عروس مسافر و شهید مهاجر

05.10.2012 - 12:09

بسم الله الر حمن الرحیم

شبی فراق تو هر گز سحر نمیگردد

بگو به صبح که خورشید بر نمیگردد

بسوگ رحلت نیلاب سوخت خانه دل

قباح غصه ازین بیـــــــشتر نمیگردد

(ظفر)

 

عروس مسافر و شهید مهاجر

نیـــــــــلاب شـــــــــــــهکار

 

دو شیزه نیلاب شهکار؛ غنچهء بود که در پا ئیز سال 1365خورشیدی در ولایت کابل دیدهء هستی را در گلشنی از خانوادهء روشنضمیرش گشودواین جوانه در گلدان قلوب والدین اش با تنعم  بارور گردید.  

 

نگهت جان فزای این گلبن؛ با عطور عطوفت شمیده میشد و شاخهء جوانه اش با شگوفه های سیرت نیکو مر صع میگردید.

دست حوادث روزگار این نو باوه را از خاک آبایی اش به صفحهء مهاجرت قلم می زند و در کشور ازبکستان با خانواده اش متو طن میسازد.

نیلاب  با قر یحه اعلی و ذوق آموزش که داشت راهی دبستان میگردد و تحصیلات ثا نوی  را در شهر تا شکند به پا یهء اکمال می رساند و هنوز فر صت شمو لیت را در دانشگاه حاصل نمیکند که راهی ایا لات متحده امریکا میگردد.

وی که نمادی از محبت فا میلی بود؛ با حسن نیت و علایق معجز پیو سته در تدبیر زنده گی فا میلی میکوشد و ر سالت اش را با همه ابعادش در برابر والدین ؛ خواهرو برادر انجام میدهد.

دیری نمیگذرد که عنقای بخت با لایش پر میگشاید و وی را به ازدواج فرا میخواند.

رخت سفر را با ریزش سرشک می بندد و با نگاه معصو مانه و زمزمه های هجران زده تدبیر رفتن خانه بخت را فرا میگیرد.

اشرف شهکار که با محبت بی انتهای پدری توان دیدار این صحنهء دلخراش دوری را ندارد در کنارهء از منزل اقامت می گزیندو احساسات قلبی اش را با  باران سرشک در روی کاغذ میریزد و مینگارد:

 

دلم از غصه ها پر درد باشد

میان سینه آهـــــــم سرد باشد

سرشکم را نهان بنموده چشمان

سخن در کنج لب هایم فراوان

و او بندد کنون رخت سفر را

نمی بیـــــــند دگر ناز پدر را

صدایش چون طنین شادی هایم

رخش آیاتی از لطف و صفایم

دودستان ظریفـــش محفل آرا

بود او نور چشـــم و دیده ما

گل من  می رود از گلستانم

عزیزم می رود با روح و جانم

ز پیشم می رود دردانه نیلاب

نمی آید دگر در دیده ام خواب

به مشکل های من مشکل گشا بود

برادر را همیـــــشه  همنوا بود

به مادر مهر بان بُد مثل مادر

به خواهر بود چون مادر برابر

چگونه مــــن وداع  او   نمایم

که او هست زنده گانی از برایم

 

بتاریخ  22 جون  جشن عروسی نیلاب در کشور دنمارک بر گذار میگردد و این  نوعروس راهی خانه بخت میشود .

دریغ و دردا که هنوز عطر زفاف از پیرهن سفیدش شمیده میشدو  حنای عروسی زیور انگشتان نقره فامش بود  که دراثر  حادثهء المناک با دستان حنایی جام شهادت میگیرد  وبا لباس عروسی  جهان فانی را در مهاجرت وداع میکند.

انا الله و انا الیه راجعون   روح اش شاد باد و جنت الماوی مکانش باد







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

نیلاب نیروانا06.02.2014 - 20:29

  دوری هامیتوانت نگاهاراازهم دورکنداماقدرت این رانداردکه یادهاراازهم دورکند. برای خواهری شهیدم روح شاد وبه تمامی عضافامیلش صبر ی جمیل ازدرگاه حداوند متعال میحواهم.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



نذیر ظفر