سخنرانی محمدقوی کوشان درمحفل هژدهمین سال شهادت قهرمان ملی (رح) و هفتۀ شهید

۲۵ شهریور (سنبله) ۱۳۹۸

بانام حضرت یکتای دانا و توانا

 

بلغَ العلی بِکمالِه کشفَ الدُّجی بِجَمالِه          حَسنتْ جَمیعُ خِصالِه صلّوا علیه و آله

درود خداوند مهربان و پیامبر برحقش بر روانهای شهیداحمدشاه مسعود قهرمان ملی، استاد برهان الدین ربانی شهید راه صلح کشور و ارواح پرفتوح کلیه شهدای پاکیزه دامان راه میهن باد.

در هژدهمین سال هفتۀ شهید وسالروزشهادت آمرصاحب بزرگوارعلیه الرحمه نخست، قیام مبارک احمدمسعود را در رأس (جنبش راه احمدشاه مسعود) فرخنده و با برکت می خواهیم، تا این جوان آراسته به فضایل ومکارم اخلاقی میراث ارزندۀ پدرنامدارش، درپاسبانی از ارزشهای ملی وطن، باهمراهان جان نثارش کامیاب و سربلند باشد.

این کمینه ترین شما حضارارجمند سخنانی مختصرپیرامون (دورنمای صلح با طالبان، درپرتو راهنمودهای مسعودشهید) یادآورمی شوم که آمرصاحب تنها شخصیتی بود ازسران دولت اسلامی افغانستان، که برای نخستین بار برای ارزیابی خواست های طالبان، به میدانشهر به دیدارسران آن گروه رفت تا راه های ممکن تامین صلح درکشوررا بسنجد. ماوقع آنرا از قلم جناب انجنیر فروزان می آرم که درشمارۀ 1061 جریدۀ امید درج می باشد.

خوب بخاطردارم که درآنزمان همۀ ما ازین اقدام آمرصاحب سخت نگران بودیم وحتی بعضاٌمخالفت خودرادرمورد ابرازمیکردند. مسعودهم این نگرانیها ومخالفتهای دوستان رادرک میکرد وخوب میدانست که نظامیان پاکستان به خون اوتشنه وطالبان دشمنان سرسخت اویند. ازجانبی درآنزمان موقعیت نظامی مسعود درحدی بودکه اومجبور نبودهمۀ شرایط طالبان را پذیرفته با دست خالی به میدانشهربرود. پس سئوال اینست که چرامسعود به این کارتن داد ؟ که جوابش راتنها درخصلت صلحجویانه وعلاقۀ مسعود به صلح میتوان دریافت . مسعود باااین فداکاری برای ملت خودوجهانیان عملاٌ ثابت کردکه اوبخاطرصلح ازجانش میگذرد وبرای اینکه جنگ خاتمه یابد وکشت وخون وویرانی وطن قطع گردد، خودش باپای خودبه اصطلاح سرش رابه کف گرفته نزددشمنان خون آشام میرود.

مسعود تازمانیکه زنده بود ازاین فداکاریش که بخاطرصلح، قطع جنگ وبه خاطروطن نموده بود، چیزی بزبان نیاورد ومنّتی برمردم خویش نگذاشت! حتی هنوزکه هنوزاست ازین ایثارمسعود به آن کیفیتی که شایسته است تقدیر نشده و مردم به مغز وکُنه آن حادثه متوجه نشده اندکه او این فداکاری وازخودگذری رابخاطر بازگشت صلح، وخاموشی شعله های جنگ کرد. اودرعمل ثابت ساخت که اگرصلح شود وخونریزی خاتمه یابدواگر شعله های جنگ سرد شود، حاضراست که ازجان وسر وخون خودبگذرد.

درآنزمان اطرافیان مسعود اوراملامت میکردندکه چرا جان خودرابخطر انداخت درحالیکه مجبوریتی نداشت، ولی امروز پس ازنزده سال از شهادتش درک مینماییم که داعیۀ او داعیۀ صلح بود، ولو اینکه به قیمت حیاتش تمام میشد.

پرسش دیگراینست که وقتی مسعودبه میدانشهر مرکزطالبان که جای رفت وآمدنظامیان پاکستان بود، بادست خالی رفت و چراطالبان اورادستگیر نکردند؟ چرا فرمان باداران پاکستانی خودرا عملی نکردند؟ چراآنچه راکه ولی نعمت هایشان امرکرده بودند انجام ندادند؟ چرا توطئۀ راکه آی اس آی بهمکاری مراکزبزرگ جاسوسی جهان برای گرفتاری وازبین بردن مسعود طرح کرده بودند، خنثی کردند؟ درآن لحظات دراسلام آباد، دردفترآی اس آی ودرمراکزبزرگ جاسوسی جهان دقیقه شماری برای تطبیق این توطئه  میشد، مسعود رادرپرده های مانیتور هاتماشامیکردند وخوشحال بودندکه او به پای خودبه حلقۀ دام افتیده، مطمئن بودندکه طالبان وظیفۀ شانرا انجام میدهند، خودمسعود یاسرش رابرای آنهامیآورند!

پلان به اندازۀ دقیق وسنجیده طرح شده بودکه حتی محل ملاقات ومجلس نامنهاد گفتگوی صلح دربالای بام بلندی ترتیب شده بودتامسعودراه گریزی نداشته باشد. اینهم برایشان مایۀ حیرت بودکه چطورآی اس آی توانست این دشمن شکست ناپذیر، این دژپولادین را  به این سادگی فریب داده به بهانۀ صلح دردام انداخته است؟!

ملاقات مسعودباطالبان آغازشد ودرحالیکه همه طالبانی که درآنجاحضور داشتند ازدیدن این بزرگمردتاریخ مات ومبهوت شده بودند، مجلس خاتمه یافت وبه گفتۀ مسعود طالبان مطلبی راکه به دردصلح بخورد بیان نداشتند. مسعودکه ازچهره اش نورشجاعت می جهید ازجابلندشده باهمه دست دادو خداحافظی کرده ازبام پایین شد، درحالیکه جنرال داؤود درعقب اوحرکت میکرد، آرام ومتین بسوی هلیکوپترش که درفاصلۀ دورتری منتظرش بود رفت، درآن بازشد، مسعودشجاع باقامت رسا ومتانتی چون کوه بلند داخل شد، چرخه های هلیکوپتردرحرکت شد وپروازکرد !

نظامیان پاکستان وآی اس آی ازفرط غضب دیوانه وار فریاد میکشیدند  و واویلامیگفتند وانگشت ندامت میگزیدند. به مزدوران خوددرکویته تلفون کردند وموردعتاب وقهر قراردادند که چطورشد صیدی که بدام آمده بود بی آسیب راه خودراگرفت ورفت !

ملاربانی که درمجلس بودواززبان طالبان حرف میزدوبعدها از ارادتمندان مسعودشد وپاکستانیها اورابه این جرم با تزریق زهرکشتند، به دوستی از دوستان دورۀ جهادش درپشاورگفته بود:« پیش ازاینکه مسعودرا ببینم از او سخت متنفربودم وباخودمیگفتم اگرکله اش راازبدنش جداکنم هنوزهم کم است، اما وقتی که درمیدانشهردرمجلس نشست وصحبت راآغازکرد وبه حرف وسیمایش صداقت وراستی، شجاعت وغیرت دیده میشد ومن ازهمان روزشیفتۀ این مردخداشدم محبتش بدلم نقش بست وفکرمیکردم که سالهاست باهم دوست واندیوال هستیم.» ملاربانی به این دوست خودگفته بود:« حقیقت رابگویم پاکستانیها بما هدایت داده بودندکه وقتی مسعودآمد دستهاوپاهایش رابسته کرده به پاکستان روان کنید. دقیقاٌ که این توطئه بودکه پاکستانیها چیده بودند ومصرف زیادبالای آن کرده بودند. ولی من وقتی این مردخدا را باهمان عظمت دیدم باخودگفتم فلان وبهمان پاکستانیها... حیف نیست که من این مرد بزرگ ومجاهدخدا رابدست آنهابدهم؟ آخر درروزقیامت چی جواب بدهم. طالبان دیگری که درآنجابودند وباسلاح اوضاع رانظاره میکردند  بعدها به خبرنگاران گفته بودند:« مانمی دانیم که سرما چه شد! وقتی مسعود رادیدیم دست وپای ماکم شیمه شدوازحرکت بازماند! عظمت وشهامت او ما را مات ومبهوت ساخته بود.»

بلی، قهرمان ملی، اسوۀ مجاهدان راه خدا، آمرصاحب شهید، برای ایجاد و تامین صلح درسرزمینش، سربرکف گرفته به مذاکره با طالبان رفت، و خدای مهربانش او راچنان حفظ فرمود که ابراهیم علیه السلام را درآتش نمرود.

گر نگهبان من آن است که من می دانم              شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد

سخن آخر و مژدۀ تازه این که بنیادمسعود شهید، شعارامسال راچنین برگزیده و برحق گزیده :

احمدشاه مسعود، حافظ استقلال افغانستان.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

سید آقا هنری 17.09.2019 - 09:15

  بسیار زیبا و استادانه آوردید
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



محمد قوی کوشان