بسترهای مورد نیاز صلح دولت کابل با طالبان

۲۶ دلو (بهمن) ۱۳۹۴

اخیرا سومین دور از نشست های برقراری صلح در افغانستان با حضور نمایندگان ۴ کشور آمریکا، چین، افغانستان و پاکستان در «اسلام آباد» برگزار شد. در واقع این نشست ها در راستای ترسیم «نقشه‌راه» برای مذاکرات صلح دولت افغانستان با گروه طالبان است.اما به راستی بسترهای کافی برای برقراری صلح دولت کابل با طالبان وجود دارد؟ نوشتار زیر به بررسی بسترهای مورد نیاز برای صلح دولت کابل با طالبان می پردازد. در این راستا اگر نگاهی به روند صلح دولت کابل با طالبان داشته باشیم باید گفت این امر نیاز به  بسترهای متعدد و گوناگونی بریا سرانجام یافتن دارد.

 

نخست آنکه از یک سو نوع بازیگری و شرایط طالبان در روند صلح با نوسان هایی همراه است. به عبارت دیگر  از یک سو در پی اعلام مرگ ملا عمر، رهبر پیشین طالبان یکی از بزرگترین موانع بر سر راه صلح نقش اختلافات درونی طالبان درباره توافق صلح در کشور است. یعنی درگیری میان حامیان و مخالفان ملا اختر منصور در گروه طالبان افغانستان همچنان وجود داشته و نیاز به دوره ای برای دستیابی به جبهه متحد در داخل طالبان برای دستیابی به موفقیت مذاکرات صلح آینده است. در همین راستا از سوی گروه‌های انشعابی تعدادی از اعضای ناراضی طالبان به داعش، پیوسته‌اند. به عبارت دیگر در واقع طالبان کنونی مشروعیت دور نخست مذاکرات را نداشته و در بین همه طالبان هم مرکزیت پیشین وجود ندارد. بنابراین اختلاف بین گروه‌های طالبان بزرگترین مانع برای به نتیجه رسیدن مذاکرات صلح است و باید موضع گیری شخصیتهایی چون ملا رسول و طرفدارانش، ملا منصور و شورای کویته را در توافق احتمالی با کابل را همراستا کرد . در واقع نوع اختلافات کنونی  جناح ها و شخصیت های موثر طالبان در مورد دست کشیدن از پیش شرط هایشان برای پایان دادن به درگیری‌ها در افغانستان و پیوستن به مذاکرات ، چگونگی تعدیل پیش شرط هایی چون مذاکره مستقیم با واشنگتن ، خروج از لیست سیاه سازمان ملل، آزادی زندانیان سیاسی طالبان، کنترل هلمند و ... مهم بوده و اتحاد طالبان و موضع مشترک آنها در روند صلح نیازی اساسی است و در صورت نزدیک شدن دسته‌های درونی گروه طالبان افغانستان آنها می توانند با صدایی یگانه در سرانجام صلح افغانستان شرکت کنند و نتیجه را نیز  مورد تایید قرار دهند.

 

دوم آنکه تامین صلح و امنیت در افغانستان تنها در گرو گفتگو با طالبان نیست و بسترهایی برای موافقت بازیگران منطقه ای و جهانی در مورد نیاز است. یعنی با توجه به منافع کشورهایی همسایه ، غربی ، اروپایی ، اعضای شانگهای و نفوذ کشورهایی چون پاکستان، عربستان، قطر و برخی دیگر از کشورهای عربی در بین بدنه طالبان عملا این بازیگران نیز تاحدی بر نوع نگرش طالبان در مورد صلح با دولت تاثیر می گذارند و تامین نظر آنها یا بخش زیادی از آنها خود می تواند بسترهایی را برای صلح در کشور فراهم کند. در این بین از یک سو هر چند پاکستان اعلام کرده است خواستار صلح در افغانستان است تا برای بحران دنباله‌دار ناامنی در افغانستان راه حل مسالمت‌آمیزی پیدا شود، اما به نگاه  بسیاری چندان نمیتوان به تعهد پاکستان دلخوش بود. در واقع پاکستانیها معتقدند هر گونه صلح باید هماهنگ با منافع ملی آنان باشد و سیاست دوگانه پاكستان در قبال گروه‌های طالبان‌ نیز باید هماهنگ با روند صلح باشد. در این بین از نگاه بسیاری از رهبران افغانستانی مدیریت و هدایت رهبری گروه طالبان از سوی ژنرال های پاکستان تحقق می یابد و مذاکرات صلح نیازمند تامین منافع آنان است. 

در بعد دیگری بازیگران جهانی و منطقه ای در روند مذاکرات صلح گروه های افراط با کابل باید همراستا با روند صلح و یا  حداقل واگرا با این روند نباشند. در این میان باید گفت دخالت کشورهای خارجی و بازیگران غربی و عربی افغانستان از حضور خویش در افغانستان توقعات و انتظاراتی را خواهند داشت و  این امر بر چگونگی دستیابی به روند صلح اثر گذار خواهد بود.  در همین راستا جدا از وابستگی بخشی از مخالفین مسلح به کشور های خارجی از جمله سازمان های اطلاعاتی و نیز حضور جنگجویان خارجی درمیان مخالفان مسلح، نوع کنشگری ناتو و امریکا در دستیابی به صلح مهم است و عملا در شرایطی به صلح در افغانستان دست خواهیم یافت که رویکرد و سیاست عملی بازیگران خارجی با دسترسی به صلح در افغانستان همراستا باشد. به عنوان نمونه در حالی که مخالفان مسلح دولت با تمام وجود مخالف حضور نیروهای خارجی در افغانستان هستند و حضور نیروهای خارجی، پایگاههای خارجی وابستگی حکومت به کمکهای خارجی در افغانستان باعث شده است که صلح  در افغانستان به نوعی گروگان غربی ها  باشد.

 

سوم آنکه هر چند با آغاز ریاست جمهوری اشرف غنی وی در نخستین سخنرانی‌ در کنگره امریکا گفت که دولت او از موضع قدرت با طالبان گفتگو می‌کند و طالبان باید انتخاب کنند که می‌خواهند القاعده باشند، یا افغان. اما باید گفت بستر مهم و پیش نیاز رسیدن به صلح در افغانستان هماهنگی ملی سیاست مداران و جریان های دخیل در کشور در نگاه به مساله  صلح است. در این میان باید گفت برای دستیابی به صلح باید نگاه های متفاوت و حتی متضاد و سیاست‌ها و روش‌های متناقض و غیر قابل پیش بینی حکومت به روند صلح و مخالفان مسلح وجود نداشته باشد و نوعی اجماع سیاسی برای چگونگی گفتگوها، میزان سهم دادن و مشارکت مخالفان مسلح در روند سیاسی، نحوه‌ی برخورد با مخالفان مسلح متهم ، توقف خشونتهای طالبان ، اصلاح یا تثبیت قانون اساسی، ادغام طالبان در حکومت، جداسازی طالبان افغانی و غیرافغانی و... در بین بدنه دولت وحدت ملی وجود داشته باشد. گذشته از این نیز باید دانست که احزاب سیاسی و نیروهای مخالف طالبان در افغانستان نیز باید مذاکره با طالبان را همراهی کرده و با حل نقطه نظرات و اختلافات در مورد نوع نگاه به روند صلح و امتیازدهی به طالبان با دولت نگاهی بدبینانه به رویکردهای دولت در مورد مذاکره نداشته باشند. در بعد دیگری آنچه مشخص است افغانستان از کشورهای فقیر دنیا بوده و فساد اداری، بی سوادی، سیاست های  نادرست و اشتباه اقتصادی و اجتماعی و... به نوبه خود مانع دسترسی به صلح شده است. به عبارت دیگر عدم توسعه نیافتگی اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی نقش مهمی در دستیابی به  صلح در افغانستان دارند و حل این موضع نیز میتواند تا حد زیادی دور باطل ناامنی را متوقف کند.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



فرزاد رمضانی بونش