فرق میان رسالت و شغل چیست؟

۳۰ دلو (بهمن) ۱۳۹۹

به چه اندازه، ما واقعا رسالتمند هستیم؟ 

یکی از موضوعات مهم در حوزۀ پیوند شاعر ونویسنده با فرآ ورده های او، موضوع عنوان بالا و بحث ها مرتبط با آن است. از کسانی که به این موضوع عطف کرده اند، یکی هم آقای دیوید بروكس است. وی در قسمتی از کتاب کوه دوم (The Second Mountain) روی این خیلی با صراحت اشاره های کرده است. او می گوید: کار به ذات خودش بد نیست ، اما با رسالت فرق دارد . فرق آن هم همین است که کار را ما انتخاب می کنیم و به دنبالش میروییم. اما رسالت ما را پیدا می کند و میاید به سراغ ما. روندش هم چنین است که در قسمت کار ما استعداد خود را می سنجیم، شغلی را که دوست داریم انتخاب میکنیم. وقتی تصمیم گرفتیم برای آموختن شغل سرمایه گذاری میکنیم و سپس که یاد گرفتیم و مهارت های خویش را تقویت کردیم، تلاش میکنیم در این کار موفق باشیم و تا حدنهایی و ممکن سعی می نمائیم از این طریق عایدات خوبی کمایی نماییم و پول به دست بیاوریم .

این گونه انسانها تلاش میکنند تا به قلۀ موفقیت برسند، اعتماد به نفس کسب کنند و امنیت مالی داشته باشند.

اما در قسمت رسالت مسأله فرق می کند. انسان های که ذهن شان در کُل مشغول رسالت شان است، یک لحظه است که همه چیز را دگرگون می سازد. لحظه های اساس و تشرف. یک چیزی در وجودشان تکان میخورد. یک اتفاقی در زنده گی شان پیش می آید که در همان یک لحظه انسان رسالتمند تصمیم خود را می گیرد تا این رسالت را به هر قیمیتی هم شده انجام بدهد. حتی اگر هیچ چیزی یاد ندارد ، یاد بگیرد و وقت بگذارد تلاش کند تا آنرا انجام بدهد.

نویسنده می گوید انسانی که ذهنش شوق محور است از خود می پرسد که من در چه کاری استعداد دارم و می رود و آن کار را انجام می دهد. اما انسا نی که رسالت محور است از خودش می پرسد که چه چیزی مرا انقدر درگیر خود کرده، دغدغه اش رهایم نمی کند تا بروم آنرا انجام بدهم ویا چه باری مانده به روی زمین تا من حركت او را مسؤلیت خود بسازم و آنرا یک وجب هم که شده است از جایش تکان بدهم تا رسالتم را انجام داده باشم. این است فرق میان شغل و رسالت.

آن وقت نیز انسان رسالتمند چشم انتظارش این نیست که از خودش بپرسد من در کجای جدول هستم چقدر محبوبیت دارم ویا کدام کارم چقدر طرفدار دارد … بلکه چشمش به سمتی است که از خود می پرسد که به درد چه کسی می خورم؟ دست کسی را توانسته ام بگیرم یا که نه؟

 

فرهنگ رسالتمندی در افغانستان 

خوب این ها سخنان آقای دیوید بر وکس نویسند ۀ کتاب کوه دوم بود که در اینجا آوردم. حالا از منطق و محتوای کتاب کوه دوم می آییم به روزگار جامعۀ افغانستانی خود مان. روزگاری که در مقابل چشمان هر کدام ما فریاد میزند. جنگ، فقر و درمانده گی آفت موادمخدره، سطح خیلی پایین دانش و هزاران هزار بدبختی دیگر که جامعه را در چنگ هیولایی خویش چون نارنجی میفشارد. در همین سرزمین که بدبختی کم نداریم. کمی انگیزه هم محسوس نمی شود، فرهنگ رسالتمندی ما به چه پیمانه توسعه یافته است؟

قبل از برسی این مطلب میخواهم به صراحت یادآور ش وم که ادای رسالت فقط و فقط با کمک مالی و پول ممکن نیست، بلکه راه های خیلی بسیاری وجود دارد که بتوانیم گوشۀ زخم جامعه را مرهم بگذاریم، بی آنکه دست به جیب خود کرده باشیم. این موضوع را از این سبب با تاکید یاد میکنم ، زیرا تا که سخن از رسالتمندی پیش می آید، بسیاری ها به این خیال می افتند که رسالت را می توان فقط با توانایی مالی ادا کرد. نه چنین نیست! یکی از راه های به جا آوردن رسالت کمک مالی است، اما رسالت با کمک مالی خلاصه نمی شود. هزار و یک راه دیگر وجود دارد که می توانیم بدون توانایی مالی در چار چوب امکانات خویش غمخوار یک دردمند باشیم. به گو نۀ مثال مادر سالخورده یی را در روی جاده می بینید که توان راه ر فتن را ندارد، اما بار خیلی سنگینی را حمل میکند. اگر شما چند قدمی هم بار او را از شانه اش گرفته انتقال میدهید، رسالت تان را انجام داده اید. در بیمارستانها پرورشگاه ها نهادهای خیریه … همیشه نیاز به کمک می رود، می توان طور رضاکارانه پیشنهاد همکاری کرد. انتقال مواد غذای باقی ماندۀ رستورانت ها می تواند با برنامه ریزی خوب یک تعداد انسانهای رسالت مند، لقمه نانی برای نیازمندان روی خیابانها را فراهم بسازد…. و در نهایت در جامعه یی که هشتاد و پنج در صد کودکان (دختر) از نعمت خواندن نوشتن بی بهره استند، می تواند انگیزۀ خوابربای باشد برای هر انسان رسالتمند و خیلی سزوار توجه و دقت. در همین مسیر دها و صد ها و هزاران مثال می توان آ ورد.

خوب حالا دوباره برمي گردیم به سوی پرسشی که قبلا مطرح کردیم (به چه اندازه واقعا رسالتمند هستیم و فرهنگ رسالتمندی در جامعه افغانستانی ما تا چه حدود توسعه یافته است؟) برای آنکه دقیق تر به م وضوع پرداخته باشیم، نوع رسالت را به سه بخش عمده، رسالت فردی و خانواده گی، رسالت شهروندی و رسالت بشری در سطح جهانی، طبقه بندی میکنیم. در دو مورد اول مثال ها یی را می خواهم بیاورم که خودم شخص اا در جریان آن قرار داشته ام، نه آن که حکایتی را درجای از کسی شنیده باشم!

من در مسیر خدمت ناچیزم باتیم نهاد کودکان نیازمند در هفت سال اخیر، به یک سلسله حقائق عینی در جامعه مستقیم اا برخوردم . حقا یقی که تازه ن یستند، اما خیلی ها مأیوس کننده و رنج دهنده استند . از این سبب همواره در نظر داشته ام که آنها را تكرار کرد و پیهم با آنها تماس گرفت.

 

رسالت فردی و خانواده گی 

تقری ب اا در حدود پنج سال ق بل ، وقتی با برنامۀ آموزشی )امید فردا( دریک منطقۀ فقیر نشین شهر کابل آغاز کردیم، نخست با والدین کودکان صحبت های صورت گرفت. محتوای صحبت برای ما خیلی مایوس کننده بود. اکثر خانواده ها در عوض اینکه فرزندان شان را برای آموزش در مكتب کوچک ما بفرس تند ، انتظار کمک مالی را از طرف نهاد داشتند. این خود به ذات خودش گونۀ از تبادله و سوداگری بود. اما ما چارۀ نداشتیم . همان کار را هم کردیم و برای مردم همین منطقه در چارچوب بر نامۀ کمک های ماهوار نهاد مواد خام غذایی توزیع کردیم. اما با مشکل تازه تری مواجه شدیم. م تأسفانه مردم محل دستبردار نبودند. بار بار مردهای تنومند بی کار و بی روزگار با ریش و مو های حنا کرده و در حالی که سگرت روشن شده به دست داشتند ، به نزدیک مکتب آمده با آموزگاران ما دعوای "طلب حق " می کردند و ادعا داشتند که شما کودکان مارا به مکتب برده اید ، معلوم نیست به این گونه چقدر پول پیدا می کنید پس حق ما! در کجاست؟

این طبقه مردم که حدود شان در جامعه کم هم نیست، همان ها یی استند که انگیزۀ خدمت به انسان حد اقل نزدشان ایجا نشده وحس رسالتمندی شان به درجه ی پایین تر از صفر قرار دارد. ایشان به این باور هستند که دیگران مس ؤولیت برداشتن بارزندگی شان را به عهده دارند!

 

رسالت شهروندی 

مثالی را که در این بخش می آورم ، پیش آمدی است که چند هفته قبل شاهد آن بودیم. نهاد کودکان نیازمند برنامۀ جمع آوری لباس های قابل استفاده را در شهر کابل به راه انداخت. فراخوان از طریق شبکه های اجتماعي به نشر رسید. با یک تعداد هموطنان در شهر کابل مستقیم نیز تماس گرفتیم تا باشد در این راه خیر همراهی نمایند و سبب شوند تا حد ممكن یک تعداد کودکان خیابانی در شهر کابل پوشاک گرم نصیب گردند. زحمتي که باید برای این کارهموار میشد فقط اهدای چند دست لباسی بود که خود شخص کمک کننده به آن نیازمند نیست. اما همین زحمت کوچک را اکثریت به خود روا نداشتند. القصه تفسیر سخن همین که اکثر ما شهروند رسالتمند نیستیم.

 

رسالت بشری 

هنگامی که انسان رسالت خویش را از این زاویه می بیند، رسالت مفهوم وسیعتری پیدا میکند. در این بخش نیز انسان رسالمند مس ؤولیت های بیشمار دارد. به طور مثال، اگر مشكلات حفاظت از محیط زیست را در نظر بگیریم، این معضله یکی از عمده ترین دغدغۀ روزگار ما است . همه میدانیم که موضوع ساده نیست و خیلی هم مغلق و پیچیده است. میدانیم که در برابر فابریکه های شهرهای شانگهای، گوانگجو، شنزن … در کشور چین یک انسان رسالتم ند نیز دست خود را بسته می بیند. با تمام این حال هر کدام ما به سهم خویش می توانیم برای حفظ طبیعت و محیط زیست خدمت انجام دهیم. این بخش رسالت شاید برای بسیاری ها خیلی مشکل به نظر برسد اما سهم ی را که ما در حد توان خویش انجام داده میتوانیم آنقدرهم مشکل نیست. باور دارم هر کدام قادر به انجام آن هستیم. این رسالت از آن لحظۀ شروع میشود که ما به عوص کیسه های پلاستیکی یکبار مصرف، از کیسه های پارچه یی استفاده کنیم. در استفاده از کاغذ، انرژی، مواد غذایی و آب آشامیدنی... صرفه جویی کنیم. جمع آور زباله ها، محافظت گیاهان و درختان. استفاده از وسائل حمل و نقل عمومی در این عرصه می تواند مثال های خوبی باشد.

حالا اگر با عینک حق بین مسأله را نگاه کنیم در می یابیم که در عرصه های نام گرفته شده در جامعه افغانستانی ما به ندرت به این رسالت توجه می شود.

 

در کجای تاریخ؟

روز قبل دوستی را که در حدود یک سال پیش ماستری خویش را در دانشگاه حقوق و علوم اجتماعی در کشور آلمان کسب نموده و اینک چند ماه می شود در شهر برلین در سازمان حقوق بین الملل کار می کند، ملاقات نمودم. در حالیکه از کار جدیدش کاملا ا ذوق زده به نظر می رس ید حکایت کرد که:

آنچه من درهفت سال اخیر کار کردم و یاد گرفتم با آنچه اکنون در سطح جهانی انجام میدهیم، آنقدر تفاوت می کند، که می پندارم دید امروزی ما در آلمان در اکثر موارد در مقایسه با آن قلۀ روشنگری در سطح جهانی ، دست کم ۱۵ - ۲۰ سال به عقب قرار دارد . در خود فرورفتم لحظاتی به سکوت گذشت. از من پرسید به چه فکر میکنی؟ گفتم هیچ.

شاید تصور کرده بتوانید که من در آن لحظه به چه می اندیشیدم؟ من با خودم می اندیشیدم و از خود می پرسیدم که جامعه ی افغانستانی ما در کجای تاریخ قرار دارد؟







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



یلدا صبور