خاستگاه قومی و زبانی غوریان در جدال قلم

٢٦ سرطان (تیر) ١٣٩٠

سخنی به خواننده

در مورد غور و غوریان کتابها و رساله های زیادی نوشته شده است. اما هیچ پژوهشی در مورد غوریان، تاریخ و فرهنگ آنان، مانند پرداختن به موضوع هویت قومی و زبانی غوریان جدل انگیز و بحث آفرین نبوده است.

با وجود اینکه در تاریخ و جغرافیای غور اسناد و شواهد مبرهن را در مورد غور و غوریان میتوان مشاهده کرد، بازهم عده ای از نویسندگان با چشم بستن به این اسناد و شواهد در تلاش اند برای غور، تاریخ و مردم آن هویت دیگری بسازند. ازین جمله است اظهارنظرها و اندیشه پردازیها در مورد «پشتون بودن»، یا «ترک بودن» غوریان.

 

البته تحلیل و بررسی تاریخ و رویدادهای تاریخی که متکی بر اصلها و معیارهای دانشپژوهانه و استدلالهای علمی و منطقی باشد میتواند نه تنها به زوایای تاریک تاریخ روشنی بیاندازد، بلکه همچنان میتواند در روابط متقابل مردمان و ملتهای منطقه خدمت سترگ و شایسته به شمار آید. اما اگر بررسی و مطالعۀ تاریخ بر پیشداوریها، تعصب و خودخواهیها بنا یابد نه تنها خدمتی به علم و تاریخ نخواهد بود، بلکه به هدفی که نویسندۀ آن در ذهن خود میپروراند، نیز نخواهد انجامید.   

نویسنده این نوشته معتقد است که متعلق بودن به کدام زبان و تبار، یا کدام قوم، مذهب یا نژاد، نه تنها مایۀ شرمندگی و سرافگندگی کسی نیست بلکه انگیزندۀ بالندگی و برازندگی کس نیز نمیتواند باشد. شناخت از تاریخ میتواند کمکی باشد برای آینده و حرکتی باشد به سوی پیش، بر پایۀ تجربه ها و شناختهای که از آن بدست می آید. همچنان داشتن قدامت و دیرینه زیستن در یک سرزمین و  یا تازه زیستن در کشور، هیچ ارزش حقوقی و قانونی برای شهروندان آن کشور نمیتواند داشته باشد. در یک کشور قانون فرما و حقوقپایه، تمام شهروندان آن از لحاظ حقوقی مساوی اند، صرف نظر از اینکه نیاگان آنان چه وقت درآن سرزمین سکونت گزیده اند: درین مثال آن کسیکه پیش از پنجهزار سال در افغانستان ریشۀ تباری دارد یا پیش از پنجسال، دارایی حقوق و وظیفه های یکسان اند، در صورتیکه تبعۀ این کشور باشند[1].

در دین مقدس اسلام، نیز داشتن اصل و نسب، یا نژاد و تبار سبب برتری کسی بر دیگری شمرده نمیشود. بهترین انسان در نزد پروردگار، پرهیزگار ترین انسان است[2].  ازین رو، هدف از پرداختن به این جستار تنها و فقط کوششی است برای آشنایی و شناساندن موضوع که نباید به تبارگرایی و نژادگرایی مغالطه شود. البته شناخت و معرفت از هر موضوع یک حق انسانی و اسلامی است که بر آن نمیتوان خلافی یافت.[3]

 

آنچه به این نوشتار میخوانید، دیدگاه نویسنده آن است. نقل قولها نیز برای تایید این دیدگاه است. اینجانب بهیچوجه به کامل بودن آنچه که درین نبشته میخوانید پافشاری ندارم. اما به این عقیده ام که غوریان امروز بیشتر از هر قومی دیگر به غوریان تاریخی نزدیکتر اند.

 

این نوشته متشکل است از چهار گفتار: گفتار نخست - جدال بر سر زبان و قومیت غوریان؛ گفتار دوم - نظریۀ ترک بودن غوریان؛ گفتار سوم - نظریۀ پشتون بودن غوریان؛ و گفتار چهارم - نظریۀ فارسیوان بودن یا تاجک بودن غوریان. در پایان گفتار چهارم، چند کلمه از گویش فارسی رایج در منطقۀ دولتیار غور نیز گرد آورده میشود.

 

١. جدال بر سر زبان و قومیت غوریان

با وجود اینکه امروز بصورت تقریبی بیش از نود و نه درصد مردم غور به زبان فارسی دری صحبت میکنند، باز هم وقتیکه از تاریخ غوریان سخن بمیان میاید، فارسی زبانان غور به حساب غوریان شامل نمیشوند. بحث و جدل بر میخیزد. نظریه ها و اندیشه ها باهم در تضاد و ستیز  قرار میگیرند. قیل و قال مدرسه شدگان به غالمغال بازاریان مبدل میگردد. همانگونه که در بالا ذکر یافت، جدال قلمی بیشتر بر سرموضوع خاستگاه قومی و زبانی غوریان است. این درحالی است که بسیاری غوریان حتا آگاه نیستند که دیگران دربارۀ تاریخ و سرزمین غور چه میگویند.

این نوشتۀ کوتاه تلاشی است برای روشنی انداختن بر این موضوع، از دیدگاه کسی که خوداهل غور است و نظرش را با توسل جستن به برخی از منبعها و سندهای تاریخی و بر پایۀ آن اسناد مکتوب بیان میدارد و همچنان از گویش مردمان محل گواهی میاورد.

 

فرضیه این قلم بر این نکته استوار است که مردم غور امروز آمیخته از تمام اقوام منطقه اند که با قسمت بزرگ بقایای غوریان قدیم امتزاج یافته اند و مردم امروزین غور را تشکیل داده اند. اینان نزدیکترین مردم با غوریان تاریخی اند و زبان غوریان قدیم با لهجه های گونه گون غور امروز هنوز هم پابرجا است.

 

بصورت کل دربارۀ خاستگاه قومی و زبانی غوریان سه نظر از سه گروه از نویسندگان وجود: نظریۀ ترک بودن غوریان و نظریۀ پشتون بودن غوریان که از سوی به ترتیب پشتونان و ترکان ارایه شده است و سوم نظر فارسی زبان بودن غوریان که آن را فارسی زبانان تایید میکنند. نویسندگان پشتون (البته نه همه) میگویند که غوریان در گذشته پشتون بوده اند. نویسندگان ترک تبار افغانستان ادعا میکنند که غوریان ترک بوده اند. وجه مشترک هردوی این نویسندگان این است که هردو گروه منکر اند که غوریان امروزین فرزندان غوریان دیروزین اند و هردو میگویند که غوریان  پس از گذشت زمان زبان مادری شان را (پشتو را به عقیدۀ پشتونان و ترکی را به عقیدۀ ترکان) فراموش کرده اند.

 

به اندیشۀ این قلم، برای بررسی این موضوع مهم مینماید که دانسته شود که مسکن و ماوای این گروههای قومی بر پایۀ گزارشهای تاریخی کجا بوده است و اینان چگونه به غور رسیده اند. اگر رسیده اند و بازهم چگونه از غور رفته اند که اثری از آنان و زبان شان در غور نیست. وقتیکه باشگاه اصلی این گروههای قومی دانسته شود، از دیدگاه این قلم موضوع قومیت و زبان نیز حل میشود.

این قلم درینمورد همچنان تاکید میکند که وقتیکه ما از غور صحبت میکنیم این را باید در نظر داشته باشیم که ما از منطقۀ صحبت میکنیم که حد اقل بعد از انتشار دین مبین اسلام، کوهساران و کوهپایه های آن، برای تاریخنویسان و جغرافیا نگاران منطقۀ گمنام نبوده است. منطقه غور که در گذشته بیشتر از آن بوده است که امروز بنام ولایت غور مسما است، هرگز یک منطقۀ نامسکون، بی باشنده و بی نفوس نبوده است. ازین رو، دربارۀ غور کتابها و روایتهای متعدد نوشته شده است. برخی از آنها به شکل روایتهای تاریخی و نوشته های جغرافیا نویسان بما رسیده است.

 

از شروع انتشار دین مقدس اسلام در افغانستان به بعد، غوریان سده های پیهم در جریان رویدادها و حادثه های آن زمان دخیل بوده اند. چنانچه ماهوی سوری[4] که در آن وقت حاکم مرو بود با لشکری عرب ساخت و در سال٦٥٢ میلادی به کمک آسیابانی یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی را بکشت[5].  اما با آنهم غوریان استقلال محلی خویش را برای چند قرن در برابر حمله های عرب حفظ کردند. غوریان در حوادث بعدی سیاسی و نظامی منطقه نیز همواره اشتراک داشته اند. از جمله امیر فولاد شنسبی در قرن هشتم میلادی در قیام ابومسلم خراسانی همکاری نمود، امیر بنجی بهاران در اواخر همان قرن به دربار خلافت عباسی رفت و منشوری از هارون رشید بدست آورد[6].  سرانجام  غوریان در میانۀ سدۀ دوازدهم میلادی امپراتوری وسیع و پهناور بگسترانیدند که بعضی از آثار ماندگاری آن بجا مانده است و بعد از آن ملوک کرت از بقایای همین غوریان بودند.

پس وقتی که ما از غور و مردم آن صحبت میکنیم، باید از نوشته های تاریخنویسان و جغرافیا نگاران که در منطقه درآن زمانه های سفر کرده اند استفاده کنیم. و ازروی همان اسناد تاریخی سخن بگوییم. طوریکه هویدا است تاریخ غوریان نیز مانند هر قوم دیگر از روایتهای افسانه یی، و نیمه افسانه یی و نیمه تاریخی میاغازد و سپس به روایتهای تاریخی میپیوندد.

نوشته های تاریخی به نظر این قلم، به اندازۀ کافی در مورد زبان و مردم غور روشنی میاندازد. ازینرو بنظر این قلم نباید به روایتهای افسانوی و نیمه افسانوی ویا کتابهای جعلی و مشکوک که برای پیشبرد مقصدهای سیاسی نوشته شده اند، رو آورد.

 

٢ نظریۀ ترک بودن غوریان

نظریۀ ترک بودن غوریان از سوی نویسندگان ترک تبار بیان میشود. این نظریه را عدۀ از ترکتباران از جمله محترم آغای عنایت الله شهرانی در فصل چهارم کتابش زیر عنوان «تاریخچۀ نژادها و اقوام در افغانستان» بیان می کنند. با وصف احترام به عقیدۀ محترم شهرانی، باید گفت که این قلم هر چند کوشیدم از منبعها و دلیلهای که آغای شهرانی برای اثبات ادعای شان درین موضوع آورده اند، چیزی در نیافتم. باید گفت که به عقیدۀ آقای شهرانی نه تنها دودمان غوریها، بلکه کوشانیها، یفتلیها وشاخهای بعدی حاکمیتها و از جمله رتبیلشاهان، کابل شاهان، لویکهای غزنی، شارها، غلجیها، لودیها وغیره همه ترک بوده اند.

ما درینباره  در مورد کوشانیان (سال ٤٠ تا ٢٢٠ میلادی) و یفتلیان (سال ٤٢٥ تا ٥٦٦ میلادی) بصورت مختصر اشاره میکنیم که اینان ترک نبوده اند. چون نظریه های موجود است مبنا بر اینکه شاید غوریان از خلف های این دو سلسله باشند، این اندیشه ما را به این وامیدارد که از کوشانیان و یفتلیان نیز شمه یی ذکر کنیم.

 

خطا و اشتباهی اساسی تاریخنویسانیکه میگویند کوشانیان و یفتلیها از قبایل ترک بوده اند اینست که آنان هر قببیله ای مهاجر و مهاجمی را که در سمت شمال افغانستان و ورارود (ماوراء النهر) زیسته اند؛ و سپس از همانجا به سوی افغانستان و یا هندوستان سرازیر شده اند، از قبیله های ترک میدانند. از همین رو به نظر آنان کوشانیها، یفتلیها، سکاییها، بشمول تخاریها که تخارستان امروزین از نام آنها گرفته شده است، ترک اند. تا آنجا چنین تلقین پیش می رود که آنان حتا آمودریا را مرز میان ترکتباران و و مردم غیر ترک می شمارند. 

ولی بیشترین تاریخنویسان مهم به این نظر اند که کوشانیها و یفتلیها از قبایل آریایی سیتی اند، که از حوزه تاریم «آریانا ویجو» بر اثر فشار متداوم ترکها ابتدا در بین سیحون و جیحون متمرکز شدند و بعد ازآن با عبور از آمودریا وارد تخارستان، بلخ و بجنوب هندوکش کشیدند. به عقیدۀ سید بهادرشاه ظفر کاکاخیل استاد دانشگاه پشاورمؤلف تاریخ  «پشتانه د تاریخ په رنا کی»، ازسدۀ ششم قبل ازمیلاد تا آخر قرن چهارم میلادی به غیرازسکندرمقدونی هرکس که درین سرزمین آمده ایرانی نسل بوده است.

مورخان دیگر نیز به این عقیده اند که حضور عنصر ترک در فلات ایران، خراسان تاریخی و ورارود به زمانه های پسین ارتباط میگیرد. طوریکه میر غلام محمد غبار که اثرش «افغانستان در مسیر تاریخ» یکی از کتاب های معتبر در تاریخ افغانستان است در مورد ورود عنصر ترک در افغانستان چنین می نویسد: «...روی همرفته آسیای مرکزی و شرقی، شامل صحراها و ریگزارها با گرمای شدید و سرمای شدید و بعضأ سطوح مرتفع و قسمأ کوهای پر آب و علف و مساعد به زندگی است. این حصص مساعد عبارت است: اول از حوزه بایکال (مسکن اصلی مغلها). دوم حوزه بالخاش (مسکن اصلی ترکها). سوم حوزه تاریم (اصلا مسکن آریها بود، و از قرن هشتم مسکن ترکها قرار گرفت). چهارم حوزه ارال شامل ماورأ النهر – اراضی واقع بین جیهون و سیحون و سرزمین خوارزم - حوزه ارال اصلا مسکن آریها بود ولی به تدریج تورکها و ترکنمها در این حوزه نفوذ و بالاخره اکثریت فایق و دولتها تشکیل دادند»[7]. همو در بارۀ قوم ترک مینویسد که اصلا وقتی که قسما مغلها با آریه های آسیایی مزج و مخلوط شدند، نام «ترک» به آنها اطلاق شد[8].  غبار کوشانیها و یفتلی ها را از قبایل سیتی  وآریایی میداند.

آغای میر حسین خنجی  یکی از تاریخنویسان ایران، دربارۀ باشگاه و کوچیدن ترکها در فلات ایران (یا ایران زمین) که سرزمین فراتر از ایران سیاسی امروزه است و در گذشته شامل افغانستان، ورارود (ماورالنهر) و قفقاز نیز میشده است؛ مینویسد: «دربارۀ خاستگاهِ اقوام ترك اطلاعات بسنده‌ از منابع تاريخی دردست است. اين منابع می‌گويند كه سرزمينهای ترك‌نشين در قرنهای هفتم و هشتم ميلادی در ماورای مرزهای شرقی و شمالی فلات ايران، يعنی سرزمينهای آن سوی سيردريا (سيحون) و اطراف درياچه‌ی خوارزم (آرال) و بيابانهای شرقی و شمالی دريای مازندران (خزر) و سرزمينهای ماورای قفقاز بوده است. در قرن اول هجری كه ايران در سلطۀ عربها بوده فقط در سرزمينهای شرق سيردريا با مركزيت كاشغر (اكنون غرب چين)، و سرزمينِ كوچكی در شمال كوههای قفقاز از وجود دولت گزارش به دست داده شده است». آغای خنجی درین رابطه ادامه میدهد كه همراه با حملۀ عرب به ايران و فروپاشی شاهنشاهی ساسانی نخستين خزشهای جماعات ترك به درون سرزمينِ ايرانی‌نشينِ سغد از ماورای سيردريا (سيحون) از يكسو، و به درون سرزمينِ ايرانی‌نشينِ هيركانيا (كه اكنون نيمی از تركمنستان را شامل می‌شود) از سوی ديگر رخ داد. در همين زمان تركان ماورای قفقاز- كه ارانی‌ها به‌ آنها خزر می‌گفتند- تلاشهائی برای خزش به درون سرزمينِ ايرانی‌نشينِ اران و شروان (جمهوری آذربايجانِ كنونی) انجام دادند، و چند تلاشِ آنها توسط سپاهيان خلافتِ عربی به‌ كمكِ خودِ ايرانی‌ها به عقب زده شد. بعنوان نمونه‌ئی از تلاش يك خزش بزرگ به درون اران و شروان گزارشی می‌گويد كه درسال ١٧٨ هجری خورشيدی يك جمع بزرگ از خزرها كه رئيسشان خاقان ناميده می‌شد از گذرگاههای قفقاز به‌ درون اران سرازير شدند و دست به تخريب وكشتار زدند. خازم ابن خُزَيمه را هارون‌الرشيد به منطقه فرستاد و او آنها را بيرون راند و دربندهای كوهستانی قفقاز را بازسازی كرد. اين گزارش را می‌توان در ارتباط با تحريكات دولت بيزانس (روم شرقی) در جهت ايجادِ دردسر برای خليفه در مرزهای شمالی كشورش بازخوانی كرد كه داستانش دراز می‌شود، و می‌توان آن‌را با تلاشهای رومی‌ها برای بازپس گيری ارمنستان و بخشهائی از آناتولی كه در اشغال عربهای مسلمان بود ارتباط داد[9].

از روی این نوشته ها به آسانی می توان پی برد که ترکان در آن وقت به کوهساران غور دسترسی نداشتند. حال آنکه داده های تاریخی بما می نمایاند که در همان زمان غور منطقۀ گمنام نبوده است و شاهزاده نشینانی داشته که بطور مشخص از ماهوی سوری سال ٦٥٢ میلادی میتوان نامبرد. در هیچ یک ازین آثار غوریها را کسی ترک ننوشته است. البته کوهساران غور جای نیست که عناصر بیگانه به سادگی به آن رسوخ کند و گذارش و روایتی هم از آن بدست نباشد. تا تاریخ بیاد دارد شاهزادگان غور در کوپایه های آن دیار با استقلال محلی خود میزیسته اند.

 

اما در بارۀ ترک بودن یا نبودن کوشانیها و یفتلیها این را باید بازهم یاد دهانی کرد که بیشتر نویسندگان مهم تاریخ، تاکید می کنند که آنان ترک نبوده اند. به عقیدۀ مرحوم عبدالحی حبیبی که در تاریخ مختـصر افغانسـتان، نوشته است: « کوشانیهاهم نسل سا کها ازنژاد آریائی که چینائی ها آنها را یوچی میگفتند ازحصه شمال شرقی چین درسال 127 میلادی ازدریای آمو بسمت جنوب عبور نمودند». درهمین کتاب راجع به یفتلی ها میگوید: « درحدود 425 میلادی ازآریائی های سفید پوست که چینائی ها آنها را یی- تی- لی- دو، رومیان ویونانیان افتالیت، عربها هیطل، بزبان سنسگریت شوته هونه (سفید پوستان) یاد میکردند ازآسیای میانه درشمال هندوکش از تخار و باختر از دریای آمو عبور کردند».  در تاریخ افغانستان بعد از اسلام آقای مرحوم حبیبی راجع به یفتلیها چنین اظهارمی دارند: « در عهد ساسانی ها، هونهای یفتلی از نژاد آریائی از طرف تخار بر کابل و زابل حمله کردند که مورخین عرب مانند یعقوبی، ابن خرداذیه، بلاذری و دیگران ازین دودمان هائی بنام های شیران بامیان، دوران شاهان، رتبیلان، کابل شاهان، لویک و شار، یاد ها دارند».

احمد علی کهزاد ضمن بحث در بارۀ وجه تسمیۀ یفتل و یفتلی مینویسد که «یفتلها یا یفتلیها عبارت اند از دستۀ قبایلی که اصلا مانند اقوام تخاری و کوشانی، آریایی نژاد بوده اند و بین سالهای ٣٨٥ و ٤٢٠ مسیحی از ماورای آمو در تخارستان یعنی بدخشان و علاقۀ بلخ امروزه سرکشیده و متعاقبا اول در شمال و بعد در جنوب هندوکش منبسط شده و به تشکیل سلطنت مقتدری توفیق یافتند». آغای کهزاد تاکید میکند که دادن پسوند سفید به هنها، یعنی هنهای سفید این اشتباه را نزد یک عده از محققان اروپایی به وجود آورده است که فکر کنند که یفتلیها، از همان هن ها اند که با تهاجمهای پیهم خود در اروپا، باعث انهدام مدنیت لاتینی اروپا شدند. او میگوید که یفتلی ها را اکثر ملل شرقی و آسیا میشناسند.[10] 

 

یکی از سندهای مهم بیانگر ترک نبودن کوشانیان و یفتلیها که غبار آنان ار از قبایل سیتی میداند، سنگنبشتۀ رباطک است که در سال ١٣٧٢ در ولایت سمنگان افغانستان کشف شد. این نوشته، بحث دیرینه در باره خاستگاه قومی و فرهنگی کوشانیان و باور‌های آنان را از نظر این قلم مبرهن تر پایان داد. از روی این سنگنبشته، دانسته میشود که کوشانیها هیچگونه پیوستگی و وابستگی با قبیله‌های بادیه‌نشین آلتاییِ آسیای میانه شرقی نداشته‌ اند و دارنده تبار، فرهنگ، دین و زبان آریایی بوده‌اند. کوشانیها زبان خود را به نام «زبان آریایی» می‌شناخته‌ اند و آن نیای زبان فارسی دری است. زبان آریایی که شکل تحول‌یافته آن فارسی دری است، زبان همگانی مردمان سرزمین‌های ایرانی (آریایی) به معنای تاریخی آن بوده و دلالت بر تمامی سرزمین‌های ایرانی (آریایی) دارد. این نوشته مینمایاند که آنان همچنان حوصله مندی و مدارای دینی داشتند و با متدینان بر پایۀ مدارای دینی رفتار میکردند. این خود میرساند که در قلمرو آنان دینها و مذهبهای مختلف رایج بود و بودایی یگانه دین آنان نبود. آنان با همه دین ها برخورد ملاطفت آمیز داشته اند.

 

 

تصویر: سنگنبشتۀ رباطک

 

متن[11] زیر گزارشی فارسی از بخش‌های سالم‌ باقیمانده سنگنبشتۀ رباطک است که کوشش شده تا ترتیب واژگان- تا جای ممکن- همانند متن اصلی باشد:

 

"کـنـیـشـکـای کـوشـانـی، رهایی ‌بخش بزرگ، نیکوکار، فرمانروای دادگر، شایسته نیایش یزدان، که فرا دست آورد پادشاهی را بخواست نَـنَـه و بخواست همه دیگر ایزدان. که بیاغازید نخستین سال را به خشنودی خدایان. او صادر می‌کند یک فرمان به یونانی و سپس بیان می‌دارد به زبان آریـایـی.  . . «سَـکِــتَـه»، «کَــئـوسـانـبـی»، «پـاتـالی‌پـوتـرا»، «چـامـپا»  . . .  پادشاه کنیشکا به «شـافـر نـوکـونْــزوک/ ناقَــنـزاق» فرمان می‌دهد نیایشگاه بزرگی بنام ایزدان در سرزمین . . . برای ایزدان بسازد و در آن تندیس‌های ایزدبانو «مَـه» در برترین جا، خدای «آرمــوز» آفریننده خوشی‌ها، «آردوخــش»، «سـروشَــرد»، «نَـرسَــه»، «مـهــر»، «مَـهَـشـان» و «ویـنـک» تراشیده و گذاشته شوند. همچنین فرمان می‌دهد که تندیس این شاهان را بسازند و در نیایشگاه بگذارند: «شـاه کـوجـولَـه کَــدفـیـز»، پدر پدر بزرگ، «شـاه ویـمَـه تَـکــتـو» پدر بزرگ، «شـاه ویـمَـه کَـدفـیـز»، پدر و خود «کـنـیـشـکـا» . . . باشد تا آن ایزدان، یاری ‌رسان شـاه شـاهـان کـنـیـشـکـا باشند."

 

 دلیلهای فوق از جمله ذکر مسکن و ماوای اصلی ترکها، چگونگی مهاجرت و کوچیدن آنان، اظهارات مورخان در بارۀ کوشانیان و یفتلیان و بخصوص سنگنبشتۀ رباطک بصورت واضح میرسانند که اگر غوریان را از اخلاف کوشانیان و یفتلیان نیز بشماریم، که ممکن است هم باشند، آنان را ترک نمی توان شمرد.

اما در تاریخ بعد از اسلام در تمام سند ها و منبعهای تاریخی که از غور و غوریان ذکر شده است، کسی آنان را ترک نگفته است و هم کسی زبان ایشان را ترکی ننامیده است. در طبقات ناصری از ترکها زیاد سخن گفته شده است، ولی همیشه بنام قومی جدا از غوریها. کسانیکه ترک بوده اند از آنان بنام ترک یاد نموده است.[12] از جمله اینکه شاهان غوری غلامان ترکی زیاد داشتند و با آنان مانند فرزند رفتار میکردند و به آنان اعتماد کامل مینمودند. سلطان تاج الدین یلدوز، سلطان ناصر الدین قباچه، سلطان قطب الدین ایبک و دیگران از غلامان  ترکی با اعتماد غوریان بودند که به مقامهای مهم لشکری و کشوری رسیدند و شاهنشاهی غوریان را در هند ادامه دادند. درین زمینه در طبقات ناصری آگهیهای زیاد داده شده است.

در طبقات ناصری میخوانیم : یکی از مقربان حضرت سلطنت او (یعنی معزالدین محمد بن سام ) جرأتی نمود و عرضه داشت چون تو پادشاهی را که در بسیط ممالک در علوشأن هیچ پادشاهی همتا نیست ، پسران بایستی دولت ترا، تا هر یک از ایشان وارث مملکتی بودندی از ممالک گیتی ، و بعد از انقراض عهد این سلطنت ملک در این خاندان باقی ماندی ، بر لفظ مبارک آن پادشاه طاب ثراه رفت که دیگر سلاطین را یک فرزند و یا دو فرزند باشد مرا چندین هزار فرزند است ، یعنی بندگان ترک ، که مملکت من میراث ایشان خواهد بود. بعد از من خطبه ٔ ممالک به اسم من نگاه خواهند داشت ، و همچنان که بود بر لفظ آن پادشاه غازی رفت ، بعد از او کل ممالک هندوستان را تا بغایت که تحریر این سطور است ، سنه ٔ ثمان و خمسین و ستمائه ٔ محافظت نمودندی ».

 از جمله ٔ این «فرزندان » تاج الدین یلدوز مرتبه ٔ دامادی سلطان معزالدین محمد داشت و قطب الدین ایبک داماد تاج الدین یلدوز بود و شمس الدین التتمش و ناصرالدین قباجه دو دختر قطب الدین ایبک را در حباله ٔ نکاح داشتند. ایبک از غلامانی بود که سلطان معزالدین از تجار خراسانی در غزنین خریده ، و بر اثر لیاقتی که در او مشاهده کرده بود به مقامات عالی رسانید و چند فتح از فتوحات معزالدین بر دست همین غلام برآمد، و او بعد از فوت معزالدین محمد در عهد سلطنت غیاث الدین محمود چتر و لقب سلطانی از پادشاه غوری یافت و در سال 602 هَ . ق . در لاهور بر تخت سلطنت جلوس کرد و در سال 607 هَ . ق . درگذشت ، و مدت سلطنت او با چتر و سکه و خطبه چهار سال و کسری بود.[13]

 

كتاب طبقات ناصري كه در عهد غوريان نوشته شده و آنهم توسط كسي كه در دربار آنها بزرگ شده و بهتر از هركس ديگر تيره و تبار ايشان را مي شناسد، در جای دیگری در مورد تبار غوریان چنين اشاره  دارد: «ملك فخرالدين بن مسعود بن حسين، از شش برادر ديگر مهتر بود، و مادر او ترك بود، و او پادشاه بس بزرگ بود. چون از مادر سلاطين نبود، او را به تخت ممالك غور جاي نداده بودند؛ به سبب آنچه پنج برادر، هم از پدر و هم از مادر شنسباني بودند؛ و ملك الجبال محمد كه به غزنين شهادت يافت، از زن ديگر بود، كه خادمة مادر سلاطين بود، وملك فخرالدين مسعود از كنيزك ترك بود، چناچه تقرير يافت.»[14] اين سند به صراحت مي رساند كه غوريان ترك نبوده اند و آناني را كه از مادر ترك و پدر شنسبانيه به دنيا آمده بودند، حق پادشاهي نيز نمي دادند. گرچي اين يك ذهنيت تفوق طلبانه اشرافيان قديم است؛ ولي بهترين سندي است كه ترك نبودن غوريان را به اثبات مي رساند.

 

٣ نظریۀ پشتون بودن غوریان 

پشتون بودن غوریان از سوی یکعده کمی نویسندگان پشتون مطرح گردیده است. آنان فکر میکنند که چون مسکن اصلی پشتونها کوهای غور بوده است، حکمرانان آن زمان غور نیز پشتون بوده اند.

اما درباره باشگاه نخستین یا مسکن اولی پشتونها در میان نویسندگان پشتون اختلاف نظر وجود دارد. برای شمار زيادی منطقهء نخستين زيست افغانان کوه های سلیمان ميباشد وبرای ديگری غور، و گروه سومی محل بود و باش افغانان راساحات غزنی و قندهارميداند. مرحوم عبدالحی حبیبی که بیدون شک به تاریخ افغانستان خدمتهای ارزنده و عالی انجام داده است در مورد منشای غوریان، مرتکب اشتباه شده است. او به این باور بود که غوریان از جملۀ پشتونان بوده است.

اساس عقیده آنانیکه میگویند باشگاه نخستین پشتونان غور بوده است، بربنیاد و اساس دو دلیل بیان میشود: روایتهای افسانه یی و کتاب پته خزانه (خزانۀ نهفته).[15]

بر اساس روایتهای افسانه یی و کتاب «پته خزانه» مسکن اصلی پشتونها (افغانها) کوهای غور بوده است و آنان از همین غور به سوی مناطق دیگر پراگنده شده اند. باید گفت که اصلیت واقعی کتاب «پته خزانه» از سوی بسیاری تاریخنویسان و پشتون شناسان زیر سوال قرار دارد.[16]

اما افسانه ها اگر به واقعیت تاریخی سازگار نباشند، اهمیت شان را نیز از دست میدهند. به همین سبب نمیتوان آن را دلیلی موجه در بارۀ مسایل تاریخی شمرد. بخصوص اگر در مورد مسئله های تاریخی، روایتها و اسناد معین تاریخی موجود باشد.

از سوی دیگر همانطوریکه در فوق بیان شد اصلیت کتاب «پته خزانه» تا کنون به اثبات نرسیده است. ازینجاست که پشتوشناس مشهور «مورگنستیرنه» در مورد اشعار کهن این کتاب ایرادهای دارد و گفته است که صحت نظریات عبد الحی حبیبی و اصالت این کتاب زمان قابل پذیرش است که نسخۀ خطی آن از لحاظ «فیلالوژی» و مرکب شناسی و غیره بررسی شود.[17] دانشمند شوروی افغان شناس م. گ. اسلانوف نیز بدين باوراست که ( پته خزانه) افغانان اصليت ندارد.

 

این درحالی است که بسیاری از نویسندگان مسکن اصلی پشتونها را که در کتابهای تاریخی بنام «افغانان»[18] نامیده می شوند، نه کوهای غور بلکه کوهای سلیمان میدانند. در زیر نقل قولهای از تاریخ نویسان و جغرافیا نگاران دوران گذشته و نویسندگان غربی برای توضیح این موضوع به اختصار آورده میشود.
اولین اثری که در آن از افغانان یاداوری شده است کتاب "حدودالعالم" ٩٨٢-٩٨٣ است. درین کتاب فقط همين قدرياد آوری شده است که افغانان دردهکده ای بنام سول یا سوال[19] زنده گی مينمايند وازجملۀ مناطق مسکونی شان ميان هندوستان وغزنی يادآوری ميشود که حکمران آن نينهار یا احتمالآ ننگرهار نام دارد.[20] در کتاب "حدودالعالم" ٩٨٢-٩٨٣ ذکری از غور بنام مسکن پشتونان نیست و از آن به عنوان مسکن آنان سخن نمیگوید. " تاريخ یمينی" که مؤلف آن ابوناصرمحمد ابن عبدالجبارعتبی تاريخ نگارمشهورسلطان محمودغزنوی ميباشد و در سالهای ١٠٢١-١٠٢٢ میلادی  تالیف شده، اثر دیگری است  که ازافغانان یاد آوری شده است. عتبی قبيله های افغان را چون کسانيکه درارتفاعات بلند کوه ها و دربالا ترين صخره ها زنده گی دارند ارزيابی مينمايد که به دزدی وغارت تنگی ها ودره های مجاوراشتغال دارند.[21]  اما در گزارش عتبی از موقعیت این کوه ها معلومات بیشتر نمیدهد و این پرسش را بی پاسخ میگذارد که این کوهها در کجا موقعیت دارند. حکيم ودانشمند بزرگ البيرونی در نيمۀ اول سدهء يازدهم خاطرنشان کرده است که افغانان درکوه هایی زنده گی مينمايند که مرزغربی هند راتشکيل ميدهند[22]. بيرونی درنوشته خود در بارهء "هند" که نزدیک به سال ١٠٣٠میلادی نوشته شده است در بارۀ این کوهها، بيان ميدارد: درکوه هاییکه مرزغربی هند را تشکيل  ميدهند،  قبيله های مختلف افغان زنده گی مينمايند که تا وادی همسايگی سند گسترش ميیابند. دارمیستیترافغانشناس فرانسوی درین رابطه ميگويد: ازقرينه چنين برميآيد که دراينجا سخن تنها درمورد کوه های سلیمان رفته است، چون اين کوه ها ازيکسو مرزهای غربی هند را تشکيل ميدهند وازسوی ديگرمستقيمآ به وادی هند (سند) پيوست دارند.[23]

ابن بطوطه، گردشگرعربی، که دوصد سال پس از البيرونی، در منطقه سفر کرده بود، بسیار مشخصتر از کوه های سليمان بمثابه جای عمدۀ اسکان نخستين افغانان نام ميبرد. او که در سال١٣٣١میلادی از راه کابل به هند سفر داشت برای ما از چشم ديد خويش چنين مینگارد: "ما درکابل آمديم، که زمانی شهربزرگی بود و اکنون بجای آن دهکده است که درآن يک قبيله ايرانی زنده گی دارد که آن را افغانان مينامند و به آنان کوه ها وتنگی های کوهی تعلق ميگيرند که عمدتآ به آن کوه های سليمان ميگويند و دارای نيروی بیشتر اند. پيشۀ عمده و اساسی آنان را راهزنی و گردنه گيری تشکيل ميدهد.[24] حافظ رحمت، در"خلاصته النسب" خویش که درسده ای هژدهم نوشته شده است،اعتراف مينمايد که تا زمان حمکرانی محمودغزنوی، افغانان فقط در ساحه ای غزنی و قندهار امرار حیات مينمودند. چون تا اين دوران افغانان تنها حوزه غزنی و قندهار را اشغال کرده بودند.[25]

طوریکه دیده میشود، در کتابهای فوق مؤلفان سده های ميانه اين دوران معلومات گسترده ای درباره جغرافيه کشورهايی که ميان خراسان وهند موقعيت دارند، واطلاعات شمرده ای درمورد مردمانيکه اين مؤلفان آنان را خوب ميشناسند گزارش ميدهند. ولی در هیچیک ازین آثار کوهای غور به عنوان محل اصلی بودوباش و مسکن افغانان ذکر نشده است و حتا نامی از غور در رابطه با پشتونها، برده نشده است. حال آنکه غور در آن زمان منطقۀ گمنام نبود.

در گذشته، سرزمین غور گسترده تر و وسیعتر از غور امروزی بوده است. در مورد غور جغرافیه نویسان و گردشگران آن زمان معلومات کم و بیش موثق داده اند. ولی درین گزارشها از وجود افغانان در غور سخنی بمیان نیامده است. گزارشهای فوق بگونۀ آشکار و واضح بیان میکند که افغانان در مناطق پیرامون کوههای سلیمان زندگی میکرده اند و ازهمین جا به مناطق دیگر گسترش یافته اند و غور باشگاه نخستین آنان نبوده است.

طبق گزارش بیلو، صدها سال ديرتر ازآن، چون جمعيت آنان یعنی افغانها، که افزايش قابل ملاحظه يافتتند واين کشوربرايشان نهایت تنگ وخرد شده بود، آنان با کاربرد نيروی زور، مرزهای خويش را بسوی کوهستان، کابل، قندهار وغزنی گسترش دادند.[26]  در کتاب دیگری بنام «تاريخ سلطانی»، تألیف سلطان محمد خان بن موسی خان درانی در چگونگی ظهورقبايل ابدالی در فلات قندهار چنين میخوانیم: جای بود و باش نخستين افغانان کوه های سليمان است. ابداليان فقط درسدهء پانزدهم، بزور زمينهای جلگه های قندهاررا به چنگ درآوردند.[27]

بیشتر نویسندگان اروپایی که در مورد افغانستان و کشورهای همجوار پژوهش و تحقیق نموده اند باور ندارند که کوهای غور باشگاه نخستین پشتونها بوده باشد. بويژه شرقشناس روس ب.ای. بر اين نظريه تاکيد دارد که محل زيست نخستين افغانان کوه های سليمان است.

درین باره توجه خواننده را به نکات مهمی جلب می نمایم، که در کتاب «رشد فيوداليزم و تشکیل دولت درمیان افغانان» درج شده است. این کتاب تالیف ایگر ميخاييلویچ ریسنیر است که از سوی فرهنگستان علوم اتحادشوری (سابق)، انستيتوت شرق شناسی، سال ١٩٥٤ میلادی در مسکو انتشار یافته است، به کوشش محترم امين آقا متین، استاد پيشين اقتصاد دانشگاه کابل به زبان دری برگردانیده شده است. درین کتاب آگاهی های روشن دربارۀ رد این ادعا دارد؛ و آن اینکه شاهان غور پشتون نبوده اند دارد. لازم به یاد آوری است که این آگهیها برپایۀ منبعها و سندهای تاریخی سده های میانه استوار است. این نکات با اندک اختصار، همرا با منابع که در داخل متن ذکر گردیده است، به خدمت خوانندگان پیشکش میگردد.

«ضمن رد داشتن ريشه افسانه ای افغانان با یهوديان قديم، ب. ای. دورن مينويسد: معلوم نيست که ازکجا اين باور برای افغانان پيداشده است که آنان ريشه ديرینه یهودي دارند؛ شايد هم اين مسلۀ اتفاقی باعث شده باشد که افغانان از زمانهای نامعلوم  درکوه های سليمان زنده گی داشتند (ب. ای. دورن. کلیات جلد دوم، برگه 72). با عقيده ای دورن ، ن.، ای. آريیستوف کاملآ توافق داشته وديد خود را اينگونه بيان ميدارد: درزمان بابر افغانستان را فقط کوه های سليمان میناميدند. یعنی پدر وطن ديرين اقوام افغان که ويژه گی های طبيعی اين محل را ميتوان در رفتار و خصوصيات آنان به وضوح مشاهده نمود (ن. ای. آریستوف. درباره افغانستان ومردم آن، برگه 14). با وجود آن، آريستوف، برخلاف دورن که هنوز پیرامون عنعنات افغانان پژوهش هم کرده است، با استناد و تکیه به گواهی منابع پژوهش شده ای نيمه دوم سده پانزدهم که نشان ميدهند، مردم قرون وسطی غورافغانان نبودند، تاکيد مينمايد که مردم غور، یعنی حوضه يا استخربالایی هريرود و استخربالایی هلمند و ديگر سرازيری های شمال درياچه آمون ابداً  وبه هيچ وجه مسکن وجای بودوباش افغانان نبوده و به تاجيکان- ايرانيان متعلق ميباشد (آرستوف.درباره افغانستان ومردم آن،برگه24). نظريه ایآريستوف را ن. ج. راويرتی تاييد نموده و تآکيد ميورزد که مردم اصلی غور تاجيکان ميباشند و حضور عنصر افغان را در اين منطقه رد مينمايد. همزمان راويرتی قاطعانه ديدگاه های خویش را تشريح نموده وجايگاه اولی افغانان را مربوط به کوه های سليمان، دقيقترآن کوه پايه هایی مشرف به شرق غزنی تا شرق سلسله کوه سليمان يا کوه سياه پشته ميداند. (ايچ. جی. راويرتی. یاداشتها درباره افغانستان و بخشی از بلوچستان، لندن، برگه82 ). ب. ب. بارتولد اکاديميسين روس در کتاب خويش "تاجيکان"، غور را منطقه مربوط به مردمان ايران که تاجيکان از آنجمله هستند میشمارد. به باور بارتولد غوريان يکی ازدومانهای ايرانی اند. (ب. ب. بارتولد. تاجیکان. تاجیکان. تاشکنت، برگه 102).  درتاريخ شناسی شوروی، توجه جدی را در مورد غور و غوريان ب. ای. رومدين، در تزس کانديد دکتورای خويش زيرنام "ساختار اجتماعی- اقتصادی قبيله یوسفزوی در سدهء نزدهم (درمقايسه با ديگر قبيله های افغان)"- مسکو،1951 مبذول داشته است. رومدين به اين نتيجه آمده است که غور درسده های دهم تا پانزد هم منطقه ای افغانان نی بلکه هسته ای مرکزی مردمان آنرا تاجيکان تشکيل ميدادند.  تازه های رومدين به نوع قانع کننده و روشن نشان ميدهند که دليل جدیی وجود ندارد که خوانین غوری سده های دهم و دوازدهم و دولت غوريان سدهء دوازده هم را دولت افغانان و دودمان غوريان را افغان دانست. رومدين باور دارد که مرکزنخستين اسکان افغانان درسده های ميانه عبارت ازکوه های سليمان است. (رومدين.تزس کانديد دکتورا،مسکو،1951برگه 103-104).[28]

 

آنچه که در فوق ذکر شد، بصورت واضح نشان میدهد که مسکن نخستین افغانان کوهای غور نبوده است و بهمین خاطر ادعای پشتون بودن شاهان غوری و پشتون بودن مردم غور چه در گذشته و چه اکنون هیچ بنیادی منطقی و تاریخی ندارد.

 

البته پرسشی بنیادین این است که چرا کسی به این فکر نمیکند و یا نمی پذیرد که مردم غور نیز جزو از مردم و خاک غور جزو از خاک افغانستان اند. اگر تاریخ بنام خود داشته باشند آن تاریخ، تاریخ افغانستان است. لزومی ندارد مردم غور را که صدها و ممکن است هزاران سال در دیار خود زیسته اند، از تاریخ آنان محروم ساخت. کوهساران غور مرکز و قلب افغانستان است و تاریخ آن، جز از تاریخ افغانستان است، منکر شدن از تاریخ مردم غور، جفا به مردم غور و کژاندیشی بیمورد و بستن چشم برای ندیدن تاریخ است. من به این باور هستم که غوریان دست اندازی به تاریخ دیگران نمیکنند. اما تاریخی خویش را نیز وارونه نمیکنند و به دیگران نیز نمی بخشند. غور سرزمینی است که در گذشتۀ تاریخی افغانستان، در روند تحولها و رویدادهای این خطه نقش مهم را بازی کرده است. خاندانهای سلطنتی و سروران غوری با ایجاد سلطنت نیرومند در منطقه توانستند بزرگترین امپراتوری را در آن زمان ایجاد کردند.

 

٤. نظریه فارسیوان بودن غوریان

فارسیوان کلمۀ است که پشتونها در مورد غوریان بصورت اخص و فارسی زبانان افغانستان بصورت عام بکار می برند. اما تمام شواهد دیروزین و امروزین به این حقیقت مارا میرساند که زبان غوریان زبان فارسی دری و یا لهجۀ از آن بوده است.  در بندهای فوق این نوشته نقل قولهای از برخی از کتابهای تاریخی  و ادبی درین زمینه آوردیم، در زیر نیز چندی دیگری ارایه خواهد شد.

ابو اسحق ابراهیم بن محمد فارسی اصطخری معروف به کرخی دانشمند معروف متوفی سال ٣٤٦  هـ ق در کتاب مهم خود المسالک و الممالک نوشته است که : «زبان غوریان چون زبان خراسان است.»[29].

از نظر این قلم  عبارت «زبان غوریان چون زبان خراسان» را میشود در سه جزو بخش نمود: «زبان غوریان»، «چون» و «زبان خراسان».

منظور از «زبان غوریان» همان زبانی است که حد اقل در زمان اصطخری، مردم غور در کوهساران غور به آن سخن میگفتند. مفهوم غوریان درین عبارت شامل مردمی میشود که در غور تاریخی که یقینن گسترده تر از ولایت غور امروزی است، زندگی می کرده اند..

کلمۀ «چون» که در جملۀ فوق آمده، قید تشبیه است، بدون شک معنای مثل و مانند[30] ... را میرساند. «چون زبان خراسان» یعنی مانند زبان خراسان، شبیه زبان خراسان، مثل زبان خراسان. اما در مفهوم کلمۀ «چون» یک معنای دیگر را نیز باید در نظر گرفت، و آن این است که مثل و مانند، بمعنای مطابقت کامل «مشبه» با «مشبه به» را ندارد. وقتی که یک شی را مانند شی دیگر میگوییم، درضمن این را نیز در نظر داریم که تفاوتهای نیز میان این دو شی می تواند موجود باشد. اما این تفاوتها میتوانند کمتر و یا بیشتر باشند. می توان گفت که زبان غور لهجه یا گویشی از زبان خراسان است. چنین گویشی هنوز هم موجود است و آن لهجۀ زبان فارسی دری در دیار غور است.

 

اما، منظور از «زبان خراسان» همان زبانی است در خراسان به آن صحبت میکردند و دایم زبان مشترک خراسانیان تاریخی بوده است. درین هیچ شکی هم نیست که زبان خراسان همین زبان فارسی دری است. درست است که در خراسان زبانهای دیگری نیز موجود بوده اند، اما آن زبانها ازقبیل ترکی، پشتو، بلوچی، پشه ای و غیره در آن زمان آنقدر پُر پهنا و  گسترده نبوده اند که به عنوان «زبان خراسان» خوانده شوند. در تاریخ هیچ سند، گواه و شاهدی نمیتوان یافت که بر پایۀ آن منظور از «زبان خراسان» زبان دیگری استنباط شود، مگر اینکه صیغۀ زبان را جمع بگذاریم که آنگاه زبانهای خراسان میشود که حرفی است کاملن جدا. ازینرو زبان خراسان در نقل قول فوق از اصطخری بجز از زبان فارسی دری، هیچ زبان دیگری نیست. عبارت «زبان غوریان چون زبان خراسان» بیانگر این امر است این زبان، زبان فارسی دری، ولی «گونۀ (لهجۀ) غوری» آن است. یعنی در کل یکی بوده و تفاوتی هم موجود بوده است (و اکنون هم موجود میباشد). البته این تفاوت در لهجه و شیوۀ گویش کلمه هاست. در آن زمان نیز لهجه های مختلف از یک زبان، در منطقه ها و جاهای مختلف خراسان وجود داشته است. طوریکه هم اکنون لهجه ها و گویشهای متفاوت و گوناگون از یک زبان را در جاها و مکانهای مختلف می توان دید.

بگونۀ مثال، منهاج السراج در بارۀ شنسبانیان و شیشانیان میگوید شیشانیان در اصل از کلمۀ «شیث» ماخوذ است. در زبان غور شیث بمعنای »شش» است.[31] پس کلمۀ «شیث» نمایانگر گویش محلی غور در آن زمان است. شیث یا شش به «التا، در ترکی یعنی شش»، هیچ وجه مشترکی ندارد.

 

در جای دیگر همو میگوید: «وقتی که سلطان علاوالدین غوری تولک را فتح کرد، شاعری بود در حصار تولک او را عمر سراج گفتندی، در وقتی که جنگ به آخر میشد و قلعۀ تولک رابصلح فتح میکرد، این بیت بگفت، لایق بود آورده شود. بیت:

 

بر اسپ نشسته ای و ورلک فولک         مقصود تو تولک است اینک تولک

 

و بزبان ایشان (یعنی غوریان) بالادویدن و به نشیب دویدن اسپ را ورلک فولک گویند.»[32] این نقل قول میرساند که لهجۀ غوریان در آن زمان نیز وجود داشته است و آن گویشی از زبان فارسی بوده است.

 

اما زبان معیاری فارسی، زبان عمومی خراسانزمین بود که آن را هر فارسی زبان میتوانست بداند. ولی لهجه یا گویش زبانی، یک  زبان را به زبانهای جداگانه  تبدیل نمیکند. اگر لهجه را زبان بگوییم، پس میتوانیم بگوییم که امروز در ولایت غور دهها زبان غوری موجود است. اما چنین اظهار نادرست است. هم اکنون نیز زبان کوپایه های غور از هرات تا به کابل فارسی دری است، اما با لهجه های متفاوت به آن تکلم میشود. همچنان از جملۀ اولین کسانیکه شعر فارسی را بسرودند و شالودۀ ادب فارسی دری را بنا نهادند، غوریان نیز شامل اند. ما بصورت مشخص درینجا از حنظلۀ بادغیسی نام میبریم.

 

یگانه سند تاریخی که بر آن استناد و نتیجه گیری میشود که غوریان زبان دیگری غیر از زبان فارسی دری داشته اند، نوشتۀ ابوالفضل بیهقی مورخ دوران غزنویان است. بیهقی نوشته است : «امیر مسعود غزنوی حرکت کرد بدان جانب (غور)، دانشمندی را به رسولی آنجا فرستاد با دو مرد غوری از آن ابوالحسن خلف و شیروان تا ترجمانی کنند و پیغام های قوی داد و بیم و امید چنانچه رسم است».

 

سوالی که درین نقل قول، بیدرنگ نزد خواننده پیدا میشود، این است که اگر منظور از ترجمانی کردن- ترجمه کردن یعنی معنا کردن کلمه ها از یک زبان به زبان دیگری باشد، پس پرسش خلق میشود که از کدام زبان به کدام زبان، آنان ترجمانی میکرده اند. مبرهن است که زبان رسمی و اداری غزنویان فارسی بوده است. خود شان در کنار زبان فارسی ترکی را نیز میدانستند. در مورد زبان غور که چه نام داشته است، که ترجمانی شود، درینجا چیزی ذکر نشده است. بودن کارواژه (فعل) «ترجمانی کردن» و نبودن نامواژه (اسم) «زبان»، باعث شده است که پشتونها نتیجه گری کنند که زبان غوریان پشتو بوده است و ترکان استنباط کنند که زبان آنان ترکی بوده است. اگر پشتونان چنین ادعای بکنند قابل فهم است. اما ترکان بدون ترجمان میتوانستند با غوریان صحبت کنند، زیرا غزنویان ترک بوده اند و غوریان نیز طوریکه ترکان ادعا دارند، ترک بودند! پس وجود ترجمان ضرورتی ندارد. آنان زبان همدیگر را میدانستند. پس این را نباید دلیل آورد.

 

اما برای این قلم جای افسوس است که به زبان مردم غور که هنوز هم به زبان نیاکان و اجداد خود صحبت میکنند توجه نمیشود و یک زبان دیگری به غوریان پیوند داده میشود.

 

البته نبود نام زبان در کنار فعل ترجمانی کردن، این گمان نیرومند و سنگین را تقویت میکند که درینجا ترجمانی کردن بمعنای برگردانیدن مفهوم کلمه از یک زبان به زبان دیگر نیست، بلکه توضیح حال و احوال و روابط با همدیگر، و بصورت اخص روابط میان غزنویان و غوریان است. در فرهنگ عمید ترجمه بمعنای ذکر سیرت و اخلاق و نسب کسی نیز بیان شده است.[33]  مولوی مستمند غوری در ضمن بررسی کلمۀ ترجمان مینویسند که «کلمه ترجمان که درعبارت بیهقی آمده است، یکه کلمه عربی است که معنی گزارنده یعنی انجام دهنده، پردازنده، تاَدیه کننده و تبلیغ کننده آمده است. پس نتیجه این طور میشود که: امیر غزنوی آن دو مرد غوری را تحت ریاست آن دانـشمند برای ابلاغ پیغام های قوی و بیم و امید خود در بین غوریان فرستاده بود، نه اینکه آن دانشمند زبان غوریان را نمی دانسته و مردان غوری را  بحیث مترجم باخود همراه برده باشد، بلکه در حقیقت مردان غوری عضو آن هیات بوده اند تا مردم غور آنها را خودی گفته از حالت وحشت از امیر غزنوی بر آمده با او وارده مذاکره و مصالحه گردند».

 

هم اکنون مردم غور به ده ها لهجۀ مختلف در غور زندگی میکنند که فهمیدن آن حتا برای خود غوریها مشکل ساز است، چه رسد برای کسی که از جای دیگری به غور آمده باشد. ازین سبب، داشتن ترجمان در چنین مناطق به معنای این نیست که این مردم به ترکی یا پشتو یا کدام زبان دیگر صحبت میکرده اند. اگر مردم غور ترک یا پشتون میبودند، میبایست به ده ها لهجۀ ترکی یا پشتو صحبت میکردند، که هنوز هم به یادگار میماند؛ نه به ده ها لهجۀ فارسی که هنوز هم به یادگار مانده است.

 

ولی در تاریخ اسناد مبرهن موجود است که غوریان را تاجک و تاجکان گفته اند که خود مبین فارسی زبان بودن آنان است. این قلم درینمورد، بصورت مشخص از نوشته ای آغای جهانگیر خراسانی[34]، زیر عنوان «غوریان ترک اند یا تاجک»[35]، که در تارگاه «خاوران« موجود است، با اندک تغییر، نقل و اقتباس میکنم. او درینباره مینویسد: «منهاج الدین عثمان جوزجانی واقعه نگار دوران سلاطین غوری در طبقات ناصری چنین اظهار میدارند: " در شهور سنه ثمان و عشر و سمتائه کاتب این طبقات منهاج سراج  که  از تمران بسوی غور بازآمده شد، در قلعه سنگه ملک احسام الدین عبدالملک را دیده آمد، ناگاه برادرش ملک تاج الدین حبشی عبدالمک که او را خسرو غور لقب داده بودند، از طر ف تالقان به اجازت چنگیز خان  بغور بازآمد این حکایت از او سماع افتاده است، او گفت: وقتی ما (ملک تاج الدین حبشی خسرو غور) از نزدیک چنکیزخان بیرون آمدیم در خرگاهی  نشستیم، اقلان چربی  که من با او آمده بودم با چند نوئین دیگر حاضر بود یم  و بزرگتر آن همه اقلان چربی بود، دومغل را بیاورد ند که دوش در وقت یتاق (پهره داری) گرداگرد لشکر هردو بخواب رفته بودند..." وقتی که ازین دو پهره دار سوال میشود بدون عذر اقرار میکند که در وقت پهره داری  در خواب بودند. بنابر این جرم  در آن واحد هردوی شان را سر میزند. با دید این فیصله آنی ملک تاج الدین حبشی خسرو غور از نوئینان مغل حاضر در خرگاه میپرسد، که در صورت انکار آیا این دو نفر از کشتن خلاص میشدند؟؟؟ اقلان چربی مغل چنین میگوید: " چرا عجب میآید ترا، شما تازیکانید چنان کنید که دروغ گوئید، که دروغ گفتن شما باشد، یعنی تازیکان، و مغل را  اگر هزار جان در سر آن شود کشتن اختیار کنند و دروغ نگویند. ازین چیزها ست که خدای تعالی بلای ما را بر سر شما فرستاده."  

سیفی هروی تاریخ نویس زمان آل کرت درباب ملک شمس الدین که یکی ازاحفاد " بنی اعم" غوریها ست درجائی مینویسد که ملک شمس الدین در سفرش در سال 649 بسوی افغانستان ( مناطق ژوپ وکوئیته مسکن اصلی پشتونها که درجنوب شرق خراسان واقع بود) در "مرغزاری" که " قنقوردای نوئین" هم  در نزدیکی های  آن محل " بشکار بر نشته " بود خرگاه داشت که " اباجی" پسر قنقور دای بدون اجازه وارد خیمه گاه ملک شمس الدین شد و به آواز بلند فریاد زد که ای " تاژیکان". ملک بسبب ورود خود سرانه آن بخیمه گاه وقتی که او را برسم " مغلی" هژده چوب زد او به نزد پدر رفت شکایت کرد وگفت که: ملک سمش الدین کرت مرا میان چندین هزار" تاژیک" برهنه چوب زده است.

 این حرف تاریخ تصریح میکند که ملک شمس الدین نه ترک بوده ونه هم افغان. ورنه، چنین خطابی را برای یک پادشاه لازم نمی دیدند.از جهت دیگر حرکت یک شاه غوری خراسانی، ازقلعه خیسارغور، بسوی " افغانستان" برهان قاطع ای برای دست اندرکاران پروژه پشتون سازی غوریهای تاجیک تبار میباشد، که اصلاح گران حرف تاریخ، با ادعای باطل ومحضک شان سلسله شاهان غوری را پشتون نوشته واظهارنموده اند که آنها بر اثر حمله مغلها از موطن اصلی شان یعنی" غور" فرار نموده اند. درحالیکه در جوش حمله واوج قدرت مغلها، سلسله شاهان غوری با تفاهم به آنها قدرت شان را حفظ کرده و برای ایل ساختن  افغانها به افغانستان لشکر میکشند.»

 

در پایان باید گفت که ولایت غور یکی از ولایتهای است که تقریبا تمام نفوس آن را فارسی زبانان تشکیل میدهند. تعداد کمی پشتونان که درین ولایت زیست دارند، مهاجرت شان مربوط سد سال اخیر است. قدیم ترین واژه های فارسی و حتا عربی که در گذشته استفاده می شده است، امروز در جاهای دیگر مورد استفاده ندارد، در میان مردم غور استفاده میشود. این خود مینمایاند که این قوم از زمانه های باستان درین منطقه زیسته اند و به گویش خاص خویش صحبت میکنند. بعضی ازین واژه ها را در کتابهای فارسی قدیم میتوان یافت. هستی این واژه ها برهانهای برنده و قاطع بر این ادعاست غوریان زبان نیاگان خویش را از دست نداده اند و هنوز هم به همان زبانی میگویند، میخوانند و مینویسند که از نیاگان شان به آنان رسیده است.

 

در زیر بعضی ازین کلمه های آورده میشود:

 

برخی کلمه های رایج فارسی در بعضی مناطق غور و تر جمۀ آنان به فارسی امروزین:

 

ای: یعنی از (در برخی از جاهای غور)، بگونۀ مثال: تو ای کجایی؟ یعنی تو از کجا هستی؟ ای کجا می آیی؟ از کجا می آیی؟

اژدهار: یعنی اژدر، اژدها؛

بَه چِه یا بچی: یعنی به چه دلیل، چرا. مثال: بَه چِه ناوقت آمدی؟ بَچِه به او نگقتی که منتظر باشد.

بطرف کسی رفتن: یعنی کسی را مانستن، به کسی شباهت داشتن، مانند کسی بودن.

پهل یا بهل: یعنی بخشش و عفو. بهل کردن: یعنی بخشش و عفو کردن که اصلن از فعل هشتن ماخوذ است. مثال: در هنگام خدا حافظی میگویند: خدانگهدار! مارا پهل کن یا بهل کن. یعنی اگر از ما خطای سرزده باشد و آزرده شده باشی، ما را ببخش و عفو کن.

زاد: یعنی سال، عمر، سن، سالهای زندگی، مثال: چند سال زاد داری؟ یعنی سن تو چند است؟ چندساله هستی؟ او زاد بابای آدم را دارد یعنی او بسیار پیر است. زاد بابای آدم بیشتر با کنایه گفته می شود.

دُم زیل یا حلقه موی، دامیکه از موی دم اسپ ساخته میشود و برای گرفتن و به دام افگندن گنجشکها در زمستان، زمانیکه زمین از برف پوشیده است بکار می رود.  

رَس: یعنی برفکوچ، بهمن، ریزش برف از کوه.

زیروزبر: یعنی پایین و بالا، درهم و برهم. زیروزبرکردن: یعنی درهم وبرهم کردن؛ ویران کردن، آشفته ساختن. مثال: او تمام آن جبال را زیروزبرکرد (طبقات ناصری، ص ٤٩١). در غور مردم بصورت عادی این واژه  را بکار میبرند.

جَلد: یعنی تیز و چالاک، و همچنان نیرومند (... جلد و کاردان بود. جلد و ظابط بود. ص٢١٢ ، طبقات ناصری). جرار: یعنی پرکار، بسیار فعال؛ چست و چالاک، و در عربی کشنده، بسوی خودکشنده. لشکر جرار یعنی لشکر آراسته و انبوه و بسیار. مثال: (رافع هرثمه لشکر جرار با آلت و عدت تمام بدانطرف کشید. ص٢١٢ ، طبقات ناصری)

جَندُم یا جهندم: یعنی خیر است، پروا ندارد، چه کنم. این واژه ممکن است در اصل «جهنم» بوده باشد. کلمۀ «جندم» اغلب در زمانی بکار میرود که یک عملی انجام یافته یا حادثه ای رخداده است اما درباره اش نظری، واکنشی و یا پرسشی است. بگونۀ مثال: احمد پیالۀ شیر را که باید مینوشید به زمین ریختانده است. محمود برادر کلانش این حادثه را دیده به مادرش میگوید که مادر! احمد پیالۀ شیرش را چپه کرده است. مادر که در همین زمان بسیار مصروف است، به هر علتی که است به این حادثه چندان توجه نکرده میگوید: جندم که چپه کرده است. من حالا مصروفم.

کته: کلان، بزرگ، جثیم، کلانسال.

مرکه: یعنی مجلس، گردهمایی سران قوم، نشست سران روستا یا روستایان همجوار در رابطه با حل مشکلی.

چویدن: یعنی خنک خوردن. مثال: از خنکی زیاد گندمها چویده اند. بسیار سرد بود، من چویده ام.

گردان کامل فعل ماستن و مانستن که به کرار در زندگی روزمره استفاده میشود. در حالیکه در جاهای دیگر متروک شده اند.

نوبالا: یعنی به سوی بالا؛

نوشو: یعنی بسوی نشیب؛

ترخت: یعنی راست، ارستا، ترخت استاد شدن یعنی راست استادن؛

آفتاب برآمد: شرق، مشرق،

آفتاب نشست: غرب، مغرب؛

چشم روز یا چشمۀ روز: یعنی آفتاب.

 

چند کلمۀ زیر را بدون معنا می آورم. امید است خوانندگان آنان را همانگونه که در روایت بیهقی درج شده است، ترجمانی کنند.

ته، تاو ته، پرچین (بضم پ)، غولر، غولر کردن، می نم، نمی نم، لپه، کرت، چغول، چغولی کردن، توره، توره کردن، توره داشتن، پرسه، کلاوه، کلاوه کردن، چولر، چولر ها، شغز (با فتح اول و دوم)، ترق یا ترغ، به ترغ اش زد، ته الاشک، غوند یا غند، غندکردن، کندالو، کندالو رفتن و غیره 

این است مشت نمونۀ خروار از کلماتی رایج در زبان فارسی دری غور که غوریان هم اکنون به آن تکلم می کنند. من نمونۀ کوچکی از آنچه را که تنها در منطقۀ دولتیار رایج است، نوشتم. اما در غور دهها لهجه وجود دارد که امید است در آینده در بارۀ آنان پژوهشها صورت گیرد یا حد اقل از سوی جوانان غور گرد آوری شود. بسیاری ازین واژه ها در فرهنگهای فارسی موجود نیست.

 



[1]  آقای اخضر ابراهیمی نمایندۀ سابق ملل متحد در افغانستان یکی از کسانی است که تابعیت افتخاری افغانستان را بعد از «پروسۀ بن» کسب کرده است. امروز او یک شهروند افغانستان است. از لحاظ حقوقی میان او و آن کسی که نیاکانش از هزاران سال قبل در افغانستان نسل اندر پی نسل زیسته اند، تفاوتی وجود ندارد. یک کشور قانون فرما یعنی کشوری که در آن قانون فرمان میراند، شهروندانش را برپایۀ دیر زیستی یا نو زیستی در کشور تبعیض نمیکند و تفاوت نمیگذارد. هدف این بحث نیز روشنی انداختن به جستارهای (موضوعها) تاریخی است نه امتیازجوی و برتر اندیشی بر بنیاد دیرینگی و یا تازگی یک گروه معین قومی دریک دیار و یا یک  کشور. برابری حقوق شهروندان امروز یک اصل زندگی مدنی است.

[2]  اشاره به آیۀ شریف: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقيكُمْ.

[3]  اشاره به آیۀ شریف: یا ایَهاالناس اِنا خلقنکم من ذکر و انثی و جعلنکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقکم.

[4]  سور هم اکنون نام روستایی است در ولسوالی تیوره مربوط ولایت غور.

[5]  غبار، میرغلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، چاپ ششم، تهران، سال ١٣٧٤، ص.٦٩.  

[6]  غبار، همان اثر، ص. ١٢٩.

[7]  غبار، میرغلام محمد، همان اثر، ص.٥٩.  

[8]  غبار، میرغلام محمد، همانجا.

[10]  بنگرید:.http://www.ariaye.org/dari5/images/kohzad12.pdf

 [11]  برای آگهی بیشتر نگاه کنید: رضا مرادی غیاث آبادی، سنگنبشتۀ رباطک در تارگاه زیر:  http://www.ghiasabadi.com/index.htm

[12]  مثلا به صفحۀ ٣٩٣ جلد اول صبقات ناصری می نویسد:ملک الجبال الغ خان ابی محمد و ملک شمس الدین آتزس حاجب که از ملوک بزرگ ترکان خوارزمشاهی بودند... با لشکر... از راه طالقان عزیمت غور کرد. به صفحۀ ٣٧٥ همان کتاب در مورد جنگ تاج الدین یلدوز با سلطان غیاث الدین غوری مینویسد: دو مبارز غوری از میان لشکر عهدی کردند... هردو مرکبان برانگیختند و شمشیرها برکشیدند و چون باد پران و ابر دمان سوی صف ترکان آمدند و آواز میدادند که ملک یلدوز را میطلبیم...

[13]  بنگرید: لغتنامۀ دهخدا زیر مادۀ غوریان و همچنان طبقات نصری، جلد اول، ص، ٣٩٦.

[14]  صفحۀ ٣٨٥ طبقات ناصري جلد اول اين متن در شكل پي دي اف اين تاريخ كه در سايت جام غور قرار داده شده در صفحه ٤٠٥ فايل جلد اول قابل دسترس است.

[15]  استاد عبدالحی حبیبی که از طرفداران این نظریه است و شاهان غوری را پشتون مبداند، میگوید که  بعد از امیر فولاد، امیر کرور در مندیش امیر شد. او جهان پهلوان بود و در سال ١٣٩ هجری قمری در جنگهای پوشنگ در غرب هرات کشته شد و پس از او فرزندش امیر ناصر در بست و زمینداور حکم میراند. همو شعری را از امیر کرور که در وصف خود به زبان پشتو سروده است، نیز شاهد می آورد. بنگرید: (امیر کرور و دودمان او تالیف پوهاند عبدالحی حبیبی، چاپ کابل ١٣٦١).

[16]  بنگرید: از جمله یزدانی، کاظم، گنج باد آوردۀ «پته خزانه» در زیر زره بین تحقیق و بررسی، در تارگاه زیر: http://www.tajikmedia.com/yzdani_putakhazana.htm و همچنان، مایل، هروی، تاریخ و زبان در افغانستان، تهران، ١٣٧١، ص. ٩٠-٩٩.

[17]  بنگربد: مایل، هروی، تاریخ و زبان در افغانستان، تهران، ١٣٧١، همانجا.

[18]  واژۀ افغان امروز صبغۀ سیاسی- حقوقی بخود گرفته است. این واژه در افغانستان امروزین پیوند حقوقی و سیاسی را به کشور افغانستان افاده میکند و آن این است که هر فردی که تابعیت افغانستان را داشته باشد افغان است. در مادۀ ٤ قانون اساسی جدید میخوانیم: «بر هر فرد از افراد ملت افغانستان کلمه افغان اطلاق می شود». کلمۀ افغان در اثار تاریخی این معنا را افاده نمیکند بلکه بمعنای پشتون است.

[19] ممکن است سوات باشد.

[20]  حدوالعالم، مسکو، انتشارات فرهنگستان علوم اتحادشوروی،١٩٣٠، ص. ١٦.

[21]  برگردان ن.وخانيکوف، اضافات برکتاب ک.پيتير.ايران...سانکت پيترزبورگ، ١٨٨٧میلادی

[22]  اقليم سوم از مشرق زمين چين اغاز و اندر او دارالملك چينيان است در ميانه مملكت هندوان است تا به سند وملتان وكوهاي افغانان تا زاولستان و والشتان و سيستان...تا شام  و فلسطين. بنگرید: التفهیم فی اوایل صناعت التنجیم – اثر ابوریحان بیرونی - صفحه ١٩٩ در بیان اقلیم سوم

[23]  دارمیستیتر، سرودهای عام افغانان، پاريس ١٨٨٨-١٨٩٠ میلادی، صفحۀ  سی. ال.١٨.

[24]  ابن بطوطه ترجمه به فرانسوی، پاريس، ١٩٥٥ ، جلد سوم، ص.٨٩. 

[25]  بنگرید تارگاه خراسانزمین در نشانی زیر:  http://www.khorasanzameen.net/history/a-matin04.html

[26]  ایچ. دبليیو.بیلو- مجله ماموریت سیاسی درافغانستان، سال ١٨٧٥، لندن، ١٨٦٢ ، ص. .٥٢

[27]  تاریخ سلطانی،ص.٥٢.

[29]  این نقل قول برگرفته از کتاب «تاریخ مختصر غور»، تالیف مولوی غوث الدین مستمند غوری است. بنگرید: تارگاه جام غور، http://www.jame-ghor.com/Tarikh-ghor-mappe/Tarikh-Mukhtesri-ghor-Mustaman.htm

[30]  بنگرید: فرهنگ عمید، در بیان واژۀ «چون».

[31]  طبقات ناصری، جلد اول، ص ٣٢٥ بنگرید در نشانی زیر: http://www.jame-ghor.com/Tarikh-ghor-mappe/Tabaqati%20naser%20Juld%20Awal.pdf

[32]  بنگرید: طبقات ناصری، همانجا، ص ٣٤٩.

[33]  بنگرید: فرهنگ عمید، در بیان واژۀ «ترجمه».

[34]  در یکی از نوشته هایم درین باره این نقل قول به خطا از نام محترم مستمند غوری ذکر شده بود که نادرست است. نویسندۀ این نقل قول محترم جهانگیر خراسانی است که شایسته است گفته شود.

[35]  بنگرید:http://www.jame-ghor.com/jahangir.khurasani.ghori.haa.wa.turk.htm







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

Nawroz royesh23.02.2024 - 17:07

 سلسه غوری از طایفه دای فولاد است طایفه دای از مردمان هزاره است زیستگاه دای فولادی ها مالستان و اجرستان و تا غور است طایفه دای فولاد اکثرا بدست عبدالرحمن قتل عام شدن بقایای طایفه دای فولاد فعلا در مالستان زیست دارند و قبر های اکثر خاونین غوری در اجرستان و مالستان دفن شده است و حتی محل دفن امپراطوران غوری در مالستان و اجرستان موجود هست..

محمدرضا14.11.2023 - 09:30

 خیلی ممنون ازمطالب ارزنده شما

غوری19.08.2023 - 11:55

 ما غوری ها خود را نه پشتون و نه هزاره می‌دانیم شعر سلطان علاءالدین غوری جهان داند که سلطان جهانم چراغ دوده عباسیان

Shams13.05.2023 - 14:39

 با سلام
بنده خودم باشنده غور هستم از ولسوالی تیوره من با اطمینان کامل میگم که غوری ها هر چه بچده باشن ولی هزاره نبودن ما از ده ولسوالی مان فقط یک ولسوالی هزاره نشین به نام لعل داریم باقی نه ولسوالی همه تاجیک هستند و از لحاظ چهره و فرهنگ هیچ سنخیتی با هزاره ها نداریم والسلام

یعقوبی 17.05.2023 - 17:37

 نه ترکم زتازیک نه افغان نه دیو
نشان دارم از سام گودرز گیو
منم پور گرشاسپ آریان نژاد
منم یادگاری ز هوشنگ راد
فردوسی
پس از نگاه تاریخ وادعای خودغوربان وشواهید درجعرافیای سرزمین غرجستان این بجز نیاکان هزاره کی میتونه باشه هرچند تحريف کند ولی هزاران کتاب وشواهید وجود دارد غوریان هزاره است

هدایت19.04.2023 - 08:26

 دوستان بیائید از خود مردم غور پرسان میکنیم که خود را از کدام قوم فکر میکنند

صادق 31.03.2023 - 00:53

 سلام آقای عزیزپور تشکر از زحمات شما اگر امکانش هست اطلاعاتی از مردم روستای غوری نیریز و طایفه ای بنام بابری ها در این روستا زندگی می‌کنند بدهید... ممنون...

هوشمند 19.03.2023 - 20:10

 چرا غوری ها را یک قومیت جدا از لرها تاجیک ها ترکها هزاره ها افغان ها حساب نکنیم؟ گاها بوده در کتب قدیمی اسم غوری در کنار این اقوام بصورت جدا نوشته شده است!
مردمی که الان با اسم غوری شناخته می‌شوند ن تنها در افغانستان بلکن در ایران پاکستان و هندوستان نیز وجود دارند
تمام این اقوام با اسامیه گوری زوری خوری سوری همه و همه مربوط به قومیت غوری می باشند توجه داشته باشید که فقط جمعیت غوری ها در ایران چیزی بالغ بر 100 هزار تن می باشد که حدودا 50 هزار نفر تحت نام طایفه غوری در شمال استان فارس در ایران زندگانی می کنند ما غوری های اینجا برای ملت افغان که در شیراز ساکن هستن احترام ویژه قائل هستیم و دوست داشتم که آقایی که مقاله را نوشته چند نکته ای در این مورد صحبت کنند در یک کامنت که من بعدا خواهم خواند
ما در پاکستان و هندوستان با جمعیت میلیونی غوری ها روبه رو هستیم جدا از دیگر قبایل

علی رضا01.03.2023 - 02:58

 زبان لهجه غوری به لهجه هزارگی خیلی نزدیک است اکثر کلمات درباره لهجه غوری گفته شد گویش هزارهگیست که حالا هم در میان هزاره ها گفته میشود پس فهمیده میشود که غوریان هزاره بودن و دلیل دیگر مسلمان شدن غوری ها به دوره شنسب که در زمان حضرت علی به دین اسلام و علوی شدن هم بر میگردد که اکثر مردمان هزاره شیعه هستن و علوی پس این خود بر هزاره بودن غوری ها تاکید میکند

علی زابلی24.12.2022 - 16:56

 برادر محترم لطفا کوشش بیجایی ننماید هم خودرا روسیه میکنید هم دیگران را ناراض..تمام نواسه وکواسه سلسله غوری ها امروز بنام وهویت وقیافه هزاره در افغانستان زیست دارد. من خودم از سلسله غوری ها استم با هویت هزاره...فرزندان امیر فولاد غوری بنام میر آدینه بعد انتقراض سلسله پادشاهی شان در ولسوالی مالستان ولایت غزنی بخش از هجیرستان وزابلستان تاریخیدریگ منطقه خودرا ونام خودرا میر آدینه نامگذاری کردند که انها بعد چند قرن زاد و ولد امروز درحدود ۵ هزار خانوار شدند جمعا هنوز قبر میر آدینه موجود است در ولسوالی مالستان ولایت غزنی.وتعداد زیاد از سلسله غوری در ولسوالی تیوره غور بنام وهویت هزاره زندگی میکند...در تاریخ منظوم زابلستان برازنده پادشاه غور خطاب به محمود غزنوی صریحا ذکر کرده نه ترکم نه تازیک نه افغان نه دیو نشان دارم از سام وگودرز وگیو.منهاج سراج کاتب دربار غوری هم از ترک وتاجیگ وافغان وخلج وخلخ غوری ها را جدا دانسته است..همین مردم تا قرن نهم هجری بنام غوری بودند وبعد از ۱۵۰ سال فقط اسم قوم شان تغیر کردند به هزاره دیگر آب ار آب تکان نخورده است...جالب اینجاست که شما بعضی از لغات سچه وخالص هزارگی را که مردم هزاره در گفتار روزانه شان استفاده میکند استناد کردید به نوشته تان.این نه تنها نوشته تانرا مستند نمیکند بلکه تکذیب میکند.زیرا این کلمات صاف هزارگی است هزاره ها وغیر از هزاره کسانی دیگر نه ازین کلمات استفاده نمیکنند بلکه هیج سر در نمی آورد..موفق وپیروز باشید امیدوارم دست از تحریف بردارید

حسین19.01.2023 - 23:47

 والا هرجور حساب کنی غوریان مردمان هزاره بودن.

مسعود هوشمندی 17.02.2023 - 23:50

 عزیزان سلام
طبق تحقیقاتی که اخیرا جناب تهماسبی در فیروزآباد فاری بعمل اورده اند وبسیار علمی و مستند نیز هست غوری ها دراصل هزاره اند واز فیروزاباد به افعانستان رفتندوبخش کوچکی از انها در افعانستان به تشکیل حکومت پرداختتند

هوشمند25.11.2022 - 20:56

 پاسخ به الفرد غوری
جناب با هویت نامشخص شما یا از این خود فروخته های گرمسیرات هستید یا هم طبق معمول یک پان ترک به تمام عیار پس بگذار که برایت بگویم که غوری اول در فهلیان بودن در ضمن این اسم غوری یک اسم جعلی است که طایفه کشکولی برای مردمان آن درست کرده و اسم اصلی این طایفه طایفه خفری بوده است قبرهای قدیمی ما در زمان زندیه این را ثابت می کند در ضمن فرمودید افشار ها به ما حمله کردن که باز این خود ساخته و پرداخته ذهن شماست چون گروهی از غوری ها یا همان خفری ها معروف هستن به غوری دَهباشی که پدر جد این تیره ینی حسین دَهباش از ارتشیان زمان افشار بوده است در ضمن قبوری با قدمت 350 ساله و 400 ساله از خفری ها در یاسوج و فهلیان که ریشه اصلی آنها بوده است موجود می باشد غوری ها طی یک درگیری در فهلیان از آن منطقه کوچ کرده و از سمت تنگ لله به سمت سپیدان رفتند و سپس به ماهور و بعد چنارشی جون و کازرون پراکنده شدن ولی ریشه اصلی آنها در فهلیان بوده است ضمن اینکه شهر تاریخی هخامنشی لیدوما نیز در حال حاضر غوری هستن در همان اطراف فهلیان

فهیم جاغوری 20.10.2022 - 18:09

 با عرض سلام دوستان!ابتدا میخواهم بگویم که در سده های اخیر نسبتاً همه تاریخ بر اساس گرایش های سیاسی تحریف شده اند.من با نویسنده این متن 90در صد موافقم ولی اینکه در اخیر غوریی ها را از جمله تاجیکان معرفی کرد صد در صد مخالفم و این حرف را اشتباه میدانم.به چند دلیل،یک،ساکنین فعلی غور اکثرا از قوم هزاره هستند که بازمانده آوری های تاریخی است.دوم،در متن های که از غوری ها بجا مانده است کاملا بدون هیچ استثنایی با گویش هزاره کی مشابه است و لغت های که در بالا ذکر گردیده شاید برای فارسی زبانان آشنا نباشند ولی ما همه روزه در استفاده میکنیم از آنها،دلیل دوم بر هزاره بودن غوری های تاریخی.سوم،شاید بعضیا به این عقیده باشند که هزاره ها بقایای مغول اند،پس غوری ها هزاره بوده نمیتانه،نخیر این فکر اشتباه اس بخاطریکه زاییر چینی در قرن ششم از بامیان دیدن نمود و نوشت که در بامیان مردمانی هستند که کاملا مشابه به ما اس یعنی قواره چینایی دارند،پس از این معلوم میشود که هزاره ها بقایای مغول نیست بخاطریکه حملات مغول در قرن سیزدهم آغاز شد.غوری دولتی از هزاره ها بودند که فعلا ساکنان غور هم اکثرا هزاره است که دامنه حاکمیت هزاره ها از بلخ شروع تا بامیان تا کابل و قسمت غربی تا قندهار که بعد توسط پشتون ها تسخیر شد و خصوصا مناطق کوهستانی مرکزی که بامیان قسمتی از غزنی که فعلا جاغوری است یعنی جایی غوری ها و سلسله جبال غور که به مناطق هزارستان پیوست است.امید که همه حس غارت گری ازیشان محو شود د و به حقایق احترام بگذارند.با حترام!

خراسان زمین14.09.2022 - 11:30

 درود به جناب الفرد غوری،
شما میتوانید نوشته هایتان را به این ایمیل خراسان زمین که در بخش تماس با ما نیز درج است بفرستید.

info@khorasanzameen.net

الفرد غوري 08.09.2022 - 13:01

 مطالبي در باره قوم غوري نوشته ام چطورميتوان در سايت شما درمعرض ديد قرار دهم

الفرد غوري 14.09.2022 - 08:31

 بنام خداوند بخشنده ومهربان
كلمه لك به لرهايي گفته ميشه كه هم كرد هستند وهم لر وبيشتر در كرمانشاه وطرف نوراباد والشتر ساكنند لك كه ل يعني لر ك يعني كُرد جون بعضي موارد انرا لركوچك معني ميكنند
وديگر مطلب اين است كه بعضي كلمات يا اصطلاحات زبان محسوب نميشود يك لهجه محسوب ميشود خود زبان لري لهجه است نه يك زبان در ايران به تركي عربي فارسي زبان گفته ميشود ومابقي همه لهجه محسوب ميشوند خب شيرازيها هم به افتاب ميگن افتو ودر خيلي از گويشها به افتاب ميگويند افتو پس در ايران گويش ولهجه فراوان است ولي زبان فقط فارسي تركي عربي است

الفرد غوري 07.09.2022 - 07:21

 با سلام واحترام به همه كساني كه در كنكاش هستند تا از پيشينه قوم غوريان اطلاعاتي بدست اورند.
دوستان گرام را دعوت مينمايم تا كناب تاريخ پس از اسلام تا سلسله قاجار استاد عباس اقبال اشتياني را كه از اساتيد برجسته دانشگاه واز مدرسان دروس تاريخ وجغرافيا وادبيات در مدرسه مشهور ونامي دارالفنون بودند را مطالعه فرمايند استاد اشتياني تحقيق وپژوهش هاي زيادي نموده وتقريباًدر حدود سال ١٣١٨ درباره پيشينه وتمدن غوريان چنين نوشته كه غوريان تاجيك بودند ومعاصر با سلسله غزنويان وسلاجقه در شرق خراسان ميزيستندوبه مدت پنجاه سال حكومت وپادشاهي كردند داراي چتر حكومتي بودند وسكه بنام خود ضرب كردند قلمرو انها از خراسان تا هند بود كه در فرجام بدست سلطان محمود غزنوي برچيده شدند واما مردمان غوري كه اكنون دامنه گسترش انها از سپيدان تا نزديكيهاي بوشهر گسترش يافته اينها مردماني بودند كه در زمان صفويان اصفهان را فتح كردند و عاقبت توسط نادر شاه افشار كه انموقع يكي از سرداران شاه صفوي بود در محلي به نام مورچه خورت اصفهان به هزيمت كشيده شدن و بطرف فارس حركت كردند كه باز هم ندرقلي كه بعداً شدنادر شاه انهارا اسوده نگذاشت وبه تعقيب انها برداخت كه براي دومين بار در منطقه زرغون يا زرقان انهارا شكست سختي داد كه به كلي تارومار شدند وباقيمانده سپاه انها بطرف لار وكرمان گريختند وعده اي از انها كه ضعف وخستگي برانها مستولي شده بود وتوان همراهي با هسته اصلي سپاه را نداشتند به طرف كوهاي سميرم ودنا ومتعاقباً بطرف سپيدان روانه شدند كه مدتها بصورت مخفيانه وناشناس زندگي كردند تا اينكه بعلت سختكوشي بر نابسامانيهاي خود غلبه كردند وسامان گرفتند غوريان خانداني است كه در زماني كه بر اصفهان حاكم بودند شاه خودرا به علت قتل يكي از نزديكان خود وظلمي كه به مردم حتي افراد خاندان خود روا ميداشت به قتل رساندند ويكي از بزرگان خود را به شاهي رساندند كه متاسفانه زياد طولي نكشيد كه سپاهيان نادر همچون عقاب بر سرانها فرود امد وبس از شكست انهارا نيز تعقيب نمود.اري دوستان گرام غورياني كه هم اكنون در جنوب غربي ايران ودر شمال غرب استان فارس زندگي ميكنند از نجيب زادكان ويا همان شاهزدكاني هستند كه حكومت اصلي انها بدست غزنويان وحاكميت اين خاندان در اصفهان بدست نادرشاه منقرض شد اما هميشه نشان شاهزاده و پرنس را برتارك خود وتاريخ دارند.

مختار27.06.2022 - 12:07

 پس سوری ها وظوریها که اصالت از اولادهای پادشاهان غور اند فعلا خودشان راپشتون به حساب می آورند.بعدش دلیل دوم نام این منطقه است.که قبلاً غرجستان بود که همخوانی به زبان پشتو دارد نه فارسی و کاملا هم نامش بااین منطقه تطبیق دارد و حتی نام فعلیش هم به زبان پشتو همخوانی دارد که غرجستان به معنای کوهستان است واین منطقه هم کوهستانی است دلیل سوم در کتاب خورشید جهان نیز به زیست مردم پشتون در غرجستان اشاره شده است.دلیل چهار شعر امیر کرور در پته خزانه است.دلیل پنجم همه شاهان پشتون به زبان فارسی بلدیت داشتن ودرامور دولت داری زبان دری (فارسی)به کار می بردن نهمین سبب میشود که مردم فکر کنن آنها از تبار دیگر ان

لر 24.04.2022 - 20:02

 با سلام عرض ادب به قوم لرزبانها ما کی هستیم که در مورد تاریخ صحبت کنیم عزیزان اینها تاریخ واقعی نیستند دست بردن تو تاریخ عوض کردن این قوم قدرتمندو حیف ازاین قوم که قوم لرها که بخاهیم تو دست نوشته ها دمبالش کنیم درود بر لرهای دنیا

غلام حسن09.04.2022 - 07:35

 غوریها همین هزاره های امروزی استن

علی غوریانی13.02.2022 - 18:39

 عالی بهره بردم

حامد احمدی31.12.2021 - 05:38

 آقای پشتون خان نامتم یادم رفت سواتی ها تاجیک استند نه پشتون و غوری ها فارسیوان استند نه ترک نه اوغان

اِرآی خراسانی04.01.2022 - 19:58

 با توجه با گفته نویسنده این مقاله، هیچ مورد منسجم در مورد غوریان وجود ندارد. بعضاً تاجیک، بعضاً ترک و بعضی پشتون میگویند.
با این حساب، من نیز مانند دیگران نظر دهم که همانطور در هیچ حکومتی یک رنگ قوم وجود ندارد و اقوام مختلف به دلایل مختلف زندگی دارند؛ پس در حکومت غوریان نیز مردمان تاجیک، ترک و پشتون احتمالا زندگی داشته آمد.
تاجیک ها مشخص است که فارسی زبان و اکثریت سنی آمد. پشتون ها نیز مشخص اند که به زبان پشتو و فارسی صحبت می کنند و اکثریت سنی آمد. ترک ها نیز که اقوام مختلف شامل آن است، هم سنی و هم شیعه و به زبان ترکی و فارسی صحبت می کنند.
شما را لازم میبینم غوریان به اساس زبان، مذهب نیز در نظر بگیرید که در مقابل اینان ترکان غزنوی که سنی مذهب بودند در تضاد سیاسی قرار داشتند نیز بررسی کنید.
نسبت دادن غوریان به ترک، تاجیک و پشتون منحصر نمی شود.
فراموشم نشود که من ترک هستم.

حسین امینی17.11.2021 - 11:07

 عرض سلام به همه عزیزان بنده از جاغوری و هزاره جات هستم ما شیعه ایم قیافه تقریبا ترکانه داریم و فارسی زبانیم تمام مناطقی که دوستان تحت عنوان غور می شناسند تا 90 درصد هزارجات است بامیان غور غزنی زابل و امثالهم چیزی که بسیار جالب است هر تاریخ نویسی در صدد حذف ماست چرا؟ چون ما شیعه ایم در مرحله بعد فارسی زبانیم خیلی مزخرفه مقاله ای از سرزمین های ما نام میبرید از گویش ما استفاده میکنید ولی یک بار اسم از تبار هزاره نمی آورید .چقدر سطحی نگر و بی بته

مهدی17.09.2021 - 00:59

 درود درود درود توجه توجه توجه تیره غوری که در سپیدان کوه چنار وووو هستن صفحه رسمی تیره غوری در اینستا گرام با آدرس pooyabiglor هست لطفا مراجعه کنید آن جا با تشکر

کوروش16.06.2021 - 03:39

 سپاس فراوان از شما استاد گرانمایه در ایران و در استان فارس گروهی به نام غوری وجود دارند که در جمع قوم لر می باشند . اینان نیای خود را خراسانی گویند

رضا جعفری12.04.2021 - 22:49

 تشکر بخاطر این اطلاعات و تاریخ عظیم

هوشمندی مصالحی16.04.2021 - 15:52

 با سلام «اقایع میران آخرش در خاطب به شماست » اقایع فردین هوشمندی عزیز در این که غوری ها لر لک یا بختیاری هستن شکی نیست ولی من نمی دونم شما اصلا کشکولی ها رو دیدی یا نه الان تیره بیگدلی و گشتاسب همسایگان ما هستن زبانشان ترکی هست و قیافشونم ترکی هست نه فقط کشکولی لر داره تمام طایفه های ایل قشقایی لر دارن اصلا قشقایی قومیت نیست یه اتحادیه ایلی هست نهکه بین مردمان ترک ولز مورد بسته شده حتی خودت بویر احمدی ها هم در جنگ حنا با قشقایی ها متحد شدن و بر علیه هم شمشیر کشیدن خوب اقایع میزان :اولاند غوری با کولی هیچ تشابهی ندارن دوم جمعیتشان حدود ده هزار نیست فقط در شهرستان کوه چنار سی هزار نفر هستن در منطقه سپیدان بیش از هفت هزار نفر و در بویر احمد وممسنی پونزده هزار نفر و در منطقه خشت کازرون و گناوه حدود ده هزار نفر هست به تازگی این تیره به یه طایفه تبدیل شده بله غوری هایه چنارشی جوون اگر کمی خشمگین نبودن نمی تونستن اونجا رو حفظ کنن و به اسم سر زمین غوری ها «خفری ها»ثبتش کنن تو حتما یا ترک هستی یا کازرونییا کهمره ای که درباره غوری ها صحبت می کنی فقط اینو بگم هدف غوری ها از رفتار هشت بیرون کردن ترک کوهمره ای و کازرونی از این منطقه هست

میران 26.02.2021 - 21:48

 با سپاس از نگارنده این نوشتار و عرض ادب به همه غوری‌ها. من غوری نیستم اما در همجواری زادبوم ما در چنارشاهیجان و پیرامون آن، در صد و بیست کیلومتری غرب شیراز، مردمانی به نام «غوری» ساکن‌اند و به عنوان قومیت غوری در این منطقه شناخته می‌شوند. گویششان تا اندازه زیادی همانند لری است و از نگاه ساختار اجتماعی، اندکی متمایز هستند اما در کل چندان تفاوتی با دیگر تبارهای منطقه ندارند. در این منطقه غربت ‌ها(کولی ‌ها) هم زندگی می‌کنند که از جنبه‌هایی، همانندی بیشتری نسبت به دیگر تبار ها با غوری ها دارند. از نگاه پوششی، شکل و شمایل و... تمایزپذیر نیستند. کمتر از ده هزار تن باید باشند. آگاهی چندانی از ریشه و تبار آن ها ندارم اما یکی از غوری ها گفت که از شرق و فلات افغانستان باید آمده باشند. راستی اگر مشکلی با یک غوری پیدا بکنی، کاراَت با کرام الکاتبین است... خلاصه اینکه در منطقه ما؛ از فارس و لر و ترک و غربت و غوری بسيارند، اما حقیقتاً برادریم... سرفراز باشید.

فردین هوشمندی18.02.2021 - 01:17

 آقای هوشمندی عزیز برادرجان اول درست متن بخون بعد بیا بگو کشکولی ها ترک بودن نه لر. اول برو تاریخ بخون ببین کشکولی ها کیا بودن و از کجا اومدن و باچه کسی اومدن شیراز. کشکولی ها لک لر(لرکوچک یا همون لرفیلی) بودن زمانی که کریم خان زند اومدشیراز همراه کریم خان زند اومدن شیراز. کلانتر ایل کشکولی حسینعلی خان زند بوده که همراه کریم خان زند اومدن شیراز. زبان ما غوری ها واژگانی داره که مشترک در زبان لری لکی که در لرستانه که حتی در لرای ممسنی یا کهگیلویه و بویراحمدی اینجور نیسته. یااون بیسواد رضایی که بقول خودش معلم بازنشسته بااون شعربیهویتیش خودشوچسبونده به ناکجاآباد مثل ادمای بی اثل ونسب.نمونه های اشتراکات آی کتر یا معلم=اقای معلم. جوم لیوان. دوری بشقاب. قلف قفل. تاته عمو. دس دست.. دی دی پَ چته در لری لکی هم همینجور. پس مِلشَ بگیر پشت گردنشو بگیر مِل در زبان لری لکی گردن... مَلَ در هردوزبان مشترکه. ایما ودر زبان لکی ایمه. بلیسو مشترک در هردوزبان آبنبات چوبی که لیس زده میشه .قلاجیک مشترکه... بریم و مال بریم خونه مال باز مشترکه.. زیلو فرش. پهلی در لکی پَه لی... پس پا پشت پا. بوخشید ببخشید مشترکه. کرکر تهدیگ. یوء این مشترک ئی این مشترک.. یادرزبان بالاگریوه ای اصالتا لرفیلی هستن ساکن در اندیمشک

اکبر خان سهاک 12.02.2021 - 17:42

 برادر عزیز سلسلی غور از سور شروع شده و سوریان پشتون بودند. علاولدین خلجي پشتون بوده کنیشکا بادشاه سوات پشتون بوده در وخت حاضر هم بسیاري از تعداد پشتونها دري یا فارسي صحبت میکنند اګر غوریان تاجک میبودند چرا یک اسناد قوی نګذاشتند که در همین وخت دری یا فارسي زبانی تمام دربارها بوده این چي تعصب است که اګر پشتون به مهتاب هم برود باز هم قبول ندارید.اکبر خان سهاک

فردین هوشمندی02.02.2021 - 01:20

 افتو
ننه مادربزگ
بو  پدر
دَدَ

ایسو  در زبان ما در زبان بالاکریوه ای ایسه
یعنی الان  .ایسو بیو  الان بیو
لَر لاغر
اِشکَف غار
شَپَلاق درزبان ما  در زبان لری بالاگریوه ای چَپَلاق
بَرد
چهره  در زبان بالاگریوه ای چره درزبان ما.چیدن پشم گوسفند

دِشکَه در زبان بالاکریوه ای در زبان ما دشکه   یعنی نخ دوختن

نه سندی نه اثار تاریخی در فارس
نه مدرک تاریخی دال بر مهاجرت از غور افغانستان
فقط بخاطر تشابه یه غور شروع کردید به داستان هویت سازی.حتی در قفقازم غوری هم هست
بر سنگـ پدر بزرگ و پدرپدربزرگم نوشته از تیره غوری طایفه کشکولی بزرگ.خیلی از طوایف ترک دره شوری ها اصالتا ترک نیستن لرلک بودن که پس از سقوط حکومت زنده واسه در امان بودن پناه ب ایل قشقایی آوردن زندی لک ها
کمی تفکر لازمهیه وجود هر انسانیه

هوشمندی02.02.2021 - 17:44

 اقای فردین هوشمندی شما اول شکل وقیافه کشکولی ها رو بیین بعد بگو که کشکولی ها لرن چن خانبار از غوری ها ترک هستن که مرکز اصلی غوری ها هست کشکولی ها به دلیل اینکه پول زیاد داشتند عده ای از لر هارو به خود جذب کردن چرا فقط تیرع غوری به زبان ترکی تکلم نمی کنه؟ چون حتما لر بودن نه اینکع دیگع کشکولی ها لر هستن وخوانین غوری بیشتر ترک زبان بودن و غوری ها رعیت ایشان حساب میشدن و اونا هم از این فرصت استفاده کردع و از بی سواد ی غوری ها سود برده واین تیره رو به نام قشقایی ثبت کردن

علی حسین26.01.2021 - 11:41

 بسیار عالی بود.

فردین هوشمندی13.01.2021 - 14:13

 غوری های فارس نه ربطی به غورافغانستان داره نه ایل قشقایی .زیرمجموعه ایل کشکولی بزرگ هستن.کشکولی بزرگ اصالتا لرهستن و باکریم خان زند آمدن به شیراز.وزمانی که حکومت زندسقوط کرد پناه بردن به ایل قشقایی و به مرورزمان زبانشان از لری لکی به ترکی تغییر کرد.ناگفته نماند قبل از سقوط حکومت زندیه دخترحسین خان زند که کلانتر ایل کشکولی بوده باجانی خان ایلخان قشقایی ازدواج میکنه.و خیلی از واژه هایی که درزبان ما کاربرد داره درزبان لری لکی همـ کاربرد داره

ماندنی06.12.2020 - 12:58

 بله با توجه به سخنان اقایع هوشمندی شاید فقط یه تشابه اسمی باشه نام طایفه غوری در ایل قشقایی در طایفه کشکولی بزرگم ثبت شده

صالحی06.12.2020 - 13:02

 بنده از پدر بزرگم شنیدم که ایال مصالح از پا دنا به کارزون کوچ کرده و از انجا به چنار شی جون و بعدا به اردکون اومدن وهمچنین به دلیل قومی با دیگرمردم ترک زبان ترکی از طرف باقی غوری ها پاک شدخ و زبان لری جای ان را گرفته است

علی هوشمندی11.11.2020 - 20:28

 با سلام خدمت تموم عموزاده هایع گلم شاید این غوری هایع خراسان و افغانستان فقط یک تشابه اسمی است من خودم از فرزندان کا فتحعلی که از فزرندان کابرات پسر یارمحمد پسر مصالح هستم پدر بزرگم از طرف مادری برمیگرده به سامر سامر رگو ریشه اردکونی داشته و مصالح غوری کع همون خفری بوده

خان 16.09.2020 - 05:00

 تشکر بسیار زیاد از شما استاد بزرګوار واقعا زحمت کشیدید.

عید محمد عزیزپور26.08.2020 - 15:49

 سپاس از همه دوستان بزرگوار که دیدگاه خود را در مورد نوشته ام بیان کرده اند. متاسفانه وقت و امکان نیست به همه پرسش ها، دیدگاه های دوستان رسیدگی کنم. طوریکه شما از نوشته ام می خوانید، هدف نوشته ام تنها و تنها ثابت کردن خاستگاه تباری مردم غور و پادشاهان آن از نظر تاریخی است و آن اینکه آنان نه ترک بودند و پشتون، بلکه به زبان فارسی صحبت میکردند و به هیچ قومی غیر از فارسی زبان (تاجیک یا تاجیک های غور) تعلق ندارند. در مورد هزاره بودن غوی ها، هیچ مدرکی تاریخی وجود ندارد. کسانی که دیدگاه دیگری دارند، می توانند با اسناد و دلایل تاریخی قلم بگیرند و آن ثابت کنند. عزیزپور

محب الله26.08.2020 - 09:38

 با عرض ادب واحترام اصطلاحات کی در غور امروزی کاربرد دارد در درواز های بد خشان کاربرد دارد مثال دروازی ها میگویندچاقوره جلدکردم یا تیشه ره جلد کردم یا میگویند که مرکه کته برای تولد فرزندم گرفتم امثال حاصلات را غند کردم

آشنا17.06.2020 - 06:37

 سلام به آقای عزیزپور اگر برایتان مقدور هست اطلاعاتی کاملی از پیشینه طایفه اربز در منطقه چاه سوارآغا بهمان بدهید. سپاس

نورالله بلخی21.05.2020 - 22:23

 ا سلام خدمت استاد گران قدر اما در این مقاله من چندین خلا دیدم که گفتنش عاری از لطف نیست 1.درین مقاله شما فقط جای را که در نفع تان است آورده اید وخلاص در دلایل که بر تاجیک بودن غوریان آورده بودیند اصلا تاجیک بودن ثابت نمی شود چرا که کلمه تازی در این متن به معنی عرب و مسلمان است نه تاجیک در پارسی به مردم عرب ومسلمان تازی تازیک میگفتن واگر شما عرب استی پس این تمدن مال دیگر مردم غیر تاجیک امروزه است و تاجیک به عنوان یک قوم خاص پسان به وجود آمد که شما از آن آگاهید 2.در مورد که غوریان در زمان حضرت علی علیه السلام مسلمان شده اصلا چیزی نگفته اید چرا که مردم هزاره در زمان حضرت علی علی السلام مسلمان شده است. فقط شما در باره این که از خلیفه عباسی لواء و مهر حکومت داری را گرفته است سخن گفته اید 3.در بخش جغرافیه نیز هیچ تحقیق نکرده اید شما فقط در باره وسعت غور گفته اید در حال که تاریخ گواه است که غوریان در دو منطقه حکومت میکردن یک غور که پایتخت آن فیروزکوه بود ودیگر آن که در تخار که پایتخت آن بامیان بوده است 4. اما چهارم در مورد هزاره که تمام همان خصلت وکردار و نام غوریان را دارد کتمان واقعت کردیند مثلا جاغوری یعنی جای غوری و علودانی که همان علاالدین میباشد باز مانده گان آن ها است . که در جنگ با غزنویان در آن مکان مستقر شده وتا حال به نام غوری در بین هزاره وشیعه مذهب است.درمورد بامیان هیچ چیز نگفته اید در حال که بامیان را غور شرقی مینامند 5. در تمام مکان های که به غوریان متعلق است هزاره از تاجیک کرده گسترده تر است مثال خوب آن خودی غور با اکثریت هزاره است 6.در طبقات ناصری همیشه غوری با تاجیک و ترک جدا گفته شده است وشما برای مقصد خود ذکر آن را نکردن 7.قیام امیر فولاد غوری بر علیه امویان نشان میدهد که شیعه مذهب بودن در حال که تاجیک ها خلفای اموی را رضی الله تعالی عنهما میگفتن و میگویند در تاریخ درج است که مردم غوریان هیچ وقت به خاندان رسالت توهین نکرده اند 8. اکثر امرای غوری یا شیعه بودن یا شافعی در حال که تاجیک ها پیرو مذهب حنفی است دلیل چه بوده که مذهب خود را تغییر داده است این سوال جواب منطقی میخواهد 9.در مورد زبان غوریان باید گفت که کلمات که شما در این جای آورده اید در لهجه هزاره گی بیشترین کار برد را دارد ومن فکر میکنم شما از لهجه هزارگی اقتباس کردن 10.غوریان در مناطق حکومت

راحی زاده مشکانی 04.04.2020 - 14:43

 سلام .در توابع مشکان فارس دو روستا ومنطقه به نام شهریاری و روستای غوری وجوددارد که فامیل اکثریت انان حیدری است که دراصل اربز افغانستانی اند و همچنین در چاه سوار آغا تابع شهرستان بختگان نی ریز فارس طایفه اربز افغانستانی وجودارد که افغانستانی پیشینیه اند. و در روستای غوری مشکان برخی فامیل بغری یا بقری که اینان نیز احتمال زیاد از غور افقانستان امده باشند.

میثم هوشمندی سامری29.12.2019 - 05:41

 سلام استاد بله ماغوریان سپیدان فارس. هم تباران زیادی داریم وازافتخارات مان غوری بودن است

عبدالله02.12.2019 - 02:03

 با سلام خدمت همه برادران با سوادم:غوریان از مردم هزاره بودند بهترین ثبوت آن شیعه بودن و محل امپراتوری آنان است که در مرکز افغانستان بودند و هزاره ها تا کنون در مرکز افغانستان زیست دارند.هویت یک قوم را بنام دیگری نکنید.امیدوارم نظریه ام را نشر کنید.

کریم جعفری17.09.2019 - 11:28

 غوریان لر های اصیل واز اریاییها میباشد واز زمانهای کهن از ایران عزیزمان دفاع کرده اند ودر برابر بیگانه ایستاده وشجره خود را حفظ کردند،زنده باد شهریار غوری وعلی خان غوری نقش مهمی در اقتدار غوری داشته اند

واقع بین11.07.2019 - 20:26

 باسپاس به توجه به گفته بزرگان که نسل به نسل ردوبدل شده به دلیل درگیری وخونریزی درمنطقه چهارمحال وبختیاری عده ای مهاجرت میکنندودر منطقه فارس سکنی میگزینند وبا اردکانیها وبویراحمدیها وچنارشاهیجان ونورآباد ممسنی ووووصلت خویشاوندی انجام میدهند وبیشترشان درمنطقه چنارشاهیجان ساکن میشوند که درآن منطقه به عنوان غوری وبویراحمدی میشناسند ولی اصالتآ واجدادآ بختیاری اصیل میباشند اولاد محمدبزرگ ووواز این طیف میباشند اصالتآ بختیاری هستند با احترام

مجید20.07.2019 - 17:17

 غوری ها لر نیستند و لرها انها را لر نمی دانند جناب فریدونی. غوریهای سپیدان و فارس به جهت تزویج و وصلت خانوادگی بالرها لرزبان شده اند والسلام. افتخار غوری بودن نوش جانتان

محمدطاهر20.07.2019 - 19:28

 درود بر جناب عزیزپور .با توجه به تحقیقات گسترده واطلاعات بزرگترها که نسل به نسل انتقال پیدا کرده عده ای از مردم چنارشاهیجان اولاد محمد حالا شاید هم اولادهای دیگه هم باشد اینا اصل ونسب بختیاری اصیل میباشند که به دلیل مهاجرت از چهارمهال وبختیاری به استان فارس مهاجرت میکنند بدلیل درگیری وخون وخونریزی دیگه بر نمیگردند وبا اردکانیها وبویراحمدیها وحوزه چنارشاهیجان وصلت خویشاوندی انجام میدهند که جز طایفه غوری محسوب میشوند ولی نژادآ بختیاری اصیل میباشد با احترام فراوان

فریدونی08.06.2019 - 07:01

 محمد صالح و سامر هر دو غوری هستند و هیچ ارتباطی به بختیاری ندارند

فریدونی29.04.2019 - 09:10

 پانلرها درجهت ادغام طایفه غوری این شایعات را پراکنده میکنند صالحی ها غوری ها صالحی خودرا بختیاری نمیداند

فریدونی28.04.2019 - 12:14

 صالحی ها کاملا غوری هستند وما در سپیدان بختیاری نداریم و این مشابهی بیش نیست مثل لک و لاک بختیاری های لر و بختیاری های افغانستان که هیچ مشابهی باهم ندارند

امید27.04.2019 - 19:07

 باسلام عده ای از افراد چنارشاهیجان که جز طوایف غوری محسوب میشوند اصالتآ واجدادآ بختیاری هستند به دلیل درگیری وخونریزی درمنطقه چهار محال بختیاری در چند نسل قبل از چهار محال بختیاری مهاجرت میکنند ودر استان فارس ساکن میشوند وبا اردکانیها وبویراحمدیها ونورآبادیها ومنطقه چنارشاهیجان وصلت خویشاوندی میکنند چون بیشترین خویشاوندی را در چنارشاهیجان انجام میدهند جز طوایف غوری محسوب میشوند ولی اصالتآ واجدادا بختیاری هستند با سپاس

فارو ق فردا10.04.2019 - 13:42

 برخی از واژه ها و اصطلاحات در میان فارسی زبانان ولایت ننگرهار نیز رایج است مثلا: زیروزبر: یعنی پایین و بالا، درهم و برهم. زیروزبرکردن: یعنی درهم وبرهم کردن؛ ویران کردن، آشفته ساختن. مثال: او تمام آن جبال را زیروزبرکرد (طبقات ناصری، ص ٤٩١). در غور مردم بصورت عادی این واژه را بکار میبرند. جَلد: یعنی تیز و چالاک، و همچنان نیرومند (... جلد و کاردان بود. جلد و ظابط بود. ص٢١٢ ، طبقات ناصری). جرار: یعنی پرکار، بسیار فعال؛ چست و چالاک، و در عربی کشنده، بسوی خودکشنده. لشکر جرار یعنی لشکر آراسته و انبوه و بسیار. مثال: (رافع هرثمه لشکر جرار با آلت و عدت تمام بدانطرف کشید. ص٢١٢ ، طبقات ناصری) کته: کلان، بزرگ، جثیم، کلانسال. مرکه: پشتو است آفتاب برآمد: شرق، مشرق، آفتاب نشست: غرب، مغرب؛

واقع بین22.03.2019 - 19:47

 با سلام طبق تحقیقات بعمل آمده از چند نسل قبل که دست به دست شده اولا احمد بزرگ یا محمد اصالتا بختیاری اصیل بوده اند که به دلیل درگیری وخونریزی طایفه ای از استان چهار محال بختیاری مهاجرت وبه استان فارس می آیند وساکن میشوند وبا اردکانیهاوغوریهاوبویراحمدیها ونورآباد ممسنیها وصلت خویش آوندی میکنند چون بیشترین خویشاوندی را با غوریها در مناطق مختلف از جمله ملی بلو.حاجی آباد .چنارشاهیجان وروستاهای اطراف تل انجیر .کهواده.تل میلک ....وووووداشته اند حال بنام طایفه غوری میشناسند ولی اجداد اینا اصالتا بختیاری اصیل میباشندباسپاس فراوان

جعفری14.02.2019 - 21:02

  باسلام وسپاس ازتلاش وتحقیق شمادرمعرفی غوریان که ریشه درتاریخ کهن دارند،ودرفارس ازانها به مردمانی خوش بیان وباذکاوت وبه مهربانی یادمیشود،جعفری ازغوریان نوراباد فارس

جمشید07.01.2019 - 06:18

  سلام استاد بزرګوار وتشکرازخدمت تان به خاطر نوشتن تاریخ غوریان دراین صفحه استاد بزرګوار اګربرایم مشخص نمایید کی درغورچند اقوام وجود دارد

سیدنور سهیم 20.09.2018 - 07:48

  تشکر از جناب عزیز پور قدرمند نوشته تحلیلی شما به علم ما در باره غوریان افزود

جواد غوریانی09.09.2018 - 15:54

  سلام ممنون از اطلاعات شما درباره قوم غوریانی وعرض کنم در خراسان رضوی تربت جام طایفه ای هستند که فامیل آنها غوریانی هست ومرکزآنهاروستای محنودابادهست

احمد فواد احسان23.07.2018 - 06:56

 سلام به استاد محترم عزیزپور صاحب می فرستم. من از نوادهای غوریان هستم و فعلا در بامیان زندگی می کنم. و قسم که تاریخ گواه است. آخرین پادشاه غوریان توسط جنگیزخان در بامیان در شهر غلغله از بین برده شد. و ما هم از بقایا همان پادشاه غور هستیم. و مردم اصیل همین سرزمین هستیم. هویت ما تاجیک است. و به آن افتخار می کنم که تاجیک هستم. و از استاد محترم بسیار زیاد تشکری می کنم. که زحمت زیاد کشیدن.

مهدی24.07.2018 - 19:59

  با سلام و احترام به نویسنده محترم متاسفانه یکی از بدترین بلایایی که تاریخ نویسان گریبانگیر ان میشوند دخالت سلیقه و علاقه خود برای. بررسی تاریخ است نگارنده متن بدون توجه به بسیاری از. مطالب مستند و محکم حرفهایی را زدن که به نظر من از چارچوب علمی تاریخی خارج شده و بیشتر به گرایش شما برای اثبات حرف خاصی است به عنوان مثال عدم توجه به مذهب مردم غوریان که شیعه بوده اند دوم قیافه و چهره غوریان که شبیه ترکان و هزاره ها بوده است که شاهد این مدعا قیافه پادشاهان خوارزمشاهی است که از عور به سمت خوارزم رفته بودند و موارد بیشمار دیگری که اصلا در نوشتار شما حتی به انها اشاره هم نشده بود در مورد کوشانیان بت های بودا در بامیان. فکر میکنم جواب همه سوالات شما را بدهد از کوشانیان مجسمه ها و ابزار مختلفی باقیمانده است فکر میکنم. به جای استناد به موارد بسیار ضعیف اگر به مواردی که مسلم و مطمین هستند استناد کنید خیلی مسایل حل میشود

نقیب الله حکیمی 11.06.2018 - 19:12

  جناب محترم آقای عید محمد عزیز پور قلباً خرسند شدیم تا نبشته های پژوهشی و با استناد تان که عاری از گونه برچسب ها بود. جهان سپاس.

نقیب الله حکیمی 11.06.2018 - 19:12

  جناب محترم آقای عید محمد عزیز پور قلباً خرسند شدیم تا نبشته های پژوهشی و با استناد تان که عاری از گونه برچسب ها بود. جهان سپاس.

نیلوفرم13.06.2018 - 08:10

  سلام باتشکر از متنتون اگ میشه مناطقی ک غوریان در ایران سکونت دارن مشخص کنین و نام ببرین

نقیب الله حکیمی 11.06.2018 - 19:12

  جناب محترم آقای عید محمد عزیز پور قلباً خرسند شدیم تا نبشته های پژوهشی و با استناد تان که عاری از گونه برچسب ها بود. جهان سپاس.

غزنوی01.02.2018 - 18:58

 بدون شک و تردید غوریان اجداد هزاره‌ها اند که در مرکز افغانستان ساکن استند. ولایات مرکزی افغانستان همیشه سرزمین هزاره‌ها بوده‌است. اما بدبختانه امروزه هویت‌ستیزان برای ساکنان غور و بامیان تاریخ جعلی می‌سازند. اگر کوشانی‌ها ترک بودند و یا آریایی. در هر دو صورت اجداد هزاره‌ها استند.

صالحی14.01.2018 - 00:52

  در مورد فامیل صالحی بر اساس تحقیقاتی که از بزرگان و قدیمی های این فامیل ونیز سنگ نبشته های قبرهای خیلی قدیمی به دست آمده این فامیل غوری نبوده و پدرجدشان محمد صالح ازم مردمان خفر پا دنا بین استان کهگیلویه واصفهان بودند و به شهرستان سپیدان واقع در منطقه کنونی همراه با گوسفندها خود مهاجرت کرده سکنی گزیدند و پسوند خفری بعد از اسم تمامی آنها در سنگ قبرهایی خیلی خیلی قدیمی نیز درج گردیده که حاکی از این امر است

مجتبی31.12.2017 - 21:38

 مطلب بسیار کامل و پر مغری بود بسیار استفاده کردم خیلی از اصطلاحات مردم غور با مردم یزد نزدیک می باشد مثل بطرف کسی رفتن که در یزدی می گویند به چه کسی رفته یا رفتن یا اژدهار که در یزد اَژدَها گفته می شود و جَلد هم همان معنی در غور را می دهد

وحیدرادمردغوری از سپیدان فارس17.12.2017 - 19:23

  درود برشماونوشته هاتون بسیارزیباو پسندمردم غور بود سپاس فراوان

حسین غوریانی19.11.2017 - 07:17

  سلام وخسته نباشید .از شما خواهش مندم که ازمهاجرت غورها به مرز های کنونی ایران مطالبی ارائه دهید

زارع خفری 28.07.2017 - 00:00

  سلام ممنون از مطلب خوبتون ما هم از غوری های استان فارس شهرستان ممسنی هستیم اینجا تعداد غوری ها بیش از 10. هزار. نفر هستش که در بقیه شهر ها مثل سپیدان نیریز هم هستن و هنوز هم با نام غوری معروف هستیم ممنون میشم پیشینه مهاجرت ها رو برامون بیان کنیین به این مناطق اگر اطلاعاتی داشته باشین

عبدالقدیر محمودی(غوری)19.08.2016 - 10:05

 در قدم نخست تشکر فراوان از آقای عزیز پور که در جمع آوری این تاریخ به یاد ماندنی زحمات زیادی متقبل شدید. قلمت رسا سر فراز باشی. به امید اینکه فرزندان غوری سلطنت غوری را دو باره زنده بگردانند...انشاءالله

جعفر23.04.2016 - 11:04

  اول از همه خدمت شما عرض ادب دارم وباید گفت دست شما درد نکند باچنین قلم رساو خوبی که در باره سرزمین باستانی غور نوشته اید

بقری22.04.2016 - 15:38

 در استان فارس روستای بنام غوری وجود دارد

رسولیان15.03.2016 - 09:58

 درود خدمت جناب عزیزپور عزیز و سپاس بابت قلم زدن این عنوان شیوا:آیا اطلاعاتی درمورد غوریهای ساکن فارس خصوصا سپیدان و اطراف در دست هست و چه منابع از چه مورخینی درین زمینه موجود است.سپاس فراوان

امیرزاده مقیم برلین از شهر هرات 07.02.2016 - 05:56

  عظمت غوریهارا هیچکس نمیتواند انکار کند.آنان نقش ارزندۀ درتایخ کشور ما داشته اند. آنان از گئشته های دور تا جایی که تاریخ وجود داشته به زبان دری تکلم مینمودند و هنوز هم تمام مردمش به زبان دری تکلم مینمایند.غور یکی از مراکز مهم خراسان بزرگ بوده است

عید محمد عزیزپور07.10.2015 - 19:04

  سپاس فراوان از همه خوانندگانی که مهربانانه و به گونۀ راستین این نوشتار را خوانده و دربارۀ آن نظر داده اند. شاد و کامگار باشید.

غوری05.10.2015 - 03:35

 این زمامداران از نگاه تباری تاجیک استند: پیش از اسلام: ... پارتیان، کوشانیان، یفتالیان ...، دورۀ اسلامی: طاهریان – از 821 تا 873 میلادی، صفاریان – از 861 تا 1002 میلادی، سامانیان – از 875 تا 999 میلادی، غوریان – از 1148 تا 1215 میلادی، کرتیان – از 1244 تا 1383 میلادی، در سدۀ بیستم: امیر حبیب الله کلکانی – 1929، برهان الدین ربانی – از 1992 تا 1996 میلادی

محمد نسیم صالح04.10.2015 - 07:36

  من در باره حکمروایی تاجکان در افغانستان چیزی نمیدانم میشه برایم بگویید کدام شاهان مربوط این تبار میشود

سعید09.08.2015 - 12:06

  سلام علیکم تشکر از مطلب گرانبهای شما عزیز بزرگوار یک روستا در ایران در استان فارس به نام «غوری» وجود دارد، سوالی ذهن بنده را بسیار به خود مشغول کرده است و آن اینکه آیا این روستا ارتباطی به افغانستان، خصوصا ولایت غوری یا سلسله ی غوریان دارد یا نه؟ شباهت ها و مدلولاتی در این میان موجود است که می تواند در نظر گرفته شود از جمله: 1- این روسستا در حوالی آخرین مرز غربی سلسله ی غوریان در سال های 590 تا 610 شمسی قرار دارد که می تواند موید این سخن باشد که آنها این روستا را به نام نامیده بودند تا آخرین خط مرزی خود را نمایان سازند؛ این مطلب در صورتی است که قدمت این روستا طبق سنگ نوشته ها و تاریخ روستا و ... به بیش از 2 هزار سال می رسد. 2- یک طایفه با نام «آربز» در این روستا قرار دارند که یکی از طوایف کوچک افغانستان نیز به همین نام بوده است. علاوه بر این موید دیگری افغانی بودن این طایفه را تایید می کند این است که در فاصله ی نزدیک به 80 کیلومتری از این روستا در روستایی دیگر طایفه ای وجود دارد با نام «آربز افغانی» که این مطلب مویدی بر این نوشتار است. شما بزرگوار و دیگران اگز مطلبی دارید در این زمینه منتشر بفرمایید بسیار عالی است و مشتاقانه از شما تشکر می کنیم.

خجندی02.04.2015 - 02:58

 با عرض سلام به همزبانان عزیز و محترم .بنده همشهری شیخ کمال خوجندی هستم ,که در شمال تاجیکستان مرکز ولایت سغد است .می‌خواستم به معلومات شما برسانم ,که آن لهجه و کلماتی که غوریان استفاده می‌برند در خوجند نیز مانند یا شبیه آن را استفاده می‌برند. شرف بر مردم تاجیک باد!

یاقوت شا ه 25/12/139316.03.2015 - 07:54

  سلام بشما آقای عزیزپور وتمام غوریای معززخداوند بشما وقلم شما برکت بیشتر عنایت فرمایند

کبیر سراج09.02.2015 - 20:10

  تحلیل همه جانبه و عاری از تعصب است. پاسخ عالمانه است در برابر انانیکه تاریخ را مغشوش میسازند تا برای قوم و قبیله خود خاستگاه دلخواه خویش را بسازند. ممنون

سرور حقپرست 23.01.2015 - 11:11

 تشکر از اینکه با کمال شجاعت حقیقت ها را با دلایل قانع کننده ابراز نموده اید

میلاد30.11.2014 - 00:18

 سلام باتشکردرمورد نظر دوستمان نیز دقت کرده ودر مورد غوریان شهرسان سپیدان بیشترتحقیق کنید

حسین جعفری فارس ایران 06.08.2014 - 06:54

  با سلام و احترام و تقدیر از الطافتان وهمچنین محتوای علمی تان ، جسارتا تعدادی از این اقوام در ایران و منطقه ای به نام ماهور از استان فارس زندگی می کنند که احتمال انتصابشان به این قوم با افتخار وجود دارد و میتواند مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد و هم اکنون هم به عنوان اقوام غوری در این منطقه مشهور ند

شیروانی19.07.2014 - 05:46

 تعداد زیادی از غوری ها در استان فارس و در شهرستانهای سپیدان و کازرون و نور اباد با فامیلهای شیروانی . ماندنی . جعفری . جانبازی . صالحی . فریدونی . هوشمندی . امینی . رضایی و زارع خفری سکونت دارن و همگی به زبان لری صحبت می کنند .

شهاب الدین جعفری06.04.2014 - 12:42

  بنده ازمحقق وپزوهشگرمحترم جناب اقای عیدمحمدعزیزپورازصمیم قلب تشکرمیکنم وبرای ایشان ارزوی توفیق درتمام مراحل زندگی راازخداوندبزرگ مسئلت دارم بنده افتخارمیکنم درکشورافغانستان محققین ومورخین بزرگی چون اقای عزیزپورهستندکه باتحقیقات وپزوهش های علمی خودوهم به شبهات ویابه اغراض افرادی نااگاه پاسخ منطقی ومستدل می دهندوهم نمیگذارندتاریخ این مرزوبوم به فراموشی سپرده شود.زنده بادملت متمدن وبافرهنگ غوری

فیصل ولد عبدالغفار23.09.2013 - 05:13

  خوب

صلاح الدین سلامی16.04.2013 - 11:33

 جناب محترم آقای عید محمد عزیز پور قلباً خرسند شدیم تا نبشته های پژوهشی و با استناد تان که عاری از گونه برچسب ها بوده وبا ارائه متون تاریخی مؤرخان، بر آگاهی مردم افزودید، واقعاً زحمات تان قابل قدر است با امید موفقیت های هر چه بیشتر تان کامیاب باشید

غلام غوث‏‏03.04.2012 - 13:13

  عرض ادب واحترام به آقای عزیزپور‏!تشکرزیادمینمایم ازجناب شما واقعازحمت کشیدید‏!آنچه نوشتید که همه مردم غوربه آن نوشته هاتان به دیده قدر میبینندوافتخارمیکنند؛وگفته همه مردم مان رابه رشته تحریردرآوردید.زنده باد غور؛تشکرزیادازشما‏!بهرامی باشنده غور
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



عید محمد عزیزپور