و این کاوهء روزگار ما

٢٠ میزان (مهر) ١٣٩٠

تا یک هفته پیش کس چه می دانست که این بار بانویی با ارادهء پولادین درسیمای کاوهء آهنگر دربرابرضحاکیان روزگار به داد خواهی بر می خیزد و خیمهء اعتراضش بر می افرازد در چارراه سده یی که ازدمو کراسی و حقوق بشرباد درغب غب انداخته است.

ضحاک را ماردوش می گفتند و چون آن دو مار روی دوش او به مستی در می آمدند، مغز سردو جوان در کاسه های زرین نثار آنان می شد؛ ماران  می خوردند ومی خوابیدند و ضحاک به آسایش می رسید.این که چرا ماران ضحاک مغزجوانان را می خوردند، می تواند به این مفهوم باشد که ضحاکیان پیوسته در تلاش احمق ساختن جامعهء هستند، خرد و تفکر سیاسی و مدنی مردم را دوست ندارند. وضعیت در روزگار ما نیز چنین است. چنان که در زمانهء ما تا آن مار ها روی دوش ضحاکیان روز گار، به مستی درمی آیند، خون حق وعدالت است که جام جام نثار آنان می شود. ماران می نوشند و آرام می شوند و ضحاکیان به آسوده گی نفسانی دست می یابند.

کاوه به داد خواهی فرزندانش پرچم بر افراشت و در همان نخستین لحظه ها، ضحاک از فریاد های داد خواهانهء او چنان بیدی به لرزه در آمد و مصلحت در آن دید تا فرزند او را آزاد کند.اما سیمین بارکزی به دادخواهی حقوق پایمال شده اش به پا بر خاسته است. کاوه نخستین کسی نبود که فرزندانش فدای ماران ضحاک شده بودند، نه همهء شهر داغدار بود و هر خانه در ماتم جوانی می سوخت؛ ولی همگان خاموش بوند و مهر برلب داشتند، شاید هم منتظر بودند تا کسی بر خیزد تا آنها به دنبال او در جستجوی حق و عدالت به راه افتند. این جا تنها حق سیمین بارکزی نیست که زیر پا می شود؛ این جا نیز هرخانه خود گورگاه حق وعدالت است.هرخانه ماتم پوش عزیزی از دست رفته ییست. قیام کاوه هرچند قیام دادخواهانه برای فرزندانش بود؛ اما درحقیقت قیامی بود برای همه جوانانی که قربانی ماران ضحاک شده بودند. قیامی بود همگانی.

 سیمن نیزبه دادخواهی برخاسته است، ظاهراً برای رسیدن به حق خود، اما  این خیمهء بر افراشتهء او در حقیقت همان پرچم بر افراشتهء کاوه است برای همه شهروندانی که همه روزه حقوق شان زیر پای پیلان بد مست روزگار می شود.

مردم برکاوه  گرد آمدند و رفتند به جستجوی فریدون و ضحاک را از اریکه بر انداختند. من امید وارم تا سیمین به حق خود برسد و قیام او نیز سبب گردد تا مردم گردهم آیند و در برابر بی عدالتی بیاستند. می توان چنین آرزو کرد ؛ اما درروزگاری که فریدونی نیست، چه می توان کرد!

ضحاک نخستین فریاد های کاوه را شنید و از هیبت صدای او ترسید ؛اما ضحاکیان روز گار ما صدای سیمین را پس از روز ها شنیدند. شاید فکر می کردند که این صدا، نیز یکی از آن صدا های معامله است در کابینه و در پارلمان .چنین است که برایش کرسی هایی پیشنهاد می کنند. شاید هم در صدای ضحاک صدای همهء مردم پیچیده بود، اما صدای سیمین تنها بود، تنهای تنها. من نمی خواهم حتی تصور مرگ او را هم کنم، آرزو دارم تا چنین زنی همچنان زنده بماند با پرچم بلند بر افراشتهء خویش.

این سرزمین شگفتی هاست ،زمانی که به فهرست ها مراجعه می کنی در می یابی که درافغانستان بیشتراز صد حزب سیاسی وجود دارد، زمانی که بحث جامعهء مدنی و همصدایی آن ها به میان می آید رییس  هر نهاد مدنی ازشبکهء پیچیده وچند صدعضویی نهاد های مدنی خودسخن می گوید که درسراسر کشور گسترده است. پرسش این جاست که اگرضحاکیان این همه نا وقت در برابرصدای سیمین واکنش نشان دادند، آن هم با فرهنگ معامله، شاید از آن جهت است که به گفته شمس تبریز: برچشم ها مهراست، بر دلها مهراست وبرلب ها مهر است.شاید هم می اندیشیدند که می توان با معامله یی به ماجرا پایان داد.پرسش دشوار و زجر دهنده این است که احزاب سیاسی و نهاد های مدنی چرا این همه نا وقت به سخن در آمدند و آن هم با تصور مرگ سیمین، که اگر سیمین بارکزی در ادامهء این اعتصاب جان دهد ؛ آنها  در زمینه داد خواهی خواهند کرد.شاید هم شماری، ازهم اکنون آستین بر زده  و مشغول پروپوزل نویسی با یک «بجیت لاین» مناسب اند.

 

شماری هم می خواهند بگویند که کار سیمین نوع خود کشی است. خود کشی یا در نتیجهء حس دردناک پوچی از زنده گی به میان می آید و یا هم از نوع  ناگزیری، هیجان ویا هم یک رشته عوامل زجر دهنده ء روانی و ذهنی. خود کشی هدف اجتماعی و انسانی ندارد. اما اعتصاب غذایی  نوع مبارزه است، نوع مبارزه مدنی در جهت تحقق حق و عدالت. نوع مبارزهء عدالتخواهانه است .داد خواهی  و ایستادن در برابر نفس اماره وشیطان قدرت است. من عالم دین نیستم ؛ اما این قدر می توانم بگویم که هر مسلمانی که در جهت تحقق حق و عد الت جان خود را از دست می دهد، شهید است. سیمین با اعتصاب غذایی خود به جنگ خودکامه گان رفته است . برای آن که هر فسادی که در جهان پدید آمده است، از آن پدید آمده است که خود کامگان عدالت را نابود کرده و بر چشمان حق و قانون نشتر کشیده اند.  از رسانه یی شنیدم که شورای علمای افغانستان فتوایی صادر کرده است که اعتصاب غذایی خود کشی است و خود کشی در اسلام حرام است. بدون تردید خودکشی در اسلام حرام است .جان هدیهء خداوند است وکسی جز او حق گرفتن آن را ندارد. نخست با ویژه گیهای که بر شمرده شد یک چنین اعتصابات غذایی، خود کشی نیست. بلکه مبارزه برای حق و عد الت است.مثلاًوقتی سرمینی مورد هجوم دشمن قرار می گیرد و یا شهروندان سرزمینی از نظام خود کامه یی  که دارند به ستوه می آیند و در برابر متجاوزو استبداد نظام می ایستند، بدون تردید این حالت مرگ های زیادی را در پی دارد، آیا چنین مرگ هایی نیز خود کشی است؟ می خواهم از شورای محترم علما بپرسم این پاکستان که روزانه دهها راکت بر دهکده های کنر آتش می کند و در نتیجه دهها کودک، زن و مرد این سرزمین  کشته می شوند، خانه ها و دهکده ها ویران می شوند، مردم دسته دسته خانه های خود را ترک می کنند و آواره می شوند، کودکانشان بیمار می شوند و نانی برای خوردن وسر پناهی برای زیستن ندارند، شما بزرگان دین چرا در برابر آن خاموشید؟ من تا کنون واکنش شما را در این زمینه نشنیده ام.وقتی همسایه در خانه ات سنگ می اندازد، مگر تو بر همسایه بانگ نمی زنی که این سنگ چگونه وچرا از خانهء تو بر خانهء من پرتاب می شود؟

چرا در برابر این انتحاری های که بیماران را در شفاخانه ها، دانش آموزان و دانشجویان را در مکاتب و دانشگاه ها، مسافران را در شاهراه ها، بازاریان را در بازارها، نمازگزاران را در مساجد به خاک و خون می کشند، این گونه خاموشید و مهر از لب بر نمی دارید؟ انتحاری های پاکستانی وقبایلی شمارا به چالش بزرگی کشانده اند، برای آن که آن ها برای  یک چنین اعمال خونین در چارچوب قرائت خود از اسلام دلایلی  ارائه می کنند؟ آیا در اسلام یک چنین اعمالی جایز است؟ اگر نیست چه حکمی در مورد آن وجود دارد؟ به گمانم این بزرگترین مسوولیت شماست تا در این زمینه به سخن در آیید. انتحاری امروزه چهرهء خشنی از اسلام در جهان  نشان داده است. شما که خاموشید مگر نمی اندیشید که جهانیان به چنین اندیشه یی اندر شوند که خدای نا خواسته شما نیز با چنان اعمالی موافق هستید؟ و یا هم نمی توانید به جنگ استلال آنها بروید.

من می پندارم که سیمین بارکزی فصل تازه یی را در مبارزات سیاسی افغانستان گشوده است. در کشوری که در آن هرمشکلی ازسطح خانواده تا دولت پیوسته با استفاده ازافزار وشیوه های خشونت آمیز حل می شود، یک زن برای نخستین بار برمی خیزد و فانوس جانش را در تاریکی روشن می کند تا ما بهتر بتوانیم دراین تاریکی  گام بر داریم به پندار من اوسزاوار ستایش است نه سرزنش.

گاهی فکر می کنم که بازار آزاد افغانی همه چیز حتی ارزش های انسانی را نیز به کالا های یک بار مصرف بدل کرده است. رفت و آمد در خیمهء سیمین این روز ها زمانی بیشتر شد که رسانه خطر مرگ او را پخش کردند. باچنین خبری بود که نهاد های مدنی واحزاب سیاسی افغانستان از خواب زمستانی  بیدارشده و با چشمان خواب آلود به خیمه گاه او دویدند تا باشد که تصویر شان در تلویزیونی پدیدارشود .آن گاه  گردنی افرازند از تفاخر که آنها از داعیه داران اند. ظاهراًصدای مرگ سیمین آنها را به این سرو صدا و این دویدن ها وا داشته است؛ نه صدای مدنی و اعتراض شهروندی او.

افغانستان نیازمند به این امر است تا  نگذارد که  یک چنین صدا هایی خاموش شود . ما باید شیوه های مبارزهء مدنی را فرا گیریم. من می اندیشم که این بانو در این آموزش پیشگام شده است و با این پیشگامی بر سر همه هیاهو گران سیاسی  که همه حقوق زن، آزادی ، دموکراسی ، جامعهء مدنی را با اندیشهء  مفلوج پروژه یی خود اندازه می گیرند، چادر شرمساری تاریخ را هموار کرده است.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



پرتو نادری