گزارش نشست بین المللی خبرگان به روزهای 8-9 نوامبر 2011 در دبی

٢٣ عقرب (آبان) ١٣٩٠

 

گزارش نشست بین المللی خبرگان

زیر  نام:

«افغانستان در راه ساختن دولت و جامعه با ثبات در سال های 2001-2011»

به روزهای 8-9 نوامبر 2011 در دبی

 

international expert meeting

Afghanistan on the Way to the Stable State and Society (2001-2011)

8-9 November 2011 in Dubai

 

به روزهای 8-9 نوامبر سال روان 2011، در مهمانخانه «ال بوستان» شهر دبی، نشستی بین المللی با اشتراک خبرگان چندین کشور جهان در باره افغانستان زیر نام: «افغانستان در راه ساختن دولت و جامعه با ثبات در سال های 2001-2011» برگزار گردید.

 

این نشست، به سلسله نشست هایی برگزار گردید که در سال های اخیر از سوی دفتر آسیای میانه بنیاد «فریدریش ایبرت» جمهوری آلمان به گونه منظم در باره افغانستان و کشورهای آسیای میانه تمویل می گردد. سازمان دهندگان نشست: نهاد اجتماعی «آریانا»- انجمن افغان های باشنده شهر آلماآتی قزاقستان، «مرکز مطالعات افغانستان و منطقه» شهر دوشنبه جمهوری تاجیکستان و سازمان آزاد غیر انتفاهی «مرکز فناوری های سیاسی «پولیت کانتکت» » شهر مسکو بودند.

 

در بخشی از فراخوانی که زیر عنوان «کانسپت دیدار بین المللی خبرگان» از سوی سازماندهندگان نشست پخش شده بود، آمده است:

«کنارآیی نیروهای افغانی (که در سال های دهه 1990 سده بیستم با ساختارهای تندرو بین المللی بر سر قدرت در افغانستان می رزمیدند)، با یک دیگر،[1] زمینه ساز آغاز کارزار عملیات ضد تروریستی که از سوی نیروهای انتلاف بین المللی به رهبری امریکا در پاییز 2001 به راه انداخته شد، گردید.

 

این عملیات به پایان خود نزدیک می شود، با این هم، گره کور مساله افغانستان کماکان ناگشوده مانده است و ادامه تنش ها در این کشور، همه نیروهای خردورز را وا می دارد تا دست در دست هم در راستای تدوین راهبرد و راهکاری موثر برای برونرفت از بن بست افغانستان برآیند و در جستجوی رویکردهای سازنده باشند. 

 

یکی از گونه های این چنین بذل مساعی، می تواند همکاری جامعه خبرگان باشد. با پایان یافتن جنگ سرد، خبرگان کشورهای گوناگون می توانند با دانش و تجارب خود، رسالت خود را در حل مسایل مختلف از جمله افغانستان انجام دهند. چنین چیزی از راه دیالوگ رو در روی خبرگان دبستان های رنگارنگ با سنت های گوناگون، از جمله روسیه (در یک نگرش وسیع تر- پسا شوروی) ممکن است.

 

افغان ها این شانس را دارند تا به پیشواز صد سالگی استرداد استقلال(2019-2021)  کشور شان چونان یک ملت پیروز (نه یک کشور ورشکسته و ناکام) بروند که کاتاکلیسم ها و نا به هنجاری های  دوره گذار را به رغم موقعیت پیچیده و دشوار جیوپولیتیک کشور شان، پشت سر گذاشته اند. در این رهرو، سال های دهه 2010 سده بیست و یکم می توانند دهه احیای ثبات و توسعه پایدار از راه دستیابی به سازش های درونی و همکاری های بین المللی مبدل گردند.

 

هدف از برگزاری نشست خبرگان– آنالیز ره آوردهای اساسی دهه نخست سده بیست و یکم- چونانِ مرحله ویژه یی برای افغانستان و جهانیان و دوره یی که چونان دوره فرصت های مناسب و تعیین دورنمای توسعه جامعه  و دولت اقغانستان شناخته می شود، می باشد.

 

دهه دوم سده نو، دهه فراگرد صد سالگی استقلال- دوره تاریخی کوتاه، اما بس سرشار از رویدادها است، که به ترامپلین (پرشگاهی) به سوی آینده، و همچنین خیزشگاه بسیاری از مشکلات خود افغانستان ، همسایگان و کشورهای دیگر مبدل گردیده است.

 

بر دیدار بین المللی خبرگان است تا توجه ویژه یی به گرایش های مثبت و پتسیال خود افغانستان و پارتنران آن در دو دهه نخست سده بیست و یکم (هنگامی که گونه های نو تعامل دولتی و بین المللی در سراسر جهان شکل می گیرد، و این روند در اوضاع جهانی شدن و پررنگ شدن نو چالش های دارای بار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی-تمدنی روان است)؛ مبذول دارد.

 

دستور کار دیدار بین المللی خبرگان، مسایل زیر را در بر می گیرد:

1-     افغانستان در دهه های نخست سده بیست و یکم: گزینه ها و ویژگی های توسعه سیاسی (پارلمانتاریسم، احزاب نو و قدیمی، نخبگان سیاسی و توده ها)؛

2-      جامعه افغانی: دینامیسم تباری-اجتماعی، عوامل قومی- قبیله یی؛

3-      ارتش افغانستان و منازعه درونی افغانستان؛

4-      گروه های رزمی غیر دولتی و کشاکش های درونی افغانستان؛

5-     سیمای اجتماعی دیاسپاراهای افغانی در آسیا، اروپا، امریکا، روسیه و ...

6-     ناتو در مناقشه افغانستان؛

7-     جنبه منطقه یی منازعه افغانستان: هند، ایران، پاکستان و چین؛

8-      منازعه افغانستان و آسیای میانه؛

9-     منازعه افغانستان و سازمان همکاری شانگهای؛

10-پس منظر و دورنمای مناسبات روسیه و افغانستان.

 

...و همچنین پیشگویی هایی در دهه 2010  «الگوی نو همکاری های بین المللی یا رویایی تازه؟»

 

سازماندهندگان تلاش بسیار به خرج داده اند تا مشارکت چهره های سیاسی افغانستان معاصر را به حد اقل برسانند و به طور انحصاری در این نشست از کارشناسان مسایل افغانستان دعوت نمایند. جغرافیای اشتراک کنندگان نیز به اندازه کافی گسترده است- آلمان، هالند، هند، ایران، چین، پاکستان، روسیه، افغانستان و تاجیکستان.

 

فهرست اشتراک کنندگان:

1-      از کابل:

-         وحید مژده- کارشناس مستقل

-         داکتر داوود مرادیان- استاد دانشگاه امریکایی کابل، رییس پیشین مرکز مطالعات استراتیژیک وزارت خارجه

-         سلیمان لایق- از اکادمی علوم، وزیر پیشین اقوام و قبایل

-         وحیدالله سباوون- وزیر مشاور در امور قبایل

-         رفیع نیازی- معاون مرکز مطالعات منطقه یی کابل

-         حبیب الله رفیع- از اکادمی علوم

 

2-      از افغان های باشنده خارج:

-         احمد الله وستوک- رییس انجمن آریانا- از آلماآتی

-         فقیر ودان- کارشناس مستقل، از اعضای پیشین حزب وطن، از فرانکفورت

-         بشیر پیوستون- کارشناس مستقل، از اعضای پیشین حزب وطن، از هامبورگ

-         جنرال حکیم سروری- کارشناس مستقل، از اعضای پیشین حزب وطن، از هالند

-         عزیز آریانفر- رییس کانون مطالعات و پژوهش های افغانستان از فرانکفورت

 

3-     از سایر کشورها:

-         پروفیسور ژانگ لی– رییس مرکز تحقیقات آسیای جنوبی دانشگاه سین هوا از چین

-         جنرال اسد درانی- رییس پیشین آی. اس. آی در سال های 1990-1992 از پاکستان

-         داکتر بهرام امیر احمدیان- استاد دانشگاه تهران

-         داکتر قاسم شاه اسکندری (اسکندراف)- رییس مرکز مطالعات افغانستان و منطقه، از تاجیکستان

-         داکتر ولادیمیر بویکو- از دانشگاه برناول

-          داکتر الکساندر کنیازیف- استاد دانشگاه بیشکیک- از قرغیزستان

-         داکتر گئورگی یژف- استاد دانشگاه دولتی مسکو

-         داکتر ویکتور کارگون- مسوول دفتر مطالعات افغانستان در پژوهشکده خاورشناسی پژوهشگاه علوم روسیه

-         داکتر اولگ کولاکف- کارشناس مسایل نظامی

-         داکتر ولادیمیر پلاستون- استاد دانشگاه نوواسیبیرسک

-         داکتر اندری مدوئدُف- مدیر عامل مرکز پولیت کانتکت

-         شماری از خبرنگاران از کشورهای قزاقستان، قرغیزستان و روسیه

 

یادداشت: در این نشست از شمار دیگری از کارشناسان نیز دعوت شده بود که نتوانستند حضور به هم رسانند:

1-      پروفیسور استار- استاد دانشگاه جام هوپکینز، از امریکا

2-      عمر نثار- رییس مرکز مطالعات افغانستان معاصر،از مسکو

3-      غفور لیوال- رییس مرکز مطالعات منطقه یی، از کابل

4-      سفیران کشورهای فرانسه، ایتالیا، روسیه، امریکا، انگلستان، قزاقستان، قرغیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان، ازبیکستان، آلمان، هند، افغانستان و پاکستان در امارات متحده عربی.

 

نشست با سخنرانی های داکتر اندری مدوئدف، آقای وستوک، پروفیسور قاسم شاه  اسکندری، داکتر یژوف و آقای لایق  در پی گشایش  جلسه آغاز آغاز گردید.

 

پروفیسور داکتر یژف ضمن سخنرانی خوش آمدگویی خود گفتند که اقتصاد موتور توسعه است. در افغانستان باید به مسایل راهسازی و توسعه انرژیتیک توجه بایسته شود. به ویژه باید به بازسازی بند نغلو که با یک چهارم ظرفیت کار می کند و پروژه خوش تپه در شمال و سایر پروژه های آبیاری توجه بیشتر شود. کشور بدون برق نمی تواند زندگی کند. آب کم است و رودخانه ها کوچک. در افغانستان سالانه 250 ملی متر باران می بارد. در حالی که برای رویش گندم به 500 ملی متر بارندگی در سال نیاز است. 

آن چه مربوط به توسعه سیاسی افغانستان می گردد، کشور تنها در آن صورت می تواند رشد یابد که باشندگان آن که وابستگی های قومی و قبیله یی را کنار بگذارند و تنها به این درک مشترک برسند که متلق به کشور افغانستان هستند. مادامی که هر قوم و قبیله به خود بیندیشد، کشور نمی تواند در انتظار چیز خوبی باشد. پیام من به افغان ها این است که به  سخنان کشور های دیگر گوش فرا ندهند و خود در باره سرنوشت شان تصمیم بگیرند.»

 

آقای وستوک در لابه لای سخنان خود گفتند که «صلح و ثبات در افغانستان، متضمن صلح و ثبات در منطقه است. بدون صلح و ثبات در افغانستان ممکن نیست که منطقه روی آرامی را ببینید. از این رو بر همسایگان ما است که بیشتر به این نکته توجه نمایند. نباید با منفی گرایی با مسایل کشور ما برخورد گردد. هویدا است مه همسایگان می توانند کمک بیشتری به امر صلح نمایند.

 

شمار افغان های باشنده روسیه و کشورهای آسیای میانه به 200 هزار نفر می رسد که بیشتر آن ها را متخصصان و اشخاص تحصیل یافته تشکیل می دهد. این پتنسیال بسیار بزرگی برای بازسازی کشور است. مگر دولت کنونی به آن توجهی بس اندک دارد و آن را نادیده می گیرد.

 

پاکستان گهواره تروریسم و فندامنتالیسم است. کانون های القاعده و طالبان در پاکستان است. جامعه جهانی هم به آن کشور باج می دهد. هر وقت که پاکستان کسی از رهبران القاعده یا تروریست ها را می کشد، جامعه جهانی به آن پاداش گزافی می پردازد. مادامی که همه آشیانه های دهشت افگنی از ریشه نابود نگردد، ما خواب آرامی نخواهیم داشت.»

 

پروفیسور قاسم شاه اسکندری فرمودند: «امیدوارم اندیشه هایی که در این جا پیشنهاد می گردد، به رسیدن به صلح و دستیابی به آن مساعدت کنند. نیروهای خارجی نتوانستند صلح را تامین کنند. کنون با خروج نیروهای ناتو نگرانی های کشورهای همسایه افزایش می یابد.

 

تاجیکستان با افغانستان هزاران رشته پیوند دارد. ما سرنوشت تاریخی مشترک داریم. از این رو در برابر آن چه که در افغانستان می گذرد، بی تفاوت مانده نمی توانیم.

 

ما برای آینده دو کشور برنامه های بزرگی در سر می پرورانیم. برای مثال، برای ما کشیدن راه آهن از منطقه جلال الدین رومی تا کندز که دو کشور را به هم پیوند خواهد داد، بس مهم می باشد. حال اگر وضع افغانستان بحرانی بماند، همه طرح های ما روی کاغذ خواهد ماند.

 

در میان طالبان، طالبان تاجیکستانی هم اند که در مدارس پاکستان آموزش دیده اند. ملا امر الدین- رهبر طالبان تاجیکی است. این نگرانی هست که اگر طالبان به شمال افغانستان بیایند، ممکن است بحران به تاجیکستان هم سرایت نماید. همچنین حرکت اسلامی ترکستان می تواند خطری برای تاجیکستان باشد.»

 

آقای لایق ضمن خوش آمد گویی، سخنانی به این شرح ایراد نمودند:

«چون پیر شدی حافظ- از میکده بیرون رو

حالا که ما از میکده سیاسی پا کشیده ایم، تنها کاری که می توانیم بکنیم این است که تجارب خود را در خدمت صلح و ثبات در کشور بگذاریم.

 

شماری از پژوهشگران بحران را ناشی از انقلاب هفت ثور می دانند. واقعیت این است که بحران روان مولو جنگ سرد است. افغانستان در واقع قریانی جنگ سرد و کشمکش رقابت شرق و غرب است. اکنون گرایش های ائدئولوژیک به حل پرابلم ها کمک نمی کنند. انقلاب هفت ثور واکنشی بود به نیم قرن سلطنت مطلقه. حال وارد آوردن اتهام و ملامت کردن یک دیگر کاری را حل نمی کند. باید همه مساعی خود را در مسیر دستیابی به صلح و ثبات معطوف نمایم. پس از نیل به این مقصد اساسی، می شود دور یک میز بنشینیم و به بررسی این مساله بپردازیم که در گذشته چه کسانی مرتکب چه اشتباهاتی شده بودند.

 

پیامدهای شوم زهرپاشی یی که در دوره جنگ سرد در کشور شد، تا همین اکنون هم دیده می شود. باز هم تاکید می دارم که نباید انقلاب ثور را علت العل همه تنش ها پنداشت، بل که علت اصلی فاجعه را در رقابت های میان شوروی و امریکا در دوره جنگ سرد دانست که تا همین اکنون ادامه دارد. حال اگر روسیه و امریکا در قبال مسایل ما به تفاهم برسند، این هم به سود ما و هم به سود منطقه و هم به سود خود آن ها است.»

 

یکی از نخستین سخنرانان آقای مدوئدف بود. چون او در آستانه برگزاری کنفرانس از من خواهش نموده بود تا مقاله اش را به دری ترجمه نمایم، متن کامل آن را در پیوست خدمت پیشکش می نماییم.

 

یکی دیگر سخنرانان، آقای حبیب الله رفیع بودند. عنوان سخنرانی شان «تحولات مثبت و منفی فرهنگی در افغانستان در سال های 2001-2011 » بود. ایشان فرمودند که «تحولات فرهنگی در دوره بحران از 32 سال به این سو آغاز شده است. کشور از بنیاد ویران شده و میلیون ها انسان از بین رفته است. دیوارها و خانه ها ویران شده است. ساختن خانه ها بسیار آسان است. اما بازسازی فرهنگی ناممکن است. زیانی که به معنویات ما رسیده است، بسیار جبران ناپذیر است. فرهنگ ملی ما فراموش شده است.

 

شوروی چیزهایی بسیاری را بر ما تحمیل کرد. مردمی که نمی پذیرفتند، با تانک و توپ رو به رو شدند. در مکاتب سیستم شوروی به میان آمد. در همه جا کوشش می شد همه چیز رنگ سرخ بگیرد. در پهلوی بحران اجتماعی، بحران فرهنگی به وجود آمد. در این دوره آموزش تنها به شهرها محدود شد و در مناطق دورافتاده دروازه های مکاتب همه بسته شدند. رسانه ها و مطبوعات آزادی نداشتند.

 

افغان های مهاجر به ایران و پاکستان وضع بیشتری نداشتند. در پاکستان کودکان ما ترانه قائد اعظم را می خواندند و در آغوش مفکوره بیگانه پرورش می یافتند. نسل بی سوادی به میان آمد که در دامن جنگ بزرگ شدند. جنگی که به سود دیگران و به زیان ما بود. در ایران نیز به کودکان سنی، درس های مذهب شیعه داده می شد و فقه شیعی تدریس می شد. در دوره طالبان رادیو و موسیقی منع گردید و تلویزیون بسته شد.

 

با آمدن امریکا، طالبان سقوط کرد و تحولاتی در عرصه فرهنگی پدید آمد. آزادی بیان تامین شد و 300 عنوان جریده و روزنامه و 150 رادیو تاسیس گردید. تا کنون 40 تلویزیون دولتی، شخصی و آزاد به میان آمده است. در مکاتب هفت میلیون شاگرد درس می خوانند. هر چند، وسایل، کتاب و معلم ندارند. کیفیت تدریس هم بسیار پایین است. 30-40 پوهنتون شخصی و آزاد داریم. مگر سویه پایین است و در سطح زمان داوود خان نیست. یعنی از نظر کمیت بالا رفته است و از کیفیت پایین آمده است. در یک سخن، از نظر کیفیت چیزهای بسیاری را از دست داده ایم.

 

با این هم؛ تهاجم فرهنگی بیگانگان از دور و نزدیک آغاز گردیده است. پاکستان به پخش فرهنگ خود می پردازد و ایران به پخش فرهنگ خود. هندوستان در افغانستان مستعمره فرهنگی پیدا نموده است. غرب هم به سود خود سرگرم تبلیغات است. خلاصه در همه بخش ها اغراض هجوم فرهنگی بیگانه نهفته است. فرهنگ ملی ما در حال از میان رفتن است.

 

مردم ما از جنگ خسته شده اند و خواهان آن اند که کشور بر سر پای خودش ایستاد شود و با همسایگان روابط نیک داشته باشد.»

 

سخنران بعدی، نشست روز اول، آقای وحیدالله سباوون بودند. ایشان در سخنرانی خود گفتند: «در کشور ما پیشرفت هایی در عرصه سیاسی رو نما گردیده است. وضعیت نخبگان سیاسی هم دگرگون شده است.

در گذشته افغانستان صدر اعظم داشت. گروه های سیاسی شعار می دادند که باید بدنه سیاسی دولت را احزاب بسازد. در آن هنگام چپی ها پیشگام شدند. کسی جمهوری می خواست، کسی جمهوری دمکراتیک. احزاب چپی متوجه عنعنات مردم نگردیدند. برنامه های احزاب چپگرا خلاف ارزش های دینی مردم بود. این کار زمینه را برای پدید آمدن احزاب اسلامی فراهم گردانید.

 

رژیم داوود مطلق العنان و استبدادی بود. کمونیست ها با کودتای خونین قدرت را به دست گرفتند. سپس تهاجم غیر قانونی شوروی خلاف میثاق های بین المللی آغاز گردید. دستاورد جنگ بحران کنونی است که پیامدهای سختی داشته است. پاکستان از این بحران سوء استفاده نموده است.

 

پس از سقوط نجیب، مجاهدان بی وحدت ملی وارد شهر گردیدند و به رقابت سیاسی- نظامی پرداختند و زمان طلایی را از دست دادند که به جنگ های خونین منجر شد. کشورهای همسایه هم بی طرف نماندند.

 

پس از 11 سپتامبر کشور وارد مرحله نوی گردید و امریکا و جامعه جهانی با طالبان وارد جنگ گردیدند. شورای امنیت قطعنامه یی را تصویب کرد که به امریکا اجازه جنگ را می داد. امریکا حمایت جبهه شمال را به دست آورد و پس از چهل روز جنگ سنگین طالبان را سقوط دادند.

 

پیشرفت های ما در سال اخیر :

1-     تاسیس دولت و انتقال قدرت

2-     توافق چهار طرف گروه روم، جبهه متحد، مجاهدان پیشاور و مجاهدان ایران در بن

3-      رو آوردن از وضع ناگوار به وضع نسبتا بهتر کنونی

4-      برقراری ارتباط با جهان- ما اکنون با 49 کشور و سازمان بین المللی روابط داریم و 37 کشور و سازمان جهانی در کابل نمایندگی دارند.

5-      روی کار آمدن پول و پرچم

6-      به دست آوردن عواید و کمک های جهانی

7-     تصویب قانون اساسی در 2004

8-      برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی در 2005

9-      تا کنون ده نشست جهانی در باره افغانستلان برگزار شده است و همه جامعه جهانی برای افغانستان وعده کمک نموده اند. برای افغانستان 90 میلیارد دالر وعده داده اند که 69 میلیارد آن تضمین شده است و از جملع تا کنون 57 میلیارد آن پرداخت شده است که 51 درصد آن در بخش امنیت به مصرف رسیده است.

10-ما 17 میلیون تیلفون موبایل داریم. 

 

آن چه مربوط به جنبه های منفی می گردد، تداوم جنگ، افزایش مواد مخدر و گسترش فساد و برخی دیگر از موارد است.

جامعه افغانی به کمک های روسیه دلچسپی دارد و مخالف حضور امریکا است. اکنون در کشور ما پایگاه های نظامی امریکا وجود دارد که به امریکایی ها اجازه می دهد شرایط خود را به حکومت ما دیکته نمایند. دولت آقای کرزی از خود دیدگاهی ندارد و زیر فشار سنگینی می باشد. همه این ها به ما مزاحمت می کنند تا مساله ثبات را حل کنیم و کشور خود را بی طرف بسازیم. ما به وحدت نیاز داریم و برای این کار باید با همسایگان روابط نیک برقرار سازیم، مساله ملی را حل نماییم، رجال برجسته سیاسی را در گیر ودار جنگ ها و در دوره بی ثباتی به خارج رفته اند، به کشور باز گردانیم.»

 

سخنران دیگر نشست روز نخست، آقای بشیر پیوستون بودند.

 

آقای پیوستون فرمودند که «اوضاع در همه عرصه ها رو به وخامت دارد. کشور در آستانه تراژدی و سقوط فاجعه بار قرار دارد. از وعده های جامعه جهانی چیز ملموسی دیده نمی شود. در بدن افغانستان ویروس خطرناکی را زرق کرده اند. روشن است تنها یک بدن سالم می تواند در برابر این ویروس ایستادگی کند.

 

پند و عبرت نگرفتن از گذشته، اشتباه بزرگی خواهد بود و جفا در حق مردم. روشنفکران ما نتوانستند از دهه دمکراسی استفاده موثر نمایند. در دوره داوود خان باز هم نتوانستند از دستاوردها پاسداری کنند. لاشخوران منطقه از این سهل انگاری ما بهره برداری نمودند. در دوره نجیب باز هم با آن که می دانستند سرنوشت ما به کجا خواهد کشید، باز هم اشتباه کردند.

 

اکنون وارد مرحله نوی از بحران شده ایم. تضاد منافع ملی با منافع حضور نیروهای خارجی، تضاد منافع یک اقلیت فاسد با منافع اکثریت، تضاد صلح با خشونتگرایی و چندین تضاد دیگر در جامعه ما حکمفرما است که سر انجام منجر به فروپاشی حاکمیت خواهد گردید.

 

مشکل ما راه حل نظامی ندارد. اکنون شعارهایی سر داده می شود مانند جنگ+ مذاکره+ ظرفیت سازی+ دفاع. همین شعارها بیست سال پیش هم سر داده می شد. مصالحه ملی الترناتیف ندارد. ما به یک نظام سیاسی مشروع و شایسته نیاز داریم که توانایی دفع و طرد چالش ها را داشته باشد. آن چه مربوط به نیروهای چپ می گردد، انسجام حزب  وطن و برگزاری کنگره آن برای ایجاد جبهه وسیع صلح و وفاع از وطن با بهره گیری از تجارب گذشته از نیازهای مبرم است.   

 

آقای پیوستون گفتند که مهم ترین که اکنون مهم ترین مساله جامعه افغانی احیای کشور و انتخاب دولت نوی است که مطابق قانون کار نماید، نه مطابق دیکته بازیگران خارجی. کشور ما با مسایل بسیاری رو به رو است. ما به کمک همسایگان نیاز داریم. ما باید به حل مسایل ملی توجه داشته باشیم. حالا همسایه ها به این دلیل به  ما کمک نمی کنند چون افغانستان را یک کشور باثبات نمی پندارند. ما نخبگان انتلکتوئل و سیاسی بسیاری را از دست داده ایم که اکنون در بیرون از کشور بسر می برند.  

 

اعاده حیثیت بیطرفی کشور بسیار اهمیت دارد. من از کسانی که در بیرون هستند، می خواهم که در صورت امکان دو باره برگردند و در ساختن دولت نو مشارکت ورزند. ایجاد نهادی برای اعاده موقف بی طرفی کشور از نیازهای مبرم است. در این مساله بدون کمک همسایگان و نخبگان سیاسی نمی توان کاری را پیش برد. وقت آن فرا رسیده است تا پایگاه های امریکاییان از کشور برچیده شوند. ما از جنگ خسته شده ایم و خواهان توسعه فرهنگی کشور خود هستیم.

 

نبود شناخت درست و واقعبینانه از طالبان از ریشه های بحران است. طالب یک دستگاه اندیشه یی است که مرز را به رسمیت نمی شناسد. با طالب باید به سان یک سیستم اندیشه یی برخورد گردد، نه در چهارچوب قومی.

 

باید آشکار بگوییم که دنیا به خاطر چشمان زیبای مردم افغانستان تشریف ندارند. بل که به خاطر کنترل منطقه آمده اند.

 

در سال 2000 کانگرس من های امریکایی برای کنار آمدن با طالبان به کابل رفته بودند. مگر چرخش رویدادها این برنامه را برهم زد. هیچ تضمینی وجود ندارد که باز هم بر سر سرنوشت ما معامله نشود.

 

کنون مساله افغانستان به ابزار بهره برداری احزاب دمکرات و جمهوری خواه در برابر یک دیگر مبدل شده است و می تواند  بر روند انتخابات آن کشور تاثیر گذار باشد.»

 

یکی دیگر از سخنرانان آقای رفیع نیازی بودند. ایشان فرمودند که «در دهه نود سده گذشته جنگ در افغانستان به دلیل اختلافات قومی آغاز گردید. این جنگ از بیرون دامن زده می شد.

 

ده سال پیش در کشور ما هیچ چیزی نبود. مگر حالا همه چیز در حال رو به راه شدن است. روابط ما با چین، ایران و پاکستان بهبود می یابد. در این امر امریکایی ها به ما کمک کردند. بسیاری از مهاجران آغاز به بازگشت نموده اند. ایران مخالف حضور امریکایی ها و پایگاه های آن ها در افغانستان است. مگر درست همین پایگاه ها به ما کمک می کنند تا تروریسم را ریشه کن نماییم. ما حالا دولت نورمالی داریم که با هند همکاری دارد و و طالبان را در هم می کوبد.

 

در آغاز، امریکایی ها شناخت درستی از مردم افغانستان نداشتند و چنین می پنداشتند که هر پشتون ریشدار طالب است. این بود که خانه و کاشانه شان را بمباران کردند. و حتا به ناموس شان تجاوز شد. این بود که مردم برای گرفتن انتقام به پا خاستند. می گویند که «پدر کشته را کی بود آشتی». این است راز آشتی ناپذیر بودن طالبان.

 

یکی دیگر از مسایل، منابع آبی افغانستان است که پاکستان به رودهای افغانستان نیاز دارد. اگر افغانستان آرامی باشد و از آب های خود برای آبیاری بهره برداری نماید، پاکستان با کم آبی رو به رو خواهد گردید.

 

نقش ایران در بازی افغانستان بسیار مبهم است. ایران در حالی که در همه جا خود را دوست دولت افغانستان جا می زند، در کنفرانس بیداری جهان اسلام در تهران از هیات طالبان هم دعوت کرده بود.

 

همین گونه، عربستان سعودی هم از یک سو، خود را حامی دولت نشان می دهد و از سوی دیگر می خواهد تا نیروهای تندرو را از کشور خود تا جای امکان دور نگهدارد و آنان را در افغانستان سرگرم جنگ نگه دارد. این سیاست عربستان در سه دهه اخیر بوده است.»

 

سخنران دیگر نشست، آقای وحید مژده بودند. ایشان بیشتر به ارزیابی مواضع طالبان در قبال صلح و تفسیر طالبان از روندهای روان در کشور پرداختند. ایشان گفتند که «از زمانی که در 1994 طالبان به اسپین بولدک آمدند و پا به عرصه سیاسی گذاشتند، تا کنون شناخت دقیقی از آنان ندارند.

 

باید متوجه بود که طالبان یک فرقه (یک سکت) اند تا یک گروه سیاسی. آنان قدرت سیاسی را با دیگران غیر قابل تقسیم می خوانند. میان طالبان و خوارج شباهت هایی است. از جمله در زمینه امر به معروف و نهی از منکر. طالبان حصاری به دور خود کشیده اند که رخنه ناپذیر است.

 

در دوره دوم شباهت هایی میان پبروان حسن صباح و طالبان دیده می شود. اکثریت طالبان فرزندان کسانی اند که در جنگ با روس ها کشته شده اند و بسیاری از آنان پدربزرگان شان در جنگ ها با انگلیسی ها کشته شده است. بسیاری هم کسانی اند که پدرانشان به دست امریکایی ها کشته شده است. آن ها بر اساس حس انتقام گیری می جنگند.

 

گسست های اجتماعی طی چندین دهه جنگ نتیجه چنین حالتی است. کسانی که در کودکی از آغوش خانواده جدا شده اند. در مدارس لباس و غذا داده می شد و تربیه می شدند.  انسان متحد الشکل با طرز دید با هم مشابه با ریش و...

 

زن حق داخل شدن به مدرسه را ندارد. طالبان با الگوبرداری از مدرسه می خواهند کشور را رهبری کنند.

 

این دید که طالبان تنها نماینده پشتون ها هستند درست نیست. در گذشته شمار بسیاری از پاکستانی ها، بنگاله دیشی ها، و عرب ها در میان طالبان بودند. پس از آمدن امریکایی ها شماری بسیاری از ایغوری ها، چچنی ها و ازبیک ها آمدند. از این رو دشوار است بتوان گفت که طالبان تنها نمایندگان پشتون ها است.

 

امریکایی ها می کوشند به گونه مصنوعی طالبان را از هم جدا کنند. جلال الدین حقانی گفت نباید تجربه جهاد را تکرار کنند و به چند گروه تقسیم شوند. پرسشی که مطرح می گردد، این است که آیا طالبان تضعیف شده اند یا برعکس قوی؟

 

در 2001 پس از آن که 5000 نفر در شمال کشته دادند، پنهان شدند. مگر آهسته، آهسته از پناهگاه ها برآمدند و امروز با قدرت بیشتر تبارز کرده اد. از این رو، امریکایی ها در زمینه ارزیابی های شان در قبال مساله طالبان دچار اشتباه شدند.

 

در مورد مدرسه ها باید گفت که در  بسیاری از مدارس طالبان آموزش می بینند. در اکوره ختک در مدرسه حقانیه مولانا فضل الرحمان و مولانا سمیع الحق دست اندر کار آموزش دهی به طلبه ها اند.

 

آن چه مربوط به حکومت افغانستان می گردد، همه چیز سر در گم است. آقای کرزی امروز یک چیز می فرمایند و فردا برعکس آن چیز دیگری می گویند. در نتیجه، هیچ کس حرف های ایشان را جدی نمی گیرد. نمونه برجسته آن همین تناقض است که از یک سو با هند پیمان استراتیژیک امضاء می کند و از سوی دیگر می گوید که در صورت حمله هند بر پاکستان در کنار برادران پاکستانی خواهد ایستاد! در این حال پرسشی مطرح می گردد که پس پیمان استراتیژیک چه معنا دارد؟»  

 

سخنران دیگر روز نخست، آقای داکتر لالیتین بودند. ایشان فرمودندکه «در این اواخر توجه به افغانستان در روسیه رو به افزایش است. در مسکو و سانکت پتر بورگ مطالعاتی در زمینه زبان پشتو انجام می شود و دلچسپی به آن رو افزایش می یابد.

 

آن چه مربوط به طالبان می گردد، روشن است که شمار نیروهای رزمی آنان تا 25000 نفر ارزیابی می گردد. آن ها ارگان های خود شان را دارند، از مردم مالیه می گیرند. قانون اساسی خود شان را دارند. روشن است طالبان یک جنبش ایدوئولوژیک اند.

 

شرایط طالبان بسیار جالب است. آن ها خواهان بیرون رفت خارجیان هستند و می خواهند تا دیگران قانون اساسی شان را بپذیرند. گهواره طالبان سرزمین پاکستان است و ایشان از پشتیبانی طالبان پاکستانی برخوردار هستند. آنان دسته های رزمی خود را دارند. نزدیک یک بر سه طالبان در ظاهر از دولت حمایت می کنند. این گونه می توان گفت که حد اقل نیمی از قبایل ضد دولت و حضور خارجیان اند. اما هیچ کدام از قبایل مخالف طالبان نیستند. دلیل پشتیبانی پشتون ها از طالبان ریشه در نظام قبیله یی دارد که نیاز به مطالعات ژرف دارد.

 

گستره بود و باش قبایل خدشه ناپذیر است و نباید به حریم آن دست درازی شود. حال چه برسد به تجاوز به آن که از سوی نیروهای خارجی صورت می گیرد. خارجیان با تجاوز به این حریم اشتباه جبران ناپذیری را مرتکب شده اند. همان اشتباهی را که شوروی ها مرکتب شده بودند. پشتون ها هرگز چنین تجاوزی را بر کسی نمی بخشند. از این رو، خارجیان راهی جز رفتن از افغانستان ندارند. در غیر آن، جنگ به گونه بی پایانی ادامه خواهد یافت.

 

طالبان حتا با حزب اسلامی که همسنگر شان است، اختلافاتی جدی دارند و آنان را نمی پذیرند. حال چه رسد به این که امریکاییان را بپذیرند.

 

بهترین چیز آن است بگذارند تا افغان ها خود شان مشکلات خود را حل کنند.»  

 

یکی از کارشناسان برجسته مسایل افغانستان و منطقه جنرال اسد درانی- رییس پیشین سازمان آی. اس. آی. پاکستان در سخنرانی خود گفت: «کنون ناتو و امریکا حضور نیرومندی در منطقه دارد و امریکا برای تداوم حضور در افغانستان و منطقه بهانه جویی می کند.   

 

در مورد این که عملیات نیروهای بین المللی در افغانستان موفق بوده است یا نه، بستگی به این دارد که چه تعریفی از موفقیت داریم. باید نخست مشخص کرد که موفقیت در افغانستان چه است؟ و آیا اصلا به دست آمدنی است یا نه؟

 

تا کنون رویکرد امریکا در مسایل افغانستان بیشتر سخت ابزاری بوده است تا نرم افزاری. بیشتر تکیه بر راهکارهای نظامی بوده است. حالا این پرسش مطرح می گردد که اصلا در افغانستان برد در عرصه نظامی دستیاب است یا نه؟

 

راهبرد امریکا بیشتر با مساله راه ابریشم گره می خورد که کشورهای منطقه با آن با تفاهم برخورد نمی کنند. شماری بر آن اند که دستیابی به منابع معدنی منطقه هدف اصلی است. نقش ناتو در این میان چیست؟ هرگونه پیروزی در پروژه راه ابریشم بسته به تامین امنیت است. پرسشی که مطرح می گردد، این است که چگونه می شود این امنیت را بدون همکاری کشورهای منطقه تامین کرد و آیا  اصلا چنین چیزی ممکن است یا نه؟

 

به گونه یی که از برنامه کنفرانس بر می آید، آقای آریانفر در باره راه ابریشم در سخنرانی شان روشنی بیشتری خواهند انداخت. از این رو من در این جا بیشتر بر آن درنگ نمی کنم.

 

حالا پای امریکا به یک جنگ ناخواسته کشیده شده است و خطر آن می رود که به یک جنگ ناخواسته دیگر کشیده شود.  هند کشور بزرگی است. به سود هند نیست که پای آن به منازعه درونی افغانستان کشیده شود. حالا سخن هایی بسیار در باره نقش اردوی ملی افغانستان و نقش آن نه تنها در تامین امنیت این کشور در آینده و مقابله در برابر چالش های برونمرزی به میان می آید. پرسشی که مطرح می گردد، این است که منظور از کدام چالش های خارجی است و این که چه کسی سالانه 8-10 میلیارد دالر هزینه چنین ارتشی را خواهد پرداخت و چه کسی تجهیزات آن را تامین خواهد کرد؟

 

روشن است که همسایگان افغانستان قصد لشکرکشی و اشغال این کشور را ندارند و بی ثباتی در آن به سود هیچ کسی نیست. پس چه نیازی به چنین هزینه های گزاف است؟

 

ما چه می خواهیم؟ آیا ما می خواهیم که ناتو شکست بخورد یا پیروز شود؟ در این جا آرزومندی ما چیزی را حل نمی کند. درست همین گونه عدم آرزومندی ما. اگر ما آرزومند پیروزی امریکا باشیم، یا برعکس شکست آن را بخواهیم، چیزی تغییر نمی کند. واقعیت این است که آن ها به پیروزی دست نیافته اند.

 

راستش تا کنون تعریف روشنی از اهداف خود ارائه نداده اند تا ما بدانیم که آیا می توانند در دسترسی به این اهداف پیروز شوند یا شکست می خورند.  همه چیز در هاله یی از ابهام است. تنها چیزی که ما می دانیم این است که آنان را متقاعد گردانیم که با داشتن اهداف مبهم و تعریف ناشده نمی توان چشم به راه صلح و ثبات در افغانستان بود.   

 

دولت افغانستان هم با چالش ها و سردرگمی های بسیاری دست به گریبان است. هم مشکل مشروعیت دارد و هم در حل مسایل درونی از جمله مساله طالبان مواضع مشخصی ندارد و هر روز  دیدگاه تازه یی بروز می دهد. در چنین حالت بسیار دشوار است تا کشورهای همسایه بتوانند در دستیابی به صلح و ثبات در افغانستان کمک موثری نمایند.

 

در این میان کشورهای منطقه چه می توانند بکنند؟ روشن است آن ها مواضع و منافع گوناگونی دارند. مگر یک چیز روشن است. همه در صلح و ثبات افغانستان ذینفع اند. چون بی ثباتی در افغانستان به زیان همه است و هیچ کسی از آن سود نمی برد.

 

بایسته است تا همه کشورهای منطقه برای دستیابی به صلح پایدار پشت یک میز بنشینند و برای دستیابی به تفاهم به افغان ها کمک نمایند.

 

نگرانی هایی هست که شاید با آمدن طالبان، پشتون ها نقش بیشتری در افغانستان بگیرند. همین گونه، شماری بر آن اند که اگر طالبان مشارکت داده نشوند، شاید نقش شیعیان در افغانستان بیشتر گردد.

 

کسی دوست داشته باشد یا نه، نگاه کشورهای منطقه این است که افغانستان یک کشور اشغال شده است. افغان ها همیشه می گویند که پاکستان افغانستان را تهدید می کند. برعکس، در پاکستان و دیگر کشورها بر آن اند که افغانستان دست کم در سه دهه گذشته کانون بحران در منطقه بوده است که امنیت ملی پاکستان و دیگر کشورها را با کشانیدن پای ابر قدرت ها با مخاطرات مرگباری رو به رو گردانیده است. پاکستان هیچ سودی از تهدید افغانستان ندارد. برعکس، از تهدیدهایی که از افغانستان بر می خیزد، زیان های فراوان می بیند.

 

رفتارهای افغانستان به رسیدن به تفاهم در منطقه کمک نمی کند. در گذشته افغان ها با شوروی ها پیمان هایی بستند که به شدت امنیت پاکستان و منطقه را تهدید می کرد. پاکستان همگام با دیگر کشورهای منطقه و جهان ناگزیر بود برای دفاع از خود و تامین مصوونیت خود دست به اقدامات واکنشی نامتعارف بیازد.

 

امروز آقای کرزی با هند پیمان استراتیژیک بسته است. باید با صراحت بگویم که پاکستان از چنین رفتاری که انتظار آن را نداشت، خشنود نیست. چنین چیزی اصلا برای پاکستان خوشایند نیست. این در حالی است که امریکا نیز با هند مناسبات راهبردی برپا کرده است. هند همچنین در صدد آن است تا از راه ایران به افغانستان دست یابد.

 

 در چنین اوضاعی برای پاکستان میدان مانور بزرگی نمی ماند و باید به اندیشه تضمین امنیت ملی خود برآید.

 

آن چه مربوط به ایران می گردد، این کشور با جهان بیرون مشکل دارد. روشن است مناسبات پیچیده ایران با غرب بر مشکلات افغانستان تاثیر ناگواری برجا می گذارد. پروژه کشیدن لوله های صلح از ایران به هند از راه پاکستان اهمیت راهبردی دارد و هند مایل است به این طرح بپیوندد.

 

چین هم هوادار بزرگ تامین صلح و ثبات در افغانستان است. این گونه همه کشورهای همسایه در اندیشه بازگردانی صلح و ثبات در افغانستان اند. همه از این ناحیه رنج می برند.

 

روسیه شاید به حضور درازمدت نیروهای خارجی در افغانستان روی خوش نشان ندهد. باید این نکته در سنجش ها گرفته شود.  

 

در ظاهر مناسبات افغانستان و پاکستان بسیار پیچیده و در هم تنیده است. مگر در واقع، به رغم تبلیغات رسانه ها در سال های اخیر روابط در عرصه های گوناگون رو به توسعه دارد.

 

باید به تبلیغات رسانه ها زیاد بها نداد. ببینید، گفته می شود که چین در اندیشه احداث پایگاه های نظامی در پاکستان است. مگر این درست نیست. همه می دانند که چین اصلا در اندیشه ساختن پایگاه در کشورهای دیگر علی الخصوص در پاکستان نیست. در افغانستان در حالی که به هواداری از ساختن پایگاه های امریکایی سخن گفته می شود، در عین حال پاکستان را به گناه ساختن پایگاه های چین که اصلا درست نیست به باد سرزنش و نکوهش می گیرند. چنین برخورد دوگانه به سود تفاهم و صلح پایدار نیست.

 

در کشمیر چالش هایی است. درست است که ما برای پاسداری از کشمیر با گروه های تندرو از جمله حقانی همنوایی هایی داشته ایم. چرا که در برابر هند در کشمیر در کنار ما ایستاده است. همین گونه که هند از گروه های تندرو هندو در مبارزه با پاکستان کار می گیرد.   

 

روشن است افغان ها از جنگ خسته شده اند. کشورهای همسایه هم خسته شده اند. در این جا باید نشاندهی کنیم که تنها ابراز نگرانی بسنده نیست. باید کاری کرد. ممکن کسانی از طالبان خوش شان نیاید. این کار خود آن ها است. مگر باید بدانند که طالبان با آن که بخشی از بحران هستند، بخشی از کشور نیز هستند و با نادیده گرفتن آنان نمی شود، بحران را حل کرد.

 

ما همچنین از حضور نیروهای خارجی  در منطقه احساس ناآرامی می کینم. باید از این حضور  سبکبار شویم.»

 

جنرال حکیم سروری- در گذشته فرمانده عمومی جبهه جنوب و زمانی هم شهردار کابل، ضمن سخنرانی کوتاه خود فرمودند که «جامعه جهانی در شعارهایی که در افغانستان داده بود، ناکام مانده است. یا نخواستند یا نتوانستند گره مشکلات را در افغانستان بگشایند. دست کم در زمینه دولت سازی موفق نبوده اند. نیروهای ناتو باید زیر چتر سازمان ملل عمل می کردند. باید قانون اساسی موقت تدوین می شد. چگونه می توان برای یک کشور جنگ زده قانون اساسی دایمی تدوین کرد؟. مشکل در این جا است که حتا در صدد تصحیح اشتباهات خود هم نیستند. نتیجه این خواهد شد که بحران ادامه یابد.

 

افغانستان باید بی طرف باشد و تضمین های لازم را به دست بیاورد. در پاکستان نیروهای هار و سرکش آموزش می بینند. مشکل اساسی ما نبود دولت ملی و مشروع است. مشارکت بین المللی و تفاهم کشورهای بزرگ بر سر مسایل افغانستان یگانه الترناتیف است که بدون آن نمی توان بحران را پایان بخشید.»  

 

یکی از سخنران روز دوم نشست، آقای ودان بودند. ایشان فرمودند که ثبات برای ما به آرزوی دست نیافتنی تبدیل شده است. برای دستیابی به ثبات باید ریشه های بحران را به بررسی بگیریم. سرزمین ما در درازای تاریخ همواره سه مشخصه داشته است:

1-     معبر جهانگشایان بوده است.

2-     مهد گسترش و آمیزش فرهنگ ها بوده است.

3-      همین گونه راه تجارت میان قاره ها بوده است.

اولی منشای همه بدبختی ها و دو بخش دیگر زمینه ساز نزدیکی ها و سازندگی ها را فراهم می نموده است. متاسفانه امروز هم جهان متمدن به همان زمینه نخست چسپیده و به دو فاکتور آخر توجه نمی کند. شعار من این است که بیایید کشور را به مرکز تفاهم جهانی مبدل سازیم.

 

در دهه دمکراسی، احزاب و جریانات سیاسی قد بلند کردند. دو جریان راست و چپ متاسفانه دارای گرایش های افراطی متضاد بودند که با خصلت اعتدال پسند مردم ما در تضاد بود. هر دو اشتباهات جبران ناپذیری را مرتکب گردیدند.

 

افغانستان گذار کاهلانه یی از نظام قبیله یی و ساختارهای اقتصادی سنتی به سوی جامعه مدرن آغاز کرده بود. هم راست افراطی و هم چپ افراطی با تکیه بر انترناسیونالیسم های پرولتری و اسلامی به پیش می تاختند. هیچ یک از همین رو پایگاه اجتماعی ارگانیک پیدا نکردند و هر دو ابزاری شدند در دست بیگانگان. از همین رو در بعد داخلی بحران آفرین و چالش ساز گردیدند.

 

همزمان، در منطقه هم بازی های پیچیده یی به راه انداخته شده بود. سه نظام در منطقه در یک برهه کوتاه واژگون شد. 

به تاریخ 5 جولای 1977 جنرال ضیاء با سقوط بوتو به قدرت رسید.

به تاریخ 28 اپریل 1978 حزب با سرنگون ساختن سردار داوود خان به قدرت رسید.

به تاریخ 19 نوامبر 1979 با سقوط رضا شاه، در ایران خمینی به قدرت رسید.

 

درست، هنگامی که رژیم های قبلی گرایش های مثبت پیدا نمودند و همگرایی منطقه یی آژندای کاری آن ها گردیده بود؛ کشور ما به آتشکده مبدل شد. هسته بحران کنونی در گذشته ریخته شده بود. حالا عده یی آغاز بحران را از 1979 می دانند. در حالی که در دوره داوود، کشور درگیر بحران عمیق گردیده بود.

 

دید من این است که باید عوامل بحران را فرا تر از این ها جستجو نماییم. هم کمونیسم و هم جهاد را باید در متن بازی های بزرگ بررسی کنیم.

 

آن چه مربوط به جنبش چپ در کشور می گردد، چپ گذشته خود را در کنگره حزب وطن به نقد کشیده است. امیدواریم راست نیز این جرئت اخلاثی را پیدا نماید که به نقد گذشته خود بپردازد.

 

برای برونرفت از وضع کنونی بایسته است تا:

1-     به توافقات ژنو برگردیم.

2-     به پلان پنج فقره یی سازمان ملل در 1992 دوباره مراجعه کنیم.

3-     باید جبهه نیرومندی از نیروهای هوادار صلح که توانایی رهبری روند را به طور سالم داشته باشد، ایجاد گردد.

4-     در کنفرانس 1989 بلگراد داکتر نجیب خواستار آن شد تا افغانستان را منطقه صلح و غیر نظامی اعلام کنند. و یک کشور بی طرف بسازند.

5-      از دید من علل و عوامل معضله نه در داخل افغانستان، بل در بیرون آن است. بحران از بیرون بر ما تحمیل شده است.»

 

یکی دیگر از سخنرانان روز دوم نشست آقای داکتر بهرام امیر احمدیان- استاد دانشگاه تهران بودند. ایشان پیش از سخنرانی تبصره یی در باره گفته های استاد حبیب الله رفیع داشتند:

«ایران در سه دهه گذشته میزبان میلیون ها پناهگزین از کشور برادر افغانستان بوده است. همه دانیم که این مشکل بزرگی است که چند میلیون نفر را میزبانی کرد. باید گفت که هر کشوری در نظام آموزشی خود، نصاب معین درسی دارد. ما نمی توانستیم و این امکان را هم نداشتیم که به خاطر چند دانش آموز افغانی، نصاب درسی کشور را از جمله نصاب درسی آموزه های مذهبی را تغییر بدهیم. کودکان افغانی و در کل کودکان خارجی در هر کشوری که بوده اند، مطابق نصاب درسی همان کشورها درس خوانده اند. تصور نمی کنم که کدام کشوری در جهان برای دانش آموزان یا دانشجویان خارجی از کشورهای دیگر برنامه جداگانه یی داشته باشد. روشن است ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست.

 

با این هم، تا جایی که من آگاهی دارم، هم در ایران و هم در پاکستان خود برادران افغانی برای خود شان مدرسه هایی داشته اند و حالا هم دارند. بنا براین شاید چنین واقعیتی برای دوستان افغانی ما خوشایند نباشد و تلخ باشد. مگر، چه چاره یی برای این کار هست؟

 

تازه ما در ایران زیان های فراوانی از بحران افغانستان دیده ایم. ما دو و نیم میلیون هیرویینی داریم. این ها نسل جوان و فرزندان ما هستند که به جای سازندگی و بالندگی، به سوی مرگ روان اند. این شوخی نیست. از این رو، بی ثباتی در افغانستان به هیچ رو به سود ایران نیست و ما از آن نفع نمی بریم. نا امنی در افغانستان باعث ناامنی در ایران می شود. امنیت این دو کشور با هم گره خورده است.

 

در کل پناهگزینان افغانی باید به کشور خودشان بر گردند. کنون ده سال است که نیروهای بین المللی در افغانستان مستقر هستند. مگر باز هم پناهگزینان نمی روند.»

 

بهرام امیر احمدیان در ادامه سخنرانی خود گفتند:

-         متاسفانه افغانستان به یک آزمایشگاهی برای سیستم های گوناگون دولتی مبدل شده است.

-         اگر مرزها خوب کنترل شوند، گروه های بی بند و بار نمی توانند دوام بیاورند.

-         امریکا میلیاردها دلار در افغانستان هزینه کرد، مگر امنیت بهیود نیافت.

-         ضعف ساختارها در افغانستان مساله بزرگی است. آن هم با حضور نیروهای بین المللی.

-         طالبان می گویند افغانستان سرزمین اسلامی است و سرزمین اسلامی مقدس است. حالا مسیحیان آمده اند و آن را نجس ساخته اند و باید آن را پاک کرد.

-         من طرح دیگر و نوی دارم. و آن این که باید از پتنسیال های منطقه برای تامین صلح در افغانستان بهره برداری شود. برای مثال از نیروهای پاسدار صلح کشورهای اسلامی. ما باید از ساختارهای منطقه یی و بومی بهره بگیریم.

-         به نظر من باید کشورهای همسایه و منطقه جدی وارد معادله شوند. نیرو بدهند و مرزها را کنترل کنند.  

-         منظور من ایران و پاکستان و عربستان و ترکیه نیست. چون همه منافعی در افغانستان دارند. منظور من کشورهایی مانند اندونیزی و مالیزی و مصر است.

-         کشورهای ائتلاف میلیاردها دالر مصرف کردند مگر نتیجه مطلوب به دست نیاوردند. آن ها نیاز به لجستیک دارند. پاکستان کمک نمی کند. آن ها تا کنون چند بار به ایران رو آورده اند مگر با پاسخ منفی ایران برخورده اند. ایران هرگز با آوردن جنگ افزارها و مهمات به افغانستان موافقه نخواهد کرد. اما اگر نیروهای کشورهای اسلامی بیایند، ما حاضر به هرگونه کمک هستیم.

-         ما بسیار نگران هستیم. امنیت ما و آینده ما به گونه جدی با خطر رو به رو است.

-         سال ها طلب جام جم از ما می کرد – آن خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد. حال اگر کشورهای اسلامی توان تامین امنیت در افغانستان را داشته باشند، چه نیازی به نیروهای بیگانه هست؟

-         بسیاری چشم امید به معجزه سازمان ملل دوخته اند. ساختار سازمان ملل زاده جنگ سرد است. از این رو، نباید به آن دل بست. این سازمان با گذشت هر روز به یک سازمان ابزاری مبدل می شود و ناکارآیی خود را هر چه بیشتر به نمایش می گذارد. باید ساختار نوی برای صلح جهانی ایجاد کنند.

-          داکتر امیر احمدیان در پایان به شوخی گفتند که آن چه مربوط به امریکا می گردد، آن کشور  با ندانم کاری های خود به ما کمک کرد تا از شر دو دشمن- یعنی صدام حسین و طالبان خلاص شویم و ما به قدرت منطقه یی مبدل شویم!.»

 

یکی دیگر از سخنرانان روز دوم، داکتر سرفراز خان- رییس مرکز مطالعات آسیای میانه و روسیه در دانشگاه پیشاور پاکستان بودند. دردمندانه به دلیل گم شدن چند برگ از یادداشت هایم، نتوانستم گوشه هایی از سخنرانی ایشان را در این بیاورم. مگر تا جایی که با یادم مانده است، ایشان حضور طالبان را در سرزمین پاکستان چالش بزرگی برای امنیت این کشور خواندند و گفتند ادامه بحران می تواند همه منطقه را برباد دهد و از این رو پاکستان در تداوم آن ذینفع نیست.

 

باید روی این مساله اندیشید که آیا همسایه ها برای افغانستان منشای خطر هستند یا برعکس همسایه ها برای افغانستان. متاسفانه در افغانستان دید یک جانبه یی در زمینه است که باید تغییر کند. برای دستیابی به تفاهم بایسته است تا پشت یک میز بنشینیم و به نگرانی های هر دو طرف گوش فرا دهیم و بها دهیم. در غیر آن، به نتیجه یی نخواهیم رسید.»

 

 سخنران بعدی روز دوم پروفیسور ویکتور کارگون بود. وی گفت آمادگی برای برونبری سپاهیان امریکایی در ماه فبروری سال روان آغاز گردید. با این هم دلایلی در دست هست که آن ها در نظر ندارند برای همیشه بروند. امریکا پنهان نمی نماید که در افغانستان دلچسپی های اقتصادی نیز دارد. سپاهیان می روند مگر حضور نظامی می ماند. برای این که جلو ایران، و چین و نیز نشت جنگ افزارهای هسته یی پاکستان را به دیگر کشورها (منظور از عربستان سعودی است) بگیرند. بازدید هیلاری کلینتون از منطقه به این حدس و گمانه ها مهر تایید زد.

 

افزون بر این، امریکا مناسبات بس دشواری با پاکستان دارد.

 

کارگون در باره سناریوهای ممکنه تحول اوضاع گفت:

-         طالبان هیچگاهی با امریکا صلح نخواهند کرد.

-         روسیه و متحدان آن هیچگاهی به امریکا این اجازه را نخواهند داد که در شمال افغانستان ماندگار شود. شمال افغانستان گستره سنتی تاثیر و نفوذ روسیه است.

-         تصور نمی شود که طالبان به صورت کامل بتوانند به قدرت برسند.

-         هر گاه طالبان حتا بتوانند بر افغانستان تسلط پیدا نمایند، در آسیای میانه کسی به آن ها روی خوش نشان نخواهد داد.

-         در گذشته پیشرفت های طالبان همه به کمک نیروهای پاکستانی بوده است. بسیار دشوار است تصور کرد که طالبان به تنهایی بتوانند در شمال کاری بکنند.

-          کنون روسیه سیاست مدون و روشنی در قبال مسایل افغانستان ندارد.

-         56 درصد امریکایی ها خواستار بازگشت بی چون و چرای سپاهیان شان هستند.

-         مشکل در این جا است که با رفتن امریکایی ها مشکلات حل ناشده می ماند.

-         از یک سو امریکایی ها ماگزیر اند با طالبان به مذاکره بپردازند. مگر از سوی دیگر، روشن نیست که چیزی به دست شان بیاید. دشواری در این است که در بازی با طالبان سر کلاوه گم است.

-         بانو کلینتن می داند که سر نخ به دست پاکستان است. مگر این را هم می داند که پاکستان این سر نخ را هرگز به دست کسی دیگری نخواهد داد.

-         واکنش روسیه در برابر تحمیل ارشیتکتور نوی که امریکایی ها می خواهند بر منطقه دیکته کنند، آشکار است.

-         پرسش جدی یی که مطرح است این است که آیا امریکایی ها در صورت ترک جنوب خواهند توانست در شمال در درازمدت ماندگار شوند؟ از دید من، چنین چیزی ممکن نیست. یا امریکایی ها در سراسر افغانستان می مانند. یعنی پایگاه های خود را در قندهار، هلمند و خوست هم نگه می دارند و یا این که افغانستان را بیخی ترک می گویند.»

 

سخنران بعدی نشست، پروفیسور داکتر الکساندر کنیازیف خاطر نشان ساخت که «همانا تضادهای میانتباری یکی از مهم ترین علل منازعه در افغانستان است. از دید من تقسیم افغانستان به دو بخش- یک سناریوی اجتناب ناپذیر است. من در یکی از روزنامه های تاجیکستان مطلبی را خواندم که نوشته بود که مناسبات میان تاجیک ها و پشتون ها به چنان تیرگی رسیده است که یگانه راه برونرفت از وضع پدید آمده، تقسیم کشور است.

 

در مراکز قدرت جهانی- اگر برهنه تر سخن بگوییم در امریکا و انگلیس، در نظر دارند چنین سناریوی را پیاده کنند (منظور از طرح «ب» بلک وئل است). در این سناریو، امریکایی ها می توانند پایگاه های خود را از جنوب بیرون کنند و در شمال مستقر شوند. در این حال، بخشی از نیروهای امریکایی در کشورهای آسیای میانه متمرکز خواهند شد. برای مثال؛ در برنامه است تا هفت پایگاه در ازبیکستان بسازند. امریکایی ها توان این را ندارند که جنوب افغانستان را نگهدارند. چون هزینه و تلفات شان بسیار زیاد است. از این رو ناگزیر اند آن را به دست سرنوشت رها کنند. روشن است پس از برآمدن امریکایی ها، طالبان جنوب را خواهند گرفت. ارتش افغانستان تاب نگهداری آن را ندارد.

 

در شمال ایجاد یک کنفدراسیون ناپایدار و شکننده در برنامه است. تنها کسی که می توانست شمال را متحد نگهدارد، ترور شده است و از سر راه برداشته شده است. از همین رو، انتظار می رود، چند ساختار دولت نمای نو در شمال پدید بیاید. چنین چیزی به امریکایی ها امکان می دهد با انجام مانور در میان ساختارهای شبه دولتی چند پاره به اهداف خود دست بیابند.

 

مگر دشواری در این است که هرگاه جنوب افغانستان از پیکر کشور جدا شود، بر اساس اصل دومینو، این گونه تحول رویدادها می تواند سراسر منطقه را فرا بگیرد. برای مثال؛ قرغیزستان آماده است تا به شمال و جنوب تقسیم شود. جنگ داخلی تاجیکستان نیز منشای منطقه یی داشت. حتا در قزاقستان که در ظاهر با ثبات می نماید نیز اوضاع ناگواری پدید خواهد آمد. سپس این بیماری می تواند به روسیه، قفقاز شمالی  و مناطق دور و بر رود ولگا سرایت کند. 

 

برای جلوگیری از چنین سناریوهایی شماری مشوره می دهند که از سازمان ملل یاری خواسته شود. روشن است که سازمان ملل به یک سازمان بیهوده مبدل شده است که به غیر پخش اعلامیه های میان تهی کاری از آن ساخته نیست و به ابزار دست برخی از کشور ها مبدل گردیده است.»

 

یکی دیگر از سخنرانان روز دوم، پروفیسور داکتر ولادیمیر بویکو از دانشگاه برناول بودند. ایشان در بخشی از سخنرانی خود گفتند که «ترس آن می رود که با افتادن جنوب به دست طالبان، بحران به شمال سرایت نماید. در چنین اوضاعی برای امریکایی ها بسیار دشوار خواهد بود به رغم بستن قراردادهای جداگانه با سالاران شمال، حضور خود را در این بخش از افغانستان مصوون بسازند.

 

مساله ازبیک در بحث شمال افغانستان از اهمیت بسیار برخوردار است. در صورت بالا گرفتن تنش ها میان ازبیک ها و تاجیک ها و همین گونه میان هزاره ها و تاجیک ها در شمال، امکان دامنه یابی تنش های میان تباری منتفی نیست.

 

هرگاه جنوب به دست طالبان بیفتد، با توجه به تیره شدن روز افزون روابط میان امریکا و پاکستان، راه های رس رسانی نیروهای امریکایی با گذشت هر روز هر چه بیشتر و بیشتر به کریدور شمال محدود خواهد گردید. بسیاری از کارشناسان امریکایی ترس از آن دارند که در دام دستنگری و باج ستانی روس ها اسیر نشوند.

البته، هرگاه امریکایی ها منافع راهبردی روسیه را در منطقه به مخاطره بیفگنند، روسیه ابزارهای نیرومند آوردن فشار بر نیروهای در منگنه قرار گرفته امریکایی در شمال هندوکش را در دست دارد. از این رو، اوضاع بس نومید کننده و پیچیده و ناگوار است».

 

 

داکتر ولادیمیر پلاستون از سخنرانان دیگر روز دوم نشست بود. او در باره تاثیر بازیگران منطقه یی بر افغانستان سخن گفت. وی نشاندهی کرد که «دردمندانه امروز نمی توان در باره گرایش های مثبت در باره اوضاع در افغانستان سخن بر زبان آورد. در دهه گذشته هیچ کدام از اهدافی که در برابر حکومت افغانستان گذاشته شده بودند، دستیاب نگردیدند. چرخه بی ثباتی داخلی پیوسته به بازتولید طالبان می پردازد و تروریسم ترانس ناسیونال را پرورش می دهد. پویایی سازمان هایی چون «جنبش اسلامی ازبیکستان»، «حزب التحریر»  و ...در گستره آسیای میانه گواه بر همین مطلب است.

 

تاثیر بی ثبات کننده و ویرانگری را همین گونه منازعه بر کشور پاکستان بر جا می گذارد. پلاستون در باره برونروی سپاهیان امریکایی پس از 2014 از افغانستان ابراز تردید کرد. متاسفانه بیش از پیش تکیه بر روش های سخت ابزاری می شود.

 

برای بیشتر کشورها و در گام نخست نزدیک ترین همسایگان افغانستان، فاکتور متحد کننده-ذینفع بودن همه آن ها در باثبات سازی اوضاع به شمول پذیرا نبودن رادیکالیسم و اسلامیزاسیون می باشد. با توجه به این مطلب، جامعه جهانی کماکان ناگزیر است به ارائه کمک و مساعدت به افغانستان به رغم هزینه های گوناگون ادامه بدهد.

 

بایسته است تا زمینه سازی برای دولت سازی و تامین مستقلانه امنیت از سوی حکومت مرکزی به اولویت نیروهای ناتو مبدل گردد. هر گونه تلاش مبنی بر با ثبات سازی اوضاع از راه افزایش نیروهای خارجی یا کاربرد انواع نو جنگ افزارها تنها به گسترش و ژرفایابی منازعه خواهد انجامید.

 

روشن است کسی در رستوران موزیک فرمایش می دهد که پول می دهد. ارکستر هم برای همان کس که پول داده است، می نوازد. در افغانستان درست اوضاع بر همین منوال است. (یعنی حکومت افغانستان از کشوری اطاعت می کند که برای آن پول می دهد).

 

بر خلاف تبلیغات رسانه یی، در افغانستان شمار گروه های ایدئولوژیک بسیار اندک است. آن چه بسیار زیاد است، گروه های تبهکار (باندیستی) و دهشت افگن اند. افغانستان برای امریکا چونان تخته خیز است.»

 

آخرین سخنران نشست روز دوم، داکتر داوود مرادیان بودند. آقای مرادیان گفتند: «در آغاز می خواهم در باره دستاوردها در کشور ما سخن بگویم. منظورم از پدیدآیی دمکراسی است که حیثیت پل پیوند دهنده میان افغانستان و غرب را  دارا است.

 

ما باور داریم که باید برای حل مسایل منطقه باهم همکاری نماییم.

 

آن چه مربوط به مناسبات روسیه و افغانستان می گردد، حضور نظامی آن کشور در گذشته در کشور ما هم بر روسیه و هم بر افغانستان تاثیر منفی بر جا گذاشته است. کنون بایسته است تا با پیشگیری دیپلماسی سازنده آشتی جویانه (Restorative Diplomacy) راه آشتی جویی را پیش گیریم تا روابط مان را بهبود بخشیم. معتقد هستم که کشورهای ما برای چنین کاری تمایل دارند.

 

از دید من، دیپلماسی روسیه در قبال افغانستان بسیار پراگماتیک است. تولید و قاچاق مواد مخدر نه تنها برای کشور ما به یک مشکل ملی مبدل شده است، بل که برای روسیه نیز چالش آفرین است. در حل باهمی این مساله دو کشور می توانند به تشریک مساعی بپردازند. درست این امر می تواند به یک نقطقه عطف در همسویی مبدل شود.

 

در سیاست ریشه کن سازی منازعه، روسیه نقش سازنده یی دارد و از ما حمایت می کند. و حتا آغاز به ارائه کمک های اقتصادی به ما نموده است. ما امیدواریم  که روسیه با دیگر کشورهای جامعه جهانی در کشور ما در امر بازسازی و ساخت و ساز به رقابت بپردازد.

 

پارتنرشپ راهبردی با غرب برای استقلال ما نقش کلیدی دارد. از همین رو، ما انتظار داریم که روسیه به استقلال ما احترام بگذارد. ما هر گونه مداخله در سیاست داخلی خود را  مردود می شماریم. از سوی هر کشوری  که باشد.

 

داکتر مرادیان در پیوند با بحران هویت در کشور چنین گفت:

ما در افغانستان سه مدل هویتی داریم:

1-      هویت با محوریت یک قوم

2-      هویت مولتی کلتورال (در افغانستان نزدیک به 200 گروه اجتماعی بود و باش دارند)

3-      هویت نو شهروندی برپایه ارزش های شهروندی و عدالت اجتماعی»

 

شایان یادآوری است که در جریان کنفرانس جر و بحث های بسیاری صورت گرفت، پرسش هایی مطرح گردید، ملاحظاتی ارائه شد و توضیحاتی در باره برخی از نکات داده شد.

 

من در یک مورد توضیحاتی دادم که به این شرح  بود:

«بسیاری از هم میهنان ما واژه هایی چون مهاجر، پناهگزین یا پناهجو و گریزی یا فراری را درست به کار نمی برند. در واقع، با یک نوع خلط مبحث رو به رو هستیم. ما در وزارت خارجه تعاریف مشخصی در زمینه داشتیم:

-         مهاجر یا امیگرانت در عرف بین المللی که به کسی اطلاق می گردد که میهنش را بنا به دلایلی برای همیشه ترک گفته، به سرزمین دیگری رفته است و در آن جا تابعیت نخستین خود را ترک گفته و به تابعیت کشوری دیگری درآمده، پاسپورت آن کشور را به دست آورده است و قصد بازگشت دوباره به کشورش را ندارد.

 

با این حال، باید متوجه بود که مهاجرت- الهجره از دیدگاه مسلمانان یک پدیده تاریخی است. هجرت مسلمانان در دوره پیامبر اسلام از مکه به مدینه یک حادثه بزرگ تاریخی در صدر اسلام است که حتا مبدای تاریخ اسلامی– هجری قرار گرفته است. از این رو، در میان تعریفی که در عرف بین الملل از مهاجر یا امیگرانت هست و تعریف سنتی مسلمانان از مهاجر، دو گانگی دیده می شود.

 

حال، کسانی که در اروپا و امریکا به تابعیت کشورهای اروپایی و امریکا در آمده و پاسپورت های آن کشورها را گرفته اند، مهاجر یا امیگرانت به شمار می روند. در این حال، اطلاق کلمه مهاجر به افغان هایی که به ایران و پاکستان رفته اند، از این رو درست نیست که حضور آنان در این کشورها جنبه موقتی داشته و از سوی سازمان ملل و یو ا. اچ. سی آر.  در کتگوری مهاجر یا امیگرانت تعریف نمی شوند. در بیشتر موارد آن ها را فراریان یا گریزیان می نامند که به زبان های اروپایی آن ها را دسیدنت می گویند.

 

از سوی دیگر، آن ها در واقع از یک گوشه یک سرزمین به گوشه دیگر آن رفته اند و در محیط بیگانه از دیدگاه آیینی و فرهنگی نرفته اند.

 

آن چه پناهنده خوانده می شود- جمع آن پناهندگان، اصطلاحی است که از دیدگاه دستور زبان دری درست نیست. درست آن پناهگزین یا پناهجو است که به زبان انگلیسی ریفیوجی و به زبان آلماآنی ازول خوانده می شود و یک تعریف حقوقی مشخص دارد. پناهگزین یا پناهجو کسی است که در کشور خود بنا به دلایل سیاسی، زیر تعقیب سیاسی قرار دارد و چنین می پندارد که زندگی وی در کشور متبوعش با خطر مواجه است و برای نجات جانش به یک کشور دیگر پناه آورده است.

 

در این حال، پناهگزین یا پناهجو مادامی که از کشور متوقف فیها درخواست درآمدن به تابعیت آن کشور را نکرده باشد، و قصد اقامت دایمی را در آن کشور و ترک تابعیت نخستین خود را نداشته باشد، کماکان پناهگزین شمرده شده، مهاجر به حساب نمی آید.

 

با این هم، هم میهنان ها همه افغان هایی را که به خارج رفته اند، مهاجر می گویند. البته، هنگامی که مردم عادی چنین می گویند، حرفی نیست. مگر در محافل و حلقات اکادمیک باید این واژه ها با دقت به کار بروند.»

   همکشورانی که با گزارش های من در باره کنفرانس های گذشته آشنایی دارند، می دانند که به گونه سنتی دوست دارم از آخرین سخنرانان نشست ها باشم. چون در آستانه  برگزاری کنفرانس کتابواره یی  در باره «راه ابریشم نو» نوشته بودم، فشرده آن را در کنفرانس ارائه کردم. این کتابواره در تارنمای کانون مطالعات و پژوهش های افغانستان www.arianfar.com  بازتاب یافته است.

 

 

برداشت هایی از کنفرانس در پرتو سخنرانی ها

 و

 گفت و شنودهای حاشیه یی آن

 

یکم- راهبرد امریکا در منطقه:

در کل، از مجموعه برداشت های کارشناسان اشتراک کننده در کنفرانس چنین بر می آید که استراتیژی بعدی امریکا در منطقه پس از 2014 چنین است که نیروهای رزمی خود را از افغانستان بیرون برده، تنها پایگاه های هوایی خود را با 30-50 هزار سپاهی از نیروی هوایی، نیروهای هوابرد و کماندو در در قندهار، هلمند، خوست، مزارشریف، شیندند، هرات، بگرام، کابل، شبرغان و کندز نگهدارند.

 

در این حال، پیروزی این راهبرد وابسته به یک رشته تمهیدات است. روشن است، نخستین مساله در این راستا، رسیدن تفاهم با پاکستان است. امریکا در نظر دارد نخست با پیشنهاد ارائه کمک های سخاورزانه پاکستان را متقاعد سازد که به دایمی بودن پایگاه های آن کشور در افغانستان تن در دهد. در این حال، پیشنهاد خواهد شد که امریکا حاضر است، به شرط حفظ پایگاه ها، مناطق جنوب افغانستان را یکسره به طالبان و در واقع پاکستان واگذار گردیده و به نمایندگان طالبان بخش بزرگی از حاکمیت در کابل را بسپارند.

 

همین گونه، امریکا در برنامه دارد تا با کشورهای آسیای میانه در زمینه ایجاد چندین پایگاه هوایی در کشورهای ازبیکستان، ترکمنستان، تاجیکستان و قزاقستان (از جمله هشت پایگاه در ازبیکستان) و نیز توسعه پایگاه ماناس در قرغیرستان به توافق برسد.

 

کنون، جغرافیای جنگ در افغانستان تغییر یافته و از جنوب (از قندهار و هلمند) به  جنوب خاوری و خاور کوچیده و بیشتر در مناطق خوست، پکتیا، پکتیکا، کنر و نورستان متمرکز گردیده است. در این حال، با توجه به این که در جنوب نیروهای زیر فرمان ملا عمر شکست های سخت دیده اند، راهبرد امریکا در این منطقه این است که با هزینه کردن پول های کلان در توسعه کشاورزی و ساخت و ساز تا اندازه یی مردم را سرگرم زندگی صلح آمیز سازند.

 

برعکس، در مناطق جنوب خاوری همه مساعی متوجه سرکوب گروه حقانی است. شمار جنگاوران این گروه تا 4000 نفر تخمین زده می شود. انتظار می رود امریکا با دادن امتیازات فراوان پاکستان را به نابود ساختن این گروه تشویق نماید.

 

هدف غایی امریکا در منطقه، جداسازی گستره آسیای میانه از روسیه و گرفتن جلو تسلط چین بر آن است. همچنان، تغییر رژیم در کشورهای پاکستان و ایران در دستور کار واشنگتن است.

 

چالش هایی که امریکا در پیاده کردن این راهبرد با آن رو به رو است، قرار زیر اند:

 

-         عدم مشروعیت تداوم حضور در افغانستان:

 روشن است که نیروهای ائتلاف بین المللی بر پایه فیصله نامه شورای امنیت حضور دارند. این حضور همه ساله برای مدت یک سال تمدید می شود. هیچ گونه حضور نیروهای یک کشور برای مدت نامعلوم بدون ماندات سازمان ملل در عرصه بین الملل توجه حقوقی ندارد.

 

در پیوند با این، فیصله نامه سازمان ملل همه کشور را ملزم به تشریک مساعی با این قطعنامه می سازد. ماموریت نیروهای صلحبانی سازمان ملل در آغاز تا سال 2010 در نظر گرفته شده بود. با این هم، با توجه به این که در آن سال اهداف پیش بینی شده در افغانستان به دست نیامده بود، مدت آن را تا 2014 تمدید کردند. مگر، به گونه یی که آلمان و فرانسه اعلام کرده اند، اروپایی ها تا 2014  همه نیروهای خود را از افغانستان برگردانده و دیگر حاضر نیستند در افغانستان حضور نظامی داشته باشند.

 

می ماند تنها امریکا و شاید هم چند کشور دیگر که حضور نمایشی خواهند داشت. روشن است امریکا برای تداوم حضور خود نیاز به یک قرار داد با دولت افغانستان دارد. امضای چنین قرار دادی، می تواند از سوی کشورهای مخالف حضور درازمدت امریکا در منطقه به ویژه روسیه، چونان سوء استفاده از فیصله نامه سازمان ملل و بهره برداری ناجایز از آن ارزیابی و به ابزار فشار و باجگیری و امتیاز گیری از سوی آن ها مبدل گردد.

 

از سوی دیگر، مشروعیت رژیم حاکم بر کابل و پارلمان این کشور با توجه به تقلبات بی سابقه در انتخابات سخت زیر سوال است، هر گونه قرار دادی هم که به امضاء برسد، گذشته از این که از سوی پارلمان تصویب نخواهد گردید، از دیدگاه مشروعیت سخت زیر سوال خواهد بود. 

 

-         خطر انقطاب در کشور و راه افتادن جهاد سراسری در افغانستان:

روشن است، امضای پیمان راهبردی میان امریکا و افغانستان، نخبگان سیاسی و نیروهای سیاسی-نظامی این کشور را به دو بخش مخالفان و موافقان تقسیم نموده است. به ویژه روحانیون که تا جایی زیر تاثیر ایران و پاکستان هستند، به شدت با آن مخالف اند. این کار بهانه یی را به دست مخالفان می دهد تا با تکیه بر اصل «موالات با کفار»، آن را حرام دانسته و در برابر آن فتوای جهاد صادر نمایند. همین گونه، امضای این پیمان عزم طالبان را برای ادامه پیکار در برابر امریکایی ها جزم تر خواهد نمود و دریچه های هرگونه مصالحه و آشتی را خواهد بست.

 

-         مخالفت روس ها:

روس ها که کنون مسیرهای هوایی و زمینی کشور خود را برای رس رسانی نیروهای امریکایی در دسترس آن کشور گذاشته اند، از پیش اعلام کرده اند،  که پس از 2014 در زمینه با امریکا همکاری نخواهند کرد. روشن است که در صورت بسته شدن مسیرهای شمالی، امریکا با دشواری های فراوانی در زمینه رس رسانی رو به رو خواهد شد.

 

رییس جمهور تازه برگزیده شده قرغیزستان نیز اعلام نموده است که پس از 2014  قرار داد پایگاه هوایی ماناس را با امریکا تمدید نخواهد کرد. ترکمنستان یک کشور بی طرف است. چیزی که در قانون اساسی آن کشور تسجیل شده است. از این رو، دشوار به نظر می رسد که با طرح های امریکا موافقت نماید.

 

قزاقستان، ازبیکستان و تاجیکستان نیز عضو پیمان امنیت دسته جمعی بوده و روس ها با آن ها چندین سازشنامه و قرار داد دارند. از این رو، بسیار کم محتمل به نظر می رسد که در دراز مدت پیشنهاد های امریکا را بپذیرند.

 

البته، ممکن است برای چندی حاضر به بستن قرار دادهای سالانه شوند. اما به هیچ رو نمی توانند قراردادهای درازمدت به امضاء برسانند. یعنی حتا در صورت موافقت، کلیت حضور امریکا را زیر سوال می برند. زیرا می توانند هر موقعی که خواسته باشند، شاید زیر فشار مسکو، قرار را تمدید نکنند و همه سنجش ها و سرمایه گذاری های امریکایی ها را یکسره برباد دهند.

 

بسنده است قزاقستان به تنهایی پای خود را بکشد. در آن صورت، همه راه ها بسته خواهد شد و حتا موافقت کشورهایی چون ازبیکستان و تاجیکستان ره به جایی نخواهد برد.

 

عدم اشتراک وزیر خارجه روسیه در نشست استانبول و موضعگیری شدید ضمیر قبولف- نماینده ویژه رییس جمهور روسیه در امور افغانستان در این نشست، گواه بر  پیشگیری روش های سخت ابزاری از سوی روسیه در قبال قرار داد همکاری های راهبردی میان افغانستان و امریکا و حضور درازمدت آن کشور در افغانستان است.

 

 روشن است روس ها ابزارهای بزرگی برای وارد آوردن فشار بر امریکایی ها در افغانستان در دست دارند. از جمله بستن کردیدورها و محاصره اقتصادی افغانستان. افغانستان سالانه به سه میلیون تن مواد نفتی نیاز دارد که بخش بزرگ آن را از ترکمنستان، روسیه و قزاقستان وارد می نماید. همین گونه سالانه به دو میلیون تن گندم ضرورت دارد که نیمی از آن را از قزاقستان وارد می نماید. روشن است کوچکترین هماهنگی با ایران و پاکستان، می تواند نه تنها دولت افغانستان را به زانو در آورد، بل که امریکایی ها را با دردسرهای بزرگی رو به رو سازد.

 

-         مخالفت پاکستان:  

منافع پاکستان و امریکا در افغانستان صد و هشتاد درجه رویاروی هم قرار دارد. پاکستان به هیچ رو، با حضور بلند مدت امریکا در افغانستان موافقت نخواهد کرد و طالبان را هم نخواهد گذاشت تا پای میز مذاکره حاضر شوند. اگر در این راستا کارهایی هم بکند، چیزی جز بهره برداری ابزاری و یک نمایش مسخره نخواهد بود.   

 

روشن است، امریکا تلاش خواهد ورزید تا با دادن امتیازات فراوان مادی و مالی، پاکستان را در بستر راهبردهای خود بکشاند و هرگاه پاکستان موافقت نکند، در برابر آن کشور از روش های سخت ابزاری مانند تجرید و به انزوا کشاندن آن کشور و حتا تحریم آن رو بیاورد.  مگر، روشن است پیشگیری چنین راهکارهایی پاکستان را هر چه بیشتر به آغوش چین و ایران و روسیه خواهد انداخت. از این رو، به نظر نمی رسد امریکا برای درمان این درد، نوشداروی داشته باشد.

 

از سوی دیگر، حتا اگر طالبان با پذیرفتن پیشنهادهای امریکا موافقت هم کنند، این کار بی درنگ مخالفت شدید نیروهای شمال را به دنبال خواهد داشت که به ویژه پس از ترور برهان الدین ربانی خواهان هیچگونه سازش با طالبان نیستند.

 

افتادن جنوب و شرق افغانستان به دست طالبان، این منطقه را به «یاغستان» (اصطلاحی که انگلیسی ها در اواخر سده نزدهم به نوار مرزی داده بودند) مبدل ساخته، تولید مواد مخدر و تروریسم را به اوج خواهد رسانید. در این حال، بحران از جنوب به شمال خواهد لغزید و اوضاع را در شمال بس پر تنش خواهد گردانید.

 

بسیاری از کارشناسان بر آن اند که پس از بیرون رفتن نیروهای رزمی امریکایی، سقوط مناطق جنوب و شرقی افغانستان به دست طالبان محتوم است. نیروهای افغانی به دلایل مختلف توانمندی نگهداری این مناطق را ندارند. از این رو، امریکا تنها می تواند بر استقرار در شمال سنجش داشته باشد. در این حال، مخالفت روس ها با این پایگاه ها می تواند، راهبرد امریکا را با چالش های سختی رو به رو گرداند.

 

مخالفت ایران و چین:

روشن است ایران و چین نیز با حضور دراز مدت امریکا و استقرار نیروها و جنگ افزارهای آن کشور در پایگاه های هوایی افغانستان به شدت مخالف اند. این دو کشور به روشنی می دانند که پایگاه های بزرگی که امریکا در افغانستان ساخته است، تجهیزاتی که در آن تعبیه گردیده و جنگ افزارهایی که آورده شده و در آینده هم آورده خواهد شد، برای مبارزه با تروریسم نه، بل که برای اهداف به بارها بزرگتر است. از این رو، به شدت با آن به مخالفت بر خواهند خاست.

 

در این حال، چین از ابزارهای فشار اقتصادی بر امریکا و ایران از ابزارهای جنگ روانی و شاید هم نفوذ خود در افغانستان به شمول وارد آوردن فشار اقتصادی و مذهبی بر افغانستان کار بگیرد.

 

ایران راهبرد مشخصی در قبال مسایل افغانستان ندارد. تنها متوجه این امر است که از ناحیه افغانستان و به ویژه از حضور امریکادر آن کشور به آن زیان نرسد. از همین رو، روش واکنشی را پیش گرفته است. از یک سو، سیاست های خود را با پاکستان هماهنگ گردانیده است. مگر در عین حال، با توجه به عدم اعتماد بر پاکستان، به رغم بی اعتمادی بر روسیه، با این کشور نیز هماهنگ عمل می کند. از این رو، یک نوع رفتار دوگانه دارد.

 

-         ناکارایی دولت افغانستان:

یکی از بزرگترین چالش ها در راستای پیاده ساختن راهبرد امریکا، نداشتن یک شریک مطمئن در کابل است. آقای کرزی به عنوان یک مهره مورد اعتماد عمیق امریکا و پاکستان، بر اساس توافق واشنگتن و اسلام آباد به روی صحنه سیاسی کشانیده شد. از این رو پیوسته کوشیده است در میان واشنگتن و اسلام آباد مانور کند.

 

مادامی که روابط دو کشور هر چند هم به گونه کجدار و مریز در ظاهر خوب بود، کرزی می توانست همزمان روی دو کرسی یی که کنار هم گذاشته شده بود، بنشیند. مگر کنون که کرسی ها در دو سوی میز گذاشته شده است و روابط امریکا و پاکستان به گونه دراماتیکی رو به بدترشدن گذاشته است، کرزی باید میان امریکا و پاکستان یکی را برگزیند که در هر صورت برای وی پیامدهای بسیار خطرناکی به دنبال خواهد داشت.

 

در هر صورت، ناکارایی ساختاری و بافتاری دولت افغانستان از چالش هایی است که از پیش هر گونه پیروزی امریکا را در این بازی خطرناک ناممکن گردانیده است.   

 

دوم- راهبرد روسیه در افغانستان و منطقه:

روشن است روسیه از راهبرد امریکا در قبال افغانستان و منطقه نیک آگاهی دارد و در روشنی همه برنامه ها است و با دقت فراوان رفتارهای امریکا را زیر نظر دارد. با این هم، سیاست روسیه بیشتر واکنشی است و چنین روشی را پیش گرفته است که در برابر هر حرکت امریکا، یک حرکت خنثی کننده انجام دهد و این گونه جلو موفقیت امریکا را بگیرد.

 

سیاست سنتی روسیه در افغانستان، فرصت طلبانه، ابزاری و بهره جویانه است. بر پایه این سیاست: 1- در صورت بالادستی، رسانیدن نفوذ خود تا جای امکان و پیشگیری فارورد پالیسی

2-     و در صورت فرودستی، مبدل ساختن افغانستان به باتلاقی برای فرو بردن هر چه بیشتر حریف در آن، بالابردن هزینه های سیاسی و مالی حریف و درگیر کردن آن در یک جنگ فرسایشی دراز مدت با قبایل پشتون و باجستانی و گرفتن امتیازات هر چه بیشتر از آن در دیگر پهنه های سیاست جهانی است.

 

روس ها تلاش فراوان دارند تا جنگ را تا جای امکان در نوار مرزی افغانستان و پاکستان نگه داشته و نگذارند به شمال و در نهایت به آسیای میانه سرایت کند. در این حال، تا جای امکان خواهند کوشید تا آتش آن خاموش نگردیده و جغرافیای آن گسترش یابد و به مناطق پشتون نشین پاکستان کشانیده شود. دقیقا در انداختن امریکایی ها با قبایل سرحدی پاکستان، آرزوی دیرینه روس ها است.

 

سیاست سنتی روس ها در افغانستان، پشتیبانی از یک دولت اولتراناسیونالیست پشتون است که با ایران مخالف بوده و بر پاکستان ادعای ارضی داشته و دشمن باشد. از همین رو، روابط بسیار گرمی با رژیم افغان ملتی کرزی برپا نموده و منتظر فرصت اند و در کمین نشسته اند که چه موقعی چتر حمایتی امریکایی ها از سر این رژیم پس خواهد شد. آن گاه رایگان آن را که با هزینه امریکا روی کار نگه داشته شده است، به آغوش کشیده و اهداف راهبردی بعدی خود را پیگیری خواهند نمود.

 

در یک سخن، کنون سیاست روسیه در قبال افغانستان یک سیاست ماکیاولیستی ریموت کنترلی است که از راه دور مدیریت می شود.

 

سوم- راهبرد پاکستان در قبال افغانستان:

در پاکستان روی هم رفته سه گونه برخورد در قبال مسایل افغانستان هست. چیزی که در هر سه گزینه مشترک است، این است که اسلام آباد به هیچ رو و زیر هیچگونه اوضاعی روی کار آمدن و پا گرفتن یک دولت اولتراناسیونالیست پشتون را در کابل که بر سه چهارم خاک آن کشور ادعای ارضی داشته باشد؛ تحمل نمی تواند و در برابر آن از حربه و دستاویز بسیار خطرناک و مدهش تندروی و بنیادگرایی اسلامی کار می گیرد.  

 

استدلال اسلام آباد در زمینه بیخی روشن است. پاکستان در گذشته یک بار تجزیه را تحمل کرده و هرگونه تجزیه دیگر هستی آن کشور را با تهدید بس جدی یی رو به رو خواهد گردانید. از این رو، تاب هیچ گونه فروپاشی را ندارد و با آن با همه توان رویارویی خواهد کرد.

 

در این حال، هر دولتی که هند نزدیک بوده و بخواهد پاکستان را به همکاری دهلی از دو سو زیر فشار گاز انبری بگیرد، دشمن پاکستان تلقی شده و پاکستان هرگز به چنین دولتی اجازه نخواهد داد خواب آرام داشته باشد.

 

دشواری در این است که امریکا دقیقا چنین دولتی را در کابل روی کار آورده و سخت در تلاش است تا آن را تحکیم بخشد. از همین جا است که راهبردهای امریکا و پاکستان در قبال افغانستان صد و هشتاد درجه رویاروی هم قرار گرفته است.

 

روشن است، امریکا از هنگامی که پا به افغانستان گذشته است، لحظه یی هم از تغییر رژیم در اسلام آباد و تهران و حتا در ترکیه و سوریه و کشورهای آسیای میانه غافل نبوده است. از همین رو هم است که همه کشورهای منطقه با راهبرد امریکا که ساختن یک اسراییل دیگر در منطقه در سیمای دولت اولتراناسیونالیست کابل است، مخالف بوده و دست در دست هم در برابر آن صف آرایی نموده اند.

 

به هر رو راهبردهای پاکستان در قبال افغانستان چنین اند:

1-     جنرال های پنجابی پاکستان، مرز استراتیژیک تامین کننده منافع ملی پاکستان را رود آمو می پندارند و بر آن اند که تنها ایجاد کنفدراسیون میان پاکستان و افغانستان می تواند راه آن کشور را به سوی گنجینه های دست ناخورده آسیای میانه گشوده، در برابر هند به آن کشور عمق استراتیژیک ببخشد و با در دست گرفتن سرزمین های خاوری مرز ایران، موقعیت برتر جیوپولیتیک را برای پاکستان تامین نماید. با این کار، سر نخ های راهبردهای چین و امریکا در قبال منطقه هر دو در دست پاکستان خواهد افتاد.

 

در این حال، سنجش جنرال های پنجابی بر آن است که با در دست داشتن شمال افغانستان، خواهند توانست گستره پشتون را از دو سو زیر کنترل در آورده و هر گونه جنبش ناسیونالیستی جدایی طلبانه را در آن مهار کنند.

 

2-      برعکس، جنرال های پشتون پاکستانی که بیشتر در سازمان اطلاعات نظامی (آی. اس.آی) بالا دست اند، مانند حمیدگل و دیگران برآن اند که پاکستان نمی تواند شمال افغانستان را به گونه نهایی بگیرد. زیرا با مخالفت شدید ایران، هند و روسیه و حتا چین رو به رو خواهد شد.  این کار نه تنها موقعیت راهبردی پاکستان را تحکیم بل که لرزان خواهد گردانید.

 

از همین رو، این جنرال ها بر آن اند که پاکستان می تواند تنها تا دامنه های جنوبی کوه های هندوکش پیشروی کند و این گونه عمق استراتیژیک خود را در برابر هند تامین کند، بی آن که با ایران و روسیه در افتد. زمینه هم برای این کار بیخی فراهم است و پاکستان می تواند با تکیه بر طالبان، گروه حقانی و حزب اسلامی به آسانی به این هدف دست یابد.

 

در این حال، نوار شمالی هندوکش می تواند به یک منطقه حایل میان پاکستان و کشورهای آسیای میانه زیر نفوذ روسیه مبدل شود.

 

در چنین سناریویی، روشن است نقش پشتون ها در ساختار و بافتار قدرت در پاکستان بالا رفته و آن ها را به یک نیروی بزرگ تاثیر گذار مبدل خواهد کرد.

 

3-     سومین راهبرد در قبال افغانستان هرچند بسیار کمرنگ هم است، با آن هم چونان یک راهبرد خرد ورزانه مطرح است و مبنی بر آن می باشد که پاکستان چاره یی ندارد جز این که با ایران و افغانستان یک  اتحادیه منطقه یی بسازد. در این حال، بسنده است در کابل رژیمی حاکم باشد که بر پاکستان ادعای ارضی نداشته و با آن کشور هرگاه نه دوست و مخالف، حد اقل دشمن نباشد. در عین حال، چنین رژیمی باید در میان دهلی و اسلام آباد، توازن منافع مشروع هند و پاکستان را رعایت کند. چنین چیزی تنها در صورت تامین موقف بیطرفی افغانستان و عقد قرار داد عدم تعرض، عدم مداخله و عدم ادعای ارضی بر یک دیگر ممکن است.

 

لازمه این کار این است که در کابل به جای یک رژیم اولتراناسیونالیست پشتون، رژیمی روی کار آید که پابند موازین دمکراسی و عدالت اجتماعی بوده و بر اساس حقوق شهروندی و ارزش های مدنی روی کار آید و زیر تاثیر هیچ یک از ابر قدرت ها – اعم از روسیه یا امریکا نباشد و هیچ گونه خطر راهبردی را متوجه پاکستان نگرداند.

  

 

 

متن سخنرانی داکتر اندری مدودف

رییس عامل  مرکز «پولیت کانتکت»

 

 

«اوضاع افغانستان و پیرامون آن از منظر دیپلماسی اجتماعی- نگاه روسیه»

 

حضار گرامی نشست خبرگان!

اجازه دهید به نمایندگی از کمیته سازماندهی، بار دیگر خرسندی و سپاس خود را از همه اشتراک کنندگان که با گذاشتن امور روزمره خود به نشست کنونی خبرگان آمده اند، ابراز نمایم.

 

خشنود هستیم که توانسته ایم که با ترکیب رنگارنگ، برای بررسی مسایلی که در دستور کار نشست دو روزه ما گنجانیده شده است، گرد بیاییم.

 

کمیته برگزاری با رضایتمندی ویژه خاطرنشان می سازد که پشت میز امروزی آدم هایی گرد آمده اند که در گذشته نه چندان دور در اردوگاه های مخالف بودند و آشکار و پنهان در برابر هم قرار داشتند. اما امروز آن ها پشت یک میز و به خاطر یک چیز نشسته اند. برای آن ها آینده افغانستان بی تفاوت نیست و آن ها آماده اند با بهره گیری از توانایی های انتلکتوئل خود در شکلگیری این آینده سهم بگیرند. 

 

امروز ما ناگزیر هستیم نشاندهی نماییم که پس از گذشت ده سال، به رغم حضور نیروهای نظامی خارجی از 43 کشور جهان به رهبری امریکا و نیز صرف هزینه های مالی چشمگیر در افغانستان به این کشور کماکان صلح ثبات دیر رس فرا نرسیده است و توسعه اقتصادی راستین یا دست کم آغاز بازسازی اقتصادی به چشم نمی خورد.

 

نه تصویب قانون اساسی، نه انتخابات ریاست جمهوری 2009 و نه انتخابات پارلمانی، آرزوها و امیدها را برآورده ساخته اند. در افغانستان دولت نیرومند مرکزی به میان نیامده است و کماکان این کشور به عنوان کانون و خاستگاه تهدیدات به امنیت منطقه یی مانده است.  

 

بایسته است گفت که در میان نخبگان روسی در باره محتوی مشی آینده روسیه در قبال افغانستان همبینی به چشم نمی خورد. این که امروز در این جا خبرگان روسی با دیدگاه های گوناگون، چه قبال رخدادهای روان افغانستان و چه در باره آن که چه باید کرد؟ حضور دارند؛ خود گواه بر همین مطلب است. 

 

عین چیز را می توان در باره دیدگاه ها در قبال میزان تهدیدات بی ثبات سازی اوضاع در کشورهای آسیای میانه شوروی پیشین در صورت واژگونی حکومت حامد کرزی و برآمدن سریع نیروهای امریکایی گفت.

 

می توان تنها قاطعانه خاطرنشان ساخت که در جامعه روسیه پس از گذشت بیست سال پس از بازگشت سپاهیان شوروی از افغانستان، «سیندرم افغانستان» هنوز زنده است و چنین بر می آید که مدت ها خواهد زیست. در پیوند با این، هم در جامعه در کل و هم در میان نخبگان سیاسی روسیه، درک دقیقی از غیر مجاز بودن مشارکت نیروهای روسی در حل بحران افغانستان دارند.

 

بر پایه تجربه خودی در جامعه روسی این باورمندی به عنوان یک چیز بدیهی هست که پیروزی نظامی در افغانستان ناممکن می باشد. در روسیه امروز این درک هست که جامعه افغانی که در آن تضادهای مذهبی، ملی، زبانی به شدت اوج دارد، جامعه یی است که در آن بخشی از آن حاضر است به سوی ارزش های اروپایی بشتابد و بخش دیگر آن در پی حفظ تراز مناسبات قبیله یی می باشد. چیزی که مهم است، این است که میان این بخش ها مرز جغرافیایی روشنی نیست و نمی تواند هم کشیده شود.

 

همچنین این درک هست که هر یک از این بخش ها همین گونه نظر به طبیعت خود متجانس نیستند و معضل درونی افغانی تنها به تضادها میان بخش پشتونی و غیر پشتونی باشندگان خلاصه نمی شود. منازعات دیرپایی هم هستند که در پشت آن ها دشمنی های دیرین خون و انتقام قرار دارد. هم در میان نیروهای پشتونی و هم در میان دیگر اقوام غیر پشتون.

 

چنین بر می آید که حل این مجموع تضادها امر داخلی خود افغان ها است که نیازی به مداخله بیرونی ندارد. چنین مداخله یی به هیچ رو سودمند نیست و بیهوده است. از دید من، در متن این درک، تلاش هایی مبنی بر بازنمایی طالبان به عنوان نمایندگان منافع پشتون ها در افغانستان و پس از آن، تقسیم آنان به میانه روان و آشتی ناپذیران، طالبان پاکستانی و افغانی،  تلاشی هایی اند ناروا.

 

طالبان؛ نه فارغان مدرسه ها، بل مطلقا اعضای «جنبش اسلامی طالبان افغانستان» در عرصه سیاسی داخلی چونان ابزار رزمی آن سرویس های ویژه خارجی ظهور نمودند که این جنبش را به وجود آورده بودند. این جنبش در سیمای آن نیروی تبارز کرد که برای چندی توانست بیشترینه پشتون ها را با هم متحد بسازد و به یاری همین چیز قدرت را به دست بگیرد.

 

با این هم، همانا جنبش اسلامی طالبان با قرار گرفتن در راس قدرت دولتی خود را بی آبرو و بی اعتبار ساخت و ناتوانی کامل خود را در پیشبرد و اداره دولت به نمایش گذاشت. از این رو، از دید من، هیچ گونه رستاخیز جنبش طالبان به عنوان یک نیروی سیاسی که بار دوم بتواند باشندگان پشتون را باهم متحد بسازد، رخ نخواهد داد.

از این رو، از دید من، وقت آن فرا رسیده است که از کاربرد واژه طالب به آن مفهومی که امروز استفاده می شود، خود داری گردد. یعنی باید میان مفهوم طالب– به عنوان فارغ مدرسه مذهبی و طالب به عنوان عضو جنبش اسلامی طالبان و نیز طالب به عنوان ممثل منافع پشتون های افغانستان فرق گذاشته شود و از تفکیک گردد. 

 

از این رو، هرگاه در عرصه سیاسی افغانستان بار دیگر نیروی پدید آید که توانایی متحد ساختن پشتون ها را داشته باشد، به دشوار جنبش اسلامی طالبان نام خواهد داشت. این نام به هیچ رو دیگر اعاده نخواهد گردید. و حتا هرگاه این نیرو به عنوان جنگ ابزار نوی در دست کسانی و یا ابزار دستیابی به منافع کسانی قرار بگیرد، به گمان غالب، از دیدگاه محتوی و طبیعت خود چیزی دیگری خواهد بود، نه بازگشت به جنبش اسلامی طالبان. از این رو، خود به خود لزوم رده بندی طالبان به میانه روان، رادیکال ها، افغانی و پاکستانی منتفی می گردد.

 

اکنون، سخنی هم در باره آن که دیپلماسی اجتماعی چه ربطی می تواند به مساله داشته باشد؟

از دید من، دیدار امروزی ما یکی از سازواره های دیپلماسی اجتماعی است. در این جا خبرگان مجرب و آگاهان از کشورهای مختلف حضور دارند که با پذیرش دعوت ما تشریف آورده اند و این بدان معنا است که که با کانسپت ارائه شده از سوی ما در باره نشست کنونی سازگار هستند. 

 

زمینه را برای این کار چند سازمان اجتماعی فراهم آورده اند که همه از سازه های دیپلماسی اجتماعی اند. در نتیجه، ما امروز در جو دوستانه و غیر رسمی، حال و آینده افغانستان را به بررسی می نشینیم. 

 

ما کسانی که گاهی دارای دیدگاه های بیخی متضاد باهم هستیم، کسانی که بدون در نظر داشت پیوند با دیدگاه های دولت هایی که شهروند آن می باشیم، سخن می گوییم، چه نیرویی در اختیار داریم؟

 

از دید من، حقایق آشکاری پیشاروی ما قرار دارند.

 

بر آنم که لازم نیست غیبگو بود برای آن که گمان بزنیم که در عرصه سیاسی افغانستان نیروهای سیاسی و احزاب نوی پدید خواهند آمد. این یک روند طبیعی است.  بخشی از این احزاب و نیروها بار دیگر از سوی بازیگران خارجی ایجاد خواهند شد و تنها با این مقصد که ابزار نو دستیابی به مقاصد شان در افغانستان گردند. و این روند، مادامی ادامه خواهد یافت که در کشور اندیشه سراسری ملی پدید نیاید که بتواند همه لایه های جامعه را بدون بستگی به تعلق ملی و مذهبی آنان با هم متحد بگرداند.

 

امروز در میز ما نمایندگان اکادمی علوم افغانستان حضور دارند. از دید من این نکته بسیار مهمی است. من بسیار دوست دارم که در روند جر و بحث ها، ایشان دیدگاه های خود را در باره آن ابراز دارند که چگونه می توان مساعی را برای درک آن توحید بخشید که کدام کمک روشمندانه و علمی- اکادمیک را خبرگان گرد آمده در نشست امروزی می توانند به آنان برای یاری رساندن به نخبگان واقعی افغانی در زمینه تدوین مجموعه یی از اندیشه ها و طرح هایی که بتوانند در کل از سوی جامعه افغانی پشتیبانی گردند؛ ارزانی نمایند.

 

در تدوین چنین اندیشه ها و طرح ها بایسته است تا نمایندگان نخبگان فکری افغانی از گروه های گوناگون تباری و دیاسپاراهای برونمرزی مشارکت ورزند.

 

چرا خود به اندیشه ایجاد جنبش سراسری افغانی اجتماعی- سیاسی با شعارهای عدالت اجتماعی برنگردیم. در حالی که می بینیم این اندیشه را بلا استثناء نیروهای تندرو به شمول گروه های اسلامی چنین موثرانه به خدمت گرفته اند.

می خواهم بشنوم که چگونه کارشناسان مسایل افغانستان از کشورهای مختلف، بی آن که در امور داخلی شما مداخله یی کرده باشند، می توانند در زمینه تدوین کانسپت طرح واقعی یی برای مثال زیر نام «افغانستان کثیرالمله بی طرف در راه ساختن دولت و جامعه پایدار» کمک نمایند.

 

آن چه مربوط به من می گردد، اندیشه احیای استاتوس بی طرف دایمی دولت افغانستان خوشم می آید. درک من چنین است که ارزیابی مثبتی از این اندیشه در ممالک جامعه کشورهای همسود هم مرز با افغانستان، ایران و روسیه هست.

 

درنگ کوتاهی می نمایم بر همین موضع. فکر می کنم  که وقت و زمانی که در اختیار دارم،  برای ارائه آن کافی باشد.

 

امروز نگاه روسیه به افغانستان صرفا از مواضع پراگماتیک است. بیشتر از لای منشور تهدیداتی که متوجه امنیت آن و همسایگانش از جمله جمهوری های آسیای میانه شوروی پیشین است.  

 

می توان گفت که بدین گونه، امروز اهداف روسیه در افغانستان- گرفتن جلو سیل مواد مخدر، به ویژه به گستره روسیه، دستیابی به حل و فصل صلح آمیز در افغانستان و احیای بیطرفی آن است.

 

احیای موقف بیطرفی افغانستان برای روسیه (که بهای بزرگی به بیطرفی افغانستان در روند جنگ سرد تا اواخر سال های هفتاد سده بیستم، هنگامی که شوروی پس از پدید آیی تهدید سقوط رژیم چپی و پر شدن خلای قدرت در افغانستان از سوی حریف جیوپولیتیک آن- امریکا، بسیار با اکراه دست به تهاجم نظامی به افغانستان زد)، می داد، بس مهم است.

 

امروز تضادهای آشتی ناپذیر برسر افغانستان میان منافع روسیه و دیگر بازیگران نیست. روسیه امروز می کوشد در روندهای سیاسی افغانی مداخله ننماید و حتا تاثیر امریکا بر دولت حامد کرزی را به چالش نمی کشد.

 

روسیه با امریکا، آلمان، فرانسه و اسپانیا سازشنامه هایی در باره رسانایی بارهای نظامی دارای کاربرد غیر رزمی از طریق خاک خود با راه آهن و مسیرهای هوایی بسته است. در واشنگتن همکاری با روسیه را بس مهم ارزیابی می کنند. چون مسیر شمالی رس رسانی سپاهیان ناتو، یگانه مسیر امن است. این گونه، امروز مساله افغانستان یکی از سازواره های مناسبات مجموعه کامل مناسبات پیچیده روسیه و امریکا شمرده می شود.

 

با این هم، باید نشاندهی کرد که کارزار رقابت روسیه و امریکا نه افغانستان، بل که جمهوری های پیشین آسیای میانه شوروی است.

 

هنگامی که روسیه در سال 2001 به استفاده از پایگاه های هوایی در ازبیکستان و قرغیزستان ابراز موافقت کرد، خاطرنشان ساخت که حضور نظامی امریکا باید دارای بار صلح آمیز باشد. اما ما امروز چه می بینیم؟ در قلمرو افغانستان، امریکا و ناتو نزدیک به سی پایگاه نظامی ساخته اند که نیمی از این پایگاه ها هوایی اند که در آینده از آن ها می توانند نه به آن پیمانه در برابر تروریسم، بل که به منظور آوردن فشار بر روسیه، چین، ایران و هند بهره بگیرند.

 

در این حال، می خواهم خاطر نشان سازم که روسیه حتا هنگام تجاوز نظامی شوروی در افغانستان تاسیسات بسیار اقتصادی ساخت که پسان ویران گردید. 

 

 

امروز در روسیه بیشتر اندیشه هایی در باره مشارکت آن در صنعتی سازی افغانستان و بازسازی و نوسازی 142 موسسه ساخته شده از سوی شوروی پیشین ارائه می گردد. در این حال، کنون این امر یکسره چونان طرح های تشبثی برای شرکت های روسی ارزیابی  می گردد، نه به عنوان کمک به مقصد توسعه افغانستان.

 

روسیه در وضعیت کنونی، در افغانستان سرمایه گذاری نخواهد کرد و تنها آماده است با منابعی که جامعه بین المللی برای بازسازی افغانستان تخصیص می دهد، کار نماید. اما از این منابع، جایگاه روسیه و تضمین سرمایه گذاری ممکنه روسیه و شهروندان آن که می توانند در بازسای اقتصاد افغانستان مشارکت ورزند، خبری نیست. در پیوند با این، روسیه در بازگردانیدن استاتوس بیطرفی دولت افغانستان بس ذینفع است.

 

چندی پیش ما این مساله را هم در دوشنبه و هم در آلماآتی بررسی کردیم و برای من این فرصت دست داد  تا سیر تاریخی کوتاهی در ویژگی های توسعه بی طرفی چونان یک نهاد یاموسسه حقوق بین المللی نمایم. نمی خواهم محتوای آن را امروز تکرار نمایم. تنها می خواهم توجه شما را به آن جلب نمایم که:

 

-         هر یک از کشورهای بی طرف، این وضعیت را در اوضاع مشخص جیوپولیتیک برگزیده اند و کنون مبانی حقوقی پذیرفته شده و شیوه های دستیابی یا بازگردانیدن وضعیت یک کشور بی طرف وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد.

 محتوای مشخص مشی بیطرفی از سوی هر کشوری در بستگی از آن معین می گردد که آن کشور این بیطرفی را چگونه درک می نماید یا درک آن از این بی طرفی چه است؟

 

-          در شالوده پیشگیری استاتوس بیطرفی دایمی از سوی یک کشور، اصل داواطلبانه بودن قرار دارد که آن کشور را مکلف می گرداند به گونه جدی اجرای صادقانه همه مطالبات بی طرفی یی را که آن کشور در نتیجه باورمندی خودش به این لزوم بیطرفی به مقصد تحکیم استقلال و آزادی خود، پیش گرفته است، نظارت نماید.

-          به رسمیت شناختن استاتوس بیطرفی هر کشوری، از سوی جامعه جهانی، دیگر کشورها را مکلف می گرداند تا به تمامیت ارضی و استقلال این کشور احترام  بگذارند.

-         موقف بیطرفی به کشور بیطرف این امکان را می دهد که نیروهایی مسلحی داشته باشد برای تامین و دفاع از تمامیت ارضی و استقلال خود.

-          بیطرفی در کل به معنای منع اتوماتیک حضور نیروهای بین المللی در قلمرو کشور بیطرف نیست. امروز برای همه یک رشته از مسایل که مستلزم هماهنگی مساعی از جمله هماهنگی مساعی نیروهای مسلح است، روشن می باشد. مانند مبارزه در برابر تروریسم، مواد مخدر و بازرگانی غیر قانونی جنگ افزارها.

 

مگر، حضور نیروهای نظامی بین المللی در خاک یک کشور بیطرف تنها با فیصله سازمان ملل که دقیقا معین و دارای اهداف روشن باشد، بر پایه فیصله نامه های بین المللی که اهداف، ترکیب و موعد حضور آن مشخص باشد، ممکن می باشد.

 

از دید من برای افغانستان تجربه فنلند که به سال 1948 د- فاکتو یک کشور بی طرف گردید، می تواند دلچسپی ویژه یی داشته باشد. این کشور توانست با عقد قراردادهای متقارن با نمایندگان اردوگاه های باه م رقیب (شوروی پیشین و امریکا) در مواعید بس کوتاه به یک کشور بس شگوفا مبدل گردد.

 

روشن است تجربه فنلند، تنها تجربه در زمینه نیست. همه این چیزها ممکن است. و باسته است تا مطالعه گردد و از آن، همه چیزهای نیکو که در افغانستان کاربرد داشته باشد، برداشت شود و گرفته شود.  در پایان، می خواهم از توجه همه حضار سپاسگزاری نمایم  و آماده هستم تدیدگاه های  شما را در باره موضوعاتی که در سخنرانی من بازتاب  یافته اند، بشنوم.

 

از توجه تان سپاسگزارم

 



[1] . منظور از نیروهای «جبهه متحد» و «گروه روم» به رهبری محمد ظاهر شاه است که گروه نخست در جبهه نظامی و دومی در جبهه سیاسی با طالبان و القاعده مبارزه می کردند.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



عزیز آریانفر