شهرهای شاهنامه در نقشۀ امروز جهان

۱۹ عقرب (آبان) ۱۳۹٣

فردوسی در جایی از شاهنامه، شهرها و نواحی ایران را معرفی کرده است. در نامۀ «پیران» به «گودرز» می خوانیم که سردار تورانی از شهرهای ذیل به عنون شهرهای عمدۀ ایران یاد می کند و متعهد می شود که در قبال صلح با ایرانیان، این شهرها و نواحی را از سپاه تورانی تخلیه کند:

هر آن شهر کز مرز ایران نهی/ بگو تا کنم آن ز ترکان تهی
از ایران به کوه اندر آید نخست/ در غرچگان از بر بوم بُست
دگر طالقان شهر تا فاریاب/ همیدون در بلخ تا اندرآب
دگر پنجهیر و در بامیان/ سر مرز ایران و جای کیان
دگر گوزگانان فرخنده جای/ نهادست نامش جهان کدخدای
دگر مولیان تا در بدخشان/ همین است از این پادشاهی نشان
فروتر دگر دشت آموی و زم/ که با شهر ختلان برآید برم
چو شگنان و ترمذ و ویسه گرد/ بخارا و شهری که هستش به گرد
همیدون برو تا در سغد نیز/ نجوید کسی پادشاهی به چیز
وزان سو که شد رستم گردسوز/ سپارم به او کشور نیمروز
ز کوه و ز هامون بخوانم سپاه/ سوی باختر برگشایم راه
بپردازم این در هندوان/ نداریم تاریک از این پس روان
ز کشمیر و ز کابل و قندهار / شما را بود آنهمه زین شمار
و زان سو که لهراسب است جنگجوی/ الانان و غَر در سپارم بدوی


اگر کسی آشنایی اندکی با نقشه افغانستان داشته باشد متوجه می شود که شهرها و مناطقی که در این شعر به عنوان شهرها و نواحی ایران ذکر شده مانند غرچگان، بُست، طالقان، بلخ، فاریاب، مرو، کابل، قندهار، نیمروز، بامیان، پنجهیر، اندرآب، بدخشان و ... همگی در قلمرو افغانستان امروز قرار دارند.

حقیقت این است که بیش از نود درصد شهرهایی که در شاهنامه از آنها نام برده شده، در بخش شرقی فلات ایران و افغانستان امروزی واقع شده اند.

اگر چه به علت فضای داستان های شاهنامه که مربوط به ایران باستان و ایران داستانی است این طبیعی نیز می نماید. باقی سرگذشت فلات ایران از افسانه و اسطوره وارد تاریخ می شود و درین تاریخ است که حکایت شهرها و حکومت ها در سرتاسر فلات بزرگ ایران به تفصیل ذکر می شود. از طرفی شاهنامه در مدح محمود زاولستانی که پایتختش در غزنین بوده سروده شده است و طبیعی است که ذکر پهلوان هایی که پشتوانه او به حساب می ایند بیاید و نام شهر هایی بیشتر ذکر شود که در نقشه آنروز تحت سلطنت محمود غزنوی بوده اند.

اما برخورد مردم دو طرف همیشه به این انصاف نبوده است.

محمد صالح راسخ ایلدرم، یکی از استادان دانشگاه بلخ که اسامی شهرها، نواحی، کوه ها و رودهایی را که در شاهنامه آمده، فهرست کرده بود و کتابی با نام ایران شاهنامه تدوین کرده بود خیلی زود تحت فشار حکومت محلی وقت مجبور شد سخنش را پس بگیرد و توبه کند؛ چرا که طی تحقیق او، نام اصلی سرزمین افغانستان بنا به روایت شاهنامه ایران بوده است.

احمدعلی کهزاد، مورخ و باستان‌شناس نامور افغان، نیز ایران را نام افغانستان می‌داند و می‌نویسد: "افغانستان، به‌عنوان نام این کشور از ۱۵۰ سال تجاوز نمی‌کند. افغانستان یک نام تازه و بسیار جدید است و فردوسی شاعر بزرگ و حماسه‌سرا از عدم استعمال آن معذور است. اما کسی که شاهنامه را سر تا پا یک بار مرور کرده و پیرامون نام‌های جغرافیایی آن دقت کند، به خوبی متوجه می‌شود که ایران فردوسی کجا است. در میان اسامی جغرافیایی یاد شده در شاهنامه، ۹۰ درصد آنها نام‌های مناطق مختلف افغانستان امروز است."

محمود افشار یزدی، درباره تعبیر فردوسی از اصطلاح ایران، به همین نکته اشاره می‌کند. او می‌نویسد: " فردوسی هم . . ایران داستانی که با توران داستانی جنگ داشته، میدان جنگ را همان خراسان بزرگ که شامل افغانستان کنونی و سیستان و مازندران بوده می‌شمرده است. او از هخامنشیان که از پارس برخاسته بودند، سخن نمی راند الا آنکه از دارای کیانی که مغلوب اسکندر شد و همان داریوش سوم هخامنشی باشد، یاد می‌کند.

در عصر دارا و اسکندر است که در شاهنامه «تاریخ داستانی» یا «داستان تاریخی» (خراسان بزرگ) با «تاریخ باستانی» (سرزمین پارس) به هم پیوند می‌شود. از زمان ساسانیان است که ایران و ایران‌شهر را که جامع خراسان بزرگ و پارس باشد، ذکر می‌کند» و بعد این نکته را خاطر نشان می کند که "به طور کلی در بعضی اوقات که فلات ایران، از لحاظ سیاسی به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم می‌شد، نام ایران نصیب قسمت شرقی می‌گردید و نام پارس مخصوص ایران کنونی می‌بود. همچنان که یونانی‌ها و اروپاییان دیگر هم با تلقظ‌های خود ایران را «پارس و پرس و...» می‌خواندند و می‌خوانند."

اما آنچه روشن است این است که فلات ایران ، بسیار از آنچه امروز است، بزرگتر بوده است وذکر هر جایی از این فلات شرح حال و روایت رویاهای همه مردم این فلات پهناورست که در طی قرن ها پراکنده و گسیخته شده اند اما رویاها و حافظه مشترکشان را ازیاد نبرده اند.

شهرهای شاهنامه

مهم ترین همه این شهرها بلخ است. شهر مادر یا پایتخت باستانی ایران قدیم شهری که جمشید در آن تاج می گذارد و زرتشت در آن مبعوث شده است و بالاخره در روزگار خود غزنویان، حسنک وزیر نماد معصومیت روشنفکری تاریخی بیهقی در آن به قتل می رسد. شاهنامه آنرا قبله‌گاه ایرانیان گزارش کرده است:

به بلخ گزین شد برآن نوبهار/ که یزدان پرستان برآن روزگار/ مر آن خانه داشتندی چنان/ که مر مکه را تازیان این زمان

نام بلخ بیشتر از هر نام دیگری در شاهنامه ذکر شده است. در داستان زرتشت، در داستان گشتاسپ و در داستان اسفندیار وخلاصه یکی از محور های اساسی داستان است.

یکی باره زیشان فرستم به بلخ/ به ایرانیان بر کنم روز تلخ/ دگر باره بر سوی کابلستان/ به کابل کشم خاک زابلستان

پس از بلخ دومین نقطه ثقل داستانی شاهنامه البرز کوه است. خانه سیمرغ و محل پرورش زال . این که این کوه چه ربطی با رشته کوه های البرز در شمال ایران دارد برای من روشن نیست اما بدون شک به آن رشته کوه و دماوند نامدارش در داستان شاهنامه مربوط نیست و به جز دکتر معین و بعضی از متاخرین، دیگر تقریبا همه بر این قول متفقند.

آقای کهزاد معتقد است که مقصود از آن«کوهی است در حوالی حنوب بلخ» که البته این کوه هنوز هم با عین نام در حدود پنجاه کیلومتری جنوب بلخ موجود است، اما استاد مینوی می گوید "مراد از آن کوه های شمال هندوستان است نه کوه های شمال ایران فعلی" در آثار کلاسیک در طبقات ناصری نوشته قاضی سراج جوزجانی آمده است که "در غور پنج پاره کوه است. یکی از آن زال مرغ مندیش است و گویند که سیمرغ زال زر راکه پدر رستم بوده در آن کوه پرورده است" اما از آنجا که رودابه دختر مهراب شاه کابلی ارگش به این کوه نزدیک بوده واین نزدیکی سبب عشق وی و زال شده به احتمال بایستی کوهی در همان حوالی باشد و این به گفته استاد مینوی نزدیک تر است.

اما اگر کابل را کابلستان به فرض نقشه "الفنستن" در نظر بگیریم، آن گاه شامل حدود بامیان نیز می شود که در نزدیکی البرز کوه بلخ است، آن گاه گفته مرحوم کهزاد دقیقتر می نماید.

این ادعا را اشاره فردوسی به اینکه مهراب شاه از تخمه ضحاک تازی بوده است و شهر ضحاک در بامیان واقع است. برخی دیگر از محققین دال بر اثبات فرضیه مرحوم کهزاد دانسته اند.

شهیدی مازندرانی در جغرافیای شاهنامه شرح بیشتر داده است که "کوه شمالی رَی و دماوند را البرز نمی‌گفته‌اند . . . به طور کلی روشن نیست که نام‌گذاری البرز بر کوه‌های رَی و دماوند از چه تاریخی آغاز شده است و اینگونه می‌نماید که نام البرز برای کوه‌های شمالی ری و دماوند بیش از دو یا سه سده نمی‌گذرد." (حسین شهیدی مازندرانی، راهنمای نقشة جغرافیایی شاهنامه، ص ۵، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۴ خورشیدی.)

سومین محل محوری شاهنامه، زابل است. زابل به این جهت که شهر رستم و محل پادشاهی اوست در شاهنامه بسیار آمده است.

نه قیصر بخواهم نه فغفور چین/ نه از تاحداران ایران زمین/ شه نیمروز است و فرزند سام/ که دستانش خوانند شاهان به نام

از طرفی زابل مرکز سلطنت غزنوی هم هست و طبیعی است که از آن فراوان یاد شود. این زابل هم البته منطقه بزرگی بوده است.

سجستان یا سیستان نام های دیگری بر آن بوده اند. حدود زابل هم به قول علی اکبر دهخدا از این قرار بوده است. "مملکتی است عریض، محدود است از سمت شرق به ولایت کابلستان و از غرب به سیستان و از جنوب به دیار سند و از شمال به جبال هزاره و خراسان، طولش بیست مرحله و عرضش پانزده، بیابانش بیش از کوهستان است. مشتمل بر چمن های خوش و مراتع خصیب مسکن افغان و هزاره و قلیلی ترک و تاجیک و از بلاد زابلستان قندهار و بست و غزنی و زمین داور و میمند و شبرغان و فیروزکوه و فراه از شهرهای آنجا و اغلب از اقلیم سوم و قلیلی از جبال هزاره داخل چهارم است . در زمان کیانیان آن ولایت با سیستان و سند، در زیر حکم گرشاسب و زال و رستم بوده بدین سبب رستم را زابلی می گفتند."

یکی دیگر از شهر های بحث برانگیز و کلیدی شاهنامه غرجستان است. امروز در افغانستان ولایتی با نام غور موجود است، اما این غور با حدود و ثغور غرجستان هم یگانگی دارد و هم تفاوت.

در برهان قاطع آمده است: غرچه . . . ولایت غرچستان و مردم آنجا را نیز گویند. ابن حوقل بغدادی (وفات ۳۵۵ هـ ق ) در صورة الارض می گوید : غرج الشار در گذشته ناحیه از کشور بزرگی موسوم به مملکت "غرحه" بود.

به عقیده بعضی از لغویون، غرج و یا غرش خود به معنی جمع است، یعنی کوه ها، چنانکه "غرج الشار" به مفهوم جبال الملک یا کوه های پادشاه. ولی غرچگان به معنای کوهیان واهی غرچستان هردو آمده است. فردوسی گوید: از ایران به کوه اندر آیم نخست/ در غرچگان تا در بوم بست

ذکر غرچستان در بسیاری ار آثار تاریخی و جغرافیایی موجود است. از جمله المسالک و الممالک، احسن التقاسیم، تقویم البلدان، معجم البلدان، زین الاخبار، حدود العالم ف صورة الارض، تاریخ بیهقی، طبقات ناصری، بارهان قاطع، جامع التواریخ، جهان گشای، البلدان ابن فقیه همدانی ، آثار البلاد و اخبار العباد ، احسن التواریخ.

ظاهرا در ایران قدیم یا فلات ایران، همه این ولایات ایران خوانده نمی شده است. تصویری که فردوسی در این باره می سازد، کمی مبهم است. گاهی همه این ولایات را از بغداد تا سغد به نام ایران می خواند و گاهی هر کدام را کشوری جداگانه. از این جمع کابلستان و زابلستان و ایران که همواره کشورهایی متفاوتند. به همین علت هم هست که رودابه شاهان ایران و چین و سیستان را تفاوت می گذارد.

گاهی حتی فردوسی مرز های کوچک را هم در می نوردد و ساحت رزم هایش را به وسعت جهان بزرگ می نماید.

در داستان رستم و اسفندیارکه نقطه اوج داستان شاهنامه است، دو پهلوان هم سرزمین و نیک پی که هیچ یک به کشتن دیگری و جنگ دیگری راضی نیستند، هر دو از دو پاره فلات ایرانند اما هر دو نسبت های جهانی دارند.

در رجز خوانی هایی که هر دو قبل از جنگ می کنند، هر دو پس از ذکر فتوحات خویش و نسب پدری خویش که به همراهی می رسد، به نسب مادری خویش ارجاع می دهند. مادر رستم دختر و فخر پادشاه سند است و مادر اسفندیار دختر و گوهر قیصر روم. بدین گونه نبرد این دو پهلوان شکلی جهانی می گیرد؛تقابل دو نژاد از جانب مادری.

بخش اول شاهنامه تقریبا به تمامی در شهر های افغانستان امروزی می گذرد.

البرز کوه و سیمرغ، سام از غور در بلخ، زال زر متولد در بلخ، وفات در چھل ابدال، رودابه دختر مھراب کابل خدای، پادشاه کابلستان، لھراسپ شاه بلخ، گشتاسپ و زریر دو شھزاده، گشتاسپ و زریر در مرغزارکابل، پادشاھی گشتاسپ در بلخ، ظھور زردھشت در بلخ بامی، لھراسپ معتکف در آتشکده، برزین (یا ) نوش آذر در بلخ، جلوس گشتاسپ بر تخت جنگ اول و دوم ایران و توران در بلخ، در کنار رود هیرمند اسفندیار و رستم دستان، سھراب پسر رستم و تھمینه دختر شاه سمنگان(شهری در بین مزار شریف و کابل)، در نیمروز (شهری در جنوب غربی افغانستان) رستم و سھراب، تدارک جنگ بین پدر و پسر، کشته شدن سھراب، کک کوھزاد پھلوان (مرباد)، قلعه کک کوھزاد در فراه، برزوی شنگانی - شغنانی(شهری در بدخشان مشترک بین افغانستان و تاجیکستان) پسر سھراب سمنگانی.

اکثر این حوادث در این شهرها می گذرد که هه عموما در افغانستان امروز یا در تاجیکستان فعلی موقعیت دارند.

۱) زابل (بیش از ۱۴۵ بار)؛ ۲) کابل (۱۱۶ بار به شکل کابل و کابلستان)؛ ۳) بلخ (۵۲ بار به عنوان مرکز کشور ایران و شهر مقدس زرتشتیان)؛ ۴) سیستان (سی بار ذکر گردیده که مطابق با جغرافیای زابل و زابلستان است)؛ ۵) نیمروز (بعنوان مرکز زابلستان و سیستان و گاه معادل هرکدام از آنها بارها در شاهنامه ذکر گردیده است)؛ ۶) هرات (در ده جای شاهنامه ذکر گردیده است)؛ ۷) سمنگان (هشت بار)؛ ۸) بُست (پنج بار)؛ ۹) شغنان (از شهرهای بدخشان پنج بار)؛ ۱۰) کُندوز یا قندوز (پنج بار)؛ ۱۱) غزنی (سه بار)؛ ۱۲) دهستان (از شهرهای بادغیس که نام آن پنج بار در شاهنامه آمده)؛ ۱۳) طالقان (یکی مرکز تخارستان و دیگری در حوزۀ مرغاب بین مرو و بلخ ـ سه بار نام برده شده)؛ ۱۴) غرچگان (در هزاره¬جات کنونی بوده و سه بار در شاهنامه ذکر گردیده)؛ ۱۵) مرورود (در حوزۀ مرغاب که فردوسی سه بار از آن یاد کرده)؛ ۱۶) بامیان (دو بار)؛ ۱۷) قندهار (دو مورد).
سایر شهرها و نواحی که نام شان در شاهنامه آمده: ۱۸) فاریاب ۱۹) جوزجان ۲۰) بدخشان ۲۱) غور ۲۲) پنجشیر ۲۳) اندرآب ۲۴) جَرَم در بدخشان که به شکل چَرَم آمده ۲۵) بامین از شهرهای ولایت بادغیس ۲۶) گرزوان از شهرهای ولایت فاریاب ۲۷) دینوو.

کوه ها: البرز (۱۰ بار) هندوکش به شکل هندوکوه یا کوه هند آمده، سفید کوه به شکل سپیدکوه آمده.
رودها: جیحون یا آمو (۶۸ بار) هلمند (۱۱ بار) و کاسه رود (سه بار) ذکر گردیده.

اما در بخش دوم، که مقصد جنگ ایران از جانب شرق به غرب و به جای تورانی ها با عربستانی ها عوض می شود، عموما شهرهای غربی فلات ایران یا شهر های ایران امروز یاد می شوند. ازین شهر ها در بخش های اول کلا به ندرت یاد شده است. مثل این جا که فردوسی از زبان سام زابلی سپهبد نامور ایران تاریخی در عهد منوچهر بامی، گفته است:

سوی گرگساران و مازندران/ همی راند خواهم سپاهی گران

چو نزدیکی گرگساران رسید/ یکایک ز دورش سپهبد بدید
ببستند ازان گرگساران هزار / پیاده بزاری کشیدند خوار
سپهبد سوی شهر ایران کشید / سپه را بنزد دلیران کشید

به داستان جنگ سام زابلی با دیوان مازندران و نیز به داستان رزم رستم زابلی و اسفندیار بلخی رجوع شود
سوی گرگساران سوی باختر (غرب) درفش خجسته برآورد سر
یکی ترک بُد نام او گرگسار / ز لشکر بیامد بر شهریار
ز بزگوش و سگسار و مازندران / کس آریم با گرزهای گران

اما در نبرد با عرب ها که به شکست و تباهی ایران نیز بنا به روایت شاهنامه می انجامد، جنگ از قادسیه و کناره های یابل شروع و به مرو (در ازبکستان امروزی) با کشته شدن یزد گرد ختم می شود.

نام پارس بارها در شاهنامه آمده و جالب است که حکیم توس، پارس را جدای از ایران ندانسته و به لحاظ فرهنگی و حتی اقلیمی آن را همان ایران دانسته است:

چه رومی چه تازی و چه پارسی/ چه سغدی چه چینی و چه پهلوی
یک ایوان همه جامهٔ رود و می / بیاورده از پارس و اهواز و ری
رده برکشیدند ایرانیان / چنان چون بود ساز جنگ کیان
کجا گفته بودش که از ترک و چین / سپاهی بیاید به ایران زمین
کس از نامهٔ نامداران نخواند / که چندین سپه کس ز ترکان براند
شما را سوی پارس باید شدن / شبستان بیاوردن و آمدن
وزان جا کشیدن سوی زاوه کوه / بران کوه البرز بردن گروه
ازیدر کنون زی سپاهان روید / وزین لشکر خویش پنهان روید

 

----------------------

برگرفته از بی بی سی فارسی







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

رضا16.09.2023 - 15:17

 سلام و تشکر از شما.
با مطالب فوق موافقم
ایران بزرگ شامل خراسان بزرگ(پارت)، پارس و سرزمین مادها به سرزمین آریایی‌ها میباشد و همواره خاری بوده در چشم حسودان دنیا. به امید احیای ایران بزرگ.
سپاس از شما.

دهگان سکایی18.01.2023 - 19:22

 بعضی از دوستان ایرانی دانسته یا ندانسته از تاریخ و جغرافیای تاریخی ایران در تلاش اند تا با سانسور اشعار فردوسی شهرهای اصلی ایران کهن را نیز همچو واژه مشترک ا(یران) در محدوده مرزهای سیاسی ایران امروزی انحصار و غضب کنند که منشا در نادانی شان دارد.
نویسنده در اینجا نگفته که تمام شهرهای شهنامه فقط در افغانستان کنونی است بلکه ایشان به‌ نقل از شعر فردوسی جغرافیای باستانی ایران که بیشتر شان در افغانستان کنونی واقع گردیده ترسیم‌ میکند.
اگر یک ایرانی تبار واقعی شهرهای تاریخی واقع در میان رودان همچو سمرقند، فرغانه، کاشغر، بخارا مرو و یا هم شهرهای باستانی باختر همچو بلخ، میمنه، سمنگان، قندز کاپیسا، پنجشیر، بامیان، زایل غزنی و غور و ، هرات و قندهار ووو را از جغرافیای ایران خارج کند، دیگر نه شهنامه معنی دارد ‌‌نه ایران و‌ خود نیز یک ایرانی نخواهد بود.
- ایا میدانید که ایران امروز در سرزمین های باستانی عربستان و بابل و ماد و قفقاز گسترش یافته و جغرافیای ایران در شهنامه فقط در شرق ایران ختم‌ میگردد؟
- ایا میدانید که حتی یک بار هم از شاهان هخامنشیان همچو‌ کوروش و خشایار شاه و داریوش و دیگر شاهان در شهنامه یاد نشده؟
- ایا میدانید که کوروش بزرگ را اقوام آریایی ماساگتی و داهی سر بریدند؟
- ایا میدانید که سلسله شاهنشاهی های اشکانیان، کوشانیان، سامانیان و افشار همه از خراسان بزرگ و شرق ایران استند؟
- ایا میدانید که بلخ بزرگترین بزرگترین مرکز ایران شهر در عهد باستان و زادگاه زردشت است؟
- ایا میدانید زبان فارسی ۲۵۰ سال بعد از اشغال ایران توسط اعراب به حکم اسماییل سامانی و مدیریت دقیقی بلخی در بلخ دوباره زنده گردید؟
ایا میدانید که دربار شاهنشاهی ساسانیان از شروع سلطه اردشیر بابکان تا مرگ بهرام دوم در اشغال دو جادوگر وقیع یهودی به‌ نام های تنسر و کرتیر بوده که برخلاف این قوانین این مذهب سترگ قربانی حیوانات به سبک یهودیان را دوباره ترویج داده بودند. این دو شیاد چنان در دربار نفوذ داشتند که خود در مقام‌های موبد موبدان عملا زمام امور زا در دست داشتند ‌‌حتی کرتیر شریر پیامبر ایرانی تبار مانی را بعد از یک شکنجه مدهش بقتل میرساند؟
تا روزی که ایرانیان در کومای فراموشی و غفلت باشند، ایران هرگز روز خوش نخواهد دید.

مجتبی داودی28.10.2022 - 21:18

 برادرانی که نام خود را افغانستان نهاده اید و اکنون با دوتا بیت که معنی آن را نمیدانید ادعا میکنید که ایران واقعی سرزمین شماست. در حیرتم که مگر فارسی نمیتوانید بخوانید یا داستانی را که این شهر ها در آن نام برده شده اند را نخوانده اید این داستان جنگ دوازده رخ است که پیران که مورد حمله گودرز قرار گرفته در فکر چاره و وقت کشی است و میگوید که هر شهری مرزی را که شما بگویید ما آن را از ترکان تهی میکنیم و منظورش شهرهای مرزی مورد مناقشه بوده که ترکان تصرف کرده بودند و لذا شهر هایی که نام میبره شهر های مرزی ایران و توران بوده و چون داستان ها در اینجا بوده باید هم نامشان هم تکرار میشده.و طبق شاهنامه تنها لهراسپ و گشتاسپ بودند که پایتختشان بلخ بود که پیدا نیست با توجه به کوچ و جابجایی اقوام و نام گذاری نام محل قدیم در محل جدید منظور همین بلخ در افغانستان بوده یا در مکانی دیگر و در آخر ما ساکنان فلات ایران روی هم رفته یک مردم هستیم و صاحب فرهنگ و تمدن ایران که انگلیس و روسیه از هم جدا کرده اند ما را. به امید آگاهی و پیوند دوباره مردم ایرانشهر

کریمی10.06.2022 - 14:48

 درود بر شما و تارنمای ارزنده تان

Mori25.11.2021 - 01:16

 جالبه شهرهای افغانستان امروزی رو جدا کردین و داستان تعریف میکنین برای خودتان شما که این همه شهر نام بردین انصاف رو رعایت کنید آمل و تیسفون و تمیشه و زیبد و آذرابادگان و پارس و اهواز و ری و دامغان و ساری و توس و کرمان و گرگان و گوراب و اصفهان و اردبیل و نیشابور و جهرم و گندی شاپور و ..... را هم نام میبردین واقعیت این است که فردوسی بزرگ در مورد ایران بزرگ نوشته ولی شما منحصرا مربوط به خودتون میدونید شاهنامه رو فرودوسی در مورد ایرانی نوشته که از تیسفون تا کابلستان هم وطن بودن پارس و آریانا هم وطن بودن من تا حالا یک ایرانی ندیدم که بگه فردوسی شاعر ما هست و شاهنامه و اسطوره هاش فقط برای ما ایران امروزی هستن ولی اکثریت افغانستامی ها میگن شاهنامه فقط برای ماست نه دوست عزیز شاهنامه برای کشور ایرانی هست که الان بخش هایی از عراق و ایران و باکو و افغامستان و ترکمنستان و بلاخص تاجیکستان و چین و پاکستان و هند و ازبکستان و قزاقستان و .... بوده فردوسی اسطوره و همه پارسی زبانان و شاهنامه کتابی برای همه پارسی زبانان هست چه در ایران باشند چه در افغانستان و چه در تاجیکستان تاریخ رو تحریف نکنید و نفاق نیندازین این مرزها روی نقشه گشیده شدند ولی فرهنگ و زبان و آداب رسوم مون که یکی هست فردوسی این همه شهر نام برده شما فقط همونایی که خواستی رو جدا کردی التماس تفکر

میثم16.08.2021 - 20:06

 سپاس از دوستانی که با دلیل و مدرک حرف میزنند...شوربختانه کشورهایی که از مام وطن جدا شدند، بجای اینکه دنبال هویت اصلی خودشان بگردند ، برای خودشان هویت می سازند تا بخواهند تاریخ استقلال خودشان را به چند هزار سال قبل برگردانند... متاسفانه بزرگترین تاریخ سازی در جمهوری باکو(کشور آذربایجان) میبینیم.. متاسفانه شهرهایی که به صراحت در شاهنامه بیان شده را به جاهای دیگر نسبت میدهند.. ((( فراموش نکنید دلیل عقب ماندگی خاور میانه همین اختلافات خنده داری است که منشا آن را در اروپا می توان پیدا کرد))) هم تبار گرامی به اصل و ریشه برگرد تا طالب و القاعده و حقانی و... کشور شما را هر زمان خواستند دست بدست نکنند...ریشه هایتان را در خاک بکارید نه در آب....به امید تفکر

مام میهن04.05.2021 - 12:47

 شاید به خاطر تحت فشار قرار نگرفتن میخواهید هویت مستقلی به افغانستان بدهید،قابل درک است.اما واقعیت این است که همه این سرزمین ها در طول تاریخ ایران زمین نام داشت،خراسان زمین نیز بخشی از ایران زمین بوده و هست همانند آذربایجان و بلوچستان وخوارزم خیوه و ترکستان و میان رودان و سرزمین های جنوب خلیج فارس و کشمیر و ...

عباس25.02.2021 - 17:19

 فردوسی در زمان غزنویان زندگی میکرده، و مناطق تحت تصرف غزنویان رو اگر مشاهده کنید بیشتر شامل همین مناطق میشه که نام بردید و ربطی به این نداره که ایران واقعی اونجاست، در ضمن این مناطقی که نام بردید بودند که از ایران جدا شدند، وگرنه اسم ایران از دوره ساسانیان بر همین منطقه ایران اطلاق میشد.

آلکس آقاجانیان29.01.2021 - 13:49

 منظور از مازندارن در شاهنامه فردوسی مازندران کنونی در شمال ایران نیست چون در زمان قدیم به انجا طبرستان میگفتند و مازندرانی که در شاهنامه از ان یاد شده است به سرزمینی بین شام و یمن گفته میشد . در مورد افغانستان هم که عده ای میگن فردوسی همه اشعارش در شاهنامه را در مورد شهرهای افغانستان کنونی گفته باید بگم که چون اکثر جنگ ها و درگیری ها در شاهنامه در قسمت شرقی ایران کنونی شکل میگرفته پس بدیهی است که اسم این شهرها بیشتر هنوان بشه . و کاش اسم افغانستان رو برای این کشور انتخاب نمیکردند که اسمی بیگانه و متعلق به یک قوم هست میشد به جای اسم افغانستان برای این کشور از اسم آریانا یا آریان یا اریا استفاده کرد در اخر هم باید گفت که ایران کنونی و افغانستان کنونی و تاجیکستان و قسمتی از ترکمنستان تماما در یک سرزمین واقع شدند. و کاش میشد دوباره همه گی زیر یک پرچم و در یک سرزمین واحد باشیم ولی متاسفانه جنگ و تعصبات مذهبی هرگزاین امکان رو نمیده اگر مذهب و دین وجود نداشت ما میتونستیم دوباره زیر یک پرچم و یک کشور واحد باشیم

سهراب01.12.2020 - 16:45

 با عرض ادب. با توجه به نوشتار های متعدد در رابطه به ارتباطات تاریخی و فرهنگی افغانستان و ایران (فارس/پارس) با شاهنامه فردوسی و با محوریت دادن بر واقعیت ها و جعل کاری های تاریخی که در ۲ سده اخیر برای پرورش و ایجاد افکار نژاد پرستانه که در ایران امروز در نیمه قرن ۱۹ صورت گرفت با صراحت میتوان گفت که سیاسیون ایران با همه توان و نیروی که داشتند واقعیت های تاریخ و فرهنگی که بیشتر مرتبط به ساحات افغانستان امرور میشد را به نفع ایران امروز نگاراندند. اگر از قضا روزی آید که مخلوقات آسمانی بر زمین فرود آیند، دوستان ایرانی مان خواهند گفت که پدر برزگ این مخلوقات ایرانی بودند.

Mahdy05.12.2020 - 11:17

 سلام دوستان یه نفرمفید ومختصربگه توران قدیم شامل کدوم کشورهای کنونی یه

قدمعلی ناصری23.11.2020 - 21:39

 سلام دوستان سرزمین ایران سرزمین پهناوری بوده که بیشترین وسعت رادرزمان انوشیروان ساسانی داشته وبتدریج درحوادث روزگار بصورت فعلی در آمده است.تاریخ پیشدادیان وکیان هم تقریبا دوهزارسال قبل ازپیدایش کورش شروع شده وادامه پیدا کرده تا اینکه درزمان دارا یاداریوش سوم تاریخ ایران یکی شده است.ودربخشی ازآن کیانیان وهخامنشیان همزمان بوده اندمثلا اواخر هخامنشیان درپارس بوده اند واواخر کیانان دربلخ بوده اند.یعنی ایران در دوبخس شرقی وغربی جداگانه وبا دوپادشاه اداره می شده وهمین امر باعث ضعف ایران وحمله اسکندر شده است

حامد12.09.2020 - 08:04

 اولین کسی که نام ایران را به کاربرد اردشیر شاه ساسانی بود ایران واژه ای تاریخی دارد که پهنه آن فلات ایران را در بر می گرفت شاهان ساسانی به تمام قلمروی پادشاهی خود ایرانشهر می گفتند و خود را پادشاهان ایران و انیران می نامیدند . نام ایران در سکه زرنشان نادر شاه ، در دیوان نامه نگاری شاهان صفوی و زندیه و قاجار بار ها آمده

رضا02.09.2020 - 00:48

 نام شهر آمل هم 16 بار آمده جدا از کوه دماوندش

شروین11.08.2020 - 00:12

 داداش چی میزنی؟ البرز و دماوند اسامی جدید رشته کوه شمالی ایران هستند؟ تا حالا تحقیق تاریخی هم کردی یا فقط پای بساط شاهنامه خوانی کردی ؟ اسم رشته کوههای آلبروز در شمال سرزمین پارس 2 هزار سال قبل در متون یونانی آمده. با این تخیل ٱشفته باید تشریف ببرید ارباب حلقه ها را تفسیر کنید نه شاهنامه و تاریخ ائیران. واقعا انگیزه های بی بی سی فارسی در انتشار چنین مطالب متناقضی جای سوال دارد.

حامد 07.08.2020 - 09:04

 نام های آذربادگان، ری، مازندران هم در شاهنامه آورده

...08.07.2020 - 07:29

 ببخشید فاریابدر استان هرمزگان هست الان هم جزو ایرانه اطلاعات اشتباه ندید

کمار سنگ13.05.2020 - 23:36

 در طول تاریخ اگر شما کمی مطالعه داشته باشید آریانا سرزمینی بوده که مرکز آن بنام ام البلاد یعنی مادر شهر ها یاد میشد من نمیگویم که سرزمین پارس وجود نداشت بلکه میگویم ایران امروزی وجود نداشت سرزمین ایران امروزی بنام پارس یاد میشد که هیچ ارتباطی با ایران قدیم یا آریانا ندارد فقط چند شهر که از آریانا جدا شده در ایران امروزی قرار دارد اکثرآ پارسی ها ادعا دارند که افغانستان امروزی یا خراسان قدیم و آ ریانای باستان از پارس جدا شده سوال اینجاست : مرکز ایران امروزی یا پارس قدم تهران است اگر مشهد از ایران امروزی جدا شود آیا گفته میتوانید که مشهد از ایران امروزی جدا شده یا ایران امروزی از مشهد جدا شده ؟ اگر پاسخ این باشد که مهشد از ایران امروزی جدا شده پس باید بدانید که چند شهر از افغانستان امروزی خراسان قدیم و آریانای باستان جدا شده مانند مشهد خراسان نیشاپور و غیره

کمار سنگ14.05.2020 - 06:21

 نظر جالب آقای میهن پرست اعراب به معنی بادیه نشین آنهابامانند قوم کوچی یک اقلیت بودند آنها قوم سومی بودند اگر منظورت جمع عرب است به جمع عرب عرب ها گفته میشود نه اعراب

داریوش03.11.2019 - 07:39

 بر پایه کدام دستک و سند استوار و ارجمند زادگاه جمشید را بلخ می دانید و چگونه پارسه (تخت جمشید)کاخی یونانیست اما سنگ نبشته ها و گل نبشته های آن به زبان پارسی باستان و عیلامی از پادشاهان ایران زمین و نژاد آریایی آنها و شیوه فرمانروایشان سخن رانده اند

رحمت30.10.2019 - 21:31

 برای من خیلی جالب است جمشید متولد بلخ تختش در پارس در آنجا آرامگاه کوروش حالا سوال ایجاست تخت جمشید با کوروش چه ربطی دارد راست گفتن که تخت جمشید یکی از بناهای یونانی دوره اسکندر مقدونی است از آن بنا بعنوان هویت سازی استفاده شده است.

داريوش 22.06.2019 - 14:32

 (بخش دوم)5-همانگونه كه مي دانيم در شاهنامه از داراب و داراي دارايان نام برده شده است كه منظور همانا پادشاهي هخامنشيان است و هماي (هو+ماي به چمار ماد خوب)همانا پادشاهي ماد مي باشد همچنانكه از پادشاهي چهارصد ساله اشكانيان به شوند دسترسي نداشتن فردوسي به منابع ارجمند تنها در چند بيت ياد شده است واما دم خروس جناب بهمنش زماني بيرون مي افتد كه از داريوش سوم هخامنشي نام مي برد ولي هخامنشيان را جداي از ايران مي انگارد تنها به اين بهانه واهي كه از هخامنشيان در شاهنامه نامي به ميان نيامده است هرچند از پادشاهي داراب و دارا به پايتختي پارس به روشني ياد شده است كه با همه اينها نامبرده به نادرست سرزمين پارس و هخامنشيان را جداي از ايران مي داند 6- جالبترين بخش نوشته ايشان زمانيست كه ايران باستان را به محمود غزنوي (غلام زاده ترك نژاد و انيراني)پيوند مي دهد و گويا از ديد نامبرده تنها پادشاه و آغازگرتاريخ ايران زمين و سنجينه ايراني بودن محمود غزنويست 7-بر پايه شاهنامه سرزمين پارس پايتخت زوتهماسب .كيقباد.كيكاووس.كيخسرو.لهراسب.بهمن اسفنديار . هماي . داراب و دارا بوده است و ارجمندترين شهر ايران زمين و كانون ايرانيگري از ديدگاه شاهنامه و فردوسي همين سرزمين پارس است (نشستنگه شه به استخر بود .....كيان را بدان جايگه فخر بود)حال پرسش اينجاست چرا و چگونه نامبرده پارس را جداي از ايران شاهنامه و باستان مي انگارد8-اي كاش ايشان به روشني بيان نمايد كه در كدام بخشهاي شاهنامه و اوستا خاستگاه جمشيد بلخ دانسته شده است كه نامبرده به دروغ و نادرست جمشيد را بلخي مي انگارد اگرچه بلخ بخشي از سرزمين ايران بزرگ بوده و هست والبته زردپوستاني كه پسين تر به اين سرزمين كوچيده اند نبايد خود را مانداك دار بلخ باستان بدانند و همانگونه كه گفته شد تاجيكان و پاميريان ايراني تبار بازماندگان آرياييان و ايرانيان باستان در كشور كنوني افغانستان هستند

داريوش22.06.2019 - 13:47

 با خواندن پيام جناب بهمنش مي بايست از زبانزد(نرود ميخ اهنين در سنگ)ياد كنيم چرا كه ايشان بي پايه و به دور از دانش و راستي سخنان بي مغز و تهي از استدلال خود را واگويه مي كند و از به كار بردن وا‍ژگان سبكي مانند (دزدي)نيز ابايي ندارد. اينك به بخشهايي از سخنان بي مايه و سرشار از دروغ و مغالطه نامبرده مي پردازم1-واژه ايران برگرفته از واژه ائيرين وئيجنگه اوستايي و ايرانويج پهلوي است كه ايرانويج نشستنگاه نخستين آرياييان بوده و هيچ همخواني با افغانستان كنوني ندارد كه البته پيشتر در اين زمينه روشنگري نموده ام و اما ايشان از كشوري خيالي به نام آريانا نام مي برد در حاليكه در هيچ كجاي تاريخ و اسطوره ها و حتي افسانه ها چنين كشوري نبوده و اگر جز اينست بايد به روشني چهارچوب و زمان و فرمانروايان اين كشور خيالي بيان شوند2-پيش از 1935در همه روزگاران صفوي . افشار . زند و قاجار نام آييني(رسمي)كشور ما ايران بوده و انبوه نوشتارهاي ديواني و نامه نگاريهاي ميان ايران و ديگر كشورها و سكه ها و....خود گواه راستين و استوار اين سخن هستند و پيشتر از اين نيز در همه روزگار باستان از فريدون تا شاهنشاهي ساساني اين كشور ايران نام داشته كه كانون و شالوده آن همين ايران كنوني بوده (از آموي تا اروند)و شايان گفتن است در برگيرنده بخشهاي كمي از افغانستان امروزي بوده است3-در شاهنامه ما به چندين كوه به نام البرز برمي خوريم كه يكي همين البرز كوه در شمال ايران است و ديگري بخشهايي از هندوكوش و سه ديگر كوه اسطوره اي قاف مي باشد كه با اندكي ريزبيني و پژوهش در داستانها به جايگاه البرز كوه در هر داستان پي مي بريم 4-بخش بزرگ سيستان و زابل در ايران كنوني جاي دارد و بازماندگان و مانداك داران راستين سيستانيان و زابليان باستان همين مردم پارسي گو و ايراني نژاد سيستان هستند اگرچه نامبرده با داستانسرايي در اين تلاش و كوشش بيهوده است كه پشتونهاي هندي تبار و هزاره هاي مغول تبار را به پاژنام بازماندگان سيستانيان و زابليان باستان بشناساند و شايان گفتن است تنها بازماندگان و مانداك داران نژاد و فرهنگ ايراني و آريايي در افغانستان امروزي تنها تاجيكان ايراني تبار هستند (پايان بخش نخست)

بهمنش26.05.2019 - 03:19

 واژه ایران که برگرفته شده ازنام آریانا ( نام افغانستان کنونی قبل ازورود عربها به مدت چندین هزارسال )بود درسال ۱۹۳۵بطوررسمی بالای سرزمین پارس نام گزاری شد ،شاید دلیل اش ترس ازهیتلربوده باشد . فردوسی نام آریانارا که سرزمین شهنامه است درشهنامه ایران یاد میکند وشهنامه فردوسی تاریخ سرزمین آریانا را بازگو میکند نه تاریخ سرزمین پارسه را ، نه تنها نام کشور کنونی ایران (پارسه ) یک دزدی تاریخی است بلکه بسیاری ازجاه های تاریخی آریانا را مانند کوالبرز (دربلخ) ولایت زابل درهمسایگی گندهار وبسیاری نام های تاریخی دیگر را بالای مناطق فعلی کشورپارس گذاشته شده .به علت همین بی هویتی تاریخی است که همه افتخارات منطقه را به نام خود می دانند . هویت ملی ایران کنونی تمدن پارس است که توسط مادها وپس ازآن هخامشینان که خودرا پادشاه پارس می نامید می باشد نه آریانا یا تمدن آریانا (ایران باستان )، فردوسی بزرگ نیز سلسله بزرگ هخامشینان ( به جزازداریوش سوم )که برآریانا نیزحمله نمودند وتحت حاکمیت خودشان آورده اند یاد آوری نمی کند اوفقط ایران را همان آریانا میداند وسلطان محمود غزنوی را شاه ایران خطاب می کند. وهمچنین تخت جمشید که درولایت فارس ایران است تخت جمشید نه بلکه تخت پارسه است ، تخت جمشید افسانه ای مربوط به جمشید پادشاه بلخ وبنیان گذارنوروز وتمدن آریایی بود. تمام تاریخ نگاران همه باوردارند که محدوده آریانا ازسنگیانگ چین تا کرمانیا وازدریاچه اورال ویادریای آمو - تا دریای سند است . متاسفانه باورود انگلیس به منطقه هویت تاریخی خراسان وآریانا نیزبه افغانستان تبدیل شده واین سرزمین ازهویت اصلی وتاریخی خود جداشد .باگذاشتن نام کشور به آریانا ما میتوانیم هویت اصلی خودرا دریابیم ودریافت هویت اصلی باعث رشد فرهنگ ، تاریخ ، هنر وباعث وحدت ملی مامیشودالبته این موضوع برای ملتی که درگیرمشکلات بی شماراست وهنوزسطح آگاهی مردم اندک است زودخواهد بود .

داریوش28.03.2019 - 07:56

 (بخش دوم)فراموش نکنید که خراسان و سیستان و پارس هرکدام بخشهایی از یک پیکره بزرگ به نام ایران هستند که باشندگانی ایرانی دارند و درباره نام ایرانویج نیز پیشتر روشنگری نموده ام و ایرانویج سرزمینیست که ده ماه زمستان و دو ماه تابستان بوده و در دو ماه تابستان نیز زمین یخزده بوده است که این ویژگی با هندو کوش و افغانستان همخوانی ندارد اگرچه ایرانویج جایگاه نخستین و گسترش آریاییان بوده و سرزمین فرجامجای آریاییان که بدان کوچیده اند سرزمین ایران کنونی و بخشهایی از پیرامون آنست و اینک از میان شانزده شهر اهورایی که به نادرست همه را بیرون از ایران دانسته اید به چند شهر آن اشاره می نمایم(1-اوروای پر سبزه در قفقاز 2-گرگان 3-هریختی - سرزمین هیتیت ها در آسیای کوچک 4-هتومنت (زابل)5-راگا(ری)6-چخر یا چخرم(جهرم در پارس)7-ورنه (گیلان)8-هفت رود (بلوچستان)9-سرچشمه های رود رنگها (ارنگ یا اروند)که بخشهای گسترده ای از کوههای اپورسن(زاگرس)را در بر می گیرد و به گویش دیگر کردستان و لرستان)و بر پایه اوستا (در بندهای 16تا 19 یسنا19)زادگاه زرتشت سرزمین ری می باشد و آریانا تنها یک محدوده جغرافیایی بوده و نه یک کشور و یگان سرزمینی ونژادی و فرهنگی و سیاسی که البته بیشتر تاریخ نگاران و جغرافی دانان سر شناس همانند هرودوت و بطلمیوس یونانی و آریان و استفانوس رومی از آن نامی نبرده اند و در هیچ کجای اوستا و شاهنامه جمشید و پیشدادیان بلخی دانسته نشده اند

داریوش28.03.2019 - 07:21

 آقایی که به نام بهمنش پیام فرستاده اید در نوشته شما پرسمانها و ادعاهای بدون مدرک و دستک استوار و راستین مطرح شده است دوست گرامی هرگونه جستار تاریخی باید در دانشگاهها و پژوهشکده های معتبر جهان و با ارائه سند و دستک استوار ثابت شود و گرنه سخن راندن بیهوده که باد هواست جناب باور بفرمایید با مغالطه به هیچ دستاوردی نخواهید رسید و البته نوشته شما از آغاز تا پایان سرشار از ادعاهای پوچ و دروغین بوده که با مغالطه آمیخته شده است و گرچه از دیدگاه دانش و راستی نوشته شما تهی مغز است و ارزش پاسخ ندارد اما برای روشنگری به بخشهایی از آن می پردازم در آغاز به ادعای دروغین شما که همانا عراق نامیدن کشور ایران است می پردازم .از روزگار فریدون که برای نخستین بار نام ایران به میان می آید سرزمین میان آموی تا اروند ایران نامیده می شود و شایان گفتن است بخشهای گسترده ای از افغانستان همانند بخشهای خاوری و مرکزی و نیمروزی (جنوبی)افغانستان را در بر نمی گرفته است و ایران کنونی کانون و شالوده این سرزمین بوده است اما گویا پادشاهی محمود غزنوی بیگانه برای شما آغاز تاریخ ایران زمین است.واما عراق عجم در کوتاه زمانی نام یک ایالت ایران در کنار دیگر ایالتها همانند کرمان و سیستان و خراسان و آذربایجان و پارس و ....بوده است و هر کسی که اندکی دانایی و آگاهی داشته باشد عراق عجم نامیدن ایران کنونی را سخنی ابلهانه می پندارد و اگر اروپاییها به سرزمین ما پارس گفته اند (چون در بیشتر زمانها پارس پایتخت و کانون و ارجمندترین بخش ایران زمین بوده) نباید برای ما سنجینه باشد ما هم هلاس را یونان و نیپن را ژاپن ودویچلند را آلمان و پولند را لهستان می نامیم که این گویش و خوانش ما نیز برای باشندگان این کشورها سنجینه نبوده و نخواهد بود و چنانچه عربها به ایرانیان عجم گفته اند باز همین داستان است و اگر واژه عجم به ایرانی برگردانده شده دستکاری و تحریف برشمرده نمی شود و فراموش نکنید فردوسی نیز در بخشهایی از شاهنامه همانند(عجم زنده کردم بدین پارسی)از این واژه به چمار ایرانی بهره گرفته است و در خیلی جاها پارسی و عجم و ایرانی به یک چمار آمده اند و درباره خراسان و سیستان و پارس به گونه ای نوشته اید که گویا سرزمینهای جدا و بیگانه با ایران هستند که البته همه نوشته ها و استدلالهای شما همین مغلطه ها هستند (پایان بخش نخست)

بهمنش23.03.2019 - 11:24

 دوکتور نوراحمد خالدی آیا میتوان به ترجمه کتابهای تاریخی و فرهنگی توسط ایرانیها اعتماد کرد؟ سه‌شنبه, جنوری 2, 2018 سرزمینیکه امروز بنام ایران شناخته میشود در زمان سلطان محمود غزنوی و سلسله های مابعد آن بنام عراق شناخته میشد. عربها آنرا عراق عجم میگفتند. این حقیقت در اشعار شعرای زیادی منعکس شده است. اروپاییها آنرا پرشیا یا "پارس" میگفتند. در تمام کتابهای تاریخی باستانی اروپایی تا سال 1935م اسم پارس و پرشیا بکار رفته است. حالا شما اگر ترجمهء این کتابها را توسط ایرانیها ورق بزنید به عوض فارس اسم "ایران" و به عوض پرشینز (فارسها) کلمهء "ایرانیها" را بکار برده اند. سلیمان راوش در این مورد مینویسد: "بیشترین آثار محققین غربی که توسط پارسیان ترجمه گردیده، به ترجمه هایی آنها به ویژه در راستای مسایل این چنینی نباید باور کنید. پارسیان، سخت در ترجمه های آثار دیگران جفا نموده اند و اصل امانت را رعایت نکرده اند. برای اینکه یقین تان حاصل شده باشد میتوانید مثلاً تاریخ طبری ، تاریخ یعقوبی، مروج الذهب مسعودی و آثار بیرونی ، همین چندتای مختصر که شاید در داخل افغانستان متن عربی آن پیدا شود. آن را گرفته با ترجمه شدۀ آن که بو سیلۀ پارسیان صورت گرفته مقایسه نماید خود به تفاوت اصل متن وتحریف آن از سوی مترجم واقف می شوید. مثلاً شما در خواهید یافت که در هر کجایی که عجم نوشته شده واژۀ عجم را به واژۀ "ایرانی" ترجمه نموده اند ، نامهایی خراسان و سیستان و پارس همه را "ایران و ایرانی" ترجمه کرده اند" (از مقالهء به پاسخ مراد آبادی درصفحه فیسبوک سلیمان راوش) . این موضوع برای مردم افغانستان و تمام کشورهای آسیای میانه اهمیت پیدا میکند چون جوانان آنها که بزبانهای اروپایی دسترسی ندارند ناگزیر به منابع ایرانی مراجعه میکنند. باید روشنی انداخت که ایران با موجودیت منابع سرشار نفت و گاز به تناسب افغانستان یک کشور به مراتب غنی تر است و با موجودیت 80 ملیون نفوس بازار مناسب برای چاپ و نشر کتاب محسوب میگردد چون مردم قدرت خرید کتاب را دارند. از جمله جعلیات ایرانیها، استفاده نادرست از نام ایران و ایرانی میباشد. بطور مثال "آریاناویجه" (زادگاه آریا ها) که در کتابهای معتبر ریگویدا و اوستا از آن یاد گردیده است در پامیر یا مناطق کوه هندوکش واقع بود. زردشت نیز در شهر بلهیکه یا بلخ بدنیا آمد در زمان پادشاهی غرغشت (گرشاسپ). در اوستا از شانزده شهر اهورایی که شامل بلخ، کابل، هرات، بست، مرو و غیره است نام گرفته شده که از جمله ده شهر آن در سرزمین افغانستان امروزی واقع شده و هیچکدام در ایران امروزی نیست. به همین مناسبت یونانیها این سرزمین را در نقشه هایکه قبل از میلاد مسیح ترسیم شده و در کتابخانه اسکندریه موجود بود بنام "آریانا" یاد کرده اند که اسم باستانی سرزمینهای افغانستان میباشد. اسطوره های کیانیان و پیشدادیان بلخ و اولین پادشاه "یما" یا "جمشید" همه مربوط به همین مردم و همین سرزمینها بوده که امروز بنام افغانستان معروف است. حتی در افسانه های شاهنامهء فردوسی، که زمینهء حماسی پان ایرانیستها را میسازد، منظور از ایران سرزمینهای جنوب دریای آمو و توران سرزمینهای پار دریای آمو است نه قلمرو ایران امروزی و در تمام این افسانه ها هیچ اسمی از کوروش به اصطلاح ”کبیر“ به عنوان پادشاه این مردم برده نشده است. درحالیکه این سرزمینها در زمان هخامنشیان مورد هجوم و اشغال فارسها قرار گرفت اما مردم این سرزمینهای آریایی همیشه با آنها در جنگ بودند. متعاقب هخامنشیها، دولتهای یونانی-بلخی، امپراطوری کوشانی، یفتلیها، اشکانیهای پارتی برای صدها سال در این سرزمینها حکومت کردند. پارتهای اشکانی که از مردم خراسان بودند با اشغال فارس دین زردشتی یا اوستایی خودرا به فارس بردند و سرودهای شفاهی اوستا برای بار اول در زمان اینها بزبان پهلوی اشکانی (پارتی) بشکل کتاب نوشته شد. زبان پارتی زبان دری موجوده یا آنچه در ایران فارسی میگویند نیست. متعاقب آنها دین زردشتی دین رسمی ساسانیها هم گردید و این آنها بودند که به پیروی از اوستا سرزمین خودرا ”ارانشهر“ میگفتند در حالیکه آنها مردمانی متفاوت با زبانی متفاوت بوده و سرزمین آنها هزاران کیلومتر با ”اران“ و ”آریاناویجه“ اصلی فاصله داشتند و زبان آنها هم پهلوی ساسانی بود در حالیکه در عین زمان مردم بلخ و اطراف آن بزبان دری تکلم میکردند که از ترکیب زبانهای سغدی، تخاری و پارتی تکامل یافته بود. به تعریف فرهنگ عمید زبان دری زبان مردم خراسان بود که بعد از پهلوی با اندک تغییری زبان فارسی موجوده در ایران گردید. حتی معروفترین دانشمندان علوم باستانشناسی و ژنتیک ایرانی به مهاجرت آریاییها، اگر ما مردم شهرهای اهورایی اوستا را به این صفت یاد کنیم، به فارس معتقد نیستند بنابر آن نمیتوان مردم فارس را آریایی نیز دانست. اما متآسفانه ایرانیها در زیر تبلیغات اروپایی و هیتلری نژاد برتر آریایی (آروپاییها زادگاه این مردم را شمال قفقاز و جنوب روسیه میدانستند و اسم آریا را از کتابهای ریگویدا و اوستا دزدیدند) به یکبارگی یما و جمشید را از خود ساختند در همه جا به عوض اسم آریانا از اسم ایران که مشتق شده از آریانا ویجه است استفاده میکنند و این استفادهء نادرست سبب سردرگمی عظیمی شده و با جعلکاریهای بیشماری از جمله کتیبه های جعلی تخت جمشید، بیستون و منشور جعلی کوروش به تحریف تاریخ باستان این سرزمین ها پرداخته اند. این جعلکاریها و بکاربردن جعلیات ایران بزرگ سبب شده بسیاریها ایران امروزی را با آریانای تاریخی اشتباه کنند. در کتابهای چاپ ایران مردم زمان هخامنشیها و کوروش را "ایرانی" میگویند در حالیکه آریانا ویجه و سایر شهرهای آریایی در فارس نبودند و مرکز پادشاهی هخامنشیها هم در نزدیکی بغداد امروزی بوده و زبان هخامنشیان نیز ”آرامی“ بود که هیچ ارتباطی با زبانهای مردم بلخ و خراسان نداشت. •

تروند02.01.2019 - 13:36

  ایران فردوسی بسیار بزرگ است ، حتی بخشی از چین امروزین را نیز شامل است. به گفته استنکلر نام ایلام در متن های سومری به بخش شرقی سرزمین ایران را به طور کلی در بر می گیرد، یعنی کل زاگرس و بخش های ایران مرکزی و ایران شرقی نزد سومریان ایلام است، در شاهنامه گاهی از ایلام به شکل ایلان یاد شده که تحت فرمانروایی منوشان بود است. برخی معتقدند ایلام شکل سومری شده ایران است. این از ایران غربی ، ایران شرقی را هم که همه در اینجا ایران دانستند، اما این ایران شرقی تا دل آسیای مرکزی بوده است یعنی تا قلب قرقیزستان ایران است، شارستان سیاوش کجایت؟ مکران شاهنامه همان بلوچستان امروز نیست، مکران شاهنامه جایی در آن سوی چین و توران، و ختن است و شباهتی به بلوچستان امروز ندارد، ز ایران بشد تا به توران و چین/ گذر کرد از آن پس به مکران زمین چین شاهنامه همان کشور پهناوری که امروزه چین نامیده می شود نیست، این کشور در گذشته هان نامیده می سده. چین شاهنامه در حدود استان سین کیانگ امروزین یا ترکستان شرقی دوره اسلامی است که روزگاری مسکن مشترک ترکان ایغور و قومی ایرانی تحت فرمانروایی افراسیاب بوده است. مومیایی های یافت شده در ارومچی نشاندهنده اصلیت آریایی آنهاست. آنطور که شاهنامه می گوید شهرهای مکران شبیه شهرهای چین و زبان آن ها نیز شبیه چینی است. همه شهرها دیدند بر سان چین/ زبان ها به کردار مکران زمین بنابر این دریای مکران نیز دریای عمان نیست. مکران شاهنامه جایی در حدود قرقیزستان امروز است. ایران فردوسی یکسرش مصر و بربر است و یکسرش تورفان و مکران.

قادری23.10.2018 - 08:01

 چرا برخی از نگارندگان، جملات خود را تمام و یا علامتگذاری نمی کنند. خواندن برخی نوشته ها و فهمیدن آنها بسیار دشوار است.

داریوش14.06.2018 - 06:44

  در روزگار ساسانیان با شکوفایی فرهنگ ایرانی و آریایی زیر نام ایرانشهر روبرو هستیم و همانگونه که می بینید در همه زمانهای یاد شده نام این سرزمین ایران بوده است و شالوده و کانون آن ایران کنونیست و پس از تازش عربها و فروپاشی ایران نام و یاد ایران زنده می ماند تا اینکه در زمان صفوی باز ایران ما یکپارچه می شود و مرزهایش به نزدیکی مرزهای ایرانشهر ساسانی می رسند و آیین و فرهنگ ایرانشهری با گونه و شیوه ای نوین پیاده می شود و پس از آن در روزگار افشار و زند و قاجار و پهلوی نام راستین و آیینی این سرزمین همانا نام یاستانی آن ایران می باشدکه گواه آن انبوه نوشته ها و نامه های اداری و سکه ها و هزاران مدرک و دستک رسمیست و این سخن که رضا شاه برای نخستین بار نام ایران را بر این سرزمین نهاد سخنی از بیخ و بن نادرست است و تنها از کشورهای جهان خواسته شد برای یگانگی از نام ایران به جای خوانش خودشان که پرسیا بود بهره بگیرند که البته بارها پارس و ایران به یک چمار (معنا)آمده اند همانند سرزمین یونان که ما خاورزمینیان بدان یونان می گوییم اما نام راستین آن هلاس است و شایان گفتن است بخش بزرگی از باشندگان افغانستان ریشه ایرانی و آریایی ندارند و ریشه مغولی هندی و یا ترکی دارند

داریوش14.06.2018 - 05:34

  جناب احمد با کلی گویی و مغالطه به هیچ دستاوردی نخواهید رسید و برای هر دیدگاهی نیاز به دستک(مدرک) استوار می باشد.واژه ای که در این سالها آریانا خوانده می شود گونه پیشنهاد شده تازه از نامی کهن است که در اوستا کهنترین دفتر جهان از آن یاد شده است و کهنترین یادکرد از آن در وندیداد است بگونه ائیرین. وندیداد خود کهنترین بخش اوستاست که در ان به گفتارهای گوناگون از جمله زمین پیمایی(جغرافیا)پرداخته شده است نخستین بخش آن درباره سامان گرفتن و پدید آمدن شهرهای کهن است در بند 3 از فرگرد یک وندیداد چنین آمده است من که اهورا مزدا هستم در بهترین جاها و شهرهایی که آفریدم نخست ائیرین وئیجنگه وئیجنگه اوستایی در پهلوی بگونه ویچ و در فارسی بگونه ویج درآمده است که تخم و نژاد آریایی یا جایگاهی است که آریاییان از آنجا گسترش پیدا می کنند 2-گو که پایتختش سغد است 3-مرو 4-بلخ 5-نسا 6-هرات 7-دکرت8-اوروای پرسبزه در قفقاز 9- گرگان10-هریختی - سرزمین هیتیت ها در آسیای کوچک11-هتومنت(زابل)12-ری13-چخرم(جهرم)14-ورنه(گیلان)15-هفت رود (بلوچستان)16- لرستان و کردستان . همانگونه که می نگریم مرزها و محدوده سرزمینهای آریاییان به روشنی پدیدار است و مرز باختری آن تا آسیای کوچک آمده است و نادرستی سخن شما را آشکار می کند که همانا یکی دانستن ائیرین کهن با افغانستان کنونیست و اما درباره ایرانویج دیدگاه های گوناگونی گفته شده است همانند قفقاز خوارزم کوههای پامیر در تاجیکستان کنونی و سیبری اما هنوز هیچکدام به قطعیت با ایرانویج کهن یکی دانسته نشده اند. پس از روزگار نخستین در روزگار فریدون نام ایران به میان می آید که از آموی تا اروند گسترده است و شهرهایی همچون تمیشه و آمل پایتخت ایران هستند و ایران کنونی کانون و شالوده ایران کهن بوده است و در روزگار کیانیان باز همین ایران را داریم و پایتخت به سمت پارس می آید و استخر پارس شاه نشین ایران می شود وتنها در کوتاه زمانی بلخ پایتخت ایران است و در همه این زمانها بخشهای گسترده ای از افغانستان امروزی جدا از ایران و سرزمینی با باشندگان انیرانیست (غیرایرانیست) .پس از روزگار کیانی باز دنباله ایران کیانی را داریم که در بیشتر زمانها کانون و پایتخت سرزمین پارس است و واپسین دودمان فرمانروای ایرانی و آریایی ساسانیان پارسی هستند

مریم07.06.2018 - 09:54

  1-شاهنامه تاریخ رو به تصویر می کشه و در این تاریخ عوض شدنه پادشاهان و کشورگشایی و تغییر مرز. پس اینکه انقدر سطحی با چند شعر نظر قطعی می دید جای سوال داره؟؟ 2- در هر دوره ای نام شهرها دستخوش تغییر شده به عنوان مثال شهر گور یا فیروزآباد فعلی که یکی از مهم ترین شهرهایی که در موردش در شاهنامه صحبت شده 3- نظریه ایرانشهر استاد طباطبایی رو بخونید، یک بخش از یک ویدیو که من ازشون دیدم اعتقاد دارن همه سرزمین هایی که تحت سلطه ایران بودن، هویت تاریخیشون رو از ایران می گیرن نظیر افغانستان، تاجیکستان و ... یعنی یک ایرانشهر که هر دوره ای پادشاهی جایی رو به عنوان پایتخت انتخاب می کرده، یک دوره ایران فعلی، یک دوره افغانستان و...

احمد23.04.2018 - 10:31

  این دیدگاه کاملا اشتباه است که درباره موقعیت ایران باستان بحث بکنیم! اگر اندکی دقت نظر داشته باشیم نه‌تنها در شاهنامه بلکه در اوستا نیز حدود جغرافیایی ایران و یا آریانا بخوبی مشخص شده است.از شانزده شهری که طبق گفته اوستا تشکیل دهنده کشور ایران هستند اکثر انها در محدوده جغرافیایی افغانستان فعلی قرار دارند و بعضا در آسیای میانه.مهمترین شهر نیز آریانویج یا مادر سرزمینهای آریایی‌هاست که اکثر محققین(بجز معدود محققین ایران) بر موقعیت آن در ارتفاعات مرکزی افغانستان اتفاق نظر دارند.اسناد زیاد دیگری نیز موجود است که درینجا نیازی به یادآوری نیست.اما کاملا حیرت اور است که کسانی درصدد تَمَلُّک تمام میراث فرهنگی و تاریخی ایران برای کشور فعلی هستند در حالی که قدمت نام ایران برای محدوده جغرافیایی فعلی حتی کمتر از صد سال است!! رضاشاه پادشاه اسبق برای مقابله با اقدامات ناسیونالیستی و پان‌ترکیستی رقیب‌ش در ترکیه دست به عکس‌العمل‌های پان‌ایرانیستی و ناسیونالیستی زد که موجبات افزایش فرهنگ نژادگرایی و نژادستیزی را فراهم اورد.او در ابتدا نام‌ کشور "پارس" را به ایران تغییر داده و سپس درهمین راستا دست به تغییر اسامی مکانهای بسیار زیاد دیگری زد که بعضا موجب اشتباهات وخطاهایی برای تحقیق و تفحص درباره تاریخ واقعی مکان‌ها میشد.برای مثال نام زابل که از اهمیت زیادی در تاریخ اسطوره‌ای ایران باستان برخوردار بود اما در موقعیت فعلی ایران قرار نداشت با تغییر نام روستای نصرت‌آباد به زابل برای این منطقه جعل شد در حالی که قدمت این‌ روستا کمتر از حتی دو قرن است!! کشور فعلی ایران هیچگاه در طول تاریخ بنام ایران یاد نشده و هیچگونه ارتباطی با نام ایران، آریانا، آریانویج و آریایی ندارد.تمام این اسامی متعلق به اقوام دیگری در مناطق دیگری بوده اند. کشور فعلی ایران در طول تاریخ هم توسط ساکنین‌ش و هم بوسیله دیگران "پارس" نامیده میشده است. برهمین اساس از زمان یونان باستان تا بحال به ایشان پِرشیا خطاب شده و اقوام ساکن این کشور نیز اقوام پارس بوده‌اند. پایتخت امپراطوری‌شان پارسِه ویا پارسَه و زبان انها نیز پارسی بوده است. حتی امروزه نیز در اکثر کشورها به ایرانیان "پرشین" خطاب شده و زبان آنها هنوز در عرف بین الملل پِرشیَن است.!!!

داریوش20.01.2018 - 07:49

  اگر نیک بنگریم دراین چند پاره نام شهرهای مرزی ایران برده شده است و آماج تنها نام بردن از شهرهای مرزی بوده و چمار (معنی)چکامه به روشنی گواه این آماج می باشد و به هیچ روی گفتگو از همه شهرهای ایران در میان نیست و شهرهایی که نام آنها در میان است میان ایران و توران دست به دست می شده اند همانگونه که به تهی کردن این شهرها از ترکان و تورانیان اشاره شده است و در بخش دوم از کشمیر و کابل و قندهار یاد شده که میان ایرانیان و هندوان دست به دست می شده اند حال اینکه شما چگونه این شهرها را همه شهرهای ایران می دانید جای بسی شگفتی دارد دوست گرامی مرزهای ایران شاهنامه و شهرهای اصلی و کانون و شالوده ایران شاهنامه پدیدار است و جای هیچ گمان و گفتگویی ندارد و با گزینش جند تکه از شاهنامه نمی توان در این باره داوری نمود ودر پایان تنها برای یادآوری به عرض می رسانم که ایران کنونی کانون و شالوده ایران شاهنامه در همه زمانها بوده و شهرهایی همانند استخر و آمل و ری و ساری و تمیشه و کوس و.....مهمترین شهرها بوده اند و اینکه از فلان شهر چند بار نام برده شده است ملاک و سنجینه نیست برای نمونه 400بار از چین نام برده شده است حال با استدلال شما چین را باید کانون ایرانیگری بدانیم

ارمان09.05.2017 - 14:07

 "قلعه زال" چه است و نام اش از کى گرفته شده است کندز ، شهرستان باستانی در باختر است."درى" "نام لاتین داریوش، شاه بزرگ آریانا (نقشه اراتوستن) بود. در آن زمان به نام کهندژ (دژ کهن ارگ کهن يا ساختمان با بورگ معرب برج). بورگ و اَرگ به گونه‌ای از ساختمان‌های بلند و محصور گفته می‌شود که در معماری قدیم کاربرد داشت. مانند ارگ بم, ارگ هرات, ارگ کوه شير دروازه کابل, که پسان ها به شهر کابل تغيرمکان کرد , ارگ تهران دروازه ارگ سمنان, ارگ تبریز, ارگ فورگ, ارگ گوگد دری، صفت فارسی، از نام Darri مشتق شده است. Darri, پروفسور دانشگاه Schetter 2004 پس از تغییر نام و نامگذارى لقب پشتون از خراسان به افغان ستان پشتون ها خوش شدند که اقلا مونت استوارت الفيستون, به داد و فرياد و فغان افغان پشتون رسيد از نبودن نام اصلى خو همين لقب اش خوب است افغانى ها به عبدالرحمان خان خونخوار و گودى کوکى عنوان "بیسمارک افغانستان" را دادند. بيسمارک کانسلر آلمان بود او که دوران او به "تازيانه و شکر" مشهور شد. او به ملت قمچن زد و اما او سيتيم سيوسيالى و کارى و بهداشتى وداروودرمانى آورد. از برکت زيرساختارهاى وى بويژه بيمه هاى بى کارى و درمانى و بازنشتگى وغمخورى درپيرخانه ها پناهندگان از کشور افغانستان و بخصوص خاندان زي ها و ديگر مامورين عالى رتبه کشور هميشه در فغان را حتى خيرات و پول بدون کدام خدمت و يا کار کردن اعانه مى دهد. در دوران حکومت قاتل عام عبدالرحمان خان اواخر قرن 19 بود که اين شخص ضد بشريت پشتون ها از کشور اصلی شان از ( شمال هند , حال حاضر پاکستان) در مناطق سرسبز در کنار رودخانه آمو نقل مکان داد. زمین های غير پشتون ها مصادره و صاحبان زمین ها به قتل رساند. (مراجعه کنید. Schetter 2004). زال پدر رستم نام است. رستم یک قهرمان از اساطیر فارسی و نجات دهنده از آریانا (ايرانزمين = از کردستان ایران و آسیای مرکزی ) . مادر رستم رودابه کابلى ، دختر مهراب، شاه هند و کابل است. همسر او، تهمینه، توراندخت، دختر شاه سمنگان, مرکز توران و زادگاه سهراب. پدر رستم زال از زابلستان است و پدر بزرگ سام بود. خیلی بهتر فریدریش روکرت در درخت خانوادگی زال ترجمه کرده است. در شاهنامه تقریبا تمام مکان های مهم امپراتوری مورد استفاده قرار گرفته مانند نام هاى شهرهاى شاهنامه فردوسى در تمام "ممالک ايران" قابل شمار است

ارمان02.05.2017 - 15:13

  سيستان جهرم1 (جَهرُم), (جهرم پارسی شتر خواست از دشت جهرم هزار), شیراز, پارس2 , اهواز 3, ری, کاووس4 , ایرانشهر, (شهر ایران) من امروز بخش کوچک از نامها و شهرها و ستانهاى بخش شمالى و غربى ايران را نگاريدم. بگونه نمونه اصلن مى دانستى که غرب و شمال غرب ايران و بويژه در عراق کردستان نوروز آباد ها قرار داشتند و دارند. آسیای میانه (تاجکستان و ترکمنستان وازبکستان) شنگان, مرو , بخارا و سغد و سمرقند و چاچ (تاشکند), شهر ختلان, برم, ترمذ, ویسه, بارمان, سومان, زم وو يگان شهرها دوبار يا سه بار وي چندين ب در فلات ايران آمده است. فغان هر چه افغان کرد به داد اش کسى نمى رسد شاهنامه از آن است که آنربخواند چيزيکه افغان نمى فهمد زيرا افغان پارسى نمى پامد هفت ستاره تابان پارسى ازسوى سازمان گيتى به عنوان شاعران ايران شناخته شده هندوستان( بخش از آن 1947 پا کستان) : قنوج در ناحیه ٔ فرخ آباد در 50میلی رود گنگ واقع است , شهرهاى بلوچستان مکران ز قنوج , مای (مای "جایگاه مادر" نام شهری در هندوستان) ز قنوج وز دنور و مرغ و مایدنور = دنبر= دنپور نام شهری است به هندوستان که در نزديک رود "لمغان" است"مرغنام شهرى در هندوستان" هندوستان" نام ايرانى براى "بهارت " سانسکريت " مهراب شاه هند وکابل

ارمان02.05.2017 - 15:10

  نيم کوزه بدست نگيريد زيراکه نيم آبرا در دست نداريد. من افتخار مى کنم که نامهاى شهرهاى ايران زمين از بلخ تا ستان فارس درج استاین دروغ است که بیش از 90 درصد شهرهایی که در شاهنامه از آن‌ها نام بردهشده، در بخش شرقی فلات ایران (تاجيکستان افغانستان امروزی, پاکستانامروزى) واقع شده‌اند. گذشته از آن منطقهکردستان که در آن کاوه آهنگر زاده اصفهان بود. يکى از مهمترين ستان ايران بود بدون درفش کاويانى ايران نامکمل مى باشد. کاوه آهنگراستوره ماندگار مانند رستم بود . نقش رستم در کجاست؟ تخت جمشيد در کجاست, تخت رستم ها از بلخ تا به استان پارس و بغداد (بغ پارسى ميانه است که به گ نوشته مى شد مانند بگرام و بغلان Bagh = "god" and dād = "given by) (https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/f/f9/Baghpahlavi.png) (https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/0/04/Dadpahlavi.png) . بغ با باغ هم پيوند دارد. اکنون فهرست از شهرهاى غربى ايران فردوسى که بانوى افغانستانى فراموش "فرويد"ى نموده تا بتواند ادعاى 90 درصدى خودرا برپايه کتمان و پنهان و بهتان بدون سند انگار ثبوت نموده باشد. آذرابادگان و ياآذرآبادگان (معرب آذربايجان),آمل (یکی از قدیمی‌ترین شهرهای ایران است که در استان مازندران قرار دارد) بابل شهر, بابل ستان مازندران, اردبیل, گرگان, دامغان, توس, خراسان, هامون, کرمان, همدان, اصفهان, ساوه( ساوه از شهرهای استان مرکزی) مرند, یک شهر و شهرستان در غرب تبريزشهرستان زابل, شهرستان نیمروز, طالقان, دماوند کوه, دهستان, نشاپور, مازندران, کوه سیل( شهرستان خوانسار ), البرز (استان), کوه البرز, قم و دشت سروچ (نام دشتی است در نواحی کرمان), دیلمان,( شهرى در استان گيلان(بفرمود,تا عهد قم و اصفهان), گیلاناهواز, گنبد کاووس, نخواهد ز اهواز تا قندهار م از پهلو و پارس و کوچ و بلوچ ز ز گیلان و ز دیلمان لشکری ز کوه بلوج و ز دشت سروچ) نخستین خراسان از و یاد کرد دل نامداران بدو شاد کرد دگر بهره زان بد قم و اصفهان نهاد بزرگان و جای مهان وزین بهره بود آذرابادگان که بخشش نهادند آزادگان وز ارمینیه تا در اردبیل بپیمود بینادل و بوم گیل سیوم پارس و اهواز و مرز خزر ز خاور ورا بود تا باختر سيستان جهرم1 (جَهرُم), (جهرم پارسی شتر خواست از دشت جهرم هزار), شیراز, پارس2 , اهواز 3, ری, کاووس4 , ایرانشهر, (شهر ایران

مجید21.09.2016 - 22:36

  این شهرهایی که گفتید همه در زمان قاجاریه از ایران جدا شدند و مردمش در اصل ایرانی هستند . سیستانیها و خراسانیها نیز ایرانی هستند

ميهن پرست07.10.2015 - 11:42

  خراسان بزرگ احياگر تمدن و فرهنگ ايران است . ورنه اعراب اين سرزمين را از بيخ عرب مي كردند.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



رضا محمدی