آب بقـــــا

١٦ قوس (آذر) ١٣٩٢

قــــــدمت روی چشــــــم جـانب ما آمده ای
بهــر درمـــــــان همـــــه درد، دوا آمده ای
خانــــه ی دل که به ویــرانه مبدل شده بود
شــــــده معمــــار به ویرانـــه بنا آمــده ای
مــرده بودم همــه اعضای تنم بی حس بود
بـــه شفـــــــای تن بیمـــــــار شِفـا آمده ای
به تسلای دلـــــم قافیــه تنــــــــگی میکرد
همچــــو استـــــاد به من راهنـــما آمده ای
بکجا بودی که با دیــــده و دل خواستم ات
حـال ناکــرده صــــــدایی کـــه بیا آمده ای
پرتو حُسن برافروختــی در کلبــــه ی من
یعنــی از جانب خورشیـــد خــــدا آمده ای
چادر غنچه عرق ریز شد از جلوۀ شوق
که تو بـا آن همــگی شــرم و حیا آمده ای
عمــر جـــاوید میســــر شـــدم امشب دانی
به لب تشنــــــــه ی من آب بقـــا آمده ای
باغ خشــــکیدۀ عشـقم شده سرسـبز کنون
به فضــای دل من بــــــــــاد صبا آمده ای
ای سپهـدار نــکو مقـــــدم و شـــاه خوبان
هـمــره موکبــــی از نــاز و ادا آمــده ای
من زمیــــن ادب و خاک قــــدومت بوسم
از ادبـگاه معــــــــانی و صفــــــا آمده ای
جان "محمود" نثـار رهت ای ســرور من
پادشــاهــی و به دیـــــــــدار گــدا آمده ای







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

صفیه احمد10.12.2013 - 16:42

  سروده نهایت زیبااحساسیت عالی و قابل قدراست همیشه ..خوشی هایتان تا وسعت اسمان بیکران باد

وحيده 07.12.2013 - 23:44

  شعر خيلي زيباوعالي در پناه خداوند بزرگ باشيد خانه دل كه به ويرانه مبدل شده بود شده معمار به ويرانه بنا أمده اي امپراطور

همکارت07.12.2013 - 10:24

  سلام گوهری بدخشان! سرودت بیسیار زیباست و 5 فیصد وزن کار دارد تا زیباتر شود. اگر اجازه داشته باشم همکاری خواهم نمود همرایت. در غیری آن چنین باشد و باز هم زیباست. سرفراز باشید. همکارت!
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



احمد محمود امپراطور