وقتی که میخندی
۳۰ حمل (فروردین) ۱۳۹۵
رخت مثل بهار بلخ؛ گل گل میشود وقتی که میخندی
هوا سرشار از بوی قرنفل میشود وقتی که میخندی
تبسم را مکن ای گل دریغ از مرغ سر بر زیر بال خویش
که گنجشک لبانم عین بلبل میشود وقتی که میخندی
نمیدانم چه راز سربمهری خفته در نوروز لبهایت
که ذرات جهان یکسر به جُلجُل میشود وقتی که میخندی
نه تنها عاقلان بر دست و پای خویش؛ خود زنجیر میبندند
که هفت اندام عقل از بیخ و بن شُل میشود وقتی که میخندی
ملامت را ز برصیصای عابد بر گرفتم تا تو را دیدم
اگر کوه است ایمان؛ در تزلزل میشود وقتی که میخندی
به لطف گوشۀ چشم تو از البرز تا نوشاخ؛ راهی نیست
تمام رودها و درهها پل میشود وقتی که میخندی
مکن لج بیش از این، اخم از جبین وا کن که حتا غورۀ انگور
چو کشمش در میان خم به غلغل میشود وقتی که میخندی
اگر سازش نداری با زمین خیر است! بر خورشید رحمی کن
که با منظومۀ خود در تعادل میشود وقتی که میخندی
نیم زرگر ولیکن خاک را زر میکند دستان پرمهرت
تمام واژهها در من تغزل میشود وقتی که میخندی
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته