ملا عبدالصبور میگوید امان الله خان بی دین بود؟

۳ حوت (اسفند) ۱۳۹۴

پاسخی به نوشتۀ محترم عزیز احمد حنیف در خراسان زمین، ۲۰ جدی (دی) ۱۳۹۴ 

 

وطندار گرانقدر محترم حنیف صاحب:

شیخ شما, گفته است: " امان الله خان اولین حکمران بی دین (کافر) درافغانستان بود؛ او اولین حکمرانی بود که ریش تراشید؛ پیش از ایشان تمام حاکمان سیاسی کشور ریش داشتند؛ پیش از امان الله خان تمام اعضای سیاسی درافغانستان عمامه داشت واز لباس ملی استفاده میکردند...." یعنی ریش تراشیدن و نپوشیدن دستار و استفاده نکردن از لباس ملی جزء بیدینی اوبود. ما شاء الله ازین علمیت ناقص, بی منطقی واضح و گفتارعجولانه و بی اساس که همه به خلاف تعلیمات قرآن و احادیث نبوی بوده بر شاه مرحوم مغفور جز اتهاماتی بیش نیست؛ راستش اینست که چنین روش و گفتار از یک "عالم و مفسر قرآن" را توقع نداشتم.

 

اولتر ازهمه محترمانه عرض شود که چون شما در بارۀ الحاج غازی امان الله شاه افغانستان معلومات کافی ندارید. لاجرم, قضاوت بیجا ازنوک قلم ناتوان تان تراوش نموده است! بدین ملحوظ, مبحث را در بارۀ الحاج غازی شاه امان الله خان, آیات و احادیث متبرکه در بارۀ کافر و اینکه کافرکیست و نظریۀ علما و دانشمندان در بارۀ اطلاق کلمۀ کفر آغاز میداریم و اول میرویم به نوشتۀ شما که فرموده اید:

 

"درینجا دونقطه برجستگی دارد؛ "یکی, بیدین بودن شاه امان الله خان که به سان مصطفی کمال اتاترک(1) میخواسته است که یک حکومت لیبرال را در افغانستان اساس بگذارد...." دیده میشود: ازجملۀ که حضرت محمد هارون مجددی در صفحۀ 95 کتاب خود نوشته است: "امان الله خان نیت مبارزه با اسلام را  داشت تا نقش کمال اتاترک را درافغانستان بازی کند(2)" , الهام گرفته اید.  این قسمتِ, دونقطۀ برجستۀ شما, اشتباه بزرگ را درمقایسۀ شاه غازی با اتاترک نشان میدهد, ایندو لیدر قطعأ قابل مقایسه نیستد؛ ازین جهت است که معلومات ذیل را حضور مبارک تان تقدیم مینمایم:

 

داکتر یوسف قرضاوی درکتاب فقه سیاسی(3) خود مینویسد:{... حکومت "لائیک(4)"  (Laic که وابسته بشخص دنیوی و غیر روحانی معنی دارد(5)  و اصطلاحیست که روحانیون ترکیه وغیره برایش قایل شده اند ) ترکیه که توسط کمال اتاترک بنیانگذاری شد, و پس ازفروپاشیدن حکومت عثمانی که پس ازسالها رویا روئی اسلام با مسیحیت و یهودیت جهانی, آخرین سنگرسیاسی آن بشمارمیآمد, کمال اتاترک حکومت لائیک خود را با بهره گیری از فشار و سرکوب بر مردم ترکیه تحمیل نمود}. یعنی کمال اتاترک بزور, فشار, سرکوب عشایر و مبارزه در برابر روحانیون مفکورۀ خودرا برمردم قبولاند(1,4).

 

شاه غازی و فقید که خداوند روحش را شاد نگه دارد, به تاریخ سه شنبه هفتم برج قوس سال 1306 هجری شمسی مطابق چهار جمادی الآخر 1346 قمری که مصادف بود با 29 نوامبر 1927میلادی  میباشد,  در نطق وداعیۀ که چندین بار اشک به چشمانش جاری شده بود اظهار داشت: "چیزیکه مرا در اروپا میفرستد, ذوق و شوق خودم نمی باشد. مجلس وزراء به رفتن من تصویب کرده اند؛ علاوتأ, شاه فقید نوشته بودند که: "درحفظ ناموس, دین, دولت وملت خود بیدار؛ بر نگهبانی و دوستی وطن خود هوشیار باشید. و باقی از درگاه حضرت اقدس لایزال برای خود, شما و جملۀ اهل اسلام و همۀ بنی نوع انسان خیر وتوفیق میخواهم(6)". دیده میشود که شاه مرحوم وفقید,اول, اینکه به رای وزرا رو آورد یعنی از زور و فشارکارنگرفت و دوم, اینکه اتاترک هیچگاهی چون این دعای شاه مرحوم و مغفور, برای مردم ترکیه و برای بشریت وجهانیان دست استدعا بلند نکرده است.

 

مخالفین او (ملاهای دیوبندی) دراواسط ماه جدی 1307 بدولت پیشنهاد ذیل را ارائه کردند:

1-  دوباره خواسته شدن محصلات افغانی از ترکیه که درماه میزان 1307 برای تحصیل طبابت و قابلگی فرستاده شده بودند. من این عمل را کلانترین خیانت در بارۀ تحصیلات وصحت زنهای افغانستان دانسته, تقیبح میکنم.

2- علمای دیوبند به افغانستان وارد شوند. یعنی به ایجنتهای انگریز زیرنام ملا و مولوی و شیخ اجازه داده شود که داخل افغانستان  گردند و ازبیسوادی و خوشباوری مردم استفاده نموده  برای پیشرفت های علمی و مدنی موانع ایجاد نمایند و خدام صادق  وطن را تکفیر کنند که بازهم خیانت بزرگ شمرده میشود. متأسفانه این عمل و برخورد شنیع تا امروز دوام دارد و مردی پیدا نشده است که جلو آنرا بگیرد.

3- شرط شهادتنامۀ تدریس برداشته شود. با این پیشنهاد میخواستند هر چلی ایجنت را مولوی و هر افسر استخباراتی انگریزی را شیخ وغیره نام داده معلومات نادرست و گمرا کننده  بر مغز اطفال معصوم ما جا گزین سازند. از همینجاست که تا هنوز ما علمائیکه از تعقل و تفکر و تحقیق کار بگیرند کم داریم و حتی آنهائیکه موقعیت اکادمیک داشتند و مورد اعتماد ما قرار گرفته بودند, فتوای ناقص شان در زنده سوختاندن فرخنده ما را از آنها دورساخت. چقدر راست است که دانش بدون تعقل بیفایده است. متأسفانه ازطی رسانه ها بر میآید که امروز زیرنام ماستر و داکتراز فابریکۀ یونیورسیتی های پاکستانی ایجنت های آی اس آی تولید شده منحیث ستون پنجم در وطن فعالیت دارند.

4- توزیع تذکره موقوف و بصورت قومی باشد؛ ببینید نفوذ این ملا های دیوبندی و ایجنت های انگریزی را که تاهنوز ازظلم شان برمردم ما دستبر دارنبوده نمیخواهند که , اکنون هم, تذکره الکترونیکی توضیح شود, 87 سال گذشت وهیچ تغییری درجهالت پیدا نیست که دیگر قابل تحمل بوده نمیتواند!!!

5- هر زن برقع چین دار بپوشد. یعنی, چادری و دلاق مروجه به برقع های فیشنی و موجدار تبدیل شود.

چون خونریزی شدید تحت همین موضوعات رخداده بود, شاه غازی این پیشنهادات واهی را پذیرفت و آنرا منظور کرد. علاوتأ, بروز هفدهم جدی سال 1307ش این خبر درجریدۀ امان افغان هم انتشار یافت(7). بآنهم دیوبندی ها بر اثر اوامرماسترهای انگریزی خودها تعهد شاه را نپذیرفتند و برشورش و بغاوت خود ادامه دادند.

 

محترم حنیف صاحب آیا شما و شیخ تان میتوانید که با شعوراسلامی و ایمانداری تان شاه افغانستان را با     روشیکه درمقابل دشمنان دین و دنیای مملکت خود درپیش گرفت وبه خواهشات شان لبیک گفته موافقت کرد تا از خونریزی ملتش جلوگیری شود,  با اتا ترک مقایسه  کرد؟ حالا ببینید که اتاترک برای ترکیه چه کرده است(8):

1- تغییر خط (الفبای) عربی ترکی در سال 1928 به لاتین که لطمۀ بزرگ به ادبیات تاریخ و هویت ملی ترکیه وارد ساخت. وی حتی دستور داد که قرآن به لاتین نوشته شود و آذان به ترکی قرائت شود. شاه فقید این کاررا نکرد؛ پس چگونه میتوان وی را بیدین یاد نمود.

2- مدارس و مراکز دینی را مسدود ساخت, سبب آزارعلمای مذهبی شد و انهائیکه مقاومت میکردند یا تبعید شدند و یا به قتل رسیدند. اگرشاه فقید و وطندوست اگر این کار را میکرد تاج و تخت را از دست نمیداد. امان الله خان بمقابل شورشیان که بعدأ ثایت شد همه ایجنتهای انگریز بودند به مقاومت نه پرداخت که با کشتار های اتا ترک قطعأ قابل مقایسه نیست. معهذا کس نمیتواند که اورا بیدین خطاب کند.

3- دادگاه ها و قوانین شرعی را ممنوع قرارداد وبجایش قوانین مدنی و جزائی اروپائی رامرعی الاجراء ساخت. شاه مرحوم قوانین مدنی را رویکار آورد که جهت خیر و صلاح و امنیت مردم بود؛ اینکه بیدینی قبول شده نمیتواند.

4- قانون جدائی دین از سیاست را که "لاییسیم" نام داده اند تصویب کرد.  شاه غازی قطعأ نگفته است که دین از سیاست جدا باشد. آنچه در بارۀ او گفته شده جزاتهامی چیز دیگرنبوده است. قانون جدید که بنام

" نظامنامۀ اساسی دولت علیۀ افغانستان " یاد میشد اساس آن مبنی بر شریعت اسلامی بود و درتدوین آن با امان الله خان اعضای مجلس شورای دولت, اعضای محکمۀ عالی تمیز, تعدادی از حقوق دانان فرانسوی و ترکی همکاری نموده اند(9). در نظامنامۀ وی اشتباهات و کم وکاستیها وجود داشت که میشد پسانها اصلاح کرد؛ این امرکه به بیدینی منسوب شده نمیتواند.

5- برای چندسال مراسم عیدفطر و قربان را با قربانی کردن معطل ساخت. اینکار درافغانستان حتی در وقت کمونستها و روسها نیز رخ نداده است.

6- برای یک مدتی مسلمان های ترکیه را برای رفتن بحج اجازه نمیداد. بازهم درافغانستان این عمل حتی در وقت کمونستها هم بعمل نیامده است.

7-  تغییر روز جمعه به رخصتی روزیکشنبه:  شاه غازی به این عمل دست نزد اما درین نزدیکیها نظر به تقاضای معاملات تجارتی و اقتصادی جهان این مفکوره در افغانستان عملی خواهد شد.

8- رفع حجاب را اعلان کرد. شاه غازی این عمل را نظر بضرورت زمان عملی ساخت. درمقابلش شورش ها بر پا کردند. اما امروز نواده های همان گروه شیخ و حضرت و ملا و نقیب است که از پوشیدن حجاب نفرت دارند. و ان خانم هائیکه حجاب دارند بمنظورپیشبرد اهداف سیاسی شان است.

حنیف صاحب, چون در نوشتۀ تان از حجاب ذکری بعمل نیامده نمیخواهم درباره اش تبصرۀ داشته باشم ولی درهمین نزدیکی ها انشاءالله طی مضمون جداگانه درموضوع حجاب بحثی خواهیم داشت.

9- کتابخانه های اسلامی و بعضی مساجد را مسدود ساخت ویک تعداد مساجد را برای نمایش توریستها تبدیل نمود؛ چند سال قبل انجمن دوکتوران اسلامی امریکا که من عضویتش را داشتم جلسۀ سالانه را در ترکیه برگذار ساختند؛ وقتیکه درهمان مساجد زیبا نماز ادا میکردند, ترکها  برای مشاهدۀ شان آمده منحیث  سیربین ایستاد بودند, برایشان گفته شده بود شما که مسلمان هستید با ما در جماعت یکجا شوید؛ جواب داده بودند دین و ایمان ما درقلب ماست. شاه مرحوم در وقت سفرخود بروزیکشنبه بیست و چهارم ثور 1307 درمسجد لیننگراد در قلب سیستم کمونستی نمازظهرادا نمود و بعد روانۀ کریمیا گردید(10). متأسفانه, امروز شاگردان همان ملاها و مولوی های دیوبندی انگریزی یا پاکستانی است که کتابخانه ها ومساجد را مسدود نه بلکه به آتش میکشند و مکاتب  را تخریب و یا به خاکستر مبدل میسازند. اینها باید بیدین خطاب شوند نه شاه غازی الحاج امان الله که با انگلیس جنگید.

10-  اتا ترک به اردواختیارات مطلق داده بود میگویند حتی امروزهم هرصدای مخالف علیه اتاترک از طرف نظامیان خفه میشود. شاه مرحوم, به اردو اعتماد داشت اما نادرغدارخیانت کرد؛ به او باید بیدین خطاب میشد که بضد اولوالامرخود و به نفع انگریزها, دشمن دین و دنیای وطن, توطئه ها چید.

11-  اتاترک برای خاموش ساختن احساسات عمیق اسلامگرائی مردم؛ احساسات نژاد گرائ "پان ترکیسم", ملیگرائی "نشنالیزم" و غربگرائی را رونق بخشید. شاه مرحوم وفقید درین قسمت نزد من کوتاهی دارد؛ او همیش از "قوم" سخن میزد و یگان بار از "قوم وملت" یاد میکرد و حتی میکوشید تا در تدوین قوانین خود بین شریعت اسلامی و رواج افغانی که "پشتونوالی" یاد میشد توافق بوجود بیاورد تا مورد تائید و اعتماد افراد ملت ( پشتونها) قرار گیرد(9).

12- اجازۀ ازدواج دخترمسلمان با غیرمسلمان از طریق تصویب قانون, اعلام برابری درحقوق زن ومرد درتمام شئون زندگی بشمول میراث و حق طلاق. این امردرنظامنامۀ دولت علیه افغانستان گنجانیده نشده است.

13- تقویم هجری را لغو و تقویم میلادی را رایج ساخت. امان الله خان شاه غازی و مرحوم این تغییر در سیستم تقویمی را تعمیم نبخشید.

14- زبان عربی را از مدارس و دانشگاه ها حذف نمود. شاه فقید این عمل را امر نداده است, بلکه در آنزمان  ادبیات فارسی کلمات و اصطلاحات عربی زیاد رواج پیدا کرده بود.

خوب! حنیف صاحب شما و شیخ تان, حال که فرق واضح بین سیستم اتاترکی و امانی برایتان  ثابت شد؛ امید که ازاتهام خود تائب و ازفامیلش معذرت طلبیده بروح آن شاد روان دعا و تهنیت نثار کنید.

 

قسمت دیگر نکات برجستۀ شما: " نخستین زعیم سیاسی ای در کشور بوده است که سنت ریش تراشی را اساس گذاشته است". متیقنم نوشتۀ دانشمند گرامی فضیلتمآب داکترمحمد فرید یونس را که درخراسان زمین بتاریخ 12 دلو (بهمن) 1394 زیر عنوان "آیا ریش سنت مؤکد است؟" از نظر گذشتانده اید که یک نوشتتۀ بسیارخوب درموضوع ریش است؛ درپایان تبصرۀ من را نیز دربارۀ ریش انشاءالله ازنظرخواهید گذرانید.

 

و ازینکه شیخ شما " استفاده نکردن از لباس ملی" را جزء بی دینی شمرده اند, افراط نظربوده عامل عمده درتشویش مردمان خوشباور و بیسواد ما شده است. تأسف درینجاست که دراثرهمینگونه تبصره های واهی وطنداران ما فرق بین لباس ملی و لباس رسمی را تا هنوز درک نکرده اند. لباس کارهای دولتی,ساختمانی, سرکسازی, فابریکجات و طبی همیش متفاوت از لباس خانه, پیراهن وتنبان, بوده است که به غلط لباس ملی نام داده شده؛ شاه غازی میخواست این فرق بین لباس خانه و دفاتررا درمیان مردم تعمیم بخشد. بنگرید که دردهمین سالگرد جشن استرداد استقلال افغانستان(11) یکی ازانتظامات تجلیل این جشن ازطرف شاه فقید چگونه اعلان شده بود: "مردمان توانگر ملبس به کلاه ودریشی درجشن اشتراک کنند بهتر است تا درنظرمردم خارج حقیرو دوراز تمدن جلوه نکنند". این پیشنهاد که نه یک امر بود ونه جبرأ تحمیل شده بود بلکه موضوع عزت و سرفرازی ملتش بود که بردین و دینداری هیچ ارتباط  نمی  گیرد؛ ازدیدگاه او بود. درمقابل آنچه کرزی نمود اینست که: ملت با عزت و پرافتخار دورامانی را بیک ملت فقیر, ترسو, جبون, محتاج  و مفسد تبدیل نمود؛ جای تأسف است که میدان بین المللی هوائی کابل بنام آن خائین ملی حک میشود و شاه ترقی خواه غازی و مرحوم بیدین خواتده میشود! علاوتأ بنگرید که "صوفی" عبد الحق بیتاب در خصوص آن جشن استقلال چه سروده بود(11):

         جشن عید است عزیران همه پغمان آئید          با  دریشی و کلاه  خدمت  سلطان آئید

         منتظم  ساخته  خود را  به  گلستان آئید           رفته درباغ عمومی خوش وخندان آئید

                                       انتظامات خوشی داده نشان, استقلال

                                       باعث   تازگیی   دورامان, استقلال

 

در صحیح بخاری ( جلد ششم, کتاب لباس صفحه 410, ترجمۀ احراری) آمده که پیامبر(صلی الله و علیه وسلم فرمود: "بخورید و بنوشید و بپوشید وصدقه دهید بدون اسراف و تکبر" وابن عباس گفت: بخور هر آنچه میخواهی, بپوش هر آنچه میخواهی و از دو چیز بپرهیز: اسراف وتکبر. درین بحث احادیث متبرکه در چندین جای از پوشیدن لباس با تکبر یاد شده است.  پس پوشیدن لباس که دریشی باشد و یا پیراهن و تنبان به اختیار فرد است که کدام را ترجیح میدهد؛ منتها کسانیکه لباس ملی نام نهاد را با غرور وتکبر به برمیاندازند باید این احادیث متبرکۀ نبوی را از نظر بگذرانند.

 

من نه غازی شاه امان الله را دیده ام, نه از خویش و قوم وی هستم ونه درلیسۀ عالی حبیبیه بما دربارۀ او درمضمون تاریخ چیزی مثبت تدریس شده است. آنچه من ازآن شاه مرحوم وفقید بخاطردارم, اشکهای پدرجنت مکان من است که با ذکر نام او بلا درنگ ازچشمانش جاری میشد و طفل چون من را هم به گریه میانداخت. بعد آثارمرحوم غبا ر و یکتعداد مؤرخین دیگراست که ما را به فعالیتها و شخصیت عالی و وطندوستانۀ  این, مرد خدا دوست, معرفی میسازد. امروزمنابع الکترونیکی  بر تقویت  این معلومات افزوده است. الحاج مرحوم غازی شاه امان الله مانند همۀ ما یک انسان و جزء جمعیت بشری بود که هیچوقت خالی ازسهو وخطا نبوده است. ما درحیات مدنی و ایمانداری خود به مفکوره و بیانات هرکس به نظر احترام می نگریم. آنهائیکه ازاو شاکی اند وبه او دشنام و ناسزاها, مخالف وصیت پیامبرما(12) حواله میکنند تعداد محدود بوده روی اغراض شخصی ویا تکالیفی که دردورۀ سلطنت او برایشان رخداده است به این روش ادامه میدهند که درمقابل کسانیکه فریفتۀ خدمات بی شائبۀ او برای مردم افغانستان اند چون قطرۀ دریک بحرخروشان اند. تأسف درینجاست که یک حشرۀ کوچک درگوش یک فیل مشکلات زیاد برای آن فیل خلق کرده میتواند ولی سرانجام دربین افرازات کیمیاوی قنات گوش وی منحل گردیده ازبین میرود.  و یا اینکه(13) :

         با این همه یک نکته  چو خورشید عیانست      خاشاک رهۀ سیل خروشان نتوان بست

نمیدانم چرا؟ روی چه منظور بجای امرمعروف و نهی منکرو تقبیح اعمال غیراسلامی انتحاریون طالبی وسر یبریدنهای داعشی, این شیخ نام نهاد عبدالصبور, بریک خادم صادق وطن که سالها قبل وفات کرده است اتهام کفربسته است ؟؟؟

 

هدف این نوشته اینست تا حنیف صاحب شما و شیخ تانرا با ذکرآیات متبرکۀ قرآن مجید واحادیث زیبای محمدی (ص) و گفتارعلمای جید, دربارۀ کفر و تکفیر, ریش و دستارآشنا بسازم که قایل شوید؛ الحاج امان الله غازی شاه متوفا و ارواح شاد افغانستان, کافر نبود! واگربه آیات و احادیث ذیل اشنا  هستید وهنوزهم براتهام خود اصرارمیورزند باید بدانید که: "تهمت زدنِ بیگناه از زشت ترین کارهایست که اسلام آ نرا بشدت نکوهش کرده است"(14).

 

من به هیچوجه ادعای مفسر و محدث بودن ندارم اما قسمیکه خداوند برای ذوالقرنین (سورۀ کهف, آیۀ 83-98) اسباب مهیا ساخت واو از آن اسباب استفاده کرد و راه ها پیمود, برای ما نیزدرعصرحاضر اسباب متعدد الکترونیکی ,کتابها و تراجم احادیث وتفاسیرلطف فرموده که آنرا تعقیب نموده به اساس تعقل و تفکر مجاز قرآنی خود نتیجه گیری میکنیم  وقسمیکه ذوالقرنین فرمود: هذا رحمةٌمن ربی (سورۀ کهف, آیۀ 98) برای ما هم نعماتیکه خداوند (ج)  لطف و مهربانی کرده است عرض شکران بجا میآوریم و فقط برای تنویراذهان وطنداران عزیزبدون کدام هدف دیگرازین اسباب استفاده میکنیم.

 

الحاج شاه غازی امان الله خان یک مجاهد فی سبیل الله, ناجی افغانستان است. وی ازاثرفتنه انگیزی های انگلیسها, دشمنان دین و دنیای افغانستانی ها, وجبروستم یکتعداد ملاها,ملاکان و روحانیون ظالم وخریده شدۀ که موضوع حجاب, تراشیدن ریش و نپوشیدن دستار را بهانه جوئی کرده معیشیت را برا او تنگ ساختند راه هجرت درپیش گرفت؛ بنگرید درآیۀ مبارکۀ 41 سورۀ النحل سپارۀ چهاردهم که خداوند (ج) چه میفرماید: " وآنانکه ترک دیارخود کردند برای خدا, بعد ازآنکه ستم کرده شد برایشان؛ البته جای دهیم ایشانرا دردنیا (شهری) نیکو؛ و (هرآئینه) مُزد آخرت بزرگ تراست؛ اگر میدانستند-  تفسیر کابلی, جلد سوم صفحه 455 ". چون هدف این شاه مسلمان ومومن چنان نیک بود تا درجنگ وجدالیکه  جبرأ بر اوتحمیل شد, از خونریزی بیگناهان جلوگیری شود, به نیت نیکی که داشت, خدواند (ج) برایش راه هجرت را باز وایتالیا محل مرغوب و زیبای مدیترانه ای را نصیب سکونتش گردانید.

 

جای بسیار تأسف وتأثر است که به چنین مرد خدا, که پیرو قرآن بود و ازتعلیمات آن بهرۀ کافی داشت   قسمیکه دربیعت نامۀ خود به ظاهرشاه(15) آیت قرآن مجید: " وتعز من تشاء و تذل من تشآء  بیدک الخیر انک علی کل شیء قدیر" را تذکر داد, کلمۀ منحوس "کفر" اطلاق گردد. وهم جای خجالت و شرمساری است که سالها بعد ازوفاتش, درهجرت ,وبه ضد حدیث نبوی(16,17)  که از بی بی عایشه روایت گردیده: "مردگان را دشنام ندهید آنها بدانچه پیش فرستاده اند (اعمال نیک و یابد), رسیده اند, یعنی اگر کار بدی نموده اند بکیفراعمال میرسند و اگر فرد نیک عمل باشد دشنام و بدگوئی برایش جایز نیست.  درین مورد طه عبد الرؤف سعد(18)  در کتاب خود که مولوی عبد القدیرشهاب آنرا ترجمه نموده مینویسد: ای برادرمسلمان! باین وصیت, که "پیامبر خدا رسول الله (ص)"ما را ازدشنام ویاد کردن بدیها وعیوب مرده ها منع کرده است عمل کن..." کافرگویان این مرد غازی, با تهمتی که روا داشته  اند, به کیفر اعمال شان رسیدنی اند. زیرا کرامت انسانی دراسلام هم درحیات وهم درممات مصئون است(16). اما اگرروش حکومتداری ومردمداری خوب و بد یک شاه, لیدر, ویا زعیم به مقصد تدریس وتحصیل و تجربه  نسل آینده بدون تبعیض و افراط وتفریط  صادقانه بحث میشود, موضوع دیگر است.

 

 و آنچه شما حنیف صاحب از آیت متبرکۀ 44 سورۀ المائده یاد کرده اید روی موضوعات یهود و نصاری و تورات انجیل بوده برایشان گفته شد که: " پس نترسید ازمردم و بترسید ازمن ومخرید به آیتهای من بهای اندک را" که درتفسیر کابلی  جلد دوم صفحه 96 چنین تفسیر شده است: ....بنابرخوف مردم یا طمع دنیا درکتاب آسمانی تبدیل و تحریف مکنید....و بدوام دراخیر آیت مبارک فرموده شده؛ وهرکه حکم نکند موافق آنچه فروفرستاده خدا پس آن گروه ایشانند کافران". الحاج غازی امان الله خان نگفته بود که کلمۀ توحید نخوانید,نماز نخوانید , روزه نگیرید, حج نروید و زکات ندهید. یعنی به هیچ تحریفی دراوامرالهی واصولات مطلقۀ دینی دست نه زده است ولی درمقابل آنهائیکه به این, متوفای محبوب دلهای افغانستانی های قدرشناس, اتهام کفر بسته اند؛ هم بضد آیات قرآنی و هم مخالف فرمودۀ حضرت رسول الله (ص) عمل کرده اند. بالفرض, اگر دراو گمراهی دیده بودند قرارنوشتۀ داکتر یوسف قرضاوی درفقه سیاسی(12): ".....اورا ( شیخ و حضرت و نقیب و ملا های زمان؛ دستگیر) بایست براه راست رهنمائی میکردند".... وبعد اگر بازهم از روش قرآن و سنت بیرون میرفت آنوقت حق داشتند که شخص دیگری را بر جای او قرار میدادند. لازم نبود که وی را تکفیر نوده اذیت نمایند. امروز لیدر های درافغانستان وجود دارند که باید برای شان یک لمحه اجازه داده نشود تا با  مقدرات مردم وملت رنجبر و علیل افغانستان ساعت تیری و خوشگزرانی نمایند؛ حنیف صاحب شیخ تان باید بر اینها تاخت وتاز نماید نه بریک متوفای چندین ساله.

 

ملا صاحب  عبد الصبور, از تلویزیون و انترنیت و رسانه های اجتماعی و آیفون وغیره استفاده میکنند زیرا درعصرما همین ها جزء عنعنۀ مدنی و روزمرۀ ماست. و اگرازآنها استفاده نکنیم  به مشکلات مادی وومعنوی روبروخواهیم شد. آنچه الحاج غازی شاه امان الله خان درشروع قرن بیست  مرعی الاجرا ساخت اگراحمد شاه بابا وماخلف او چند قرن قبل  که معاصرانقلاب کبیرفرانسه وانقلاب صنعتی انگلستان بودند بیک حرکت علمی ومدنی عوض خانه جنگیها  قدم برمیداشتند, نه غازی امان الله خان به آن مشکلات روبرو میگردید و نه ما امروز درمنجنیق انگریزبچگان پاکستانی دست و پا میزدیم.

اکنون بیائید,  به قسمت دوم این بحث برویم و ببینیم که کفرچیست؟  قرآن مجید به چه کسی کافر و مشرک اطلاق میکند:

 

کفر را لغتنامۀ دهخدا ناسپاسی کردن, انکار کردن و پوشاندن نعمت خداوند را, ناگرویدن بخدای تعالی و ضد ایمان آوردن تعریف کرده است که عامل آن کافر و جمع آن کفار است. بصورت خلص بعضی ها آنرا به معنی پوشاندن حق و حقیقت گفته اند(19). اغلبأ گفته میشود: کسیکه بخدا و پیامبرانش ایمان ندارد کافر اند. کافر به دو نوع فقهی و کلامی تقسیم شده است(15):

کافر دراصطلاح فقهی شامل:  کافر اهل کتاب ( یهود, نصارا, مجوس), کافراهل کتاب حربی (اهل کتاب بوده با اسلام عناد داشته شرایط ذمه را نمی پذیرد), کافراهل کتاب ذمی (شرایط ذمه را پذیرفته درتحت حمایت مسلمین حیات بسرمیبرند), کافرمرتد ( که ازاسلام خارج شده است), کافر اصلی ( فرد بالغی که از والدین کافرتولد شده و به ارادۀ خود کافر اهل کتاب شده است), و کافرتبعی (فرزند کافراهل کتاب قبل ازسن بلوغ است).

کافر در اصطلاح کلام دو نوع معرفی شده است: اول- کافرکلامی غیرتوحیدی ( لوازم توحید را قبول ندارد مثلأ به عدالت خدواندی و روز رستاخیر معتقد نیست). دوم- کافرکلامی توحیدی که بذات خود دارای انواع مختلف بوده مشتمل است بر: کافر توحید ذاتی (خداوند را واحد نمیداند),  کافر توحید صفاتی (بعضی ازصفات الهی را نمی پذیرد), کافرتوحیدی افعالی (همه عالم وکائنات و ابنای حوادث را ازجانب خدا نمیداند), کافرتوحید استعانی (کسیکه برای انجام یک عمل و یا برآوردن حاجت به مراجع غیر خداوند تمسک میورزد مثلأ جادو وتعویذات ), کافرتوحیدی تشریعی { کسیکه درموارد امورشرعی زندگی (اصول دینی مطلقه) متضاد فرمان الهی عمل کند}, کافر توحیدی عبادی (کسیکه بخداوند شریک قایل شود), کافرتوحیدی وحُبی (کسیکه دوستی کل کمال وجمال خدواند را فراموش نموده, بغیر او دل بسته باشد). الحاج مرحوم غازی شاه امان الله خان درهیچ نوعی ازین انواع کفارمستحق خطاب به کفر نبوده گنجانیده شده نمیتواند.

 

و اکنون میرویم بسراغ چند آیۀ قرآن پاک؛ تا ببینیم دربارۀ اینکه کی کافر است؟ چه ارشاد میفرماید(20):

1- در سورۀ النساء آیۀ 48 سپارۀ چهارم: " هر آینه خدا نمی آمرزد که شریک گردانیده شود به او, و می آمرزد ماسوای شرک هرکه را بخواهد, وهرکه شریک گیرد به خدا, به تحقیق افترا کرده ( و نصیب میشود) گناه بزرگ را, تفسیر کابلی جلد اول صفحه 511" و درتفسیرش نگاشته شده:.... البته جرایم که از شرک فروتر است قابل مغفرت میباشد؛ چه کبیره باشد  چه صغیره؛ هرکه را خداوند بیامرزد؛ گناهان صغیره و کبیرۀ اورا با عذاب یا بدون عذاب میبخشد. الحاج غازی امان الله هیچوقت به حضرت باری شرک نیاورده است؛ تراشیدن ریش, پوشیدن دریشی و نداشتن دستاربرسر,که شرک نیست. اگراین اعمال وی گناه صغیره و یا کبیره ادعا شود بازهم به اساس آیۀ فوق به ارادۀ خدواندی ارتباط دارد که اورا بیامرزد و یا نیامرزد. حنیف صاحب, فکرنمیکنید که شیخ شما خود را بجای خداوند (نعوذأ با لله) قرار داده شاه مرحوم را سزای تکفیر داده بیدین خطاب کرده است.

2- در سورۀ المائده, آیۀ 72 سپارۀ ششم آمده: "هر آیئنه کافر شدند کسانیکه گفتند: بدرستی که خدا, او مسیح پسرمریم است و گفته بود عیسی ای بنی اسرائیل بپرستید خدارا که پروردگار من و پروردگار شماست؛ هرآئینه کسیکه شریک قرارمیدهد بخدا پس بدرستی که حرام کرده است خدا بروی بهشت را و جای او دوزخ است؛ و نیست ستمگاران را هیچ یاری دهنده, تفسیر کابلی جلد دوم صفحه 130".

آیا کسی از متهمین شاه مرحوم و جنت مکان شهادت داده میتواند که او گفته باشد (نعوذأ با لله) حضرت عیسی (ع) خدا و یا پسر خداست؟ درحالیکه ما لیدرهای حال وسابق خود را شاهد بوده ایم که با عیسویان و یهودان قرابت نزدیک داشته درحضوراسقف هایشان زانوخم کرده اند. حنیف صاحب, شیخ شما چرا درمقابل آنهائیکه مستعد و با قدرت اند شک کفرنمی کند که بریک شاه غازی متوفا ومرحوم و جنتمکان این اتهام  را روا میدارد؟

3-  درسورۀ اعراف آیۀ 37 سپارۀ هشتم آمده:  "پس کیست ظالمترازکسیکه تهمت نهد برخدا دروغ را؛ و یا به دروغ نسبت کرد احکام اورا! آن گروه برسد ایشانرا بهرۀ شان ازآنچه نوشته شده درکتاب؛ تا وقتیکه بیایند نزد ایشان فرستادگان ما, قبض کنند ارواح شانرا گویند؛  کجاشد آنچه میخواندید بجز خدا؟! گویند گمشدند ازما! و اقرارکنند بر نفسهای خود که بیشک ایشان کافر بودند". یعنی کسانیکه بخدا تهمت بستند,احکام دروغین را به او نسبت داده اند, کافر اند. حنیف صاحب, آیا شیخ شما ثبوت میتواند که شاه غازی مرحوم امان الله بخدا تهمت بسته و یا احکام دروغین را به الله متعال نسبت داده باشد. ولی هستند یکتعداد ملاها و مولوی و شیوخیکه بارها این اعمال کفرمانند را پیاده کرده اند اما عالمی که مسؤولیت اول او به نز د خداست(22)؛ حتی دربیان شک کفر,  براینها لب بسته اند. من نمیدانم ! که بکدام یک کافرراستین  خطاب کرد؟

4- درسورۀ یونس آیۀ 26 سپارۀ یازدهم آمده: "آنانی راکه نیکو کاری کردند, حالت نیک باشد و زیاده بر آن؛ و نپوشد روهایشان را هیچ سیاهی, و نه هیچ خواری؛ این جماعه اهل بهشت اند ایشان در آنجا جاوید باشندگان اند؛ تفسیر کابلی جلد سوم صفحه 65" و درتفسیرش امده که: درعرصات محشر چهره های کفار را ذلت و ظلمت شدید فرامیگیرد؛ چهرۀ جنتیان برخلاف آنها میباشد. گذشته ازینکه سیاهی و رسوائی آنجا را ندارد, نور بر نور و رونق بر رونق میافزاید. الحاج مرحوم امان الله شاه غازی یک مرد نیکوکار بودو میخواست برای رعیتش بهترین خوبیهای جهان را از تعلیم و تربیه تا تدریس طبی و ایجاد فابریکه ها و دارلفنون وغیره آماده سازد. از آنرو من متیقنم که وی ازاهل بهشت است. حنیف صاحب, آیا شما گفته میتوانید؟ که شیخ شما با اتهام کفربه چنین شخصیت نیکو کار, خود یک فرد خیرخواه برای اجتماع افغانستانی ها بسویۀ این شاه فقید ومرحوم دروطن بوده باشد؟  بعقیدت من این عمل اتهام تکفیر و بی دینی بریک متوفی و مرد ترقی خواه جامعۀ افغانستان یک عمل نیک نیست!

5- سورۀ هود آیۀ 19 سپارۀ دوازدهم: "آنانکه بازمیدارند ازراه خدا ومیخواهند برای آن کجی! و ایشان به آخرت (ایشان) کافرانند, تفسیر کابلی جلد سوم صفحه "142 و درتفسیرش ذکر شده که: این ارشاد خداست؛ یعنی کسانیکه از ظلم و بی انصافی کلام مقدس الهی (ج) را دروغ جلوه میدهند و بیش از همه منکر رستاخیز بوده دیگران را از راه خدا بازمیدارند و درصدد آن اند که راه راست را کج ثابت کنند بر چنین ستمگاران  لعنت خاص خداست. و هم بخاطر باید داشت که: گناه و معصیت و نافرمانی خداوند دو نوع است: یکی آن نوع گناهیست که بجهالت و نادانی بمیان میآید و فرد توبه میکند  که درسورۀ النساء آیۀ 17 درینباره چنین ارشاد شده است: "جز این نیست که قبول توبه بر خداست (از روی تفضل) برای کسانی که میکنند کار بد به نادانی, باز توبه میکنند درنزدیکی؛ (پس)  آن گروه میبخشد خدا برایشان (میپذیرد دعایشانرا) و هست خدا دانای با حکمت, تفسیر کابلی جلد اولصفحه 472" و دیگر اینکه اگر با توجیه عمل و بی اعتنائی گناه انجام شود صاحب عمل کافر گفته میشود:سورۀ النساء آیۀ 18 درین باره میفرماید: "و نیست قبول توبه مر کسانی را که میکنند بدیها, تا آنکه فرا رسد یکی از ایشان را مرگ, میگوید؛ هر آئینه من توبه میکنم اکنون و نه آن کسانی را که میمیمرند در حالی که ایشان کافر باشند.آن گروه مهیا کردیم مر ایشان را عذاب دردمند, تفسیر کابلی, جلد اول صفحه473" و درتفسیرش نگاشته شده که: توبۀ کسانی اجابت نمیشود که بر گناه مدوامت میورزند و ازآن دست نمیکشند....الحاج آمان الله شاه غازی یک مرد متدین بود, دوباربه سفرحج مفتخرگردید, قرآن مجید را با ترجمه و تفسیرش تلاوت میکرد وهمۀ اینها را درحالت صحت کامل به انجام رسانیده اند, که انشاءالله توبه هایشان قبول درگاه خداوندیست؛ زیرا خداوندست که فرموده: " اجیب دعوة الداع آذا دعان" یعنی, اجابت میکنم دعای طلب کننده را وقتیکه سوال کند مرا, تفسیر کابلی, جلد اول سورۀ البقره آیت 186, صفحه154". راستش اینست که این نوع مردان خدا(ج) لیاقت اتهام بیدینی را ندارد!

6- سورۀ البقره آیۀ 90 سپارۀ اول : "بد چبز است آنچه فروختند به آن نفسهای خودرا اینکه کافر میشوند به آنچه فرو فرستاد خدا به سبب حسد که فروفرستد خدا از فضل خویش برهرکه خواهد از بندگان خود؛ پس باز گشتند به خشمش بالای خشمی, تفسیر کابلی, جلد اول , صفحه 70 " ودر تفسیرش آمده که: خویشتن را به کفر فروختند به اینصورت که قرآن مبین را محض از فرط حسد انکار کردند. یعنی, پیروان انکار قرآن پاک, از روی حسد کافر اند.

7- سورۀ اعراف آیۀ 37 آمده که سپارۀ هشتم: " پس کیست ظالمتر از کسیکه تهمت نهد ( نسبت دهد, در تفسیر معارف القرآن) به خدا دروغ را یا به دروغ نسبت کرد ( تکذیب کند) احکام اورا.... بیشک ایشان کافر بودند, تفسیر کابلی,جلد دوم, صفحه 338 /9 و تفسیر معارف القرآن جلد پنجم, صفحه 333/4. یعنی, کسیکه احکام خدا را تکذیب کند کافراست.

8- سورۀ اعراف آیۀ 76 سپارۀ هشتم: "گفتند متکبران, (هرآئینه) ما به آنچه ایمان آوردید به آن کافرانیم". تفسیرش در بارۀ قوم صالح (ع) است. که سرداران متکبر و معاند به مسلمانان بینوا و ضعیف به استهزا میگفتند: چطورممکن است که ما رجال بزرگ و دانشمند تا امروزندانسته باشیم که حضرت صالح پیامبر فرستادۀ خداست, وشما بدانید؟ مسلمانان جواب دادند بلی ما از دل پذیرفته و برآن ایمان آورده ایم. متکبرین گفتند: چیزی را که شما پذیرفته اید ما نمی پذیریم....تفسیر کابلی, صفحه 369 جلد دوم". یعنی, نه پذیرفتن پیامبر خدا کفر است.

9- سورۀ احزاب آیۀ 48 سپارۀ بیست و دوم: و اطاعت مکن منکرین و منافقین را؛ و بگذار اذیت شانرا, توکل کن بر خدا؛ و بس است خدای کارساز را؛ تفسیر کابلی, جلد پنجم , صفحه 148". در تفسیرش آمده, اگر این اشقیا به زبان و عمل خود ترا آزار دهند از ایشان منصرف شده بر خدا (ج) توکل کن. تفسیر کابلی, جلد پنجم صفحه "148. الحاج امیرامان الله غازی از قرآن پیروی کرد اطاعت انگلیس کافر و منافق را نپذیرفته ازاشقیای شورشی منصرف  گردیده توکل بخداوند نمود و راه هجرت درپیش گرفت.

10-  سورۀ فاطر آیۀ 39 سپارۀ بست و دوم: "اوست آنکه گردانیده شما را جانشینها در زمین؛ پس هرکه کافر شود پس بر وی است ضررکفر او, و نمی افزاید کافران را کفر شان نزد پروردگارایشان مگر غضب را؛ و نمی افزاید کافران را کفرایشان مگر زیان؛ تفسیر کابلی,  جلد پنجم , صفحه 248" دیده میشود که اسلام حتی درقسمت کفرهم جبر را روانمیدارد و به افراد اختیارمیدهد که اگرمیخواهند کافرشوند, کافرشوند وپس زیان را برای خود متقبل  گردند.

حنیف صاحب محترم, امید شیخ شما با مرورآیات متبرکۀ فوق حافظۀ مبارک شان راتنبیه کرده باشد که بخاطربیاورند کافر کیست و بچه کسی کافراطلاق شده میتواند؟ و خدا کند قایل شوند که هیچیک از آیات متبرکۀ فوق بر الحاج غازی امان الله خان قابل تطبیق نیست و وی کافر بوده نمی تواند.

 

اکنون بنگرید به احادیث متبرکۀ که, اطلاق کلمۀ کفر را به یک ایماندار ومسلمان اجازه نمیدهد:

از ابو داوود(30) نقل است که رسول الله (ص) فرمود: اساس ایمان اجتناب از ایذاء کسی است که بصدق دل کلمۀ توحید را گفته باشد اورا با ارتکاب گناه کافر مگو و از اسلام به هیچ عمل خارجش مساز....

حنیف صاحب, آیا شیخ شما این حدیث نبوی را نمی پذیرد؟

در احادیث متبرکۀ 6045 و 6047  چنین ارشاد شده است:   مقصد حدیث نمبر 6045  چنین است که: اگر مردی مرد دیگر را به فسق نسبت ندهد و اورا به کفر نسبت ندهد ازخاطر آنست که اگر آنکس چنین نباشد  نسبت دادن فسق و کفر بخود او برمیگردد.

حنیف صاحب, آیا شیخ شما خلاف این حدیث رفتار ندارد؟

ودراخیرحدیث  6047 ارشاد شده است که:.... و کسی مومنی را به کفر نسبت دهد چنان است که اورا کشته است (صفحه 516 و 517 جلد ششم صحیح بخاری, ترجمۀ احراری). آیا ملا صبور خوش دارد که در روز قیامت در قطار قاتلان بایستد؟

 

 امام غزالی(23) در الاقتصاد فی الاعتقاد صفحه 261 تذکر داده که: اگر کسی اصلی از اصول قطعی اسلام را انکار کند اگرچه انکار این انکار با صراحت نباشد کافر شمرده میشود.... و اگر کسی وجود ابوبکرصدیق (رض) یا خلاقت اورا انکار کند نمی توان حکم به کفر او نمود چون او اصلی از اصول دین را انکار ننموده است. که عین حکم غزالی بر الحاج مرحوم غازی شاه امان الله خان هم قابل تطبیق است اگر او گفته ریش بتراشید یا عمامه بسر نگزارید (که امروز جایش را کلاه گک های سفید گرفته)  و یا دختران را برای کسب تعلیم به خارج فرستاد کس حق ندارد که اورا تکفیر کند چه او براصلی ازاصول قطعی اسلام انکار نکرده است. 

 

درین قسمت میخواهم کلماتی چند دربارۀ داشتن ویا نداشتن ریش(24,25,26) بعرض برسانم:

دهخدا دربارۀ ریش درجلد هشتم از صفحه 12473 – 12476 معلومات مفصل تقدیم کرده است. ریش یک تاریخچۀ طویل(24) دارد؛ از مطالعات مغاره های باستانی پیداست که انسانهای نیاندرتال ریش خود را با استفاده از دو پارچۀ صدف بعنوان موچین, موها را بیرون میکشیدند و دندانهای خود را سوهان میکردند. اما دیگران عقیده دارند که انسانهای اولیه ریش خود را نمی تراشیدند(25). بعد برای اجرای این امراز سنگ چخماق (سنگ آتش دهنده) استفاده میکردند. و به تعقیب آن مخصوصأ خانمها برای دور کردن موی از مخلوط آرسینیک, نشایسته و آهک (چونه) استفاده میکردند. درحوالی هزار سال قبل ازمیلاد تیغ های مسی درمصر وهند برای تراشیدن ریش استفاده میشد. ازمقبره های باستانی دنمارک بین سالهای 1200 تا 1500 قبل ازمیلاد  تیغ های برونزیی یافت شده که پوشهای چرمی ترئین شده با نقاشی های اساطیری داشته اند. در حوالی 500 (ق م) دریونان ریش کوته محبوبیت داشت و سکندرکبیر حتی در جنگ این روش را پیروی میکرد. درینوقت دکانهای سلمانی هم دریونان موجود بود. درحوالی 400 (ق م ) درهند مردان ریش خود رامرتب می آراستند وموهای سینه و ناحیۀ شرمگاه را با استفاده ازموچین دورمیکردند وبرای تعهد پرداخت قرض خود ریش میگذاشتند(25) . درحوالی 300 (ق م) یکنفر تاجر, یک آرایشگر مسلکی را ازجزیرِسیسیلی به روم آورد و یک یونانی بنام "پوبلیکوس تیسینیوس میناس" ازتیغ های آهنین که درسنگ تیز میشد برای تراشیدن ریش استفاده میکرد. درهمین دوره بود که جوانان بیست ویک ساله طی مراسمی موی خود را اصلاح میکردند. درحوالی پنجاه سال  (ق م) ژولیوس سیزار موهای صورت خود را خودش با موچین دورمیساخت. درحوالی صد سال میلادی ودرعصر امپراطور هیدریان بود که ریش گذاشتن دوباره احیا شد. علاوتأ, درحوالی قرون وسطی زنان لباسی میپوشیدند که سرو صورت آنهارا میپوشانید و روزانه موهای رو را با موچین دورمیساختند.

 

عبرانیان از زمانهای بسیار قدیم ریش میگذاشتند و بر طبق شریعت حضرت موسی (ع) مجازبه تراشیدن ریش نبودند و "کَندن" ریش نزد آنان علامت تحقیر و بی احترامی بود. حضرت موسی (ع) وقتیکه با مردان بنی اسرائیل به کوه طور رفت و دستور فرمود که بعد از دعای من آمین بگوئید از جملۀ دعا های وی نفرین بود بر کسانیکه ریش میتراشیدند. بناء خاخام های یهودی در آنزمان ریش میگذاشتند و یهودیان عادی اقلأ برای سی روز بعد از مرگ عزیزان شان ریش خودرا نمیتراشیدند(25).

 

حضرت عیسی (ص) با ریش تصویر شده است. در کلیسای کاتولیک ریش داشتن گهی مجاز و گهی ممنوع بوده است. مسیحیان خاورمیانه با تراشیدن و یا نتراشیدن ریش خود متاهل بودن خود را نمایش میدهند. ریش داشتن متاهل بودن را نمایان میساخت.

 

در قرآن مجید در بارۀ ریش کدام احکامی صادر نشده است. تنها در سپارۀ هشتم سورۀ اعراف آیۀ 26

آمده که آنهم به معنی زینت است ( پیام نور), آرایش ( تفسیر کابلی ومعارف القرآن) تعبیر شده است.

در زمان حضرت محمد رسول خدا (ص) یهودان و مجوسیان ریش خود را تراشیده و بروتهای خودرا بسیاربزرگ نگه میداشتند. چون ان حضرت توصیه میکردند که اعمال مسلمین باید خلاف اعمال اهل کتاب باشد؛ ببینید که ابوهریره درمسلم از رسول خدا (ص) چه روایت نموده است : { وقتیکه حضرت رسول الله (ص)  روزعاشورا روزه گرفت ودیگران را بگرفتن آن امر داد , یاران عرض کردند:این روزیست که یهودان و نصاری آنرا تعظیم و احترام میکنند. رسول خدا (ص) فرمود اگر تا سال آینده زنده بمانم روز نهم آنرا نیز روزه خواهم گرفت ( تا از تشابه یهود و نصاری دور باشم)؛ یونس حیران, سه صد حدیث, صفحه 53 }. پس درقسمت ریش ماندن هم مخالف یهود و نصاری هدایت داده شده میتواند؛ قسمیکه از حدیث مبارک 5892 صحیح بخاری, جلد ششم صفحه  458 از ابن عمرروایت گردیده رسول خدا (ص) میفرماید:  "با مشرکان ناساز گاری کنید ریشها درازکنید و سبیل ها ( بروتها) را قطع کنید".  یعنی در آنوقت چون یهودان ریش میتراشیدند و بروتهای بسیارکلان میگذاشتند, پیامبر خدا به این کار امرعنایت فرمودند تا مسلمانها متفاوت ازآنها عمل کنند و ریش بگزارند. تعبیر من ازین حدیث مبارک اینست که: درعصر رنسانس علمای اروپائِی و لیدرهایشان همه ریش داشته اند و امروزهم همین امر نزد بعضی ایشان و حتی همجنسبازان مصداق پیدا میکند. بناء, به اساس حدیث فوق شده میتواند که یکفرد مسلمان جهت تفریق از آنها مختار اند؛ اگربخواهد ریش تراش کند یا منحیث زینت و آرایش ریش خود را نگه دارند. ازجانب دیگر, درچندین احادیثی که دربخاری ذکرشده بیشتر از قطع یا کوتاه ساختن سنبل یاد گردیده است وهم چون وصایل ریش تراشی میسر نبود مجبوربودند تا ریش خود را بکَنَند که بی نهایت درد ناک میبود ازجانب دیگریکتعداد اطبای انگلیس(31)  جهت خوشنودی لارد های مملکت از ریش گذاشتن تعریف ها نموده و بهبودی و طراوت جلد روی را به ریش نسبت داده اند .گفته اند که تراشیدن ریش سبب سودو فولیکولایتس  باربی یا Razer bumps , (یک حالت تخریش جلد روی است که نزد سیاه پوستان زیاد دیده شده موی ریش  قبل ازیکه از بصلۀ مو برآید بر جلد نفوذ نموده یا اینکه از بصله برآمده دوباره به جلد داخل شده عکس العمل یک مادۀ خارجی را سبب میشود  که به غلط به فولیکولیت مکروبی اشتباه میشود(26,27)). این اختلاط قسمیکه دیده میشود زیادتر نزد سیه پوستان درپرکتس طبابت دیده میشود درحالیکه لارد های انگلیس همه سفید پوستان اند و هم اگر تخریش ریشتراشی رخ میداد ازسببی بود که سامان و لوازم ریش تراشی آنزمان مانند امروزبا کفایت و پیشرفته نبود.

 

 در افغانستان بنگرید, که ملاعمرچه امری صادر کرده بود:

فرمان مقام امارت اسلامی افغانستان (برای اولین بار توسط کابل پریس بروز چهارشنبه 21 اکتوبر 2009 نشر شد)

در بارۀ نه تراشیدن وکوته نه نمودن ریش!

شماره 3409 تاریخ دهم سرطان سال 1375 (روز یکشنبه مطابق پازندهم صفر 1417 که مصادف است به سییم جون 1996)

به تمام والی صاحبان و ولسوال صاحبان محترم!

السلام علیکم و رحمة الله وبرکاته!

"از آنجائیکه در افغانستان گناه کبیرۀ  آشکار ریش تراشیدن و ریش قطع کردن صورت میگیرد در حالیکه ما اختیار کامل داریم, فتوای فتاوای عالمگیری است که هر کسیکه اختیار دارد دفع منکر بالایش واجب میگردد. بدین لحاط آرزومندیم هر ولسوال در ولوسوالی خویش و والی در ولایت جلسه های بزرگ دایر نمایند و به تمام مسلمانان به طور جدی اعلان نمایند که هر گاه در آینده کسی ریش خویش را تراش و یا کوتاه نماید ما آنرا بندی میکنیم, باز حق شکایت را ندارند. یکماه وقت برایشان بدهید. بمجرد تکمیل تاریخ جزا های کوچک برایشان داده شود. انشاءالله نودوپنج فیصد اشخاص اصلاح خواهند شد.

ولی هفت ماه بعد بتاریخ روزشنبه 22 فروری 1997 مطابق چهارم حوت 1375 که مصادف بود به شانزدهم شوال  1417 مقامات طالبی به مردان شهرکابل تنها نه روز وقت داده بودند که ریش بگذارند ودرهمین روز شصت نفر زن این شهر رابه سبب عدم مراعات احکام اسلامی در مورد پوشیدن لباس مورد مجازان قرار دادند(28) ".

دیده میشود که: این اعلامیه ازطرف یک بیسواد ( ممکن مشاور آی اس آی که جدیدأ فارسی یاد گرفته است) نوشته و دیزاین شده است. نوشته اند ما "اختیار کامل داریم" یعنی جبرأ حکم میکنیم که خلاف " لا اکرا ه فی الدین" است. "فتوای فتاوای عالمگیری"  چرا به آیت و حدیث متکی نیستند که بر فتواها چنگ زده اند. " هرکسیکه اختیار دارد دفع منکربالایش واجب میگردد" ؛ نمیدانم ازین حملۀ نامانوس چه نتیجه بگیرم. "جلسه های بزرگ دایر نمایند"؛ فقط برای اعلان نتراشیدن ریش, آیا میشود که از بودجۀ محدود والی ها و ولسوالی ها چنین مصرف منطقی باشد؟ " هرگاه در آینده کسی ریش خویش را تراش و یا کوتاه نماید ما "آنرا"  بندی میکنیم",  "بمجرد تکمیل تاریخ, جزاهای کوچک برایشان داده شود". یک امر مشکوک ارائه شده؛ کدام یک درست است: بندی شود یا یا جزای کوچک داده شود؟

 

دستار که درعربی عمامه(29,30)  ودر انگلیسی  Turban و به اصطلاح افغانی لُنگی گفته میشود پارچۀ بطول 6 الی 11 متر است که ازتکه های ملایم کتانی, سندی, ابریشمی, صحنی وململ برنگهای سفید سیاه و کریمی زرد مایل به دور سر مردها بر روی یک کلاه نازک که عرقچین یاد میشودپیچانیده میشود. این پیچاندن دستار به ستایل های متنوع صورت میگیرد. دستار کوتاه ونازک دورسرازمصریها تا دستارهای کلان "سه چند" کوچی درپارلمان افغانستان بسرمیداشته باشند. قسمت اول دستار به اندازه های مختلف یک فت ,نزد عوام, تا بند پای که نزد پایلچ های قندهار رایج است نگه میشود وآنرا شَفِ دستارمیگویند.

درکابل صنعت دستار بافی با رشتۀ ابریشمین درچند اول کابل شهرت بسزائی داشت که دیزاین کلاسیک آن زیب سرتاجران و کاکه های کابل بود. نوع دیگر دستار بنام دستار پشاوری رواج داشت که فوق العاده آردار وشخ بود؛ موسفیدان و معززین کابل از آن استفاده میکردند. رنگش آبی کمرنگ و خارج از ناحیۀ شَف دیزاین مربع های بسیار خورد با خود داشت. معمولأ بعد ازشستن آرآن نرم و قابل استفاده میشد.

دستار یا عمامه از خصایص اعراب بوده و بدان افتخار میکردند و به آن "تاج اعراب(29)" نام داده بودند.

در عربستان قبل از اسلام بزرگان عرب درمراسم مخصوص در بازارعُکاظ {که مشهور ترین بازار عربها درنزدیکی مکه بود قبایل عرب قبل از اسلام درآنجا خرید و فروش بجا آورده اشعارمیخواندند و بر یکدیگر مفاخره میکردند (فرهنگ عمید)} و بازار المجاذ  یا روز بازار و رونق ( دهخدا, جلد سوم, صفحه 4083) عمامه بر سرمی نهادند. علاوتأ, خطبا و سخنرانان نیز عمامه میبستند که داشتن عمامه و عصا برای این گروه ضروری بود. سلاطین اسلامی ( سلطان محمود غزنوی, شاهان مغلی هند...) ازعمامه برای نصب زیورات تاج استفاد ه میکردند. درآنزمان شخصی بنام ابو الاسود در بارۀ عمامه چنین نوشته است: "در میدان جنگ سپری است, و جلو گرما و سرما وباران را میگیرد. انسان را از حوادث حفظ میکند و بر قامت میافزاید و یکی ازعادات است". و هم بزرگان  وعلمای اسلامی و حتی مردم عادی نیز درطول تاریخ از دستاراستفاده کرده اند.

 

اهل تشیع(30) عمامه را " سنت اسلامی" و احادیثی را هم در این باره به پیامبرو امامان نسبت میدهند, ازجمله: "عمامه  نشانۀ صلابت و نیرو وکمالِ عقل است", عمامه تاج فرشتگان است", عمامه نشانۀ تقوا, پاکی, اخلاق و وابستگی کامل به اسلام و مذهب شیعه است". اما بعضی از علمای اهل تشیع مانند حسینعلی منتظری بستن عمامه را در وقتهای خاص مستحب میداند. سید روح الله خمینی ودیگران داشتن عمامه را برای نماز گزارمستحب میدانند.  ولی عمامه نزداهل سنت, از جمله دانشمندان جامعة الازهر "طربوش قرمز" یا کلاه قرمزاست که دورآن پارچۀ سفید بسته اند. درعربستان سعودی, دستاربه "چهلتار" نزول یافته است. علمای اهل سنت, احادیث منتسب به پیامبر را دربارۀ عمامه "نا مستند" و "تحریف"  شده میدانند(30).

 

با تحولاتیکه در وضع اجتماعی و نوع جوامع ملل اسلامی در قرون اخیر رویداده است, عمامه عمومیت خود را ازدست داد و به تدریج از میزان استفاده آن کاسته شد. در ترکیه سنت عمامه گذاری که در دورۀ سلاطین عثمانی با دقت تمام رعایت میشد در اواسط قرن نوزدهم از میان رفت و طربوش (کلاه) جای آنرا گرفت. همچنین درایران کلاه بشکلهای مختلف بجای عمامه مورد استفاده قرار گرفت(29). در پاکستان بجزازبعضی اقوام پتان که عمامه های خورد وبزرگ دارند, دیگران از کلاگک های سفید باقتگی و یا صحنی به انواع و دیزاینهای مختلف استفاده میکنند. در افغانستان هم درین اواخر این کلاه گکها در هنگام نمازاستعمال میشود. بعضی از امامان مساجد "عربی الاصل والمزاج"  حتی در وقت امامت نماز با سر لچ نماز میدهند. در کابل پوشیدن عمامه نزد ملاهان ومولویها محبوبیت بیشتر دارد زیرا فکر میکنند: "عمامه نشانۀ صلابت  و نیرو و کمال عقل است" اما امیر خسرومیگوید:

                           اهل نگردد به عمامه سفیه       خر نشود از جُل دیبا فقیه

 

در افغانستان یک عنعنۀ  موضعی درین اواخر از طرف یکعده بزرگان عمومیت پیدا کرده است. طوریکه, با ملاقات اراکین دولت و یا بعضی سر شناسان بر سر شان عمامۀ که قبلأ تهیه شده  وشف  زیادتر از یک فت میداشته باشد میگذارند و درشمال علاوه از دستار یک چپن هم بر شانه هامی نهند. خدا کند مارا به رسم و رواج قبل از اسلام اعراب که دربالا ذکر شد به عقب نگردانند. وبعضی ملاها (مانند ملا کوثر) عمامۀ کلان سفید و عصا در دست سخنرانی میکند که فقط مربوط زمان قبل اسلام است.

 

خلاصه, ازسطورفوق چنین نتیجه میگیریم که: عمامه یا دستار یک عنعنۀ قبل از اسلام است که اهل تشیع آنر سنت, بعضیها مستحب و علمای  جامعة الازهر احادیث که به پیامبر (ص) نسبت دادشده نا مستند و تحریف شده خواند ه اند. پس چطورما یک شاه فقید و ارواح شاد چون الحاج غازی امان الله خان را برای مشوره دادن به رعیتش که دستارنپوشند؛ حنیف صاحب, امید متوجه شده باشید که شیخ شما,  الحاج شاه غازی مرحوم امان الله خان را با  رواج نساختن عنعنۀ قدیمی عرب یا "تاج اعراب" برای ملت افغانستان, تکفیر کرده است.

 

داکتر یوسف قرضاوی, در کتاب فقه سیاسی ترجمۀ عبد العزیز سلیمی نوشته است:

در عرصه های فقه و تفکر, پدیده های منفی را میبینیم که بر هیچ انسان محقق و اندیشمندی که با حرکت اسلامی بصورت خاص و بیداری اسلامی بصورت عام ارتباط دارد پوشیده نیست......بسیار ضروریست که حرکت اسلامی مقطع زمانی فکر وفقه "تکفیر" و ترک جامعه را پشت سربگذازد و از لابلای

" اندیشۀ حسن ظن" و " فقه واقع بینی" با زندگی و مردم برخورد نماید..... "فکر وفقه ظاهری" که قرضاوی پیروان شان را " ظاهریه های نوین" نام داه آنهائی اند که: به ظاهر آیات و احادیث چسپیده اند و توجهی به مقاصدو روح  و هدف آنها و مصالح مردم ندارند (غیر مسؤولانه به شاه فقید کلمۀ منحوس کفر روامیدارند). در حالیکه محققین بر این باور اند که تنها در راستای تحقق مصالح مردم در معاش (زندگی) ومعاد (آخرت)  است که احکام شریعت مقررگردیده است..... گروه دیگر "اندیشه و فقه خوارجی دارند" پیروان آن غالبأ انسانهای مخلص و غیرتمند هستند, اما درعین حال دارای نگاه بسبیار محدود بوده و از دریچۀ بسیار کوچک دنیا را مینگرند و با دیگران با خشونت برخورد میکنند, مدام آنهارا مورد تیر اتهام قرارمیدهند و با سوء ظن با مخالفان خود برخورد دارند و حتی خود اسلام گرایان را هدف هجوم تهمت های خویش قرار میدهند....

 

حرکت و بیداری اسلامی تنها زمانی از فقه سیاسی فرهیخته و بالنده ای برخوردار خواهد شد که همۀ آن پدیده های منفی را پشت سر بگذارد و پیشگامان و پیروان خود را از ابتلای به آنها در مصئونیت قرار دهد. و در میان آنها "فکر و فقه نوین" ر ا که بسیار مورد تاکید قرضاویست بصورت آگاهانه تبلیغ و تشبث نماید, که منظورفقه نوین " فقه سنتها, فقه مقاصد, فقه موازنات, فقه اولویت و فقه فرهنگ اختلاف است".

 

از ابو واثل روایت است که ابو موسی گفت:  مردی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت:مردی است که برای مال غنیمت میجگد, و مردی است که برای شهرت میجنگد ومردی است که برای نمایاندن مقام خود میجنگد؛ پس کیست که در راه خدا میجنگد؟ آنحضرت فرمود: " کسیکه بجنگد تا کلمۀ خدا (توحید و یکتا پرستی) بر تر شود,...همواره در راه خداست (صحیح بخاری, جلد سوم, صفحه354 ترجمۀ احراری).

 

الحاج غازی امان الله شاه مرحوم ومغفور افغانستان از جمله افرادی بود که برای اعلای کلمة الله با ابر قدرت منطقه انگلیسها جنگید, آزادی سیاسی مملکت را بدست آورد و پلانهای مفید جهت ترقی و تعالی وطن و آرامی رعیت خود اساس گذاشت. ولی دشمنان دین و دنیای مردم با سوء استفاده از اعتماد مردم خوشباور و خدا دوست با پرو پاگندهای بی اساس توطئه ها ساختند و امید و آرزوی آیندۀ ملت افغانستان را با او یکجا از وطن بیرون راندند که خداوند (ج) سزای سنگین نصیب شان کند. تأسف درینجاست که همان دیوبندیها بیک نام دیگرازتوطئه گذشته با کشتارهای ناحق وجریان دریاچه های خون مصروف اند. وقت آنست که مردم بیدارشوند و با قیام عمومی جلو این دشمنان خود و آیندۀ وطن خود را که زیر نام طالب و داعش و دولت بیکفایت و فساد پیشه رویکار آمده اند با جدیت مبارزه کرده استقلال سیاسی فردی و مملکت را بدست آورده حکومت ملی و خادم حقیقی مردم را درانتخابات شفاف آینده به ارگ بفرستند. والسلام و من الله التوفیق!

 

مآخذ:

1- مصطفی کمال اتاترک, ویکیپیدیا دانشنامۀ آزاد

2- فضل غنی مجددی, افغانستان درعهد اعلحضرت امان الله خان 1919- 1929 صفحه 221 سال نشر 1997

3- داکتر یوسف قرضاوی, فقه سیاسی, ترجمۀ عبد العزیز سلیمی, صفحه 24

4- Laic از سایت پرسمان

5- فرهنگ دانشگاهی انگلیسی فارسی, دوکتوران عباس ومنوچهر آریانپور, جلد اول,صفحه1212

6- عزیز الدین وکیلی پوپلزائی, سفرهای غازی امان الله خان, مرکز نشراتی میوند,صفحه 1- 3 سال 1379

7- همانجا صفحه 280

8- پهلویها,موسسۀ مطالعات و پژوحشهای سیاسی

9- فضل عنی مجددی, افغانستان در عهد اعلحضرت امان الله خان.....صفخه 111

10- همانجا, صفحه154

11- همانجا, صفحه268

12- داکتر یوسف قرضاوی, فقه سیاسی, ترجمۀ عبد العزیز سلیمی صفحه 116

13- رازق فانی شکست شب, شکست شب, صفحه 108, ناشر داکتر صدرالدین شهاب زاده سال 1996

14- داکتر نظام الدین نافع, منهیات در اسلام, تهمت,  صفحه 193, چاپ اس تی پرس , راولپندی 1996

15- میر غلام محمد غبار, افغانستان در مسیر تاریخ, جلد دوم, صفحه 124 – 125 جون 1999

16- پیام توحید,مدیر مسؤول فرید یونس, شمارۀ اول, حق زندگی,صفحه 16, ثور 1374, اپریل 1995

17- صحیح بخاری, مترجم احراری, جلد دوم, صفحه 150, باب 97,  حدیث نمبر 1393

18- طه عبد الرؤف سعد, وصیتهای شصتگانۀ رسول الله (ص), مترجم مولوی شهاب, وصیت 50, صفحه 42

19- بلاگ فارسی قرآن اندیشان

20- بلاگ فارسی شاه

21- محمد یونس حیران,سه صد حئیث, باب ایمان و اسلام, صفحه 7, تاجمحل کمپنی, قصه خوانی پشاور, 1346

22- داکتر یوسف قرضاوی, دانش و دینداری, مترجم عبد العزیز سلیمی, صفحه101 – 133 نشر احسان, طهران 1390

23- بحثی در تاریخ و مبانی اعتقادی جریانهای تکفیری, سایت ابوتراب

24- یک پزشک, تاریخچۀجامع تراشیدن موی

25- ریش, ویکیپیدیا دانشنامۀ آزاد

26- The Merck Manual, 19th Ed. 2011: 751

27- تاریخچۀ تراشیدن ریش

28- دوکتور علیمحمد زکریا, کرونولوژی رویداد های مهم افغانستان از 1901 تا 2002, صفحه 158

29- آفتاب نیوز, تاریخچۀ عمامه

30- عمامه, ویکیپیدیا دانشنامۀ آزاد







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

arshiya19.11.2017 - 10:37

  خدا بیامرزدش
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



داکتر غلام محمد دستگیر