به مناسبت چهل و دومین سال جاودانه شدن روانشاد مجید کلکانی

۱۸ جوزا (خرداد) ۱۴۰۱

"آزادی ملی بدون دموکراسی واقعی، عدالت اجتماعی و گرایش مترقی جز اسارت نوین و ضیاع خونهای ریخته پیامدی نداشته و نخواهد داشت."

مجید کلکانی

 

18جوزای سال 1359خورشیدی، چهل و دومین سال جاودانه شدن رهبر سازمان آزدیبخش مردم افغانستان (ساما) «مجید کلکانی» است. این مرد آزاده و مبارز فرزانه؛ با همرزمانش خواهان تحقق آزادی و عدالتی اجتماعی در کشور بود. مرد که با قامت رسا و بینش سیاسی و نظامی بلند که داشت، برای تحقق آزادی و عدالت اجتماعی و عملی ساختن این آرمان بزرگ خود مشکلات فراوان را دید. اما! به زور و زر تسلیم نشد. اسم «مجید آغا» و کارنامه‌هایش؛ در تاریخ معاصر خراسان/ افغانستان به خط زرین نوشته ‌شده‌است. او وابسته‌ای نه بلوک غرب بود و نه شرق. آزادانه زیست و به راه خود تا روز شهادتش ادامه داد. به معنی کلیمه عیار و یک مبارز آزاده و نترس تاریخ مبارزات سیاسی کشور ما بود.

 

شادروان میر محمد صدیق فرهنگ در خاطراتش می‌نویسد: «در دوره‌ی داوود خان شعله‌ای‌ها، که مخالف سرسخت پرچم و دولت شوروی بودند، تحت فشار آمده بعضی به زندان رفتند و برخی دیگر خود را پنهان نموده به تاسیس جمعیت‌های زیر زمینی اقدام کردند و عده‌ای هم که پایگاه اطرافی داشتند به عملیات چریکی دست زدند. در بین این گروه اخیر از همه معروف‌تر مجید کلکانی بود که در کوهدامن به عملیات آغاز کرد. مجید، چنانچه از لقبش هویدا می‌باشد. از اهالی کلکان یعنی قریه‌ای در کوهدامن بود که حبیب‌الله معروف به بچه سقاء هم از آن ظهور کرده بود. وی هنوز طفل بود که پدر و پدرکلانش به امر هاشم خان، در شرایطی که تفصیل آن برای من معلوم نیست، اعدام شدند و مجید با باقی افراد خانواده‌اش به قندهار تبعید شد. در دوره‌ی شاه محمود خان وی به کابل بازگشته مدتی در لیسه نجات به تحصیل مصروف بود و پس از فراغت تحصیل در لیسه مذکور به فاکولته شرعیات رفت. چندی بعد به اتهام قتل رییس فاکولته مذکور در پغمان گرفتار و به زندان سپرده شد. سه سال باین دلیل در زندان ماند تا اینکه به‌علت فقدان دلایل اثبات جرم رهایی یافت. در دوره‌ی جمهوریت داوود خان وی به کار سازمان دهی روستایان کوهدامن و عملیات چریکی علیه دولت آغاز نمود. حکومت اقدامات زیاد برای گرفتار ساختن او بعمل آورد، اما چون او در بین مردم و حتی مامورین پایین رتبه طرفدار داشت از نقشه‌هایی که برای گرفتاری او طرح می‌شد. بموقع آگاهی یافته خود را از دام نجات می‌داد. دو نفر از همکاران او که یکی از غلام حضرت نام داشت و اسم آن دیگر را فراموش کرده‌ام، در ضمن بر خورد با قوای حکومتی از پا در آمدند، به ‌این صورت که اولی در ضمن بر خوردی با قوای دولت در کوهدامن زخمی شد و دوستانش او را برای تداوی به کابل آورند و در خانه‌ای واقع در چهاردهی جا داده و داکتری را برای معالجه او حاضر کردند. داکتر مذکور از موضوع به حکومت اطلاع داد و غلام حضرت دستگیر و پس از معالجه و تداوی اعدام شد. آن دیگر در مزار شریف از طرف قوای دولتی تعقیب شد و چون در حصه پل اما بکری به محاصره در آمد خود را از سر پل به آب انداخت. اما کمرش معیوب گردیده وی هم دستگیر گردید و اعدام شد. معذالک حکومت به دستگیری مجید توفیق نیافت.»

 

بنا به روایت تاریخی واستفاده ما - از منابع مختلف؛ پیرامون شخصیت کارنامه‌های «مجیدآغا» و سازمان آزادیبخش مردم افغان‌تسان (ساما) - پیش از اینکه «محفل شمالی»، مربوط مجید کلکانی، با سازمان یا گروه «انقلابی خلق‌های افغانستان»، مقاطعه سیاسی کند. درک و دید کمیته‌ای مرکزی مشترک سازمان یا گروه «انقلابی خلق‌های افغانستان» مربوط دو جناح داکتر (فیض‌احمد) قندهاری و (مجید کلکانی) از رژیم هفت ثور1357خورشیدی، اینگونه  بود:-  رژیم حاکم، با راه‌اندازی و بکارگیری اصلاحات اقتصادی و اجتماعی، ممکن طبقات متوسط و پاینی جامعه را تطمیع نماید و از این طریق زمینه فعالیت موثر سیاسی و اجتماعی «سازمان انقلابی خلق‌های افغانستان» محدود گردد. درست و از همین زاویه‌ی دید و فکر، کمیته مرکزی (س. ا. خ. ا.) فیصله نمود، مجید کلکانی، چهری سرشناس و پرآوازه‌ی سازمان، به زندگی «مخفی»، خود پایان دهد و به زندگی «علنی»، بازگردد تا حد اقل تشویش رژیم را از غیابت کلکانی کم کرده باشد. در نتیجه مجید کلکانی، زندگی «علنی»، اختیار کرد. در گام نخست با غلام دستگیر «پنج‌شیری»، وزیر تعلیم و تربیه «رژیم» و به دنبال آن با حفیظ الله «امین»، معاون دوم صدراعظم و اختیاردار کل رژیم، هم صحبت شد. مجید کلکانی، پیشنهاد هر دو را بر اجرایی وظیفه در دستگاه حاکم رد کرد. باگذشت دو - سه ماه، رهبری «س. ا. م. ا.»، به این نتیجه دست یافت: یک - رژیم 7 ثور، با هیچ مخالف سیاسی خویش، سر سازش ندارد. دو-  رژیم 7 ثور، با انتخاب و شیوه فعالیت کاری پیش گرفته خویش، قادر به سمت دهی و تصاحب مردم جامعه نبوده و نخواهد شد. اینجاست مجید کلکانی، بعد سه ماه زندگی «علنی»، به حالت قبلی زندگی «مخفی»، بازگشت. با مخفی شدن دو باره مجید کلکانی، گروه (گ. ا. خ. ا.) به کار تدارکی جهت راه اندازی قیام مسلحانه علیه‌ی رژیم، در میان مردم پرداخت. به دنبال آن در چند منطقه، دست به شورش زد و در برخی از قطعات عسکری نیز به عصیان پرداخت.

سازمان یا گروه (ا. خ. ا.) در تداوم فعالیت‌های سیاسی و نظامی خویش و در پی بازگشت هیئت دونفره کمیته مرکزی آن در خزان سال (1357) خورشیدی از کشور چین، از بابت تفاوت دیدگاه‌های فکری، سیاسی و تشکیلاتی قبلی و برخورد دو گانه هیئت دونفره (یک نماینده از جناح مجید کلکانی و یک نماینده از جناح داکتر فیض‌احمد در ترکیب هیئت، به ترتیب - نماینده اولی به بحث دیپلماتیک علاقمند بوده و تاکید می‌ورزیده و نمایندۀ جناح دومی از بابت جلب کمک‌ها از جمله به جلب کمک نظامی توجه داشته و این تفاوت دیدگاه برای هر یک از جناح، حیثیتی گردید) باعث گردید تا جناح مجید کلکانی، از جناح داکتر فیض‌احمد و گروه (گ. ا. خ. ا.) در زمستان سال (1357) خورشیدی انشعاب نماید.

مجید کلکانی و محفل آن (محفل شمالی) بعد انشعاب از سازمان یا گروه (انقلابی خلق‌های افغانستان) و پس از یک دوره - کار تدارکاتی، یکجا با گروه‌های عبدالهادی «محمودی» و نادرعلی دهاتی، «سازمان آزادیبخش مردم افغانستان» با مخفف (ساما) را پایه‌گذاری نمود. موسسین (ساما) از بابت پذیرش خطوط کلی سیاسی و فکری «محفل شمالی»، مجید کلکانی را به حیث منشی اول و عبدالهادی «محمودی»، را به حیث منشی دوم (ساما) انتخاب نمود و با نشر و بخش اعلامیه‌ی زیر نام «فاجعه یا حماسه»، (در سرطان سال 1358) خورشیدی «ساما» اعلام موجودیت کرد.

سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) در تداوم مبارزه سیاسی، به پخش شبنامه‌ها، عصیان برخی از قطعات و براه انداختن شورش‌های مردمی عیله رژیم پرداخت و به ابتکار این سازمان «جبهه متحد ملی افغانستان»، نیز پایه‌گذاری گردید. خطوط فکری - سیاسی و ایدئولوژی جبهه مذکور بر مبنای دیدگاه متفاوت سه عضو اصلی تشکیل دهنده جبهه) یکی مارکسیستی - لنینیستی می‌اندیشیدند، دیگری ملی –  دموکراتیک فکر می‌کرد و سومی به تفکر ملی – اسلامی باورمند بود) تنظیم گردید. برعلاوه  بنیان‌گذاران جبهه، تعدادی از گروه‌ها، حلقات و شخصیت‌های منفرد نیز شامل جبهه مذکور گردیدند. یکی از الویت‌های کاری جبهه، طرح کودتا برای براندازی «رژیم»، در دستور جبهه قرار گرفت و پیش بینی شده بود در صورت پیروزی کودتا، عبدالملک عبدالرحیم‌زی - رئیس جمهور ومجید کلکانی - صدراعظم خواهد بود. جبهه مجال راه‌اندازی کودتا را نیافت و تفاوت جدی دیدگاه‌ها سبب گردید تا عمر جبهه دیر نپاید و از هم بپاشد. 

(ساما) در جریان فعالیت‌های سیاسی و مبارزات مسلحانه در چند نقطه کشور و فعالیت چریکی در شهر کابل، تلفات زیادی را متقبل شد و تعدادی از اعضای رهبری و کمیته مرکزی خود را از دست داد. از جمله از اعضای رهبری و کادرهای برجسته آن: لالا اشرف، انجنیر قدوس، داود سرمد، رسول جرأت، استاد عزیزالله مشهور به شریف و شمار دیگر، توسط عمال رژیم (حاکمیت کارمل و شوروی) گرفتار و دسته جمعی اعدام گردید. در پی چنین ببند و بگیر و اعدام‌ها و تلفاتی ناشی از نبرد مسلحانه در برابر تنظیم‌های جهادی، مجید کلکانی رهبر «ساما»، در جریان ادای فاتحه (توریالی فرزند وکیل نیک محمد، که توسط رژیم نور محمد «تره کی» - حفیظ الله «امین» به قتل رسیده بود) در مکرویان اول در خانه (اپارتمان) حاجی نیک محمد (شوهر خواهر داکتر نجیب الله، رئیس خاد وقت رژیم) با ارائه راپور توسط خانم حاجی نیک محمد به داکتر نجیب الله و در همکاری صدیق «روهی» (برادر داکتر نجیب و شوهر خانم ثریا بهاء – نویسندۀ کتاب «رها در باد»)، به تاریخ 8 حوت 1358خورشیدی به آسانی دستگیر و بعد از تحقیق، شکنجه زیاد، به تاریخ 18 ماه جوزای 1359خورشیدی در سن 42 سالگی همراه با چند تن از طرفداران حفیظ الله امین (برای همسان ساختن مجید کلکانی با طرفداران حفیظ الله امین) اعدام گردید.  

همزمان با گرفتاری و اعدام مجید کلکانی، در تشکیلات (ساما) اولین انشعاب به رهبری عبدالهادی «محمودی» رخ داد. انشعابیون خود را «سازمان وطن‌پرستان واقعی» (ساوو) معرفی کرد. متعاقب آن، بخشی از رهبری «ساوو» (جدا شده از «ساما») از جمله بشیر«بهمن»، لطیف «محمودی»، «مسجدی» و... دستگیر و اعدام گردید وعبدالهادی «محمودی» (رهبر «ساوو») به کشور آلمان پناهنده شد. متباقی اعضا به گروهای همفکر پیوست و (ساوو) عملاً از هم پاشید. همچنان نادرعلی از بنیان‌گذاران (ساما) و یکی از اعضای برجسته‌ای رهبری آن دستگیر و در سال 1360خورشیدی اعدام گردید. 

پس از اعدام مجید کلکانی، مسئوولیت رهبری «ساما» به عبدالقیوم «رهبر» (برادر مجید کلکانی) سپرده شد. از اینکه بخشی از اعضای رهبری و کادرهای «ساما»، توسط رژیم حاکم، در چند نوبت گرفتار و اعدام گردیده. همچنان تنی چند از اعضای رهبری آن در جریان رویدادهای جنگی جان باخته بود. اعضای باقیمانده رهبری و کادرهای فعال «ساما»، در اواخر سال 1360خورشیدی با دایر نمودن کنفرانس، به ترمیم کمیته مرکزی سازمان (ساما) اقدام نمود و کنفرانس به هدف خود نایل گردید. از آنجایکه پیش از ترمیم کمیته مرکزی و بعد از آن، نیروهای رزمی «ساما»، شروع از نیمه‎ی دوم سال 1357 تا اواخر1361خورشیدی در اثر تقابل و برخورد مسلحانه، با قوت‌های رزمی رژیم (ببرک کارمل) و «تنظیم‌های جهادی» به خصوص نیروهای «حزب اسلامی حکمتیار» تلفات جبران ناپذیری را متقبل گردیده بود. رهبری «ساما»، را واداشت تا برای گریز از دشواری‌های روزگار و جهت حفظ نیروهای رزمی آسیب پذیر باقیمانده خویش، همچنان پیدا کردن مجال تنفس، (پروتکل مخفی و پنهانی) را، به تاریخ 17 جدی 1360خورشیدی غرض آتش بس و همکاری نظامی، با نمایندگان حزب دموکراتیک خلق و رژیم (ببرک کارمل) به امضا رساند. در نتیجه نیروهای جان به سلامت برده از جنگ (در برابر دو نیروی متخاصیم داخلی به همکاری یاران جهانی آن‌ها) را، زیر سایه نیروهای رزمی «رژیم»، جابجا نماید. یکی از نمونه‌های همکاری نظامی متقابل (مطابق پروتکل یاد شده)، ایجاد «غند سنگین» (این غند در رویدادهای اخر سال (1370 و اوایل 1371) خورشیدی از بابت همکاری با مسئوولین «شورای نظار»، و در برقراری رابط  فرمانده احمد شاه «مسعود» با جنرال عبدالرشید «دوستم» رئیس جنبش ملی – اسلامی نقش داشت. در همین راه تنی چنداز رهبری و کادرهای «ساما» حین سفر زریعه طیاره (برای ملاقات با رهبری جنبش ملی – اسلامی) به شمال و سقوط طیاره مذکور به شمول «نیزک» 29 تن جان باخت. نا گفته نباید گذاشت؛ برخی از تشکیلات محلی (ساما) چنین گامی (از بابت مجبوریت در ضمن از برای نفوذ در نیروهای رزمی رژیم) را قبل از عقد پروتکل (ماه جدی) برداشته بودند. از آن جمله می‌توان از تشکیلات هرات (ساما) نام برد. تشکیلات (ساما) بعدتر از بابت «پروتکل پنهانی و مخفی»، که از نظر اعضاء و صفوف پنهان مانده بود، با افشای آن دچار تشنج و تشدد درونی غیر قابل علاج گردید

کمیته مرکزی «ساما» زیر فشارعده‌ی از اعضای رهبری و کدری خود، خواست نیروهای رزمی خویش را (مطابق پروتکل ماه جدی)، در چوکات قوت‌های نظامی رژیم (ببرک کارمل) جابجا کرده بود، از درون قطعات نظامی یاد شده برون کشد، به استثنایی کمیت ناچیزی از آن، در بیرون نمودن متباقی موفق نشد. آخرین جبهه جنگی «ساما»، در میان مردم، در پایان سال 1361خورشیدی در اثر ضربات تنظیم‌های جهادی از جمله حزب اسلامی گلب الدین حکمتیار و دسیسه‌های رژیم، تار و مار گردید و به این ترتیب نقش رزمی توده‌ی (ساما) در میان جبهه‌های مردمی در این دوره پایان پذیرفت.

همزمان با سرکوب بدنه‌های تشکیلاتی از جمله بخشی رهبری آن و پاشیده شدن نیروهای رزمی جبهات «ساما»، جان به سلامت برده‌ها و باقیمانده از رهبری و کادری آن، دو نشریه - به نام‌های (ندای آزادی) در داخل افغانستان و (ندای جوانان) در پشاور پاکستان از نام (ساما) به نشر رسانیدند و نشریه‌ی «ندای آزادی»، زیر کلیشه («ناشر اندیشه‌های ملی و دموکراتیک «ساما») تا همین اکنون - داخل کشور طور مجله کوچک به چاپ می‌رسد و در کشور کانادا تجدید چاپ می‌شود. یکی از تلاش‌های دیگر رهبری «ساما»، در این مقطع زمانی و در ایام تصدی و مسئوولیت عبدالقیوم «رهبر»، اعزام یک هیئت نه نفره (ساما»، به کشور چین، غرض ملاقات با رهبری حزبی و حکومتی چین می‌باشد. اما از جریان مذاکره و نتیجه ملموس آن، تا هنوز معلوماتی به بیرون درز نکرده است.

سر انجام عبدالقیوم رهبر، نیز همراه با تنی چند از یارانش در سال (1369) خورشیدی در ایالت پشاور پاکستان، توسط عناصر استخباراتی «حزب اسلامی حکمتیار» و در تبانی با استخبارات پاکستان، اختطاف (اینکه در بازجوی به سر اختطاف شده‌ها چه گذشت، تا هنوز چیزی در دست  نیست) و به طور مخفی و مرموز جانشان گرفته شد.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

بهار01.09.2022 - 22:14

 یک سوال اساسی همیشه وجود دارد وآن اینکه سیاست‌مداران ما در نهایت از سیاست چه توقعی دارند و هدف نهایی شان چیست ، جدا از مفاهیم کلی مثل آزادی و ترقی و رفاه و عدالت و برابری و امثالهم که همه و همه برای کشور و ملت خواهان آن هستند.
این سوتل به خصوص زمانی برجسته میشود که وقتی به تاریخ احزاب و سازمان های سیاسی کشور دیده شود معلوم میشود که بعد از تشکیل احزاب با گذشت زمان تکثر انقسامی دست میدهد و اکثرا" بنیان گذاران یک حزب یا سازمان هریک برای خود یک حزب و تشکیلات جدید تشکیل میدهند و بعد باز هم انقسام و باز هم انقسام.
مشکل در کجاست؟؟؟؟
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



فرزاد مجیدپور