اَجر

۲۹ جدی (دی) ۱۳۹۴

از ســفره ی  ایام همــــــه تلخ چشــیدیم

از خــــوان فلـــک فیضِ گرانمایه ندیدیم

هر چــــند که از نیـشِ سرِ خار ملول ایم

شــــکر است که بویی ز رخِ یار شمیدیم

ما نغــــــــــمه سرا آمده بودیم درین باغ

سنگـــی زده در بال و تـن ما، که پریدیم

از عجـــزِ سخن شرحِ غـمِ دل نتـوان کرد

چیزیـــکه تو نا دیده ای آنرا همه دیدیــم

چون دسته بشد در تبر از شاخه ی جانم

صـــد ها تبری خـورده و نا چار خمیـدیم







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



نذیر ظفر