جستاری بر واژۀ «افغان» و نحو کاربرد آن بازگشت برویۀ نخست

اطلاق واژۀ «افغان» بالای اقوام غیر پشتون نابجا و در تضاد با منافع ملی است.

 

آنچه را در این نبشته میخوانید تنها پژوهشی کوتاهی در مورد واژۀ « افغان» و نحو کاربرد آن است، مرام من     ( نویسنده) ازین نبشته رسانیدن آسیب به باهمی و همبستگی باشنده گان افغانستان(افغانستانیان) نمی باشد.

واژۀ « افغان» در فرهنگ هایی فارسی دری اغلب با معانی فریاد، زاری، فغان، شور، ناله، غوغا، بانگ، فریاد از درد یا مصیبتی، نوحه و... آمده است که در شعر شاعران پیشین زبان فارسی نیز به همین معانی به کار رفته است.

در این سروده که از خاقانی شروانی است،  واژه «افغان» به مفهوم «شور و غوغا» به کار رفته است:

 

در طواف کعبه ی جان ساکنان عرش را

چون حلی دلبران در رقص و افغان دیده اند

 

نظامی گنجوی« افغان» را به معنی«فریاد» به کار برده است:

 

کزان پیش کافغان بر آرد خروس

بر آرد ز لشکرگه آواز کوس

مولینا جلال الدین محمد بلخی در غزلی در دیوان شمس  واژه «افغان» را به معنی« ناله و فغان» به کار برده است:

 

گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام

مهریست بر دهانم و افغانم آرزوست

 

واژۀ « افغان» در پهلوی مفاهیم بالا برای نامیدن قبیله ای«پشتون» نیز به کار رفته است که  شاعران پیشین فارسی گو اشاراتی در بارۀ آن داشته اند:

 

من ایدر بمانم نیابم براه

نیابم به افغان و لاچین سپاه

فردوسی

 

نشسته در آن دشت بسیار کوچ

ز افغان و لاچین و کرد و بلوچ

فردوسی

 

سعدیا روز ازل حسن به ترکان دادند

عقل و دانش همه با مردم ایران دادند

عشوه و ناز و کرشمه همه با مردم هند

خری و احمقی و جهل به افغان دادند

سعدی(آنندراج)

 

میر غلام محمد غبار در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ  نگاشته است که واژۀ « افغان» در قرن دهم معرب «اوغان» بود و در مورد قسمتی از قبایل پشتون کشور در آثار نویسنده گان پدیدار شد و به تدریج مفهوم آن وسیع تر شده میرفت تا در قرن هژدهم حاوی کلیه پشتون هایی کشور گردید.

« افغان »، نخستين بار در قرن چهارم هجری درباره ی برخی از قبايل پشتون منطقۀ شرق خلافت اسلامی در آثار نويسندگان مسلمان استعمال شد.

کاربرد واژه « افغان» به مفهوم « پشتون» در کتاب هایی « حدودالعالم»، « تاریخ یمینی»، و « تاریخ بیهقی» نیز آمده است. 

 

به عقیده برخی ها هنگامیکه بخت نصر این ملت (پشتون ها) را زیر فشار اسارت گرفت آنان از درد و اندوه زیاد آه و فغان میکردند که از همان آوان به این نام یادمیشوند.

به عقیده بر خی از مؤرخان دیگر، این واژه در نخست«اغوان» سپس «اوغان» و با مرور زمان به شکل«افغان» در آمده است.

 

در دایره المعارف آریانا آمده است:

« واژه هایی «افغان» و «پشتون» در افغانستان در اغلب موارد به گونه مترادف به کار رفته اند.

به تدریج نویسنده گان دیگر نیز این اسم را ثبت و ظبط کردند و بر دایره ی نفوذش افزوده شد تا جایی که در قرن دهم هجری نام قسمت بزرگی از قبايل پشتون اين منطقه شد و تمام قبايل ابدالی آن را در بر گرفت.  در قرن دوازدهم اسم تمام قبایل پشتانه ی «افغانستان» اعم از ابدالی و غلجائی گردید. و در سده سیزدهم، وسعت معنایی آن به اندازه ی شد که عنوانی برای تمامی ملت افغانستان اعم از تاجیک، پشتون،بلوچ،هزاره و غير آن گشت و جايگزين نام پيشين « خراساني» گرديد.

واژه پشتون از مفاهیم « پکت» و «پکتویکی» مشتق شده است که این دو نام از جمله نامهایی اقوام یازده گانه آریایی است که با واژۀ پشتون مطابقت دارد.

در آثار قدیم شرق میانه واژۀ «افغان» و «پشتون» هیچگونه تفاوت را نمی پذیرد.

فارسی زبانان افغانستان نیز این قبیله را بنام « افغان» یاد می کنند تا «پشتون».

مردم عوام تاجیک آنان را « اوغان » و مردم هند به آنان «پتهان» می گفتند.»

 

مؤلف انگلیسی کتاب افغانان یا گزارش سلطنت کابل جنرال مونت استوارت الفنستون احتمال میدهد که واژۀ افغان از زبان فارسی گرفته شده باشد، او می نویسد: « درمورد اصل نام « افغان» که اکنون بصورت عام بر آن ملت اطلاق می شود، اطلاعات دقیق ومشخصی دردست نیست وشاید که نام جدید باشد. این نام را آنان از طریق زبان فارسی گرفته اند.»

به رغم آنکه واژۀ افغان برگرفته از زبان پشتو باشد یانه، این اسم از نخستین زمان کاربرد آن به قبیله ویا قبایل پشتون که درآغازعمدتاً دروادی رود سند ونواحی کوه های سلیمان میزیستند اطلاق میگردید.

استوارت الفنستون در مورد تأریخ افغانان نوشته اشت: «در روزگاری درازی پیش از این افغانان در کو هایی غور میزیسته اند و ظاهراً آنان در روزگار پیشین در کوهایی سلیمان نیز مأوا گزیده بودند.

کوهایی سلیمان تمام کوهایی جنوبی افغانستان را در بر می گیرد. بر اساس روایت تأریخ فرشته آنان در سدۀ نهم در کوه هایی شمال- شرقی جاگزین بوده اند. بر اساس همین منبع در آن روزگار این ملت از رعایای سلسله عرب سامانیان شمرده می شده اند.

در یکی از چاپ هایی دایره المعارف بریتانیا آمده است که «بیلو» پدر بلوچها، «ازبک» پدر ازبکها، و «افغانا» یا « افغانه» سه برادر بودند.

در افسانه دیگری آمده است که افغانها از بقایای یکی از ده قبیله یهود هستند که «فلسطین »نامی در زمان «بخت النصر» آنان را از فلسطین به افغانستان رانده است.

بر اساس این عقیده آنان از دودمان افغان پسر «ارمیا» یا «برکیا؟» پسر «ساوول» پادشاه اسراییل اند و همه تأریخ هایی این ملت از میثاق هایی یهود، از ابراهیم تا روزگار اسارت آغاز میگردد.

 و در افسانه ای دیگری آنان از نسل «قیس» معرفی شده اند.

 

تاریخ فرشته آنان را «قبطی» و از نژاد فرعون می داند:

« وقتی حضرت موسی علیه السلام بر آن کافر غالب گشت بسیاری از قبطیان توبه کرده به دین موسی متحلی گردیدند و جماعتی از ایشان که در دوستی فرعون صلب بودند از کمال جهل اختیار اسلام نکرده خود را جلاء وطن نمودند و به هندوستان آمده در کوه سلیمان ساکن شدند و قبایل ایشان زیاد شده موسوم به افغان گردیدند و وقتی که «ابرهه» بر سر کعبه می رفت بسیاری از کفار دور و نزدیک با وی متابعت نمودند. از آن جمله طایفه ای از افغانان نیز به وقت میعاد خود را به « ابرهه» رسانیدند و چون به مکه رسیدند سزا یافته و همه سر به بحر عدم فرو بردند.»

در صفحات 17 و 18 تاریخ فرشته آمده است:

« چون خالد بن عبدالله از حکومت کابل معزول گشت با جماعتی از عرب برهنمونی اعیان کابل به کوه سلیمان که مابین « ملتان» و «پیشاور» است رفته متوطن شد و دختر خود را به حباله نکاح یکی از افغانان معتبر که مسلمان شده بود در آورد و از آن دختر فرزندان بوجود آمده و از اوشان دو کس به مزید شهرت امتیاز یافتند.

یکی «لودی» و دیگر «سور» و طایفه افغانان «لودی» و «سور» از آن جماعت اند.»

اما عبدالحی حبیبی مورخ معاصر کشور که خود نیز از قوم پشتون است، رای برخی از نویسنده گان پیشین مبنی بر اشتراک نسل  افغان (پشتون) با یهود را به کلی باطل میداند.

عبدالحی حبیبی در مورد پیشینه ی  واژه «افغان» نگاشته است که این نام در سده ی سوم میلادی در دوره شاهپور دوم، و شاهپور سوم ساسانی در کتبیه ی کعبۀ زرتشت  به صورت « ابگان » و« اپگان» ذکر شده و در مورد قبایل افغانی بکار رفته است.

نخستين بار « تاريخنامه ی هرات» در اواخر قرن هشتم اين نام را در معنای مكان و سكونت قبايل افغان استعمال كرد كه با بر قراين،محدوده ی آن از حوالی قندهار تا رودخانه ی سند بود.

 صدیق فرهنگ مؤرخ دیگر کشور در مورد معادل بودن واژه هایی «پشتون» و «افغان» چنین می نگارد:

«هنگامیکه زبان پشتو به مرحلۀ خط وکتابت رسیده است کلمات افغان وپشتون درآثار نویسندگان وشاعران این قوم با مفهوم واحد به جای یکدیگر استعمال شده اند. بنابراین بطور کلی واجمالی میتوان گفت که خود پشتونها ترجیحاً خود را پشتون گفته اند.

به هرحال اگر سری به منابع دیگر نیز بزنیم در می یابیم که واژه «افغان» در اصل به قوم «پشتون »گفته شده و اطلاق آن بالای اقوام غیر پشتون نابجا و در تضاد با منافع ملی است.

استفاده از نام «افغان» به افراد متعصب و ملیت گرا حق میدهد، تا خود شان را باشنده گان اصلی افغانستان بنامند و به ساکنان دیگر کشور هیچ گونه امتیازی قایل نباشند، سرود ملی کشور را تنها به زبان پشتو در بیاورند، واژه هایی اصیل و ریشه دار فارسی دری را واژه های بیگانه و غیر اسلامی بدانند و سر انجام به نظام هایی مستبد و وابسته شان ادامه دهند.

 

پی نوشت ها

 

 - دهخدا، علی اکبر، لغت نامه.

 - معین، دکتر محمد ، فرهنگ فارسی. 

 - عمید، حسن، فرهنگ فارسی.

 - آنندراج، فرهنگ.

 - غبار، میر غلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تأریخ،ص 70.

 - آریانا، دائره المعارف، جلد نخست، چاپ کابل، سال 86، رویۀ  562

 - غبار، میر غلام محمد، جغرافیای تاریخی افغانستان، چاپ پشاور، سال 1383، بنگاه نشراتی میوند، صفحه22.

 - الفنستون، مونت استوارت، افغانان، جای، فرهنگ، نژاد، (گزارش سلطنت کابل) ترجمه محمد آصف فکرت

  - ص 157.

 - افشاریزدی، دکتر محمود، افغان نامه جلد اول.

 - حبیبی، عبدالحی، جغرافیای تاریخی افغانستان، ص 257.

فرهنگ، میر محمد صدیق، افغانستان درپنج قرن اخیر، جلد اول، ص 36.



محمد فهیم رسا
21 جنوری 2009
  
  
Copyright © 2005-2009 www.khorasanzameen.net