حمال پیر
۳ حوت (اسفند) ۱۳۹۳
حمال پیر؛ در تب و تاب زبالهدان
بیخواب؛ روی تخت و خراب زبالهدان
هی مینواخت یکسره تا نیمههای شب
در شهرک خیال؛ رباب زبالهدان
شهری که در میان لجن غرق تا گلو
دلخوش به نام نیک جناب زبالهدان
هرجا که رفت از دهن هر صفی شنید
آواز: "پوره است نصاب زبالهدان"
میگشت دور شهر برای دو تکه نان
تا تر کند لبی به حساب زبالهدان
روزی گرسنهتر ز همه روزهای پیش
ترکید مثل بمب؛ حباب زبالهدان
دختر که دید نعش پدر را میان خون
در دست؛ نصف سیخ کباب زبالهدان
فریاد زد چنان که به هم ریخت ناگهان
سقف زبالهدانی و خواب زبالهدان
از اشک و خون دیده و پای برهنهاش
بر خردهشیشههای شراب زبالهدان ــ
ــ سرکرده بود از لب ویرانه مثل رود
تا انتهای شهر؛ لعاب زبالهدان
اینک زنی و هفت یتیم و خرابهای
لبتشنهتر ز هرم سراب زبالهدان
هرات دیماه 1389
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته