بررسی دو شعر شاملو

٧ حوت (اسفند) ١٣٩٠

در این نبشته میخوانید:

١- پاسخ هایی در چند پرسش

٢- شاملویی که "درنتوانستن" شکل می گیرد

 

١- پاسخ هایی در چند پرسش

 

پاسخ دادن به پرسش ها ، یک رویکرد متعارف است؛ اما یافتن پاسخ هایی در چند پرسش و یا به زبان ساده پاسخ را از خود پرسش دریافت کردن، برخلاف، رویکرد متفاوتی است که شاملو در شعر شبانه (نشرشده در فروردین 1351) با شاعرانگی ویژه یی که به وسیله ی زبان در مفهوم شکل گرفته، به آن پرداخته است.

این شبانه ی شاملو به گونه ی پرسشی - که در واقع خود پاسخی به این پرسش است- این گونه آغاز می شود و در دو بخش در بدنه ی شعر، مطرح می گر دد:

"مرا

    تو 

 بی سیسی

         نیستی.

به راستی

صلتِ کدام قصیده ای

                        ای غزل؟

ستاره بارانِ کدام سلامی

                        به آفتاب

از دریچه ی تاریک؟"

" صلتِ قصیده ی کدام غزل" و تعبیر "ستاره باران کدام سلامی+ به آفتاب+ از دریچه ی تاریک؟" که به گونه ی پرسشی طرح شده، در واقع پاسخ شاعرانه برای این دو پرسش است؛ یعنی این تعابیر پرسشی را وقتی با نگاهِ دیگر و روایت متفاوتتر بخوانیم، می توانیم از متن همان دو پرسش (صلتِ کدام قصیده ای غزل؟ و ستاره باران ِکدام سلامی به آفتاب از دریچه ی تاریک؟) پاسخ را نیز دریابیم؛ یعنی مطلوب شاملو (هرکه و هر چه که باشد) همان صلت قصیده در غزل (تسثبیب شاعرانه) می باشد که از سویی "سلام ستاره باران آفتاب از دریچه ی تاریک است."

 این رویکرد؛ یعنی یافتن پاسخ در چند پرسش، در پاره ی دومِ (بخش دوم) شعر نیز امتداد یافته است، مثلن:

"پسِ پشتِ مردمکانت

فریادِ کدام زندانی ست

                  که آزادی را

به لبانِ برآمادسیده

            گُلِ سرخی پرتاب می کند؟ - " (1)

برای جلوگیری از درازیِ سخن، این شعر را به گونه ی کامل اینجا نیاوردم. "پسِ پشتِ مرد مکانت ..." تا مصرع گل سرخی پرتاب می کند"؛ در واقع پاسخی ست که به شیوه ی پرسشی مطرح شده است.

شاملو با به کارگیری این رویکرد، افزون بر این که پاسخ هایش را به گونه ی شاعرانه در ذات پرسش ها مطرح کرده است؛ اما راهِ تأویل، توجیه و پاسخ به مفهوم این پرسش ها را برای مخاطب (شنونده و خواننده ی شعر) نبسته است؛ و این از ویژه گی های کارشاملو پنداشته می شود.

همان گونه که گفتم، شاملو با شکل دادن رویکرد "پاسخگویی در متنِ چند پرسش"، فضا را برای طرح پرسش های بعدی و پاسخگویی های ممتد، نمی بندد؛ پاسخ ها را به روش پرسشی در این"شبانه" ارائه می کند؛ اما از قطعیت انگاری و مسلم گویی می پرهیزد و با توجه به همان شیوه ی پاسخگویی ویژه (طرح پاسخ هایی در چند پرسش) مخاطب را با پرسش هایِ شاعرانه، به ارائه پاسخ های شگفت فرا می خواند.

از دید من این رویکرد در شعر شاملو (به ویژه در شعر مورد بحث) با وجود مطرح نمودن مسأله ی پاسخ هایی در ذات چند پرسش، ارزش توجیه پذیری شگفتی را ایجاد کرده است.

 

متن کامل شبانه ی شاملوکه بریده ی آن دربالا آوره شد، این است:

"مرا

        تو  

بی سببی

           نیستی.

به راستی

 صلتِ کدام قصیده ای

                         ای غزل؟

ستاره بارانِ جوابِ کدامِ سلامی

                                     به آفتاب

از دریچه ی تاریک؟

+

کلام از نگاهِ تو شکل می بندد

خوشانظر باز یا که تو آغاز می کنی!

پسِ پشتِ مردمکانت

فریادِ کدام زندانی ست

که آزادی را

به لبانِ برآماسیده

                  گلِ سرخی پرتاب می کند؟ -

ورنه این ستاره بازی

حاشا

چیزی بدهکارِ آفتاب نیست.

+

نگاه از صدایِ تو ایمن می شود.

چه مؤمنانه نامِ مرا آواز می کنی!

ودلت

کبوترِآشتی ست

در خون تپیده

به بامِ تلخ.

 

با این همه

چه بالا

چه بلند

پرواز می کنی!

 

 

٢- شاملویی که "درنتوانستن" شکل می گیرد

 

"غزلی در نتوانستن"، از بهترین شعر هایِ "احمد شاملو" است که در دهه ی چهل (13 دی 1343) خورشیدی سروده شده است.

 این شعر چند تا ویژه گی دارد که در اینجا به بیان آن ها می پردازم؛ اما نخست از همه، این شعر را از آغاز تا فرجام می آورم وسپس ویژه گی هایش را نشان می دهم:

 

غزلی در نتوانستن

"از دست هایِ گرمِ تو

کودکانِ توأمانِ آغوشِ خویش

سخن ها می توانم گفت

غمِ نان اگر بگذارد.

v      

نغمه در نغمه در افکنده

ای مسیح مادر، ای خورشید

از مهربانیِ بی دریغ جانت

با چنگِ تمامی نا پذیرِتو سروده ها می توانم کرد

غمِ نان اگر بگذارد.

v      

رنگ ها در رنگ ها دویده

از رنگین کمانِ بهاری تو

که سراپرده در این باغِ خزان رسیده برافراشته است

نقش ها می توانم زد

غمِ نان اگر بگذارد.

v      

چشمه ساری در دل  و

                      آبشاری در کف،

آفتابی در نگاه و

                   فرشته ای در پیراهن؛

از انسانی که تویی

قصه ها می توانم کرد

غمِ نان اگر بگذارد.

 

ویژه گی نخست؛ تغزل در خدمت مفهومِ اجتماعی:

زبان این شعر با آن که  رویکرد تغزلی دارد؛ اما تکرار مصرع" غمِ نان اگر بگذارد" در پایان هر چهار  پاره ی شعر ، بافتِ مفهوم اجتماعی به زبانِ تغزل است. بیان شاملو درپاره های چهارگانه ی " غزلی در نتوانستن" ،بی گمان باز گو کننده ی وسواس، رنج و ناگزیری آدم های سرگردان دراین کرۀ خاکی است که به نقل از "فروغ" : "نان ، نیروی شگفت رسالت را در آنان مغلوب کرده" است.

مهمترین ویژه گی شاملو دراین شعر ( غزلی درنتوانستن) این است که از زبانِ تغزلی به حیث ظرفی برای بیان مظروف محتوایی؛ یعنی ارائه مفهوم اجتماعی استفاده کرده است. این ویژه گی در شعر شاملوبه روشنی باز گو کننده ی این نکته است که زبان تغزلی در شعر ، تنها در باز گویی مفاهیم غزلی (و مغازله یی به مفهوم کهن آن) خلاصه  نمی شود،بلکه زبانِ تغزل، فراتر از مفاهیم تغزلی نیز می تواند کاربرد داشته باشد.

ویژه گی دوم؛ سه روایت و یک تصویر:

"دست هایِ گرم" در پاره ی نخست،" نغمه در نغمه" در پاره ی دوم" و رنگ ها در رنگ ها " در پاره ی سوم شعر، درواقع آغازی

 برای ادامه روایت ها در شعر اند؛ اما " چشمه ساری در دل  وآبشاری درکف + آفتابی در نگاه و فرشته ای درپیراهن" ،تصویری از انسان ویژه است که شاملو او رادرذهن ما شاعرانه می سازد تا به ارزش خارق العاده اش به حیث انسان ویژه، پی ببریم؛ اما باز هم "غمِ نان اگر بگذارد".

این سه نکته روایت را از پاره ی نخست تا پاره سوم می توان درواقع، پیش زمینه یی برای تصویرسازی از انسان شکوهمندی دانست که غمِ نان نمی گذارد از او سخن گفت. شکل  گیری سه روایت در پیوند با یک تصویر برای افاده ی  مفهومی از انسان والا، از شمار ویژه گی های بسیار چشمگیر در شعرِ "غزلی در نتوانستن" است.

ویژه گی سوم؛ شاملویی که " در نتوانستن" شکل می گیرد:

"نتوانستنِ" شاملو در این شعر ، در واقع اوجِ "توانستن" او در باز تاب  مفهوم اجتماعی به زبانِ تغزل است. با آنکه زبان در " غزلی در نتوانستن" تغزلی است؛ اما محتوا در کلیت با رویکرد اجتماعی همراه است.

در بسیاری از شعر های شاملو( به ویژه در شبانه هایش) این رویکرد باز گوییِ مفاهیمِ اجتماعی به زبانِ تغزل، محسوس است. به گونه ی مثال، بریده ای از چند شبانه ی او را اینجا نقل می کنم تا در توجیه بیشتر از این مسأله کمک مان کند:

" من آن خاکسترِ سردم که درمن

شعله ی همه عصیان هاست،

من آن دریایِ آرامم که درمن

فریاد همه توفان هاست،

من آن سردابِ تاریکم که درمن

آتش همه ایمان هاست."

*****

"یارانِ من بیایید

با درد هایتان

و زهرِ دردتان را

در زخمِ قلب من بچکانید."

******

"نگاهت

شکستِ ستمگری ست-

و چشمانت به من گفتند

که فردا

روزِ دیگری ست."

دقت دراین نمونه ها، بی شبهه بیانگر بازتاب مفاهیمِ اجتماعی به زبانِ تغزل است؛ با آنکه روحِ زبان در این شعر ها با نوعی تغزل همراه است؛ اما محتوا(همان گونه که گفتم) از رویکرد جمعی و اجتماعی بحث می کند.

برینیاد آنچه گفته شد، شاملو با شکل دادن این ویژه گی در شعر(بازتابِ مفاهیمِ اجتماعی به زبانِ تغزل ) بی تردید ظرفیت های گسترده یی را در زمینه ی کاربرد زبان در حوزه ی شعرامروز ایجاد کرده است.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

سيد07.10.2023 - 12:49

 منظور از كودكان توامان آغوش خويش تو اين شعر نتوانستن جيه؟ ميتونين بگين منظور از "حالاست که با مهره‌های پشتم نی‌لبک بنوازم." اثر مايوكوفسكي چيه؟

علی15.12.2019 - 08:40

 صله : به معنی پیوند بین خویشاوندان تو پیوند کدام قصیده ای ، قصیده ای که ستایش آزادی می کند . تویی که مرا به زندگی پیوند می دهی آزادی هستی آزادی معشوق من است. تو وقتی به آفتاب سلام می دهی ستاره باران راه می اندازی و به آفتاب جواب سلام می دهی . لب برآماسیده لبی ورم کرده بر اثر ضربه و گل سرخ کلام است که با دادن آن خون همراه بوده است . سخن از کسی است که رفته ملاقات زندانی و می گوید من می دانم و در چشم تو می خوانم که تو را بخاطر آزادی زندانی کرده اند.ستاره باران باید ما را یاد تیرباران بیندازد . راوی شعر آزادی است که با او راز و نیاز می کند یعنی آزادی دارد با آزادی خواه صحبت می کند . نظر بازی : نظر اندیشه است .

منتقد10.11.2019 - 19:01

 لطفا غلط های املایی را اصلاح کنید و تحت تاثیر شاملو غلط ننویسید. ویژگی نیاز به «ه» ندارد. «ه» تبدیل به گاف شده .این دیگر نوآوری نیست که بشود دفاع کرد غلط املایی است که در اثر عدم آشنایی با پیشینۀ واژه های فارسی ایجاد شده است.

سرور30.11.2018 - 16:08

  سلام میشه بی زحمت معنی شعر رو بنویسید

مهران 07.08.2018 - 22:05

  مرا تو بى سببى نيستى : يعنى بودن تو براى همچون منى ، يك علت و دليلى دارد ... تو جايزه و پاداشى هستى كه به شاعرى همچون من داده ميشود ، و تو خود يك قصيده ء كوچكى ، يك غزل ... با عرض پوزش از دوستان اديب ، جسارت نموده و پاسخ برخى پرسشهاى دوستان در خصوص معناى عبارتهاى آغازين شعر را دادم ... در اين شعر نام خسرو گلسرخى به گونه اى استادانه وارد شده است فكر ميكنم فضاى شعر كلا در مدح اين آزاديخواه است و بى ربط هم نيست كه خود شاعر در ابتداى كار صله و پاداش خود را به خود ميدهد ...

معصومه08.03.2018 - 22:36

  معني تمثيل مرا بي تو سببي نيست را بنويسيد

هاشم توکلی19.11.2017 - 00:26

  درود شاملو وارث درد - عشق - سیاست - آرزو - یاس - مهر- آزادگی - اعتبار - غرور - کینه - و همه امیال انسانهای اعصار و بخصوص زمانه ی خویش است. او در عاشقانه هایش هم از نزار قبانی سرایشی نجیب تر دارد. شاملو کوله بار تبعیدیان را بر دوش می کشد.خضوصن درمقابل عشق و احترامش اهرمی سخت برای دراوردن ریشه ی حاکمان ظالم است .او به تنهایی لورکا-ناظم حکمت- البیاتی - نزار قبانی- همراه با سادگی و سختی شیرکو بیکس را درخود نهفته دارد . و این که شاملو فقط به مردم این خاک التزام و تعهد ندارد که رنج انسانهای روزگار را بر دوش می کشد. سخنم با همه حتا عناصر مشکوکی است که شاخه های یاس را قلم کرده وقناری را برآن کباب می کنند. سرانجام استخوانی در گلو با چشمانی از حدقه بیرون زده نشانه ای می شوند به جای انسانهای پلشت همه ی زمانها . * هاشم توکلی *

حوا13.04.2016 - 08:19

 سلام،بسیار مفید و خوب،اگر اطلاعات کلی از "برای خون و ماتیک" به من بفرستید ممنون میشم.nrvn_n@gmail.com

همایون23.05.2015 - 11:20

  "مرا تو بی سیسی نیستی. به راستی صلتِ کدام قصیده ای ای غزل؟ ستاره بارانِ کدام سلامی به آفتاب از دریچه ی تاریک؟" خواهش میکنم مرا خر فهم کنید چه میگوید مرسی

من13.12.2014 - 08:59

 توروخدااااااااا تفسیرشعرتمثیل رو بنویسید

امید19.11.2014 - 09:27

  جالب بود تفسیر شعر تمثیل را هم بنویسید
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



جاوید فرهاد