حدیث جوانه

۲۸ جدی (دی) ١٣٩٢

فســـــــــانه شـد غـم دل از فسانه می‏گویم

حـدیث خـســـــــــته دلان زمـانـه می‏گویم

بزن به بربط و چنگ ‏و رباب ای مطرب

که از ســــــــنایی و حافظ ترانه می‏گویم

نگاه شــــــوخ تو از بسکه می‏کند مســتم

حکایت و غـزل عـاشـــــــقانـه می‏گــویم

ز تار بخت خود و زلفکان شـــــــبگونت

گهی به آیینه گاهی به شـــــــانه می‏گویم

شگوفه گرچه به دست بهار پرپر شـــــد

به گوش خار حدیث جوانـه می‏گــــــویم

نشد کسی به منِ خســـــته دل اگر همدم

ولـی ســـــــرود ورا دلـبرانـه می‏گـویـم

مـن از همای ســـــعادت گرفته ام الهام

بر اوج قله نه از آب و دانـه می‏گــــویم

شکســـت جور زمان گرچه بال پروازم

هنوز زنـده ام و لانـه لانـه می‏گـــــویـم







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



رسول پویان