ما شیروشکرش ساختیم بازگشت برویۀ نخست

ما شیروشکرش ساختیم

پوهنکده و دانشتون ؟!

 

قبل از اینکه به اصل موضوع این مقاله بپردازم ، فشرده ای از چشم دید خود را از یک شب مهمانی ، که گفته می توانم بشمول یک تن از برادرا ن بلوچ ما، از تمام اقوام وطن در آن شب استثنایی حضورداشتند ، مهمانان هر یک به گوشه ای فارغ از همه تعصبات و کدورت ها از هر چمن سمنی با هم مصروف قصه بودند ، ناگهان یک تن از مهمانان صدا کرد ، او برادر ها ! خبر دارید که وزیر اطلاعات و فرهنگ ، خرم صاحب باز چه گلی را به آب داده ! حاضرین با تعجب پرسیدند که نی .

او گفت :

وزیر صاحب با مشورۀ سلا کار خود حلیم تنویر، صاحب اثر « خر بی فرهنگ » که هر دو افتخار عضویت حزب حکمتیاررا دارند ، شاید بدستور امیر حزب شان  سه تن از ژورنالستان  را بخاطر استفاده از کلمات « دانشکده » « دانشگاه » و « دانشجو » بزعم وزیر صاحب « مغایر فرهنگ اسلامی و قانون » بوده ، جریمۀ نقدی ، در ج سجل و از کار برکنار نموده است ، حاضرین مجلس همه به این ابتکار عظیم وزیر صاحب خندیدند ، متلک ها  و شوخی ها شروع شد ، یکی گفت : حیف این کته گی ، از آن شکم کوه بچه ، مولود ش موش ! دو نفر دوست دیگر که مقابل هم نشسته بودند ودرارتباط کلمات « پیشوند » و « پسوند » بحث داشتند یکی آن از قوم شریف « افغان » ودیگرش از ملیت « تاجیک » بود ، باهم شوخی های بسیار ظریفانه داشتند ، برادر افغان ما گفت : بیائید از کهنه پرستی ها دست برداریم ، یک ترکیب جدیدی برای رفع این تشنج ، بحساب شیر و شکر بسازیم،مثلاً بجای دانشکده ، دانشگاه، پوهنتون وپوهنحی بعد ازین از ترکیبات جدیدی چون « پوهنکده » « دانشتون » استفاده کنیم ، که هم لعل بدست آید و هم دل یار نرنجد ، بازهم حاضرین با قهقه خندیدند ، یکتن از آخر مجلس صدا کرده گفت : این واژه های ترکیبی شما که معنی نمی دهد و کُلاً مسخره است ، در پاسخ گفت : جانم  بیخاریست !! .

باز هم رشتۀ کلام را برادر افغان ما بدست گرفته با لبخند و حرکات شوخی آمیز پیشنهاد کرد که  ، پس بیائید کمی شما و کمی ما عقب نشینی کرده ، شما ازپسوند « کده » تان  تیر شوید و از « تون » ما استفاده کنید ، برادر تاجیک ما که هم لبخند بر لب داشت با حاضر جوابی گفت : بسیار خوب ، لااقل اجازه بدهید که ما  منبعد از« پیشوند » خود کار بگیریم  باز هم همه مهمانان خندیدند. مجلس تا نیمه های شب با خنده وصمیمیت پایان یافت .

آری هموطن عزیز من ، در کشور ما اغلب قضاوت ها بسیار شتاب زده انجام میگیرد و بلاخره تصمیم گیران بیسواد به بن بست می رسند و زمانیکه بوی گنده گی شان بالا شد، برای تبرئه خود اسلام راسپر می سازند و در ذهن برخی سوال پیدا می شود که آیا اسلام در واژه ها ی بقول مولانا (قرآن پارسی) هم کدام آیه ای دارد ؟ ویا اصلاً کجای این واژه ها خلاف اصول اسلام است.

آری ... در کشور ما عناصر عقده بدل و وابسته به بیگانگان همیشه در بی ثباتی اجتماعی و سیا سی ، از انواع اعمال شیطانی کار گرفته اند ، تا یگانه هدف سروری شان بردیگران استحکام یابد ، ورنه درین شرایط بسیار وخیم کشور که هنوز عقدۀ سربریدنهای طالبان وحشی فروکش نکرده،چماق بدستان دیگری کوچه به کوچه دنبال سرکوب کسانیکه از زبان مادری شان استفاده می برند ، برآمده اند .

ما نسبت به ضدیت این اشخاص در مقابل زبان فارسی بخوبی واقف هستیم ، این عقده مندان از چند گروه تشکیل شده اند که از ابتداء اساس بر تسلط گذاشته اند ، محمد گل مومند این درخت را غرس کرد و آنچه آثار تاریخی علمی و ادبی بزبان فارسی را در سمت شمال یافت تراشید و حتا آنقدر رشکش آمد که چرا بنام پدر خداوندگار بلخ قریه ای مسمأ به بهاوالدین باشد آنرا به بی معنی ترین کلمه یعنی «اشپوله » تغیرنام داد وصد ها تغیرات دیگر ، بعداً این درخت تعصب را حزب افغان ملت به آبیاری گرفت  واکنون گروه های فاشیزم افغانی  پرورش می دهند ، شاخه دیگری ازین گروه در برون مرزی کمیته ای بنام ( د افغانستان د کلتوری ودی تولنه ) را ایجاد و دور هم نشستند،در نتیجه چتلترین کتابی را بنام ( دویمه سقاوی ) به همکاری اسماعیل «یون» وسلیمان « لایق » باسم مستعار سمسور افغان نوشتند .

درین کتاب آمده است « باید زبان اکثریت جای زبان اقلیت ها را گرفته و رسمی گردد وسایر اقلیت ها مکلف اند زبان پشتو را تکلم نمایند » و در جای دیگری می نویسد « آنها ( ربانی ) برای پوهنتون کابل،دانشگاه و به پوهنحی، دانشکده راانتخاب کرده بودند » .

بناً ما بدین نتیجه می رسیم که این گروهک ها برای سایر مردم تکلیف تعین می کنند و اجباراً زبان شانرا بر دیگران تحمیل میدارند وجای شکی نیست که برنامه های دویمه سقاوی را بدست تطبیق گرفته اند ، یکی از نمونۀ آن همین اکنون حکم کریم خرم است که کلمات دانشگاه ودانشکده را خلاف قانون و اصول  اسلامی می داند .

تاریخ نشان می دهد ، درهر کشوریکه مزدوران انگلیس سلطۀ خود را قائم ساخته اند ، نتنها مسبب دشمنی و جدایی بین اقوام شده اند بلکه فرهنگ اصلی آن جامعه را بتدریج از بین برده اند ، برای این مزدوران سلطنت ، کمونیزم ، اسلام  وسیله ای بیش نیست ، ما نتایج فرومایگی رژیم  فاشیستی واستبدای سلطنتی نادر« غدار » ، کمونیزم تره کی وامین ، اسلام ناب « راکتیار » و طالبان  را اکنون حس میکنیم ، ناگزیریم برای حراست و پاسداری از افتخارات حوزهء تمدنی خراسان زمین فریاد مظلومیت خود را بلند کنیم و نگذاریم زبان شیرین و رسمی 1500 سالۀ دربارها بخاک مدفون شود .

ما از آنجا نا باور شدیم که این تفوق طلبان نام یک قوم را بالای تمام اقوام اجباراً تحمیل کردند و در حذف کامل زبان فارسی بسیاربیشرمانه پای لچ نموده اند ، در حالیکه خوب می دانند این راه نتنها به باور های اقوام دیگری  صدمه می زند ، بلکه یک زبان علمی بسیار کهن که بیش از 160 ملیون گوینده دارد ودر سطح جهان شناخته شده بِِکُشند وزبان دیگری را زنده سازند ، دیروز نام تاریخی و اسطوره ای کشور ما را با مناطق آن تغیر دادند ، هویت قومی ما راگرفتند و  امروز واژه های زبان ما را خلاف اسلام اعلام میدارند و شاید فردا به استناد مقالۀ « داتمر هود » بگویند « چه یا ایران او یا تاجکستان پناه یوسی » و از وطن اصلی ما بیرون مان کنند ، یقین کامل دارم که این ابر هرگز نخواهد بارید و بقول خانم بهاء هر قدر این شیشه شکسته شود بُران تر شده می رود .

من از آقای « معروفی » که به « چرند نویس افغانستان » معروف شده اند می پرسم  ، که شما از کجا دانستید کلمات دانشگاه و دانشکده برای 98 فیصد مردم افغانستان نا مأ نوس است و این احصائیه را از کجا بدست آوردید  ، شما که در اکثر نوشته های تان ، واژه هایی را از فرهنگ عمید ، دانش و غیره میگیرید وحتا برای همان دو فیصد باقیمانده با سواد ما هم معنی آن مشکل است ، چه جوابیه ای دارید ، مگر این نیست که شما شخصاً طفره رویی می کنید زیراصدای حق طلبی ما به اهداف نا میمون تان برمیخورد و به افتخار از آن استادان فن پشتو تولنه  ، چون رشتین ، حبیبی ، الفت ، مجروح ، بینوا ، پژ واک یاد آور می شوید ، بلی آنها  به اتفاق شکور رشاد درپشتو تولنه تول شدند ، برخی را بابا ساختند و برخی را  اُشتک ، آنها در دریای تعصب چنان غرق بودند که حتی نمی دانستند چه می کنند ، یکی از نمونه های عجیب و غریب نام گذاریهای شان این بود که در سال 1350 به عوض زمزمه های « شب هنگام » « دشپی ژغونه » را نوشتند ، عده ای به نصرالله حافظ عضو پشتو تولنه پشنهاد کردند که ژغونه یعنی آواز ها، در شب آواز خر و سگ هم بلند می شود ، آنها دیدند که واقعاً اشتباه کرده اند آنرا به « د شومدمو انگازی » تبدیل نمودند ، ولی تا امروز ما نگفتیم که اشپوله ، د شومدموانگازی وصدها همچوکلمات برای 100 فیصد مردم کشورما نا مأ نوس است ، وها ، آیا شنیده باشی کسی گفته باشد خانمم در ژیژنتون بستر است یا می روم پسر خود را از ورکتون می آورم ، راستی این کلمات به اضافهء ژغدبلی و شرنگ سوته نا مأنوس نیست ؟ همین واژه ها را نیز استادان فن پشتو تولنه ساخته بودند ، شما ادعا می کنید که کلمات دانشگاه و دانشکده برای دلاک ، نجار ، گلکار،قصاب وغیره نامأنوس است ، چه فکر باطلی ! اگراین کلمات مثل پوهنتون وپوهنحی که مدت چهل سال اجباراً بالای ما زمزمه شده ، برای مدت چار ماه در اطلاعات جمعی بکار گرفته شود ، شما خواهید دید که همان سلمان وگلکار و نجار ما بسیار روان بزبان خواهد آورد، بدبختی ما دراینجاست ، بیش از اینکه چیزی را بشناسیم به آن دشمنی می ورزیم.

در آخر یاد آور می شوم که من شخصاً به این عقیده هستم که آموختن علم بهر زبانی که باشد برای بشریت مفید واقع می شود ، مشروط بر اینکه به تمام زبانها ارج گذاشته شود وهمه آنها را بدون تفکیک تقویه و رشد دهند. عجیب روزگاری آمده، کاروان سرچپه شده ، در کشور قحط الرجال شده، دو پست کلیدی که معرف اصلی کلتور و فرهنگ ما باید در جهان متمدن امروز باشد به دو نفری سپرده شده که به برکت زبان فارسی به همین مقام ها رسیده اند و اکنون با بوسه های یهودایی خویش آنرا به صلیب می کشند ، تمام مردم افغانستان ایجاد گران فتنه و هرج ومرج را بخوبی شناخته اند ، فریب این ابلهان را هرگز نمیخورند ، اقوام کشور ما  مثل بوریا بهم بافت خورده اند ، این بافت را چند نفر نازیست نمی تواند از هم بپاشد ، و شما خرم صاحب ! هر چه عاجل به پیشگاه ملت از عمل نابخردانه ء خود معذرت خواهی کنید . باحترام



لطیف کریمی استالفی
17 فبروری 2008
  
  
Copyright © 2005-2008 www.khorasanzameen.net