اقبال و افغانستان – بخش یکم

۱۶ عقرب (آبان) ۱۳۹۴

به مناسبت صد سی و هشتمین سالگرد تولد اقبال (۱۸ عقرب ۱۳۹۴)

انگیزه های ابتدایی گراییش اقبال به افغانستان!

 

اقبال هر روز بامدادان هنگامی که صدای بانگ اذان با کلمات «حی علی الصلاه و حی علی الفلاح» -بشتابید به سوی نماز و بشتابید به سوی رستگاری- و «الصلاه خیر من النوم» -نماز بهتر از خواب است- به گوشش طنین می انداخت، از خواب آهسته چشم می گشود که یک طرف پدر بزرگوارش نور محمد دو زانو بر سرِ سجاده نشسته و مشغول ذکر الهی است و آن سوی دیگر، مادرش امام بی بی متواضعانه دست به دعا بلند نموده و با چشمانی پر از اشک آهسته آهسته با خدایش راز و نیاز دارد! بعدتر که روشنی بامداد دامن می گسترد و آفتاب از افق مشرق سر می کشید، می دید که مادرش هنوز دو زانو و بزرگوارانه رو به سوی قبله نشسته است و قرآن می خواند! سپس متوجه می شد که پدرش با بزرگان محل از مسجد به خانه بر می گشت و فارغ از همه گیر و دارهای روزگار، ساعت ها را به بحث و مباحثه میان هم می پرداختند! در آن مجالس گاهی سخن از قصه های شیرین تذکره الاولیای شیخ فرید الدین عطار سر می شد و زمانی بحث بر سر داستان های مثنوی مولوی به درازا می کشید! و گاهی سخن از کیمیای سعادت و احیای علوم غزالی به میان می آمد! و زمانی هم از زهد و پارسایی بزرگان هند به سان شیخ شهاب الدین سهروردی، امیر خسرو دهلوی، میانمیر ولی، بوعلی قلندر، شیخ احمد سرهندی، امام شاو ولی الله دهلوی، ابوالمعانی بیدل سخن به میان می آمد! در آن آوان با وجودی که اقبال به ظاهر کودکی کم سن و سال می نمود اما نگاهی ژرف به حقایقِ پیرامون خویش داشت و حرف های بزرگان را به گوش جان می شنید.

برای ساختار شخصیت فکری اقبال یقیناً به چنین فضایی نیاز بود؛ فضایی برای تفکر و آرامشی برای معرفت در کنار پاکبازانی که از همه بریده اند و بر خدای لم یزل دل بسته اند!

اقبال در آوان کودکی در محیط خانه ی پدرش اش متوجه می شد که یک طرف دیوان غزلیات لسان الغیب به چشم می خورد و یک طرف بوستان و گلستان سعدی و آنسوی دیگر دیوان سنایی غزنوی و همانطور الهی نامه و مصیبت نامه و منطق الطیر عطار نیشاپوری و دیوان میرزا غالب و کلیات ابوالمعانی بیدل و کتابهایی از شعرا و عارفان و بزرگان دیگر زبان فارسی دری.

این امر بدون شک حاصل ارتباط دیرینه فرهنگی ای بود که هند و افغانستان را به هم پیوند داده بود و زبان فارسی دری از زمان حاکمیت غزنویان تا پایان دوره مغولان در شبه قاره هند رسمیت داشت و در نهادهای علمی و آموزشی زبان اول بود؛ بدین معنا که زبان فارسی نه از ایران بلکه از مرزهای افغانستان وارد هند گردیده بود و در نهادهای علمی و آموزشی و مکاتبات و نشست های رسمی دولت به عنوان زبان اول شناخته می شد.

امام شاه ولی الله دهلوی، علامه محمود الحسن دیوبندی، مولانا محمد قاسم نانوتوی، علامه شاه انورشاه کشمیری، حکیم الامت مولانا اشرف علی تهانوی، مفتی رشید احمد گنگوهی و علمای بزرگ دیگر از شبه قاره هند با زبان فارسی دری رابطه علمی و عرفانی نزدیک داشتند؛ چنانچه می بینیم برای اولین بار امام شاه ولی الله دهلوی، قرآن کریم را به گونه خیلی دقیق به زبان فارسی برگردان می کند و در تمام حوزه زبان فارسی از شبه قاره هند تا آسیای مرکزی و شرق میانه، بدون استثنا مورد قبول علماء قرار می گیرد.

گرایش اقبال به سید جمال الدین افغانی

انگیزه ی دیگری که در ساختار شخصیت فکری اقبال تاثیر به سزایی گذاشته است، سخنرانی های سید جمال الدین افغانی در مجالس علمی بزرگ در شهرهای لاهور و دهلی و کلکته و ممبئی است که علمای هند را به تاریخ و مسئولیت شان در قبال خدا و ملت بزرگ هند متوجه ساخت؛ سخنان پرشور سید در پیوند به آزادی هند از استعمار انگلیس که درست بیست سال پیش از تولد اقبال در محضر علماء و اندیشمندان مسلمان هند ایراد گردیده بود بر اندیشه ی نسل جدید شبه قاره تاثیر به سزایی گذاشته بود و در نشریه ها و مجالس علمی نقل می گردید.

سید جمال الدین معتقد به بازسازی اندیشه دینی و حاکمیت سیاسی مجدد اسلام از راه تغییر نظام آموزش و پرورش، اتحاد میان کشورهای اسلامی از طریق توزیع و تقاضای متوازن منابع اقتصادی و کالاهای تجارتی و داشتن روابط نیک با کشورهای دیگر و از این طریق آزادی خاور زمین از قید و بند استعمار غربی بود که در روزگار کودکی و نوجوانی اقبال، در مجالس بزرگان از آن سخن گفته می شد و آدرس های سیاسی و دینی سید را به عنوان بزرگترین پرچمدار آزادی خواهی برای جوانان معرفی می نمودند.

سید جمال الدین با مطالعه دقیق تاریخ اسلام و سیرت پیامبر خاتم و خلفای راشدین بدین باور بود که فقط نظام سیاسی اسلام می تواند که توازن میان مادیت و معنویت به عنوان دو گرایش فطری در وجود انسان را برقرار نماید و از این طریق مساوات و عدالت و ترقی و سعادت به معنای واقعی آن معنا و مفهوم پیدا کند؛ در غیر آن صورت، نظام های ساخته و پرداخته ی شرق و غرب به نام های سوسیالیزم و کاپیتالیزم، ریشه های مفاهیم انسانی را خشک خواهد کرد و بشریت را به سوی پرتگاه نابودی و هلاکت سوق خواهد داد؛ به همین لحاظ بود که یک روز در زندگی آرام ننشست و به شهرهایی مانند دهلی، قاهره، پاریس، تهران، استانبول و جاهای دیگری که در گذشته های تاریخ تمدن های باستانی را بیازموده بودند، سفر کرد و پیامش را با صدای رسایی به گوش همه رسانید تا رسالت انسانی و ایمانی اش اداء نموده باشد.

سفرهای سید جمال الدین به شهرها سبب گردید تا شخصیت هایی مانند: اقبال و مودودی در شبه قاره هند، محمد عبده و امام حسن البنا در مصر، دکتور علی شریعتی، استاد مرتضی مطهری در ایران، و سید نجم الدین اربکان در ترکیه، عمر مختار در لیبیا، حسن ترابی در سودان و بزرگان دیگری در گوشه و کنار مختلف جهان اسلام به عنوان پرچمداران تجدید بنای اسلام واقعی متولد گردند.

این امر بر اندیشه اقبال تاثیر گذاشت و او را واداشت تا بعدها تمام مقالات و کتابهای سید را بخواند و او را بیشتر از هر اندیشمند دیگری بشناسد و برای مردم بشناساند؛ و تبعید سید از افغانستان به هند و از آنجا به مصر و سپس به ایران و فرانسه و قفقاز و مسکو و اخیراً پناهندگی به استانبول نشاندهنده نفوذ عمیق استعمار بالای کشورهای اسلامی و ملت های مسلمان است که سید را سخت رنج می داد

    اقبال خود را میراث دار اندیشه سید جمال الدین افغانی پنداشته و از هر اندیشمند دیگری خود را به سید نزدیکتر احساس می کند و همت می گمارد تا پرچم آزادی خواهی مشرق زمین را بعد از ایشان بردارد!

در مثنوی «جاویدنامه» ضمن سفر شاعرانه و تخیلی ای که در رکاب مرشد روشن ضمیر رومی به عالم افلاک دارد، در فلک عطارد با سید جمال الدین افغان و سعید حلیم پاشا یکی از سلاطین عادل عثمانی ملاقات و بدین شرح گفتگو می کند:

رفتم و دیدم دو مرد اندر قیام

مقتدی تاتار افغانی امام

پیر رومی هر زمان اندر حضور

طلعتش برتافت از ذوق و سرور

گفت مشرق زین دو کس بهتر نزاد

ناخن شان عقده های ما گشاد

سید السادات مولانا جمال

زنده از گفتار او سنگ و سفال

ترک سالار آن حلیم دردمند

فکر او مثل مقام او بلند

با چنین مردان دو رکعت طاعت است

ورنه آن کاری که مزدش جنت است

قرأت آن پیر مرد سخت کوش

سوره والنجم و آن دشت خموش

قرأتی کز وی خلیل آید به وجد

روح پاک جبرئیل آید به وجد

دل ازو در سینه گردد ناصبور

شور الا الله خیزد از قبور

اضطراب شعله بخشد دود را

سوز و مستی میدهد داؤد را

آشکارا هر غیاب از قرأتش

بی حجاب ام الکتاب از قرأتش

من ز جا بر خاستم بعد از نماز

دست او بوسیدم از راه نیاز

در این سفر، مرشد رومی، مرید گردون نوردش را به عنوان «زنده رود» یا دریای خروشان معرفی می کند که یک جهان سوز و درد از خاکیان به دل دارد و از بی تابی و بی قراری به این سفر آسمانی روی کرده است تا گفتگویی با شما بزرگان داشته باشد؛ در این ملاقات سید از زنده رود از زمین و زمینیان و به خصوص مسلمانان می پرسد که زنده رود در پاسخ می گوید:

در ضمیر ملت گیتی شکن

دیده ام آویزش دین و وطن

روح در تن مرده از ضعف یقین

ناامید از قوت دین مبین

ترک و ایران و عرب مست فرنگ

هر کسی را در گلو شست فرنگ

مشرق از سلطانی مغرب خراب

اشتراک از دین و ملت برده تاب

بدین ترتیب ساعتی گفتگو در باره غرب و توطئه های نفاق افکنی آن میان مسلمانان ادامه می یابد که در این گفتگو سید جمال الدین افغانی برای مسلمانان پیام می دهد که مرزهای سیاسی میان سرزمین های اسلامی را به شکل کنونی آن استعمار به وجود آورده است و از اندیشه فرتوت کمونیزم و حیله ها و نیرنگ های روباهانه غرب برای استثمار منابع اقتصادی کشورهای اسلامی میان آنها سخن به میان می آید و زنده رود از عدم رهبریت اسلام شکایت سر می دهد اما سید برایش از آمدن مردی عمر گونه اطمینان می دهد که مطابق سنت تاریخ در هر زمانی خواهد پدید آمد.

ادامه دارد.....







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



عزیز احمد حنیف