شعر من

۵ اسد (مرداد) ۱۴۰۲

بر من مگیر خرده!

که چون تیغ سرنوشت،

تا بر گلو و شاهرگ گردن رسیده است،

خوناب دیده های هزاران هزار تن،

هر یک هزار بار،

بر گونه های شعر و سرودم چکیده است!

سرخ است شعر این زمانه و تاریخ این دیار

با خون نوشته اند مگر سطر سطر آن ،

با خون صد هزار!

تا اشک و خون ز دیدهٔ دلها روان بود

تا نان خشک سفره ٔ ما خونچکان بود

تا دشت و کوه و باغ و دمن،

لاله زار ها

تا تپه های خاکی و دریا کنار ها،

گور هزار سرو سهی قامتان بود

ما را مجال شعر تری در دماغ نیست

این جا بساط عیش و طرب هم سراغ نیست!

در لحظه ٔ که پیکر بی جان رستمی

از چاه مکر شغاد ِ بیرون شده

در خانه ٔ که نعش سیاوش در آن بود

کی میتوان ز مستی و شور و شعف سرود

یا وصف گل رخان و پری چهرگان نمود!

شعرم صدای حنجره ٔ سر به دارهاست

شمشیر انتقام توانمند و دادخواه

برنده تر ز خنجر جور جلاد ها

شور و شعور وشعله داغ شرار هاست!

صوت شکست شیشه دلها ست شعر من

اشک خدا به مرگ مسیحاست شعر من







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



راشد رستمی