مضطرب باختری از رقص آتش تا پرواز شاهین

۹ قوس (آذر) ۱۳۹۴

ظاهراً سال‌های درازی است که مضطرب باختری از شعر فاصله گرفته است. شایدهم می سراید؛ ولی  نمی خواهد تا آن پرده‌گیان را اجازه دهد که از سراپرده بیرون آیند. به هرحال در چند دهۀ اخیر از مضطرب باختری شعرهای تازه‌یی در رسانه‌ها رخ ننموده است. این در حالی است که او یکی از پیش‌گامان و پایه گذاران شعر سیاسی و شعر مقاومت افغانستان  در دهۀ دموکراسی است. گرایش او به سوی شعر سیاسی و شعر مقاومت گرایشی است آگاهانه و با گونۀ مسوُولیت درونی. بسیار استوار و هدف‌مندانه می سرود که در نهایت سروده هایش با پیام روشنی در جهت سرنگونی نظام حاکم در می آمیزد. با رده‌های گوناگون اجتماعی مردم  و با نظام سیاسی که بر مردم حکم می راند در گفت و گو و مقابله است. او نظام  سلطنتی کشور را نظامی می دانست استبدادی که پیوسته خون تهی دستان را می مکید تا زنده‌گی کند.  پس این نظام دشمن مردم است و مردم برای رهایی از چنگال دشمن چارۀ دیگری ندارند جز آن که از دهکده‌ تا شهر در یک رستاخیر انقلابی به پا برخیزند و نظام را از پای در اندازند. در غیر آن تغییری در زنده‌گی سیاسی – اجتماعی آنان رونما نخواهدشد. شاعر پیوسته مردم را به چنان قیامی فرا می خواند برای آن که با چنین قیامی است که زمینۀ پیدایی  یک نظام عادلانه یا مدینۀ فاضله‌یی که شاعر به دنبال آن است، می تواند فراهم شود.

شعرهای او در سال‌های دهۀ چهل خورشیدی بیشتر در اوزان آزاد عروضی یا در فرم چهارپاره شکل می گیرند.  مضطرب  یکی از  نماینده‌گان موفق موج دوم نیمایی سرایان افغانستان است. سرایش در اوزان آزاد عروضی در آن روزگار نیز گونۀ مبارزه بود با سنت‌گریانی که هنوز آماده نشده بودند تا شعر آزاد عروضی را به نام شعر به رسمیت بشناسند. از این جهت نیمایی هایی مضطرب و شاعرانی که بی هراس از تکفیر ادبی جزم‌گرایان سنتی شعر سروده اند، خود گونه‌یی از شعر پای‌داری و شعرمقابله در برابر سنت‌های سنگ شدۀ ادبی نیز می تواند بود. او در شعرهایش هرگز به مانند شاعران دوران مشروطیت به اندرز گویی به شاه نمی پردازد. باور ندارد که با اندرزهای حکیمانه بتوان نظام را به راه داد و دادگستری رهنمایی کرد. او تنها راه نجات مردم را در فروپاشی نظام می داند. چنین شعرهای مضطرب در آن سال‌ها تنها در نشریۀ «شعلۀجاوید» ارگان نشراتی جریان دموکراتیک نوین به نشر می رسید. یکی از سروده‌های مضطرب را که زیر نام « رقص آتش » در یکی از شماره های سال 1347 شعلۀ جاوید نشر شده است، از نظر سیاسی و ویژه‌گی‌های شعر مقاومت بررسی می کنیم. ظاهرأ این شعر در پاسخ  و هم سویی به شعر واصف باختری « حماسۀ شعله» سروده شده است. گونه‌یی تعهد رفیقانه در جهت مبارزه با استبداد و مقاومت است در برابر نظام حاکم.  هر دو شعر از اندیشۀ یگانه‌یی برخوردار است. این  اندیشه و دید یگانه به زنده‌گی اجتماعی و وضعیت سیاسی کشور و مقابله با دستگاه حاکم گونۀ یگانه‌گی زبان را نیز در شعر هر دو شاعر تا آن جا پدید آورده است که اگر این دو شعر را با هم در آمیزییم  شاید آن گاه نتوانیم تفکیک کنیم که کدام بخش  شعر از واصف و کدام بخش دیگر آن از مضطرب است. این امر حتا گونه‌یی نماد گرایی یگانه یی را نیز سبب شده است.

 

   من ای هم‌رزم وهم‌زنجیر وهم‌سنگر همی دانم

  که از حماسۀ این شعله، برق خشم خواهد جست

   شگوفاتر گل خونین رستاخیز خواهد خواست

  وزین گل میوۀ آزادی جاوید خواهی چید

  طنین نعره ی پیکارجویان در دل صحرای رعب آور

  صلای مرگ دژخیم است.

 

  من ای هم‌رزم وهم‌زنجیر وهم‌سنگر همی دانم

  که این حماسه « رقص آتش وخون » است

  ستیغ کوهسار ازخون ما گل‌رنگ خواهد شد

  بدور پیکر خونین ما « درسنگر پیکارهستی ساز دشمن سوز»

   شفق هر شام‌گاهان رقص شورانگیز خواهد کرد

 

تودرپیکار آزادی به جز زنجیر خود چیزی نخواهی داد و خواهی برد

جهانی را که مزد شست رنج بی‌کران توست

توای هم‌رزم وهم‌زنجیر وهم‌سنگر زجا برخیز

که هم چون دانه اندر کشت‌زار خاطر برزی‌گران روییم

شگوفان‌تر شویم آن‌گاه و با نیروی رعب انگیز وتوفان‌زای

برافرازیم پرچم را و افروزیم آتش را

و جاویدان کنیم این رقص آتش‌خیز رزم آرا

که تا این ناکسان سوزند وآن اهریمنان سوزند

 

مضطرب در این شعر وضعیت را با تمام دشواری‌هایی که دارد برای هم رزمان خود بیان می کند. نمی خواهد آنان را در بی‌خبری نگه‌دارد؛ بلکه برای آنان می گوید که رفتن در این راه همانا پیوستن به رقص آتش و خون است. در این راه  قله‌های کوهساران از خون آنان گل رنگ خواهد شد. در هرگام اهرمنی در کمین نشسته است. در هرگام دشمن دام افکنده است. گویی تا پیروزی، هفت خوان رستم در پیش است. با این حال برای رسیدن به آزادی چاره‌یی جز گام برداشتن در این راه نیست. می خواهد  یک‌جا با هم‌رزمان خویش، چنان دانه‌های در گشت‌زار کشاورزان پاشیده شوند تا سبز شوند و به ثمر رسند. این سخن شاعر به این مفهوم است که روشن‌فکر و جنبش روشن‌فکری تا آن‌گاه که با مردم در دهکده‌ها وشهرها نپیوندند به سرانجامی نخواهد رسید. شاعر در راه تغییر وضعیت گام بر می دارد؛ اما در روشنایی  بینش سیاسی و ایدیولوژی خود. یعنی می خواهد جهان را بر بنیاد ایدیولوژی سیاسی  و فلسفی خود تغییر دهد. چنین است که به کارگران و هم‌رزمان خود هش‌دار می دهد که برای نبرد و مبارزه به پا برخیزند، هراسی نداشته باشند برای آن که در این نبرد یگانه چیزی را که از دست می دهند، همانا زنجیری هست که بر دست وپای آنان بسته شده است. این همان سخن معروف مارکس است که شاعر آن را شعار گونه در شعر خویش به کار گرفته است. او در شعر خود گام به گام به روحیه انگیزی انقلابی می پردازد و در پایان شعر مژده می دهد که روشنایی بر تاریکی پیروزی می شود و اهرمن نمی تواند پیوسته بر اورنگ بماند! اورنگ اهرمن همان تاریکی شب است. شب  در فرجام  از پای فرو می ریزد و آفتاب سرخ از خاوران می شگفت. این آفتاب سرخ خاوران همان انقلابی است که با نیروی پیکار دهقانان و کارگران به پیروزی می رسد.

 

 

مضطرب در شعر « پرواز شاهین » بازهم  به سراغ طبقۀ کارگر می رود، آنان را با وضعیت آشنا می سازد و با آن‌ها به گفت و گو می پردازد و آنان را  فرا می خواند تا در جهت سرنگونی نظام به پا بر خیزند.

 

  تو ای فرزند رنج، ای کارگر، ای اختر روشن 

 گناهت چیست در پهنای این وادی درد انگیز

مگر موج  وجودت  را نباشد  قدرت  توفان ؟    

به پا برخیز و با اهریمن افسرده‌گی  بستیز

 

 تلاش  گوهرهستی  مکن  در ساحل آرام  

که این ننگ است  ننگ پنجه‌ی زورآزمای تو

 تو موجی ، موج را بیمی نباشد از دل گرداب                       

چه‌سان  دربند افسون  کهن  بستند پای تو ؟

 

چرا  در کورۀ بی‌داد  این مشتی  ستم‌گستر    

روان خویشتن  سوزی وشمع غیر افروزی

طلسم  شوم این  دون همتان  ددمنش بشکن                         

که این بدگوهران را نیست سیری از زر اندوزی

 

خروشان موج رزم انگیز شو برخصم، آتش زن                 

به  صد  رزمنده‌گی  پیکار خونین را مهیا شو

 مباد افسرده گی  روح  ترا  از خنجر  بی‌داد                    

طلوع  مهر عالم‌تاب ) زحمت) را  پذیرا شو

 

تو شاهینی قفس بشکن به پرواز آی و مستی کن

که بر آزاده‌گان داغ اسارت سخن ننگین است

مگر ای کارگر ای پور زرم آخر نمی دانی

تلاش زنده‌گی در کارزار مرگ شیرین است

 

بر بنیاد بینش سیاسی و فلسفی که شاعر به آن باورمند است. هیچ جنبش انقلابی بدون اشتراک کارگران و دهقانان که رده‌های ستم‌کش جامعه اند به پیروزی نمی رسد. طبقۀ کارگر باید در پیشاپیش این جنبش قرار گیرد؛ اما طبقۀ کارگر هنوز آمادۀ آن نیست تا رهبری یک چنین رستاخیز بزرگ  و پرمخاطره را بردوش کشد. برای آن که هنوز دشمن با فسون‌کاری‌های خویش روان آنان را در سیاهی و افسون بی‌خبری نگه داشته است. او برای کارگران هستی انقلابی شان را می نمایاند و برای آنان می گوید که گوهر هستی، که می تواند نمادی برای قدرت سیاسی باشد، در ساحل آرام به دست نمی آید. برای رسیدن به چنین گوهری باید با موج های دست و پنجه نرم کرد و در دل دریاها رفت. برای یافتن گوهر هستی باید از ساحل آرام دوری کرد. این ساحل آرام می تواند  مفهوم سازش کارگران با زورمندان و زرمندان را ارائه کند که شاعر چنین کاری را برای کارگران ننگ می داند. او کارگران را به نیروی اجتماعی و انقلابی شان متوجه می سازد و می گوید شما موج هستید و دشمنان گرداب اند و امواج در مقابله با گرداب سینۀ گرداب‌ها را می درند و از آن می گذردند. گرداب ایستا است و موج پویا. باید خود را از بند طلسم نیروی اهرمنی رهایی بخشید و برای پیکار دشمن سوز آماده شد و بر هستی دشمن و نظام او آتش افروخت تاخورشید جهان‌تاب از سوی خاوران چهره بگشاید. این مهر عالم‌تاب می تواند نمادی  باشد برای پیروزی انقلاب و پیروزی انقلاب به این همه زحمت و جان‌فشانی می ارزد.

 

دنیای را که مضطرب  معرفی می کند، دنیای تضادهاست. او با استفاده از یک رشته نمادها وضعیت را روشن می سازد. این نمادها در برابر هم قرار دارند. این نماد‌ها نماد های عینی اند، برخاسته از محیط سیاسی اجتماعی که شاعر در آن نفس می کشد. این نمادها مجموعه‌یی اند از مفاهیم منفی و مثبت که با هم در مبارزه و زنده‌گی اند. مضطرب شاعر مژده وری است. او درپایان شعرهایش پیوسته از پیروزی نمادهای مثبت سخن می گوید شعرهایش درهوای پیروزی این نماد‌ها به پایان می رسد.

مضطرب باختری از معدود شاعرانی است که شعرهایش به میزان گسترده‌یی با جنبش روشن‌فکری افغانستان در آمیخته است. در تظاهرات خیابانی جنبش چپ افغانستان در دهۀ دموکراسی پیوسته شعرهای او خوانده می شود. به گونۀ ویژه این بخش شعر« پرواز شاهین» از همان روزگاران تا امروز در ذهن چند نسل زیسته است.

 

 تو شاهینی قفس بشکن به پرواز آی و مستی کن

که بر آزاده‌گان داغ اسارت سخن ننگین است

مگر ای کارگر ای پور زرم آخر نمی دانی

تلاش زنده‌گی در کارزار مرگ شیرین است

 

 مضطرب باختری به سال 1318 در شهر مزارشریف چشم به جهان گشود. او پس از پایان دورۀ لیسانس از دانشکدۀ زبان و ادبیات دانش‌گاه کابل گوهی‌نامه لیسانس به دست آورد. زمانی هم در همین دانشکده کرسی استادی داشت. سال 1384 در روزگاری  که افغانستان در اشغال نیرو های شوروی و حکومت دست نشاندۀ او بود، کشور را ترک کرد. به پاکستان پناهنده شد و بعد کشتی آواره‌گی اش در ساحل آرام لندن پهلو گرفت و هم اکنون در شهر برمنگهم انگلستان زنده‌‌گی می کند. او در انگلستان در زبان انگلیسی دانشنامۀ فوق لیسانس به دست آورد که سالیانی به تدریس زبان انگلیسی می پرداخت. سال‌‌هایی هم در سرویس جهانی بی بی سی در بخش پشتو به نام «نگارگر» کار می کرد. شعر او را به نام مضطرب باختری به شهرت گسترده‌یی رساند، اما بی بی سی نگارگر را. در سال‌های پسین خاموشی او درعرصۀ شعر سبب شده است تا آرام آرام  « نگارگر» سایۀ سنگینی را بر «مضطرب باختری»  فرو افگند. همان گونه که در آغاز گفتیم، مضطرب باختری در سال‌های اخیر بیشتر به پژوهش‌های ادبی، تاریخی و فلسفی می پردازد. چنان که نوشته‌های سودمندی  در پیوند به اندیشه‌ و جهان بینی عرفانی مولانا جلال الدین  محمد بلخی، مقایسۀ اندیشه‌های او با فیلسوفان و متفکران غرب و نوشته‌های پژوهش‌گرانه‌یی را در پیوند به شعر وشاعری ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل به نشر رسانده است. هرچند ظاهراً دیگر شعر نمی سراید؛ اما در عوض قلم او در سالیان اخیر بیشتر در قلمرو فلسفه، تاریخ ، جامعه شناسی و سیاست و موضوعات اجتماعی  دیگرجولان گسترده‌یی داشته است.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

امینی17.02.2023 - 14:15

 اشتباهات املایی متن خیلی زیاد است
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



پرتو نادری