باز چرا؟

١٨ قوس (آذر) ١٣٩١

باز هوا حالتی دیگر دارد

باد دیگر نمی سراید

درختان کف نمی زنند

ریگ های راه دیگر نمی رقصند

جوانان جوشش ندارند

همه د رخواب شیرین اند

 

باز

راه های تفکرم، با زنجیر های درد بسته اند

سایه ام با من در نبرد است

در جستجوی جوابم در نمی یابم

خاموش می مانم

باز خاموش تر می شوم لحظه به لحظه

 

باز چرا؟

نرگس شهلا در خواب رفته

لب خندان گلاب  به ماتم نشسته

گرمی قلب ها آهسته اهسته سرد می شود

قایق زندگی آرام آرام از درد غرق می شود

 

ریسمان امید، دست و پایم را بسته می کند

شعله های جدا سراسر دارد خاموش می شوند

 

باز چرا ؟

- بهار امید مردم به بازی گذاشته می شود

- مثل پاییز هر دم در تهاجم هستیم

گاهی ز دست باد سلطه گرایان

گاهی ز آواز رشوه ستانان

رمز زندگی ر اگم کردیم

افسرده و بیچاره در جاده های شادی

قدم زده خسته شدم

در دهکده دنیا سفر کردم

همه زما متفاوت بودند

آرام

      راحت

              مهر می ورزیدند

باغبان این ملت گم شده؟

دست تیکه داران افتادیم

در بازار نا فهمیده به فروش می رسیم

بندۀ آزادیم نمی دانم به غلامی کسی گماشته شدیم

 

باز چرا ؟

خاموشی همه جا حکمرانی دارد

نمیه جان نفس می کشیم

چرا دور هم جمع نمی شویم

که با گرز قوی به دست ظلم و ستم زنیم

ریشه و بنیادش براندازیم

گل آرزو در سنگ بکاریم

 

باز چرا ؟

حق خود را نمی خواهیم

باران قوم گرایی را

با ابرش دور کنیم

ای جوان مخاطبم تویی

اگر هیچ نداری اما باور کن

هرچیزی داری

ز قلم بهتر چه خواهی

یگانه یاد گارت را بجا بگذار

تا نسلی از تو خوش باشد

 

 

باز چرا؟

 این جا ارام و بی فکر نشته ای

برخیز با گرز شادی علم

بر سر خموشی جهل بزن

 

بازچرا نشته ی!

باز چرا؟







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



میر مظهر کاویانی