» نخستین کتاب او از این گونه است که در آن به بر رسی شعر شماری از شاعران شناخته شدۀ معاصر پرداخته است. به امید کام‌گاری های بیشتر  بانوی سخن‌ور خالده فروغ!







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



پرتو نادری