معاهدهٔ عشق

۱۶ حوت (اسفند) ۱۳۹۳

در آستانهٔ هشتم مارچ؛ روز جهانی زن؛ با درود بر تمامی زنان وفادار و ازخودگذر که محراق گرمی کانون خانواده می‌باشند و همسران باوفای شان را تا پای جان یاری می‌کنند؛ نه با آبروی شان بازی، و در تمامی پیچ و خمها و نوسانهای زندگی؛ چونان بالی بشکوه و نیرومند؛ پرواز عشق را به اعجاز مبدل می‌سازند و با این همگونی و همیاری؛ حماسه‌هایی می‌آفرینند که چشم استوره‌های بیژن و منیژه، وامق و عذرا، رستم و تهمینه، لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد، رابعه و بکتاش و.... را خیره می‌کنند. این غزل را که همین امشب سرودم به همسر نازنین و با وفایم و تمامی بانوان پاکدامن و پاکدل پیشکش می‌دارم:

 

معاهدهٔ عشق

شبی که واکنی آغوش بر من ای طاووس
و مثل غنچه لبت را؛ که هی بگیر و ببوس
شبی؛ رهاشده از خویشتن ز ساحلِ خشک
چُنان که قایقِ بی‌بادبان در اقیانوس
شبی که در دلِ امواجِ گرمِ آغوشم
ز سوزِ عشق؛ بلرزی چو قلب اورانوس
شبی که یادِ جوانی کنیم و فردایش
شویم شهره به دامادِ قند و تازه‌عروس
شود روان و تنِ ما بدیلِ آتشگاه
نه غم ز تهمتِ آتش‌پرست و کفر و مجوس
ز هُرمِ آتشِ دیدارِ ما بسوزد شیخ
ز بیقراریِ ما پَلپَتَک زند ناقوس
چو ما مُعاهدهٔ عشق را کنیم امضا
چه آتشی که نیفتد در انگلیس و به روس!
هر آنچه راز مگو هست؛ جمله فاش کنیم
بدون ترسِ سخنچین و غصهٔ جاسوس
شکرلبان به تو، گُنداوران به من بخشند
غزل ز خَطّهٔ شیراز و شاهنامه ز توس
همیشه روی عزیزان ما بود گل‌گل
هماره چهرهٔ بدخواه ما عبوسِ عبوس
خلاصه اینکه: چُنان حل شویم در دلِ هم
که از "من" و "تو" نباشد چو ذره‌ای محسوس
 

 

-----------------------------------------

جمعه پانزدهم اسفندماه نود و سه
کوپنهاگن







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



فضل الله زرکوب