جهانی شدن، جهانی سازی وپیامد ها بازگشت برویۀ نخست

واژه جهانی شدن در سالهای بعد از دهه 1980 پا به عرصه گفتمان های اجتماعی سیاسی گذاشت و در مدت کوتاهی جزء فراگفتمان های عصر قرار گرفت و خود را در صدر مباحث سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی در سطح جهان به عنوان یک بحث بزرگ جای داده است . اما از آنجا که نسبت به شناخت این پدیده و تعریف آن هنوز وحدت نظری وجود ندارد و از طرفی در تمامی حوزه های سیاست، فرهنگ روندهای متضادی مشاهده می شود، دست یافتن به تعریفی جامع با مشکل روبرواست یعنی تا هنوز ازین پدیده ی نو وارد در بازاری سیاست از سال 1980 بدین سو شناخت واحد و برداشت واحد وجود ندارد بنا بر این دلایل پیرامون جهانی شدن حرفهای زیادی گفته شده که بررسی کردن این پدیده ما را به مفاهیم افقی و عمودی سوق می دهد که در هر بعد ویژه گیهای خاص را دارا می باشد . مفهوم کلمه جهانی شدن گلوبال در زبان انگلیسی است که در بعضی فرهنگها به معنی یکجایی آمده است 5 و در جائی دیگر از آن تعبیر به پوشش دادن همه جهان شده است تعدادی به این باورند که جهانی شدن به معنای قلمرو زدایی ، و از میان برداشتن مرز ها و مشخصه های جغرافیاییست و دانشمندان دیگر بدین باورند در روند و پروسه ی جهانی شدن فشرده گی زمان و مکان مطرح است به تعبیر ساده مرگ فاصله هاست هر شهروندی از هر گوشه جهان می تواند در اندک زمانی به دور ترین مکان سفر نمایید.

 
البته کاربرد اصطلاح جهانی شدن برمی گردد به دو کتابی که در سال 1970 م . انتشار یافت. کتاب نخست «جنگ و صلح در دهکده جهانی» تالیف مارشال مک لوهان و کتاب دوم نوشته برژینسکی، مسئول سابق شورای امنیت ملی امریکا در دوران ریاست جمهوری ریگان بود . که مباحث کتاب نخست بر نقش پیشرفت وسایل ارتباط در تبدیل دنیا به دهکده واحد جهانی متمرکز بود در حالی که بحث اصلی کتاب دوم درباره نقشی بود که امریکا می بایست برای رهبری جهان و ارائه نمونه زمینه های مدرنیسم باید به عهده می گرفت و در سیاست های جهانی جامعه امریکایی نقش بازی می کرد که چنین شد یعنی امریکا ییان نقش بسیار به سزا را بازی کرد ند البته از دیدگاه دانشمندان غربی که پسان ها دانشمندان مسلمان بر خلاف این باور غربی های استعمار گر را در پروسه ی جهانی شدن عامل استثمار و بدبختی جهانیان قلمداد کردند به گفته دانشمند بزرگ اسلام جهانی شدن در حقیقت برنامه و پروسه ی استعمار جدید به مفهوم تقسیم سرمایه کشور اسلامی به نفع امریکاست.

یکی از برداشتهای رایج استنباط جهانی شدن به معنای بین المللی شدن و جهانی سازی ارزشهاست . از این دیدگاه واژه جهانی دارای روابط برون مرزی است . از این نظر پل هرست و گراهام تامپسون جهانی شدن را جریان یافتن گسترده رو به رشد تجارت و به کار انداختن سرمایه در میان کشورها تعریف می کند.شواهد این نوع از جهانی شدن را می توان در شتاب فزاینده ارتباطات و رسانه ها و انتقال پیامها و اندیشه ها در میان کشورها دانست که بیشتر حول محور اقتصاد جهانی شکل می گیرد به طوری مثال موجودیت جهانی شرکت های فرامرزی و توسعه بخشیدن روند جهانی شدن به مفهوم یکدست شدن سرمایه در سطح جهان می تواند گونه ی برجسته شتاب فزاینده باشد .
در معنای دیگر جهانی شدن را به معنای آزاد سازی می آورند. که در این جا جهانی شدن به فرایند برداشته شدن محدودیتهایی اطلاق می شود که دولتها در فعالیتهای میان کشورها برقرارمی کنند و هدف آن بوجود آوردن اقتصاد جهانی آزاد است.

با یک نگرش دیگر جهانی شدن به معنای جهان گستری است در واقع وقتی الیور رایزر و ب. دیویس در دهه 1940 فعل جهانی کردن را اختراع کردن آن را به معنای عمومی کردن و ادغام فرهنگهای روی زمین در یک نگاه انسان گرایانه پیش بینی کردند. در این کاربرد واژه جهانی به معنای سراسر دنیا و جهانی شدن یعنی فرایند انتشار تجربیات و هدفهای گوناگون در دنیاست.
البته مفاهیم ابزاری جهانی شدن جنبه دیگری است که مورد توجه جامعه شناسانی چون گیدنز (1999) قرار گرفته است و بعضی همچون جیمسون (1998) با نگاه فلسفی به تحلیل جهانی شدن پرداخته اند ، و در نهایت فرهنگ گراهایی همچون رابرستون (1992) و فیدرسون (1995) و تاملینسون در کتاب خود ( جهانی شدن و فرهنگ ) ابعاد فرهنگی جهانی شدن را توسعه داده اند.
در تعریف دقیق جهانی شدن با توجه به معانی و نظرات گوناگون همانطور که بیان شد ، هنوز وحدت نظری بین متفکران وجود ندارد . زیرا این پدیده به حد نهائی تکامل خود نرسیده و همچنان دستخوش تحول است و هر روز حال تازه ای از ابعاد گوناگون آن نمایان می شود . اما در عین حال اکثر کسانی که در رابطه با جهانی شدن سخن گفته اند تلاش نموده اند تا تعریفی به تناسب آنچه که مورد بحث آنها بوده از جهانی شدن ارائه دهند . که با توجه به تعاریف گفته شده می توان در یک رده بندی ابعاد مختلف این پدیده را اینطور بیان کرد:

از دیدگاه رسانه ای

شاید بتوان گفت ظهور تکنولوژی پیشرفته ارتباطات نقش اصلی را دربوجود آوردن جامعه شبکه جهانی داشته است و بنظر می رسد یکی از نتایج مهم شبکه ای شدن ارتباطات اجتماعی در سطح محلی و جهانی ، تحول مفهوم زمان و مکان است . بر این اساس مهم نیست که مردم در کجا هستند زیرا هر جامعه انسانی در حیطه صنعت جهانی ارتباط می باشد. این تحول صنعتی کل جغرافیای جهان را دریک فضای مشترک واحد قرارداده است. صنایع ارتباطی مثل تلکس ، تلفن ، صدا و سیما ، ماهواره ، اینترنت همه همراه با پیشرفت صنایع نقلیه تندرو موجب بوجود آمدن نیروی جدید در تعامل با منابع بومی و محلی قرار گرفته است و موجب ورود اطلاعات جدید و منابع جدید در زندگی بشر شده است. که بطور حتم منشاء تغییرات جدی در کل مسیر زندگی انسان خواهد شد .البته اِما نومُل ریشتر « جهانی شدن » را شکل گیری شبکه ای می داند که در چارچوب آن اجتماعاتی که درکره خاکی دورافتاده بوده اند بوسیله ارتباطات جهانی به وحدت جهانی می رساند و در آن ادغام می گردند.

از دیدگاه اقتصادی

گروهی نیز به تعریف جهانی شدن از دیدگاه اقتصادی پرداخته اند و آن را یک پارچگی بازارهای مالی و توسعه تجارت جهانی می دانند وهمانطور که گفته شد افرادی مانند پل هرست و گراهام تامپسون به تبیین این پدیده از منظر اقتصاد پرداخته اند و عده ای معتقدند هیچ نهادی بدون رویکرد جدی تجارت بین الملل در کلاس جهانی قرار نمی گیرند و توجه به جنبه های نظری تجارت بین الملل و استفاده از ساز و کارهای آن برای شرکت جهانی الزامی است و و در واقع پیوستن به سازمان جهانی تجارت (W.T.O ) به منزله برداشتن تدریجی مرزهای تجاری بین کشورهاست و تعدادی در بعدی افتصادی عناصر ذیل را در پروسه ی جهانی شدن عامل اصلی و موثر می دانند.

سازمان تجارتی بین امللی ،صندوق جهانی پول ،نیرو های ناتو و بانک جهانی و موجودیت این زمینه ها در یک دست شدن سرمایه به نفع ابر قدرت استعمارگر امریکا نقش کلیدی را بازی می کند چنانچه ما شاهد بهره وری قدرت جهانخوار امریکا از کشور های در حال توسعه و جهان پیرامونی یا جهان سومی هستیم .به گونه مثال ساختار های اقتصادی دولت ها وابسته و زیر دست در لباس مودل بازار نوی لیبرال کلاسیک چاق سازی سرمایه ی استعمار گران است و لاغر سازی ظرفیت های کشور های عقب مانده است . از طرف دیگر شکل گیری عناصر فوق در حقیقت نابود ساختن عدالت جهانی است چنانچه امسال ما شاهد برگزاری سازمان اتک در حین برگزاری نشت هشت سرمایه دار ترین کشور جهان بودیم که در یک جمع آمد بزرگ جهانی به تعدادی هشتاد هزار انسان از روشنفکران، کارگران، استادان، نویسندگان، گروه های نهاد مدنی جهانی، سازمان های ازادیخواه جهانی، احزاب و حلقات سیاسی انتقاد و اعتراض خود را بالای ابرقدرت های سرمایه دار ارایه دادند و شعار دادند اینکه زمینه ی ایجاد یک جهان دیگر میسر است جهانی امریکا را در راس سیاست ها و اخلاق اقتصادی نداشته باشد بر محور عدالت جهانی بچرخد. در ضمن شعار ها خود بیان نمودند که ما در پی ایجاد یک جهانی با عدالت هستیم یعنی این قدرت های ابر ابزارو بهره ور نباید عدالت و اخلا ق جهانی را زیر پا نمایند باید توجه به فقر و بیچارگی های جهانیان داشته باشند که جهان را فقر تهدید می کند به صورت واقعی عامل فقر و بیچارگی جهانیان سیاست بهره کش و استعمارگری کشور های سرمایه دار در لباس جهانی شدن است که در راس آن امریکا قرار دارد. زیرا این ابر قدرت ترین کشور هاست که اعمال کج و بد بینانه ی بشری شان جهان را در گودال تمام بد بختی ها انداخته است و اومانیزم ( بشرمداری) را زیرپا نموده اند به باور گردهم آمدگان سازمان اتک تنها عدالت جهانی و مرگ یا پایان امپریالیزم می تواند جهانیان را به طرف رفاه اجتماعی و عدالت اجتماعی بکشاند در غیر ادامه ی بازی های غیر انسانی سرمایه دار ترین کشور ها در لباس جهانی شدن تقسیم جهانی سرمایه به نفع امریکا و دیگر قدرت های استعمارگر خواهد بود.

از دیدگاه فرهنگی

همانطور که از دیدگاه متفکران غربی معلوم می شود عده ای هم از منظر فرهنگی به تعریف این پدیده پرداخته مانند تاملینسون که جهانی شدن را یکسان سازی فرهنگها می داند و این دیدگاه باعث شده که عده ای قائل به شناور شدن معنای فرهنگ در پروسه جهانی شدن باشند به این صورت که فرهنگ دیگر آنگونه که فرهنگ شناسان کلاسیک آن را تعریف می کردند منحصراً مجموعه ای از ارزشها و خاطرات ، باورها ، عقاید صرف در یک حوزه مشخص جغرافیائی نیست. زیرا فرهنگ در عصر جهانی شدن مفهوم گسترده ای می یابد و فرامرزی است. در نتیجه گسترش ارتباطات و انقلاب اطلاعاتی میان جوامع مختلف و تشدید آگاهی ابناء بشر در این زمینه ، فرهنگها به طور اجتناب ناپذیری با هم آشنا شده اند و ما شاهد فرهنگ جهانی در فرایند جهانی شدن هستیم . ما چه بخواهیم یا نخواهیم وارد بازار و مارکیت تحولات جهانی شدن شده ایم امروزه از در و پنجره ما اطلاعات به صورت مجانی تعارف می شود و روزانه شاهد روبروی شدن به هزارگونه اطلاعات و آگاهی های متنوع هستیم که مفهوم گستردگی و پهناوری فرهنگ ها را در سطح جهانی می رساند. از این شناخت ما نزدیک می شویم به مجموعه از چالش های که فرا راه هویت و مشخصات فرهنگ ها از فرایند جهانی شدن وجود دارد که در حقیقت اگر از سیاست و اصول نظامند برخوردار نباشیم به الینگی فرهنگی روبرو خواهیم شد تعدادی از دانشمندان به این باورند که پروسه ی جهانی شدن ما را به هویت زدایی فرهنگی یا از خود گسیختگی فرهنگی نزدیک می کند. در صورت که از انتی تز درست در مقابل برخودار باشیم می توانیم که ما از تحولات و اطلاعات تعارف شده ی پروسه ی جهانی شدن به سود ارزشهای خود استفاده کنیم در غیر آنچه که داریم به عنوان فرهنگ از دست خواهیم داد یعنی جهانی شدن خرده ارزشهای ما نابود می کند. یک نکته را باد به طور اشکار بیان نمود که تاثرات جهانی شدن در هر کشور قابل رد نیست زیرا مفهوم برچیده شدن مرزها این را می رساند که ما درگیر پروسه ی جهانی شدن هستیم انقلاب تعارف اطلاعات ما را چسپیده است و راه جز پذیرش را ندارد . آنچه که در برابری هویت فرهنگی چالش خوانده می شود عبارت از هویت زدایی فرهنگی،خودباختگی فرهنگی است که در صورت نداشتن برنامه و راهبرد بزرگ فرهنگی دچار بی هویتی فرهنگی خواهیم شد که منتقدین جهانی شدن بدین باورند که فرهنگ بیرونی جاگزین ارزشهای داخلی خواهد شد یعنی رویدادی را که مرگ فرهنگ بومی خوانده اند از فرایند جهانی شدن در ساختار یک جامعه به میان می اید چالش های که در تحلیل آن اکثریت دانشمندان با آن درگیر است. حتا این مسایل دانشمندی را به نام سامویل هانتینگتون وا داشته تا در باره ی گفتگوی تمدنها نظریه پردازی کند که در مقابل دانشمندان اسلامی هم دیدگا های را مطرح نموده اند که از جمله می توان از سید محمد خاتمی نام برد.

از دیدگاه سیاسی

برخی هم از منظر سیاسی به فرایند جهانی شدن و چالش های را که این پروسه بالای ساختارهای سیاسی به وجود می آورد به تعریف جهانی شدن پرداخته اند و بر این باورند که جهانی شدن بستر یگانه ای را برای کلیه کشورهای جهان بوجود می آورد و برای هر ساختار سیاسی و هر حاکمیت هویت دیگر می آفریند که زاده ی جهانی شدن می باشد که آن پیوند های بین المللی به حداکثر رسیده و واژه ملی و اندیشه های ناسیونالیزم جای خود را به واژه بین المللی یا انتر ناسیو نال خواهد داد و در آن نوعی همگرائی سیاسی در قالب لیبرال دموکراسی شکل می گیرد هر دولت در حقیقت در تلاش بدست آوردن امتیاز های جهانی کوشش می کند که همانا عضو شدن در خانواده ی سیاسی ،اقتصادی جهانی می باشد. به نظر فرانسیس فوکویاما ، جهانی شدن به معنای یک پارچگی درهمه زمینه ها واستاندارد سازی سیاست و فرهنگ و اقتصاد بر پایه ضوابط و ملاکهای غربی است این مفهوم می رساند که ماهیت جهانی شدن برای روابط و نزدیک شدن دولت ها و حاکمیت هاست اما در لباس غرب و مودل غربی .بنا بر این شناخت سیاسیون شرقی به ویژه متفکرین اسلام به جهانی شدن به عنوان زمینه های استعمار نگاه می کنند به پروسه بودن جهانی شدن هیچ باورمند نیستند بل به پدیده ی جهانی شدن به عنوان پروژه ی طرح شده استعمار جدید نگاه می کنند این پروسه را سیاست فربه سازی غرب دانسته سری سازگاری ندارند به باور تعداد دیگر روند جهانی شدن زمانی به نفع ملت ها ست که تعین کننده ی اصول این جریان امریکا نباشد بل کشور های دیگر با مدنظر گیری اخلاق و عدالت جهانی در تصمیم گیریها نقش فعال داشته باشند در غیر این روند به تضعیف جریان ها و ساختار های ملی می انجامد که سرانجام آن وابستگی دولت به معنی واقعی استعمار جدید است.

جهانی شدن پروژه یا پروسه

در آغاز با یک نگاه عمیق و ماهیت شناسانه به این پدیده، این مسئله را در ذهن ما ایجاد می کند که جهانی شدن بطور کلی خواه ناخواه بصورت یک پروسه اجتناب ناپذیر دامن گیر تمام جهان شده است و جهان را به دهکده ی کوچک تبدیل کرده است . که باید خود را به صورت کل در اختیار آن گذاشت و مقاومت دولتهای ضعیف در مقابل آن منجر به عقب ماندگی از توسعه و پیشرفت خواهد شد و بقول بعضی جهانی شدن یک واقعیت گریز ناپذیر و تاثر گذار در حوزه های گوناگون جریان دیرینه و خطرناک و دوسویه است و در طول تاریخ در گونه های مختلف فرهنگی ،اقتصادی ،سیاسی ... به وجود آمده است که دفع کردن آسیب ها و پذیرفتن ارزشهای اطلاعاتی و معرفتی جهانی اطلاعات در دهکده ی جهانی آمادگی مجهز را نیاز دارد در غیر همانطوریکه در بالا تذکر یافته بحران هویت ملی ،فرهنگی را نداشتن آمادگی های لازم به وجود می آورد چیزیکه دراین روزگار دامنگیر کشور های جهان سوم و جهان پیرامون است.

شناخت که از روند جهانی شدن به دست آمده این است که این روند کاملاً از پیش تعیین شده است و با توجه به طرح پایان تاریخ فرانسیس فوکویاما نظریه پرداز ژاپنی الاصل آمریکائی همگام با پیروزی لیبرال دمکراسی بر رقبای ایدئولوژیک خود نظیر سلطنت مورثی، فاشیسم و کمونیسم در جهان، نظام لیبرال دمکراسی را یکه تاز میدان خوانده است و آخرین نمونه دیدگاه های غربی خود را مطرح نموده است به این باور است که یگانه راه رفاه و عدالت جهانی پذیرفتن ساختارمودل لیبرالیزم است که مورد نقد دانشمندان جهان قرار گرفته است . و طبیعتاً برای رسیدن به اهداف لیبرالی ، امریکا که یگانه کشور قدرتمند نظامی و اقتصادی با توان فن آوری بالا ، خود را می شمارد با ابزاری که در اختیار دارد به سادگی می تواند بر روند تصمیم گیری ها و فعالیتهای سازمان های بین الملل تاثیر گذار باشد و از طریق امپراتوری خبری و تبلیغاتی خود ، الگوی مورد نظرش را تبلیغ وتحمیل کند چنانچه برنامه ها و راهبرد های سیاسی خود را در خاورمیانه در لباس دموکراسی به فشاروقدرت مداری نظامی بوجود آورده است که عراق و افغانستان نمونه های آشکار این نوع خودکامکی هاست پس می شود گفت : جهانی شدن روندی وپروژه ی هدفدار است که در صورت ادامه یافتن و گسترش یافتن به امریکائی شدن جهان خواهد انجامید که البته این نکته هم حائز اهمیت است که ما همیشه در طول تاریخ با روند رو به رشد تکامل علمی و صنعتی در جهان روبرو بودیم که طبیعتاً همه ملت ها را به فراخور ارتباطات موجود تحت تاثیر قرار می دهد وفرا می خواند که امروزه تمام کشور های جهان درگیر این معضله بزرگ تحول آفرین است که این فرآیند هر چند گریز ناپذیر و غیر فابل جلوگیری است مگر در صورت ایجاد ساختار و حکومت ملی با تعین اصول می توان از این روند استفاده معقول کرد در غیر مبتلا شدن به بحران بزرگ بی عداتی و فقر جهانی خواهد بود.

با توجه به چشم انداز های تاریخ مدرنیسم در غرب از قرن بیستم به بعد با مفهوم دیگری از جهانی شدن که در دستور کار نظام سرمایه داری و عموماً صهیونیست درسرزمین امریکا قرار گرفت جهان مواجه شده است که با به خدمت گرفتن محصولات علمی و فنی با یک برنامه ریزی سیاسی و اقتصادی به استعمار دیگران پرداخته است که در ماهیت خود همان تعبیر دانشمند بزرگ قرضاوی یعنی استعمار جدید در لباس جهانی شدن است . که با تشکیل کانونها و پیمان های مشترک به تدریج کارتل ها و تراست های جهانی شکل گرفت و طبیعی است که کشورهای در حال توسعه نمی توانند کاملا با جریان توانمند و پرشتاب جهانی که با ایجاد حق وتوهای پنهان و آشکار در حوزه فرهنگ ، سیاست ،اقتصاد به استحاله ملتها و ارزشهای بپردازند و هماوردی داشته باشند.

این در حالی است که می بینیم در دستور کار پروتکلهای دانشوران صهیون آمده « هر کشوری مجاز است که در نبرد با دشمن از هر وسیله و روش و نیرنگی ... استفاده کند و هیچ یک از کارها خلاف اصول اخلاقی نیست » کاملا شعار هدف وسیله را توجیه می کند به کار گرفته شده و ملتها را به زیر یوغ خود در می آورند چرا که معتقدند « ... زور و فریب مردم تا آنچه را فریب کارانه به خودشان میدهیم به عنوان یک امر صحیح بپذیرند و به درستی آن تردید نکنند نه تنها اراده ی ملت ها را سلب می کنند بل در نابودی ساختار های سیاسی به بهانه ی جهانی شدن تلاش دارند
پس شاید به گزافه نگفتند عده ای که جهانی شدن هیولائی است در سیمای ژانوس که برای اشراف زاده ها خوشبختی ارزانی می کند در حالیکه سهم تهیدستان چیزی جز بدبختی و تنگدستی، فقر،گرسنگی نیست این بدبختی از کار کردهای غیر انسانی کشور های ابر قدرت است که استعمار بزرگ جهانی را در بعد اقتصادی در سطح کشور های جهانی به میان آورده است که عامل بزرگ تهدید فرهنگ بشرمداری به معنی پایان بخشیدن به ارزش های انسانی در سطح جهان به ویژه در کشور های جهان سوم است . منتقدین پروسه و یا روند جهانی شدن بدین باوراند که جهانی در صورت ادامه ی کنش های نظامی امریکا و پروژه شدن اش نهادینه کننده ی فاجعه بزرگ است شاید به پایان حضور انسان به مفهوم موجود محق بیانجامد چنانچه از فرایند فعلی جهانی شدن معلوم است داریم نزدیک می شویم به چنین مراحل از پایان حضور انسان در جهان و کانون های اقتصادی به معنی موجود با ارزش در صورت برنگشتن ابرسرمایه دارترین کشور های جهانی به ارزشهای عدالت جهانی ،اخلاق جهانی در بستر توسعه جهانی شدن ما به فاجعه جهانی ربرو هستیم که در کانون های بزرگ اش اخلاق و عدالت وجود ندارد.

 



عبدالمنان شیوا
17 دلو (بهمن) 1388
  
  
Copyright © 2005-2010 www.khorasanzameen.net