ز ویرانه هایم

۱۹ جدی (دی) ۱۳۹۳

سَـرِ روز بود

رسیدی و گفتی که زود است

شبانگاه بهتر .

 ( )( )

شب آمد

شب آمد

شبی دیگر آمد ، صدایت نیامد

صدایت که از اولِ صبحِ دنیا مرا سوخت

خاکسترم کرد .

 ( )( )

ز ویرانه هایم گذر کن

حضورِ تو

سَبکِ فراز است

حضور تو

مرغابیانست در حالِ پرواز

حضور تو

خوابست و بی خویش بودن

حضور تو

پروانه هاییست در اوجِ سرمستی انتری ها

حضورت نگاهیست بهرِ نوشتن

حضورت زلالِ مفاهیم شرقی آبست .

 ( )( )

مرا

درکنارت

مزاری ببخشای

ز ویرانه هایم گذر کن

ز ویرانه هایم گذر کن .







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

رفعت حسینی12.01.2015 - 11:09

 جناب آقای نظری، چنین می اندیشم که شما با نام و زندگینامهء من شناسایی ندارید . من در حدود پنجاه سال است که در کار سرایش شعر هستم و دفتر های متعدد شعرم منتشر شده اند . به سایت های « آسمایی » ، « کابل ناته » ، « آینده » ، « روزنه » ، « جام غور » سری بزنید . شعر های گونه گون مرا در دوره های کارکرد های من از نظر بگذرانید و با اندیشه هایم در زمینهء شعر و هنر و ادبیات آشنا شوید . ارادتمند. ر. ح.

کریم نظری11.01.2015 - 07:33

  هیچگونه پیامی و مفهومی ازین قالب گفته ها نمیتوانم حاصل کنم مارا به قالب های شعر غربی و جاپانی چه ضرورت که هویت فرهنـــگی خود را به پای آنها بریزیم. شعر آنست که یک چیزی پیام داشته باشد به قدر کافی فکر کردم هیچ نیافتم. از گویندۀ عزیز با التجا میخواهم کمکم کـــند
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



رفعت حسینی