تقدیم به جوانان کشور عزیزم

٢١ جوزا (خرداد) ١٣٩٢

تخته کن دکان قوم و خویش را

طرح کن اقوال خیر اندیش را

تیره ات نام و نشانی بیش نیست

این نشانی جایگاه کیش نیست

کیش تو اسلام  و آیین خداست

ماسواء محصور در دام بلاست

حیف آن دانش و اوصاف کریم

پادرازی میکنی از این حریم

این حریم مأوای اجداد تو است

قبله گاه فخر و اوتاد تو است

قـــرنهــــا بردوش آبای وطن

این وطن چون گوهر زیبای تن

سیل های خون بپایش ریختند

دشمـــنانش را به دار آویخــــتند

وحدت و عزت شعار هر کدام

از هری تا قندهار و بلخ و بام

هدیه دادندش بتو این جان من

تا بداری قدر این خاک و چمن

لیک افسوس دو عالم بر تو باد

پیشه کردی راه فقر و انجماد

قوم پرستی، فقر و کفر آمیز گشت

حلقهء ذلت بگوش آویز گشت

گفتگو های درون را کش کنیم

نزد امریکا و روس پیشکش کنیم

روبۀ مــــــکاره را داور کنیم

آنچه فرمـــودند ، تاج سرکنیم

یخ ببستی فکر و استــــعداد را

یاد بردی نامهء اجــــــــداد را

نامه را بگشای ای مرد جوان

تا برآیی از فــــضای نا توان

نامهء آبای ما روشــنگریست

همدلی همخوانی و همپروریست







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

شاهینی کیهاننما15.06.2013 - 15:42

  سلام فرستاده میشود برتان! ( لا اله الا الله وحده لا شریک له, له الملک و له الحمد و هو علی کل شی قدیر ) **** همان شعر! ( من خواهم سرود سرود سروادم سرانگیز برآید *** برای دری درایان مهر آمیز برآید *** وانگر دری آرا را آرایاند دری را *** سرآید از دلی دری دلانگیز برآید *** چه زیبا و درخشان زرگرانه دری را *** در سرودم می نمایم زرآمیز برآید *** بر کوهی خورشید خروشد زبهرش گنج روشد *** گیرم گنجینه ای گنج را که زرخیز برآید *** تاجکان همه یکدل و فرزندانی نیاکان ***ز دل بگویند سخنی دلاویز برآید *** این سرودم, سرودم من به سبکی خراسان *** برهمه ای تاجکان مهر آمیز برآید *** هر سرود را نماییم در زبانی دری ما *** چه قند ریز و نبات ریز و شکر ریز برآید *** ارجمند بداریم ما زبانی نیاکان *** که همدست و همزبان دلاویز برآید. حوصله بر تقطیع نماند ) هر که می خواهد که زبانی نیاکانش را زنده نگهدارد پس! چرا زبانی دری یی افغانستان فشارانیده می شود بدستی زبانشناسانی ایران! باز کفته میشود! چونین!( در افغانستان بیسوادی عمومی است و زبانی دری در ضعف شدید قرار دارد و چنین نگاشته شده هست در سایت ویکیپدیا! ) و چونان بود کاری یک بیسوادی یک تاجک افغانستان! چون از زبانی نیاکانش دفاع نمود پس گله نکنند چونکه آنان دانش دارند و من بیسواد هستم! من در تاریکی بسر می برم و آنان در روشنایی! پس اگر صداقت می کنند بگویند که ما از ریشه همزبان هستیم تا روح و روان نیاکانی مان شاد باشند. و همین هست خیر! هیچ کس نمی تواند کسی دگر را گنگه بسازد! یک جهان سپاس ازتان!

رحمت الله روند11.06.2013 - 19:41

  آقای ظهیر درود برشما.چه مقبول و پر محتوا وپند آمیز سروده اید: نامه آبای ما روشنگری است همدلی ،همخوانی و هم پروری است زنده باشید وشادکام از خوانش شعر پر محتوا وروح افزای شما جان وتن هرکدام ازسهم خود بهره مند میشود.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



محمد نادر ظهیر