شب یلدا

۳۰ قوس (آذر) ۱۳۹۴

مـۀ نـو یـخ زده در خـیمۀ زلـف شـب یلـدا

بـه زیـر کـرسـی دل تـا گلو گـردیـده ناپیدا

انـار و شـبچره بـا هندوانـه می‏کند شـوخی

دل غــم را بـتـرکان بـا نـشـاط خـنـدۀ میـنا

بگردان گرد محفل دم به دم پیمانه وساغر

بـریـزان در دل پیمانه‏هـا دریـای در دریـا

مترسـانـم زجور تیغ افـراطی دیگر طالب

ز پیر عشق و از دنیای دل بگرفته ام فتوا

نبشتم واژگان و حـرف دل از نـو در دفتر

نـدیـدم در کتابستان افـراطی خطی خـوانـا

شب تارتعصب را فروزان می‏کنم ازعشق

شمیم صبحگاهـان بـرفـشانم در دل صحرا

ندارد در دل سنگین‏دلان مهر و وفـا جایی

بـه نیـروی محبت نـرم گـردانــم دل خـارا

بگشتم سر بسرکشوربه کشورگردعالـم را

نـشد یک هـم‏زبان و همـدم جانـانه یی پیدا

اگـرچـه فـرش دل در خانۀ دلدار گسـتردم

ندیـدم زرۀ لطفی که گیرم گـوشـه یی مأوا

کتاب عشـق با گلواژگان وصل تزئین شـد

نباشدهیچ تردیدی به دل کس رادرین معنا

نسـیم خوش‏پیامی بر نشد از جانب مشرق

بـسـازم بـا شـمال داغ مغـرب بـا دل تنـها

دلا در کلبـۀ ویـرانـۀ خـود شـادمـانـی کـن

کجا شد ملک اسکندر کجا شد مکنت دارا







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



رسول پویان