از افشأ کمبودهای خود و از نقد سیاست های «افغان ملتی» نهراسیم

۲۶ ثور (اردیبهشت) ۱۳۹۴

پس از فوت «آمرصاحب مسعود»، ما بحران عاطفی – واقعی  ناشی از نبود ایشان را، در درهم ريختگی، سرگردانی و  گیجی  که روشنفکران و به ظاهر رهبران "تاجیک"در آن  گیرمانده اند،  به مفهوم دقیق کلمه نَظارَه گرهستیم.  اینکه در «خط کشی های گروهی- برخوردهای فی مابين» سراسیمه و گرفتار «واگرائی»وعدم اعتمادبه نفس شده اند، که هیچ طرح و برنامه ای در راستای تغيير وضع موجود و کوشش برای يافتن راه حل هائی جدی در راستای اتحاد، همراهی، همدلی، تشخیص هدف مشترک، اشتراک در نظر، يا عمل ندارند، ؛از اینکه  هر يک به تنهائی خود را رهبرکبیر دانسته و خواسته تا نهاد "هم پیمانی " بر حول محور «وجود مبارک»اش ساخته شود، و چون ديگران از اين «فردمحوری» تن زدند آنان را به شکستن پیمان  و خيانت به «پیوستگی » متهم کرده و بر اختلافات کهنه ای که هرگز در فضای بلبشو کنونی کشور قابل حل و فصل نبوده ، پرداخته و تن به هم پیمانی بر اساس اصول و باورهای مشترک نداده است.

باری، دراین  بن بست هولناک و بیچاره گی مضاعف، دادرس تاريخ، از راه نيامده، به تلخی می پرسد که آيا ما از لحظه به لحظه اين سال های خسته کن استفاده کرده و در نبود "رهبری" به ساختن آن نهاد آرزوئی «هم پیمانی»نائل شده ايم؟. که با تاسف پاسخ مان جز نمایش «واگرائی ِ» موجود، که خود ناشی از «معامله گری های  سياسی» و یا«چسيدن به ايدئولوژی های» تاریخ گذشته  چیزی نیست!.

یعنی که ما «تاجیک»ها هر يک به صورتی بر طبل تفرقه و خودمداری ملال انگيز و تن زدن از خرد سياسی کوبيديم؛ چندانکه چون اَلّان به گذشت این چند سال  نگاه میکنیم ، تعدادی از فرماندهان "مقاومت"  پشت سرهم به قتل رسیده، گروه ای ناآشنا به ترفند های سیاسی  خلع سلاح شده ، دسته ای سرمست از پول های باد آورده  دست به کار ساخت وساز ساختمان های بلندمنزل و جماعتی نیز آراسته به ریش اسلامی و کت وشلوارهای «بریونی» کراوات های«گوچی»کفش«اکسفورد»و عطرهای«بولگاری»، دست اندرکار تجارت های بزرگ، خرامان - خرامان در آمدوشد به  دبی- آنکارا - لندن-آمستردام...و زندگی به سبک و سیاق اشرافی در "برج خلیفه"، توام با لبخندی در گوشه ای لب و همنشینی با مردمان کلاس بالا در سالن های مجلل"برج خلیفه" و گوش دادن به موسیقی کلاسیک ملایم ووو. خردمندان خود دانند.

 با توجه به این وضعیت آشکار است که فرمانده هان عظیم الشان بناء به ثواب دید سپر انداخته و توکل تو الا الله گویان سرگرم زندگی سلطانی هستند!.

این است که  ما سر بزنگاه از هميشه پريشان تر و متفرق ترهستیم ، و با اردوگاه های از همه جدا و پرچم های مندرس و بازمانده از نبردهای نيم قرنی پيش تا هنوز وارد این دور و زمان نشدیم.

 اگر تا دیروز حامد کرزی و امروز اشرف غنی "دیوانه"(که با ضرس قاطع در پس این هویّتِ از خود مطمئن،شخصیت و منیّتی سخت فروریخته پنهان است)بر ما حاکم است و دارد پشتون ها را در شمال و غرب کشور با خیال راحت جابجامیکند ، بی گمان نتیجه عدم اعتماد بنفس، شیفتگی زندگی مجلل و آشفتگی مدعیان رهبری "تاجیک"ها است، که ترجيح داده اند تا  مثل بچه های "خوب"در پوست «معاونیت –وزارت و وکالت» و در زیر سایه لطف و حمایت حکومت  قوم برگزیده استعمار بمانند  تا اگر  گرگان سیاه و دشمن آزادی از راه رسیدند ، ایشان "بوی" آزادی ندهند!! .

اما پشتون های تمامیت خواه که  در کُل– در برزخ سنّت و تجدّد، اسلام و  کمونیزم، مذهب و مدنیّت سرگردان نبوده اند مَوضع ایشان نیز واضح و روشن،  مَوضع قومی– قبیلوی است. دراین بزنگاه تاریخی با پشت گرمی به نیروهای خارجی، با ترکیبی ازکنجکاوی آغشته به"تحقیر- ترس" به کبکبه و دبدبه و سخن های پر طمطراق این سنگین وزن های "مقاومت گرا"، اما «تو»خالی فقط "لبخندهای عاقل اندر سفيه " تحویل میدادند و بس! و رندانه پس از  تسخیر پوست های کلیدی دولت( در حالی که عقدۀ حقارت استعمارزدگی در چهره شان هویدا بود)،در تلاش احیای  سنت های پوسیده قبیله ای مثل «لوی جرگه»،سرود ملی به زبان پشتو،خواب  تجزيه کشور همسایه «پاکستان»، حذف گوناگونی فرهنگی و زبانی و مذهبی و قومی ساکنان  کشور  بوده اند.

وآنگهی، همه ناروایی های زیانمند را فقط در زير سقف «افغانستان تک قومی متمرکز» انجام داده و حق طلبان تبعيض زده، اما "گیج – خودخواه" را به تجزيه طلبی ،نقض حقوق بشر و جنگ سالاری متهم ساختند... اما ملاعمر تروریست و نماد جهل را در آغوش پرورش وحمایت برادرخوانده گی سزاوار مصالحه یافتند.

ناگفته پیداست که دموکراسی – حاکمیت قانون –عتدالت اجتماعی و صلح واقعی زیرنگین سلاطین پشتون ، تا زمانیکه که به طالبان و سایر جریان های خشونت زای قبیلوی و عظمت طلبی قومی تحت حمایت خارجی، توام با احترام و به عنوان حافظان منافع سنتی قوم پشتون نگاه میکنند،دموکراسی-حاکمیت قانون – عدالت اجتماعی وصلح مسخ ومُثله خواهد بود. زیرا از عملکرد این قوم در می یابیم که از اسلام،دموکراسی،عدالت اجتماعی،صلح و هرچیز دیگر فقط- فقط تمرکز-ادامه قدرت خود  را مراد میکنند و تمام.

و حرف آخر اینکه .

الّان، من تاجیک، من هزاره، من ازبک... می‌دانیم که اکثر بدبختی‌ها و مشکلات موجود مان به واسطه « معامله گری های  سياسی »همین رهبران تاجیک،هزاره،ازبک... است که این  گروه جبون ، گنگ و لال وترسو و چسپیده به زندگی مجلل به نام ما  انجام میدهند.

ای مردمان  سرافراز و سلحشور و پاک سرشت، نباید همچون مردمی درمانده، شکست خورده فقط در انتظار آن باشیم که خداوند بر اثر دعا و ثنای مان در رحمت را بگشاید و بدون کوچکترین فعالیت و شایستگی تمامی مشکلات مان را حل کند.

 از «صدوپنجاه سال»به این سو پشتون ها به کمک ویاری کشور های خارجی زمین های مان را گرفتند، زن های مان را دزدیدند ودر حالیکه (لااله الاالله محمدرسولالله) میگفتند به دلالان هندوستانی در بازار کابل وقندهار  فروختند    جوان های مان را کشتند ،اما به خاطر دعا وثنای مان خدا(ج) هیچ کمکی به ما نکرد.امروز نیز حوادث گذشته دو باره در حال تکرار است ،یعنی که همین الّان پشتون ها گله گله در شمال ، مناطق مرکزی وهزاره نشین و غرب کشور زیر نام «داعش»در حالت جابجایی است.بر اساس تجربه گذشته خداوند(ج)قرار نیست که کمک کند، رهبران ترسو و بدبخت نیز گرفتار "مرض" ساری سکوت «استراتژیک » اشرف غنی شده اند.

 پس چه باید کرد؟

فکر میکنم  پيش شرط دفاع از «زن – زمین»مان این است که اول باید متحد شویم، دوم آدمى خردمندو غیر تجملی را که اهل سازش و ترس  نباشد، حرفش را با غرور راحت و با صدای بلند بزند و از شک کردن در آنچه تحمیل شده و از مسلمات پنداشته میشود، دریغ نکند. مسائلی مثل تغییرنام افغانستان، اعتراض به سیاست های داودخانی و افغان ملتی موضوع خط دیورند، نقدحکومت متمرکز،طرح انکشاف متوازن،بحث اکثریت ، تغییرسرود ملی ...» را مطرح کند و نه هراسد، سزاوار است که فرمانده گفت و تا پای جان در کنارش بود.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

اسماعيل 16.05.2015 - 21:38

  بلي بسيار عالي بود تشكر
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



وحید غیاثپور کاظمی