به مناسبت هشتاد و سومین سالروز شهادت حبیب الله کلکانی

١٢ عقرب (آبان) ١٣٩١

با فرا رسیدن یازدهم عقرب 1391 هجری شمسی (اول نوامبر 2012 میلادی) هشتاد وسه سال از شهادت حبیب الله خان کلکانی می گذرد؛ شخصیتی که هم در زندگی و همپس از مرگ آماج تیر جفا و ستم گروه های فراوانی قرار گرفته است. یکی ازاین جفاها تحقیر او به خاطر پیشه پدرش می باشد که می گویند سقابوده است. دشمنان حبیب الله کلکانی به جای خودش تیر طعن را به نام پدرشنشانه گرفته و پیشه ای را که توشه اش مایه زندگی است، اساس این استهزاءقرار داده و بسان عیبی در پسوند نامش اضافه نمودند که در این راه همتاریخنویسان رسمی و هم روشنفکران تاریخنویس یکسان برخورد نموده اند. جالب آنکه حتی گروهی از آن عده هموطنانی که دیروزسنگ دفاع از «زحمتکشان» و«زیار ایستونکی» را به سینه می کوبیدند آن شخصیتتاریخی را به خاطر پیشه پدرش توهین نمودند.

نویسنده این مقاله کههیچگاهی ادعای تاریخنویسی نه نموده است، در اینجا سعی خواهد ورزید تا آنچهرا که از زبان یکی از معاصران حبیب الله خان در رابطه به شغل پدر ایشان شنیده است درپرتو تاریخ و زمینه قلمرو فرهنگی ما مورد بررسی قرار دهد. تاریخ دهه هایاول قرن بیستم میلادی دارای زوایای تاریکی است که نیازمند کار می باشد و مادر اینجا تنها به یک برگه آن پرداخته و روایت متفاوتی را پیرامون حرفه آن «سقّا» ارائه خواهیم نمود.

درقدم نخست باید یاد آور شد، تاریخنویسانی که از پیشه پدر حبیب الله خان حرف زده اند خود اطلاعات چندانی از خانواده کلکانی نداشته اند؛ از همین لحاظ هنگام مطالعه تاریخ زندگیحبیب الله خان می بینیم که تاریخنویس محترمی نام پدر او راعبدالرحمن[1] ثبت می نماید، باز متوجه می شویم که پژوهشگر دیگری او رااحمدالله[2] می خواند، بار سوم ملاحظه می کنیم که او را امام الدین[3] مینویسند، و بار چهارم نام آن بیچاره امین الله[4] می شود. کسانی که از پیشهسقایی او هم یاد می کنند، یکی او را سقای کلکان می نامد، دیگری سقای ارتشافغانستان، سومی سقای شهر پشاور، چهارمی سقای کابل و پنجمی سقای شهدای جهادافغانستان. پرسشی که مطرح می شود اینست، آنهایی که حتی نام پدر او را نمیدانند چطور می توانند از پیشه او حرف زنند؟

در پهلوی آنکه سقایی مانند هر پیشه دیگری با هیچ ارزش انسانی تعارض ندارد، هنوز هیچسند معتبری که بتواند دلیلی بر سقازاده بودن حبیب الله شود ارائه نگردیده است. من خود از زبان عم بزگوارم[5] که یکی از رجال مهم دوره حبیب الله و فرزند بزرگمرشد او[6] بود و از شاهدان عینی آن دوره به حساب می آمد شنیدم که می گفت پدر حبیب الله خان کلکانی از جوانمردانکوهدامن به شمار می رفت که پیشه اش باغداری بود نه سقایی. پدر حبیب اللهکلکانی به گفته ایشان سقای جوانمردان بود همانطوری که سخنور نامورافغانستان استاد خلیلی او را سقای شهیدان جنگ بالاحصار کابل می داند.

ما در حوزه خراسان و عراق عجم دو نوع سقا داشتیم که یکی حرفه، شغل، منبع درآمد، و مصدر رزق و معیشت بود و دیگرش سقایی جوانمردان که هدف شان چیزی جز خدمت به خلق و تقرب به خالق نبود. آری! سقا یکی از القاب سازمان اجتماعی جوانمردان خراسان بشمار می رفت و از قرنها بدینسو در میان جوانمردان و اهل فتوت رواج داشت که تفاصیل این سنت ارزشمند را می توان در میراث عرفانی و تصوفی و فتوتنامه ها یافت. در رساله قشیریه آمده است که ذوالنون مصری می گفت هرکه خواهد که نیکویان بیند، به بغداد شود و سقایان بغداد را ببیند. او می گفت زمانی که مرا به جرم کفرگویی به بغداد بردند مرد سقایی را دیدم که دستاری بر سر، ردایی مصری بر دوش و پیاله ای سفالین و نازک در دست داشت. پرسیدم که آیا او ساقی سلطان است؟ گفتند: نه، او سقای عامه مردم می باشد. پیاله را از دست او گرفته نوشیدم و همراهم را گفتم تا دیناری به دستش دهد، او آن پول را نگرفت و در جواب من گفت که تو اسیر هستی و این از جوانمردی به دور است که از تو پولی بستانم.[7]

جوانمردان خراسان از خود القاب و سلسله مراتب خاصی داشتند. آنها بزرگان و مرشدان و سر دسته های جوانمردان سقا را «بابا» خطاب می نمودند. در فتوتنامه سلطانی آمده است، هرگاهی که جوانمردان نوآموزی را وارد حلقه جوانمردی می نمودند وظیفه بابای سقایان بود تا کسوت سقایی را که کلاه، کجکول، قلاب، جام، لنگ و رشته بود به دوش آنها افگند و از آنها پیمان مروت و جوانمردی گیرد که این مراسم با اذکار خاص کسوت پوشی همراه بود[8]. استاد خلیل الله خلیلی در رساله ارزشمند «عیاری از خراسان» هنگامی که از پدر حبیب الله یاد می کند می نویسد که رفقا هم سقای شهیدان را «بابا» می نامیدند نه از شمار عمر بل به خاطر احترام به خدمتگذاری او در معرکه بالاحصار کابل[9].

در تاریخ حوزه خراسان پدر حبیب الله کلکانی نخستین کسی نبود که مشرف به این لقب شده باشد بلکه دفتر تصوف وجوانمردی نام شخصیتهای فراوانی را ثبت نموده است که پسوند سقا زینت ده اسم شان بوده است. عبدالرحمن جامی در نفحات الانس خویش اسمای عده ای از این سقایان را ثبت نموده است که بن عبدالله سقا (از یاران ذوالنون مصری)، علی بن شعیب سقا نیشاپوری و ابوبکر سقا از آن جمله اند. در فتوتنامه سلطانی از ابوتراب سقا و بهرام سقا یاد می شود. مقام سقایان در چشم عیاران خراسان چنان حایز اهمیت بوده است که واعظ کاشفی پیامبران بزرگی چون نوح و ابراهیم و خضر و محمد علیهم السلام را از جمله سقایان به حساب می آورد. در کتاب معرفت صحابه نوشته ابونعیم در فصل الف و زیر نام انس و ابن حجر عسقلانی در شرح بخاری می نویسند، زمانی که پیامبر اسلام مکه را گشود خطبه ای ایراد نموده و اعلام داشتند که او به استثنای سقایت و سدانت دیگر بر تمامی ارزشهای عصر جاهلی پا گذاشته است. واعظ کاشفی گوید: اگر پرسند که سقایی را از که گرفته اند؟ بگو: از چهار پیغمبر و سپس او عباس فرزند علی را پیشوای سقایان امت می نامد که به گفته او این لقب پس از علی و عباس به سلمان فارسی داده شده است. یکی دیگر از شخصیتهای عرصه تصوف و جوانمردی مردی به نام «پورسقا» است که خاقانی در باره اش می گوید:

بدل سازم به زنار و به برنس

ردا و طیلسان چون پور سـقا

رسیدن به قله سقایی کاری دشوار و مستلزم آداب و شرایط خاصی بود. واعظ کاشفی می گوید که اگر پرسند آداب سقایان چند است بگوی: ده و سپس "عشره کامله" آن آداب را به ترتیب ذیل می شمارد: 1. پاکیزگی پیشه کند 2. از گناه دوری جوید 3. از دست راست آغاز کند 4. به هر که رسد آب دهد 5. آب از راه حلال دهد 6. بر سقایی طمع مزد نکند 7. فروتن باشد 8. در مجلس بی اجازه صاحب آن وارد نشود 9. بر همکاران خود حسد نبرد 10. و کار خود چنانکه شاید و باید بداند.

بزرگان فرهنگی و سخنوران ادبیات خراسان صفحات درخشانی را در وصف جوانمردان و سقایان رقم زده اند. نویسنده کتاب «فتوت نامه سقایان» برگانی چون سعدی و جامی وذوالنون مصری را از جمع سقایان خوانده است. سعدی که آدمیت را چیزی جز جوانمردی و لطف نمی داند از بارز ترین سخنوران جوانمرد است که از میان اصناف عیاران، فرقه سقایان را می پسندد.

جنيد شيرازي در «شد الازار» خود از سعدی چنین یاد می نماید: "وصحب الشیخ شهاب الدین عمر السهروردی وکان معه فی السفینة وقبل کان یسقی الماء ببیت المقدس وبلاد الشام مدة مدیدة حتی رأی الخضر علیه السلام فارواء من زلال الافضال والانعام." به این مفهوم که سعدی با شیخ شهاب الدین سهروردی همراهی نموده، با او در کشتی یکجا بود و پیش از آن، سالهای زیادی در بیت المقدس و سرزمین شام سقایی می نمود تا آنکه خضر علیه السلام را ملاقات نمود و از آب پاک فضیلت و بخشایش سیراب گردید. جامی هم در «نفحات الانس» خویش همین حکایت را روایت نموده و می نویسد: "وگفته اند که وی در بیت المقدس و بلاد الشام مدتی سقایی می کرد و آب به مردم می داده". دولتشاه در «تذکرة الشعراء» دوره سقایی سعدی را دوازده سال دانسته و می نویسد: دوازده سال دیگر سقایی کرده و راه و طریق مردان پیش گرفته...»

حماسه سرای بلند آوازه شرق ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه خویش از مردی بینوا ولی جوانمرد یاد می کند که از راه سقایی روزگار می گذرانید. او حکایت مینماید که روزی بهرام گور به خاطر آزمودن سخاوت و گشاده دستی لنبک مهمان او گردید، لنبک بدون آنکه بداند آن مهمان ناشناس شاه ایران است تمام درآمد خود را صرف مهمانی او نموده و پس از آنکه چیزی برایش نماند پیراهن خویش را بفروخت و در فرجام مشک آب خود را گرو نهاد تا بتواند از آن مرد نا شناخته مهمان داری لازم نماید.

فردوسی گوید:

چنین گفت با او یکی نامدار

که آن با گهر نامور شهریار

سقا ایست این لنبک آبکش

جوانمرد و با خوان و گفتار خوش

بیک نیــم روز آب دارد نگاه

دگر نیمه مهمان بجوید ز راه

بر پژوهشگران ما است تا بجای آنکه از واژه «سقا» ساجق ساخته و آن را بجا و بیجا نشخوار نمایند، به بازخوانی تاریخ ما پرداخته و حوادث آن را در پرتو عقل و عدل مطالعه نمایند. تحقیق و پژوهش را در زبان انگلیسی Research باز پژوهی گویند نه Search پژوهش، به این معنی که غربیها وظیفه پژوهشگر را کاوشی دوباره می دانند. تاریخ ما سخت نیازمند نقد، بازخوانی، بازنویسی و بالآخره رها نمودن گریبان حقیقت از پنجه درشت دروغ و دشمنی و تعصب است. یکی از سنتهای زشت تاریخنویسی رسمی در کشور ما چسپ زدن تهمتها والقاب زشت به دامن جمعی و خیرات نمودن ارزشها در پای گروهی دیگر و وارونه جلوه دادن واقعیتهای تاریخی بوده است، آیا تاریخ خود صورت واژونه خیرات نیست؟!

امیر حبیب الله خان کلکانی به مانند هر شاه دیگری می تواند نقد شود، نه آنکه او را گذاشته بر پدرش یورش برند و باز حرفه او را اساس این یورش قرار دهند، حرفه ای که اگر حقیقت هم داشته باشد مایه ننگ نیست. برای شناخت درست از حبیب الله و لقب پدر او شناخت فرهنگی که این خانواده در گهواره آن پرورش یافته اند ضروری می باشد. در فرهنگ ما آب مظهر روشنایی و پاکیزگی و فال نیک است و از همین رو هنگام سفر به دنبال مسافران آب می پاشند. برای درک بهتر روابط متقابل آب و فرهنگ همینقدر کافیست تا بدانیم که یکی از معانی واژه فرهنگ در زبان فارسی کاریز آب می باشد. اگر کارل ویتفوگل میان آب و استبداد شرقی رابطه ای قایل شد، ما شاهد پیوندی ناگسستنی میان آب و آئین جوانمردی در تاریخ خویش می باشیم. زمامداران پیشین ما ایکاش بجای سقوسقو گفتن در اندیشه حل مشکل آب و کانالیزیسیون پایتخت دولت شان می افتیدند تا نسل امروزی شهر کابل در آتش بی آبی نمی سوخت و شهروندان آن در میان کثافت دست و پا نمی زدند.

آب مایه زندگانی و نماد طهارت و شادابی و سقایان زندگی بخشان مجازی بوده و آبی که در مشک خویش حمل می نمودند در حقیقت امر آبروی فرهنگ جوانمردی به شمار می رفت. عیاران سقا بوده اند که در درازای تاریخ درخشان ما سنت جوانمردی را به شانه کشیده اند. روح شان شاد و روحیه شان زنده باد!

 

برگرفته از تارنمای جاودان

_____

[1] محمد صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر. جلد دوم، صفحه 574

[2] محمد آسف آهنگ، کاکه های کابل. پایگاه انترنتی کابل ناتهـ ؛ نیمه اول ماه می، 2005

[3] دانشنامه جهان اسلام، جلد دوم، ردیف 421، چاپ ایران. پایگاه رسمی دانشنامه جهان اسلام

[4] Ludwig W. Adamec, Historical Dictionary of Afghanistan. Fourth Edition. Scarecrow Press. USA. 2012

[5] ایشان در گلبهار به نام «گل آغا» شهرت داشتند و در غازه شکردره بنام صاحبزاده خواجه عبدالله جان که در عصر حبیب الله خان مدتی مسئولیت قطغن را نیز به عهده داشتند.

[6] خواجه عبدالقادر مشهور به حاجی صاحب غازه که از مجاهدان آن دوران و از پیران نقشبندیه و قادریه بود، از مرشدان حبیب الله خان به شمار می رفت.

[7] عبدالکریم قشیری، الرساله القشیریه. تحقیق عبدالحلیم محمود و محمود بن الشریف. جزء دوم. دارالمعارف، قاهره، 1994، صفحه 382-383

[8] مجتبی زروانی و محمد مشهدی، جریده برداری و سقایی میراث قلندران و جوانمردان. مجله مطالعات عرفانی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه کاشان. شماره 11، بهار و تابستان سال 1389، صفحه، 77.

[9] خلیل الله خلیلی، عیاری از خراسان. صفحه 30، انتشارات جریده آزادی، کابل، افغانستان، 1370 هجری شمسی.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

ایمل دربار28.11.2012 - 05:43

 متن فوق نوشته بشیر احمد انصاری یک متن کامل در بین مقاله های میباشد که تا اکنون بنده در باره شخصیت امیر حبیب الله خوانده ام. باید یاد آور شد که شخصیت امیر حبیب الله شخصیتی است که ما نمیتوان آنرا با جملات در یک مقاله و یک کتاب خلاصه ساخت, شخصیتی حماسه آفرین که با دست خالی در مقابل یک گروه قوی و ظالم بایاری خداوند و کمک مردم شجاع و دلیر مردم شمالی توانست در مقابل ظلم و بی دینی بجنگد و آن گروه ظالم را از پادر اورد, تا بالاخره از دست این گروه ظالم, بی رحم و حیله گر توانستند با استفاده از حیله و امضا به قران به شکل ناجوانمردانه این شخصیت دلیر و شجاع را شهید سازند, روح اش شاد باد.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



خواجه بشیر احمد انصاری